رویکردهای تقریبی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقاله‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'رده:تقریب' به 'رده:تقریب مذاهب اسلامی')
خط ۵۲: خط ۵۲:
[[رده:وحدت]]
[[رده:وحدت]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:تقریب]]
[[رده:تقریب مذاهب اسلامی]]

نسخهٔ ‏۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۳۰

عنوان مقاله رویکردشناسی «تقریب مذاهب اسلامی» ‏
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی
نویسنده ذبیح الله نعیمیان

رویکردشناسی «تقریب مذاهب اسلامی» ‏

در زمینه تقریب مذاهب اسلامی این پرسش مطرح است که چه رویکردی مناسب است؟ رویکردهای مختلفی را می‌توان ‏سراغ گرفت:‏

‏1. رویکرد دوگانه «برجسته‌سازی اشتراکات» و «تغافل نسبت به اختلافات»؛

‏2. رویکرد دوگانه «برجسته‌سازی اشتراکات» و «تفاهم در اختلافات». ‏

رویکرد دوگانه «برجسته‌سازی اشتراکات» و «تغافل نسبت به اختلافات»

اشتراکات فراوانی در میان مذاهب اسلامی به چشم می‌خورد. به‌طور طبیعی، برجسته‌سازی اشتراکات می‌تواند در تقریب ‏مذاهب اسلامی تأثیرگذار باشد. اگر بپذیریم که تمایل به حاکمیت صلح و پرهیز از چالش‌های خشن امری است که در ‏عامه مسلمانان وجود دارد، باید بپذیریم که توجه به اشتراکات در میان عامه مسلمانان امری طبیعی است. ‏

در طول تاریخ اسلام همواره وجود اشتراکات فراوان باعث شده است تا مانعی در برابر فروپاشی جامعه ‏اسلامی باشد؛ اما اشتراکات مزبور را نمی‌توان علّت تامه‌ای برای حفظ وحدت و انسجام درونی دانست. چه آن‌که، ‏افزون بر نقش‌آفرینی هوای نفس و خواهش‌های افسار گسیخته در طول تاریخ اسلام، اختلاف برداشت‌ها و ‏ذهنیت‌ها متفاوت نیز به اختلافات مذهبی دامن می‌زنند. گو آن‌که، بسیاری از اختلاف برداشت‌ها نیز مستقیم یا ‏غیر مستقیم در برخی از تلاش‌های نفسانی و دنیاگرایانه ریشه دارند. ‏

تکیه بر اشتراکات می‌تواند متضمن تغافل نسبت به اختلافات باشد و در بسیاری از موارد این رویکرد توانسته ‏است مانع از رشد اختلافات باشد. چنان‌که، بسیاری از خیرخواهان در مذاهب مختلف اسلامی با تأکید بر این ‏اشتراکات مانع از شکل‌گیری یا توسعه چالش‌هایی شوند که عمدتاً از جانب جریان‌های افراطی یا از جانب ‏قدرت‌های سیاسی دامن زده می‌شدند. ‏ ‏

رویکرد دوگانه «برجسته‌سازی اشتراکات» و «تفاهم در اختلافات» ‏

وجود اشتراکات مهم‌ترین علّت یکپارچگی یا حفظ اتحاد مذهبی یا دست‌کم مانع توسعه اختلافات است. ازاین‌رو، ‏برجسته‌سازی اشتراکات شیوه‌ای پرتأثیر برای صیانت از دستیابی به وحدت یا حفظ اتحاد نسبی در میان مسلمانان است. اما ‏این اشتراکات همواره در کنار اختلافات نقش‌آفرینی می‌کنند و به تنهایی در عرصه اندیشه‌ها و رفتارهای مذهبی تأثیرگذار ‏نیستند. به تعبیر دیگر، گرچه برجسته‌سازی اشتراکات در میان مذاهب اسلامی امری پسندیده و پرتأثیر است و نمی‌توان از ‏آن چشم‌پوشید، اما مهم است که بدانیم آیا این رویکرد تقلیل‌گرایانه و حداقلی نیست؟ و می‌تواند از کارآیی لازم برای ‏حلّ مشکلات جامعه اسلامی برآید؟

به نظر می‌رسد این رویکرد تقلیل‌گرایانه و حداقلی است و کسانی که این رویکرد حداقلی را برای دستیابی به ‏وحدت یا اتحاد اسلامی برگزیده‌اند، نمی‌توانند از شکل‌گیری یا توسعه اختلافات خطرناک مانع شوند. چه آن‌که، ‏برجسته‌سازی اشتراکات تنها تا حدی می‌تواند مفید واقع شود و تغافل نسبت به اختلافات به منزله رها شدن از ‏نقش‌آفرینی آنها برای همیشه نیست. اختلافات در زمینه‌ها و شرایط مختلف می‌توانند بیشتر مورد عنایت قرار ‏گیرند یا برجسته شوند. چنان‌که، در طول تاریخ اختلاف‌آفرینان در بسترهای مناسب به این برجسته‌سازی اقدام ‏کرده‌ و جامعه اسلامی را دچار مخاطرات جدی کرده‌اند. ‏

از این گذشته بسیاری از اختلافات ریشه فکری دارند و بدون تأمل در آنها نمی‌توان انتظار داشت که کسی به ‏اندیشه‌ای باور داشته باشد و مطابق با لوازم آنها عمل نکند. بلکه، مفهوم تعصب صحیح از همین نکته نشئت ‏می‌گیرد. اگر کسی بدون استدلال یا به صورت تقلیدی به امری باور پیدا کند، پایبندی به آن امر شکل خاصی پیدا ‏می‌کند و آن فرد تابع کسانی خواهد بود که اندیشه مزبور را برای او ترسیم کرده‌اند. این امر مقتضی آن است که ‏اگر آن افراد تأثیرگذار و مراجع فکری و مذهبی نسبت به امری حساسیت نشان داده و برخی امور اختلافی را ‏برجسته کنند، پیروان آنان نیز به طور طبیعی وارد صحنه اختلاف خواهند شد و در بسیاری از موارد، راهبرد ‏برجسته‌سازی اشتراکات نمی‌تواند مانع از پیروی این افراد تابع از مراجع فکری و دینی آنان باشد. ‏

نکته مزبور متضمن اولویت‌ تلاش برای حل اختلاف با مراجع فکری و علمای مذاهب اسلامی است. چرا که ‏عوام مردم پیرو آنها هستند. اما تغافل نسبت به اختلافاتی که در میان علما وجود دارد، مانع از آن نیست که آنان ‏اختلافات میان خود را فراموش کنند. بنابراین، راهبرد مناسب این است که تلاش کنیم اختلافات مزبور را از میان ‏برداریم یا دست‌کم اقدام به کاهش دایره آن اختلافات یا کاهش تأثیرگذاری آنها کنیم. ‏

اگر فرض کنیم برخی از اختلافات مزبور از طریق مباحثه شفاف و مستدل اطراف اختلاف قابل حل باشند، ‏می‌بایست بستر مناسبی برای تضارب آرا در سطح علما و نخبگان ایجاد کنیم. ‏

اگر بخشی از اختلافات از چنان پیچیدگی برخوردار باشند که به راحتی قابل حل نباشند، می‌بایست نسبت به ‏حدود و ریشه‌های اختلاف به دنبال دست‌یابی به تفاهم باشیم تا برداشت‌های نامناسب نسبت به دیگران یا استدلال‌ها ‏و ریشه‌های فکری آنان زمینه‌ساز اختلافات بیشتر نشود. ‏