رادیکالیسم دینی در مصر و ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:


=مصر در اوایل قرن بیست از نگاه حسنین هیکل=
=مصر در اوایل قرن بیست از نگاه حسنین هیکل=
محمد حسنین هیکل در عبارتی کوتاه تصویر نسبتا جامعی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فکری مصر در سال‌های پس از جنگ ترسیم می‌کند: «جنگ، مصر را به یکی از مهمترین صحنه‌های نبرد تبدیل کرد. نبرد العلمین که از مشهورترین نبردهای جنگ دوم جهانی بود، در خاک مصر به وقوع پیوست. لشکرهای فراوانی که همچون وزش توفان‌ها به خاک مصر سرازیر شدند...سمبل‌هایی از یک کشمکش عظیم و هولناک بود؛ کشمکشی که به تسویه‌حساب‌های یک مرحله از تاریخ گذشته بسنده نمی‌کرد، بلکه درها را به روی یک مرحله تازه از تاریخ آینده می‌گشود. مرحله‌ای که با داد و ستد مجموعه‌های متراکمی از ارزش‌های نوین و اصول و گرایش‌ها و موضع‌گیری‌ها [شکل می‌گرفت]...مصر در جوش و خروش بود. جای خود را در این دنیای تازه جستجو می‌کرد...چرا که با شواهد روزمره روشن شده بود که رژیم پادشاهی شبه فئودالی و طبقه بزرگ مالکان...دیگر به عنوان پایه و اساس یک سلطه حکومتی کافی نیست. طرح‌ها و دیدگاه‌هایی پیاپی به مصر که در جستجو بود، عرضه می‌شد. رؤیاهای بزرگی درباره دموکراسی، عدالت اجتماعی.... در همین مرحله بود که مصر برای نخستین بار و به شیوه‌ای باز از مانیفست کمونیستی مارکس و انگلس که نظم اجتماعی بری از بهره‌کشی را مژده می‌داد، مطلع شد. در همین مرحله مصر شاهد رشد جنبش اخوان بود.» (هیکل، ۱۳۶۴: ۱۵-۱۶)
محمد حسنین هیکل در عبارتی کوتاه تصویر نسبتا جامعی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فکری مصر در سال‌های پس از جنگ ترسیم می‌کند: «جنگ، مصر را به یکی از مهمترین صحنه‌های نبرد تبدیل کرد. نبرد العلمین که از مشهورترین نبردهای جنگ دوم جهانی بود، در خاک مصر به وقوع پیوست. لشکرهای فراوانی که همچون وزش توفان‌ها به خاک مصر سرازیر شدند...سمبل‌هایی از یک کشمکش عظیم و هولناک بود؛ کشمکشی که به تسویه‌حساب‌های یک مرحله از تاریخ گذشته بسنده نمی‌کرد، بلکه درها را به روی یک مرحله تازه از تاریخ آینده می‌گشود. مرحله‌ای که با داد و ستد مجموعه‌های متراکمی از ارزش‌های نوین و اصول و گرایش‌ها و موضع‌گیری‌ها [شکل می‌گرفت]...مصر در جوش و خروش بود. جای خود را در این دنیای تازه جستجو می‌کرد...چرا که با شواهد روزمره روشن شده بود که رژیم پادشاهی شبه فئودالی و طبقه بزرگ مالکان...دیگر به عنوان پایه و اساس یک سلطه حکومتی کافی نیست. طرح‌ها و دیدگاه‌هایی پیاپی به مصر که در جستجو بود، عرضه می‌شد. رؤیاهای بزرگی درباره دموکراسی، عدالت اجتماعی.... در همین مرحله بود که مصر برای نخستین بار و به شیوه‌ای باز از مانیفست کمونیستی مارکس و انگلس که نظم اجتماعی بری از بهره‌کشی را مژده می‌داد، مطلع شد. در همین مرحله مصر شاهد رشد جنبش اخوان بود.» <ref>هیکل، ۱۳۶۴: ۱۵-۱۶</ref>
