دموکراسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ ژانویهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
آنتونی آربلاستر درباره اصطلاح دموکراسی می‌نویسد:«دموکراسی مانند بسیاری از اصطلاحات اصلی علم سیاست... در اصل واژه‌ای است یونانی که از دو واژه کوتاه‌تر «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده است. هر دو اصطلاح چند معنا دارند. دموس می‌تواند هم به معنای کلیه شهروندانی باشد که در «پولیس» polis یا «دولت – شهر» زندگی می‌کنند، و هم به معنای «اراذل و اوباش» یا «توده عوام» و یا «اقشار فرودست» به کار رود. «کراتوس» می‌تواند هم به معنای «قدرت» و هم به معنای «قانون» باشد که این دو معنای یکسانی ندارند.» <ref>آربالستر، آنتونی، دموکراسی، ص۲۹، حسن مرتضوی، انتشارات آشیان، ۱۳۷۹</ref>. اساساً دموکراسی قبل از هر چیز و بیش از هر چیز یک مجموعه مفهومی سازمان یافته [پارادایم] است که بر حق حاکمیت بالذات و مستقل از خداوند و قانونِ آسمانی بشر و نیز حق اصیل و بالذات و مستقل و منقطع از وحی بشر [که این بشر را در مفهوم «دموس» یا «مردم» تعریف می‌کند] در امر قانون‌گذاری تاکید می‌کند. <ref>youngc charls/ Democracy/ Harper/ ۱۹۱۱</ref>.
آنتونی آربلاستر درباره اصطلاح دموکراسی می‌نویسد:«دموکراسی مانند بسیاری از اصطلاحات اصلی علم سیاست... در اصل واژه‌ای است یونانی که از دو واژه کوتاه‌تر «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده است. هر دو اصطلاح چند معنا دارند. دموس می‌تواند هم به معنای کلیه شهروندانی باشد که در «پولیس» polis یا «دولت – شهر» زندگی می‌کنند، و هم به معنای «اراذل و اوباش» یا «توده عوام» و یا «اقشار فرودست» به کار رود. «کراتوس» می‌تواند هم به معنای «قدرت» و هم به معنای «قانون» باشد که این دو معنای یکسانی ندارند.» <ref>آربالستر، آنتونی، دموکراسی، ص۲۹، حسن مرتضوی، انتشارات آشیان، ۱۳۷۹</ref>. اساساً دموکراسی قبل از هر چیز و بیش از هر چیز یک مجموعه مفهومی سازمان یافته [پارادایم] است که بر حق حاکمیت بالذات و مستقل از خداوند و قانونِ آسمانی بشر و نیز حق اصیل و بالذات و مستقل و منقطع از وحی بشر [که این بشر را در مفهوم «دموس» یا «مردم» تعریف می‌کند] در امر قانون‌گذاری تاکید می‌کند. <ref>youngc charls/ Democracy/ Harper/ ۱۹۱۱</ref>.
<ref>زرشناس، شهریار، درباره دموکراسی، کتاب صبح، ۱۳۸۷</ref>.
<ref>زرشناس، شهریار، درباره دموکراسی، کتاب صبح، ۱۳۸۷</ref>.
در تعریفی دیگر دموکراسی‌در یک عبارت کوتاه یعنی به رسمیت شناختن حق حاکمیت و حکومت بشر به صورت بالذات و بالاصاله و مستقل از خداوند [و نه در طول اراده الهی و در ذیل آن] و نیز به رسمیت شناختن حق قانون‌گذاری بشر به صورت بالاصاله و مستقل از خداوند و منقطع از وحی [و نه تنظیم برخی مقررات و یا حتی وضع برخی قوانین در امور کشوری و روزمره آن هم در ذیل قانون الهی و در چارچوب شریعت آسمانی] که در یونان باستان و به صورت تدریجی از حدود قرن هفتم تا قرن پنجم قبل از میلاد پدید آمده است و با انحطاط مدینه آتن نیز در روح مردمان ساکن یونان و مقدونیه و سپس روم باستان تداوم می‌یابد. در کل و به یک اعتبار می‌توان در تاریخ تطور غرب از دو صورت دموکراسی نام برد: ۱- دموکراسی مدینه محور [یا دموکراسی دولت - شهری] یونان باستان ۲- دموکراسی اومانیستی مدرن؛<br>
در تعریفی دیگر دموکراسی‌در یک عبارت کوتاه یعنی به رسمیت شناختن حق حاکمیت و [[حکومت]] بشر به صورت بالذات و بالاصاله و مستقل از خداوند [و نه در طول اراده الهی و در ذیل آن] و نیز به رسمیت شناختن حق قانون‌گذاری بشر به صورت بالاصاله و مستقل از خداوند و منقطع از وحی [و نه تنظیم برخی مقررات و یا حتی وضع برخی قوانین در امور کشوری و روزمره آن هم در ذیل قانون الهی و در چارچوب شریعت آسمانی] که در یونان باستان و به صورت تدریجی از حدود قرن هفتم تا قرن پنجم قبل از میلاد پدید آمده است و با انحطاط مدینه آتن نیز در روح مردمان ساکن یونان و مقدونیه و سپس روم باستان تداوم می‌یابد. در کل و به یک اعتبار می‌توان در تاریخ تطور غرب از دو صورت دموکراسی نام برد: ۱- دموکراسی مدینه محور [یا دموکراسی دولت - شهری] یونان باستان ۲- دموکراسی اومانیستی مدرن؛<br>


=تحولات دموکراسی در اروپا=
=تحولات دموکراسی در اروپا=
خط ۱۳: خط ۱۳:
پس از دوران باسـتان برای نمونـه کلیسا طی صدها سال از قدرت بسیار زیـادی برخــوردار بـود. پادشـاهـان و امپراتوران خـودکامه می گفتند که آنان قدرت خود را از خدا دریافت کردهو نه از مردم . اما طی قـرن شانزدهم قدرت کلیسا رو به تحلیل رفت، بیشتر از آن جهت که بسـیاری از مردم مایل به تغییر کلیسا بودند. آنان دیگر بر این اعتـقاد نبودند که کلیسای کاتولیک معرف مسیحیت باشد بلکه از نظر آنها عملکرد کلیسا بیشتر در جهـت کسب قــدرت و دارایی بیشتر بــود. این تغــییر به نام اصلاحات (reformation) خوانده می شود. reformation موجب تفرقه و تضعیف کلیسای مسیحی شد. سوئد در قرن شانزدهم کلیسای کاتولیک را ترک کرد و در عوض پروتستان شد.<br>
پس از دوران باسـتان برای نمونـه کلیسا طی صدها سال از قدرت بسیار زیـادی برخــوردار بـود. پادشـاهـان و امپراتوران خـودکامه می گفتند که آنان قدرت خود را از خدا دریافت کردهو نه از مردم . اما طی قـرن شانزدهم قدرت کلیسا رو به تحلیل رفت، بیشتر از آن جهت که بسـیاری از مردم مایل به تغییر کلیسا بودند. آنان دیگر بر این اعتـقاد نبودند که کلیسای کاتولیک معرف مسیحیت باشد بلکه از نظر آنها عملکرد کلیسا بیشتر در جهـت کسب قــدرت و دارایی بیشتر بــود. این تغــییر به نام اصلاحات (reformation) خوانده می شود. reformation موجب تفرقه و تضعیف کلیسای مسیحی شد. سوئد در قرن شانزدهم کلیسای کاتولیک را ترک کرد و در عوض پروتستان شد.<br>


از اواسط قرن هجدهـم جنبشی در اروپا پا گرفت که به دوران روشنگری معروف است. مردم از پیشرفت های علوم طبیعی الهام گرفته بودند و به انتقادات خود نسبت به کلیسا و کسانی که اظهــار می کردند خـدا قدرت حکومت را به آنان داده ادامه دادند. یکی از فلاسفــه آن زمــان که تاثیر زیادی بر دید مردم نسبت به روش اداره سیاسی یک کشور داشت مردی بــود فرانســوی بنام چارلز لوئی دو منتسکیو. او بر این باور بــود که اگر قدرت به بخش های مختلفی تقسیم شود تعادل مطلوبی ایجاد خواهد شد. این سه بخش عبارت بودند از قوه مقننه، قوه مُجریه و قوه قضائیه.<br>
از اواسط قرن هجدهـم جنبشی در [[اروپا]] پا گرفت که به دوران روشنگری معروف است. مردم از پیشرفت های علوم طبیعی الهام گرفته بودند و به انتقادات خود نسبت به کلیسا و کسانی که اظهــار می کردند خـدا قدرت حکومت را به آنان داده ادامه دادند. یکی از فلاسفــه آن زمــان که تاثیر زیادی بر دید مردم نسبت به روش اداره سیاسی یک کشور داشت مردی بــود فرانســوی بنام چارلز لوئی دو منتسکیو. او بر این باور بــود که اگر قدرت به بخش های مختلفی تقسیم شود تعادل مطلوبی ایجاد خواهد شد. این سه بخش عبارت بودند از قوه مقننه، قوه مُجریه و قوه قضائیه.<br>


یکی از اتفاقـات مهم برای توسعه دموکراسی در اروپا انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ بود. در انقــلاب فرانســه مردم علیه پادشاه به پا خــاستنـد. پس از انقلاب، قانونی تصویب شد که از تفکرات دوران روشنگری الهـام گرفته بود و بر اساس آن مبدا قدرت، مردم بودند و این که هیچ انســانی از انسانی دیگر با ارزش تر نیست. اما تنها شهروندان مرد حق رای دادن و انتخاب نمایندگان خود را داشتند.<br>
یکی از اتفاقـات مهم برای توسعه دموکراسی در اروپا انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ بود. در انقــلاب فرانســه مردم علیه پادشاه به پا خــاستنـد. پس از انقلاب، قانونی تصویب شد که از تفکرات دوران روشنگری الهـام گرفته بود و بر اساس آن مبدا قدرت، مردم بودند و این که هیچ انســانی از انسانی دیگر با ارزش تر نیست. اما تنها شهروندان مرد حق رای دادن و انتخاب نمایندگان خود را داشتند.<br>
۸٬۱۱۸

ویرایش