از این رو در این دوره در مصر و در واکنش به حضور قدرتمند فرهنگ و مدنیت غرب که می‌کوشید افکار و ارزش‌های خود را به شیوه‌های مستقیم و غیرمستقیم از طریق همفکران و متحدان بومی خود ترویج و تحمیل کند، به تدریج شاهد شکل‌گیری جنبش دینی جدیدی هستیم که به لحاظ نظری ماهیتی بنیادگرا و به لحاظ اجتماعی خصلتی پوپولیستی دارد و در پی نفی کامل غرب و مبارزه با هر آن چیزی است که رنگ و نشانی از تفکر مدرن دارد. دعوت به بازگشت به اسلام به مفهوم سلفی آن، اعتقاد به خود‌بسندگی اسلام در تمامی زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی از ویژگی‌های جریان بنیادگرای جدید بود. بازگشت به اسلام در نظر رهبران جنبش بنیاد‌گرای جدید با آنچه که سید جمال و عبده بدان می‌خواندند، ماهیتا متفاوت بود. از نظر آنان دعوت‌های گذشته سرشتی جزئی‌نگر داشتند و از حد اصلاح سیاسی مانند آنچه سید جمال در پی آن بود و یا اصلاح اجتماعی و تربیتی مانند آنچه عبده در نظر داشت، فراتر نمی‌رفت. در حالیکه ایشان دعوت خود را همه‌جانبه و کامل می‌دانستند. جنبش بنیاد‌گرای جدید به عنوان رهیافتی دینی برای رهایی از افسون مدنیت غرب در واکنش به جریان سکولار غرب‌گرا که به دنیوی کردن هرآنچه دینی بود، می‌اندیشید، در سودای دینی کردن هرآن چیزی بود که دنیوی تلقی می‌شد، زیرا شمولیت و جامعیت دین را چنان می‌دانست که هر آنچه دنیوی است، از جمله علوم، فرهنگ، آداب و رسوم و... را در بر می‌گیرد. تلاش‌های تئوریک برای تبیین علم سیاست اسلامی، اقتصاد اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی، مدیریت اسلامی... در میان بخش وسیعی از متفکران مسلمان سنی رادیکال تحت تاثیر همین گفتمان صورت می‌گرفت.(عبدالرازق، ۱۹۹۵،ج۱: ۴۲۴)
از این رو در این دوره در مصر و در واکنش به حضور قدرتمند فرهنگ و مدنیت غرب که می‌کوشید افکار و ارزش‌های خود را به شیوه‌های مستقیم و غیرمستقیم از طریق همفکران و متحدان بومی خود ترویج و تحمیل کند، به تدریج شاهد شکل‌گیری جنبش دینی جدیدی هستیم که به لحاظ نظری ماهیتی بنیادگرا و به لحاظ اجتماعی خصلتی پوپولیستی دارد و در پی نفی کامل غرب و مبارزه با هر آن چیزی است که رنگ و نشانی از تفکر مدرن دارد. دعوت به بازگشت به اسلام به مفهوم سلفی آن، اعتقاد به خود‌بسندگی اسلام در تمامی زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی از ویژگی‌های جریان بنیادگرای جدید بود. بازگشت به اسلام در نظر رهبران جنبش بنیاد‌گرای جدید با آنچه که سید جمال و عبده بدان می‌خواندند، ماهیتا متفاوت بود. از نظر آنان دعوت‌های گذشته سرشتی جزئی‌نگر داشتند و از حد اصلاح سیاسی مانند آنچه سید جمال در پی آن بود و یا اصلاح اجتماعی و تربیتی مانند آنچه عبده در نظر داشت، فراتر نمی‌رفت. در حالیکه ایشان دعوت خود را همه‌جانبه و کامل می‌دانستند. جنبش بنیاد‌گرای جدید به عنوان رهیافتی دینی برای رهایی از افسون مدنیت غرب در واکنش به جریان سکولار غرب‌گرا که به دنیوی کردن هرآنچه دینی بود، می‌اندیشید، در سودای دینی کردن هرآن چیزی بود که دنیوی تلقی می‌شد، زیرا شمولیت و جامعیت دین را چنان می‌دانست که هر آنچه دنیوی است، از جمله علوم، فرهنگ، آداب و رسوم و... را در بر می‌گیرد. تلاش‌های تئوریک برای تبیین علم سیاست اسلامی، اقتصاد اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی، مدیریت اسلامی... در میان بخش وسیعی از متفکران مسلمان سنی رادیکال تحت تاثیر همین گفتمان صورت می‌گرفت.(عبدالرازق، ۱۹۹۵،ج۱: ۴۲۴)
عامل مهم دیگری که به سر برآوردن حرکت بنیادگرایی در مصر مدد رساند، ورشکستگی تئوریک و ایدئولوژیک تفکر نوین و ناکامی تمدن اروپایی در ساختن دنیایی بود که وعده‌اش را به بشریت می‌داد، دنیایی که آرامش روحی و روانی را برای بشریت به ارمغان بیاورد. بروز بحران‌ها، جنگ‌ها، انقلاب‌ها، به ویژه دو جنگ جهانی اول و دوم و ویرانی و نابودی و جنایت و قساوتی که در این دو جنگ به نمایش گذاشته شد، بحران اقتصادی جهانی در فاصله سال‌های دو جنگ جهانی به ویژه در آمریکا که یکی از مهمترین نمایندگان فرهنگ و مدنیت جدید شناخته می‌شد و... همگی بطلان ادعای تمدن غرب را در ساختن جهانی آباد و آزاد و متضمن سعادت و رفاه انسان به اثبات می‌رساند. این نکته‌ای بود که رهبران جنبش بنیاد‌گرای دینی جدید در مصر به بیان‌های مختلف برآن تاکید می‌کردند.(بناء، ۲۰۰۲: ۶۷) این تجربه منفی نه‌تنها به تشدید جنبش رادیکال دینی کمک می‌کرد، بلکه به سردمداران این جنبش امکان می‌داد از وضع تدافعی خارج شده در برابر فرهنگ و تمدن غرب موضعی انتقادی و سلبی اتخاذ کنند.
عامل مهم دیگری که به سر برآوردن حرکت بنیادگرایی در مصر مدد رساند، ورشکستگی تئوریک و ایدئولوژیک تفکر نوین و ناکامی تمدن اروپایی در ساختن دنیایی بود که وعده‌اش را به بشریت می‌داد، دنیایی که آرامش روحی و روانی را برای بشریت به ارمغان بیاورد. بروز بحران‌ها، جنگ‌ها، انقلاب‌ها، به ویژه دو جنگ جهانی اول و دوم و ویرانی و نابودی و جنایت و قساوتی که در این دو جنگ به نمایش گذاشته شد، بحران اقتصادی جهانی در فاصله سال‌های دو جنگ جهانی به ویژه در آمریکا که یکی از مهمترین نمایندگان فرهنگ و مدنیت جدید شناخته می‌شد و... همگی بطلان ادعای تمدن غرب را در ساختن جهانی آباد و آزاد و متضمن سعادت و رفاه انسان به اثبات می‌رساند. این نکته‌ای بود که رهبران جنبش بنیاد‌گرای دینی جدید در مصر به بیان‌های مختلف برآن تاکید می‌کردند.(بناء، ۲۰۰۲: ۶۷) این تجربه منفی نه‌تنها به تشدید جنبش رادیکال دینی کمک می‌کرد، بلکه به سردمداران این جنبش امکان می‌داد از وضع تدافعی خارج شده در برابر فرهنگ و تمدن غرب موضعی انتقادی و سلبی اتخاذ کنند.
confirmed
۸٬۰۷۹

ویرایش