زید بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ اکتبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مدینه منوره' به 'مدينه منوره')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۴: خط ۴۴:
و به [[متوکل عباسی|متوکل عباسی]] گفت: ای عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از [[سادات]] کریم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.
و به [[متوکل عباسی|متوکل عباسی]] گفت: ای عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از [[سادات]] کریم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.


عرض کردم ای فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعای [[امامت]] کرده و در راه خدا [[جهاد]] کرده؛ در حالی که از [[رسول خدا]] (احادیثی) درباره مدعی [[دروغ]] به امامت آمده است.
عرض کردم ای فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعای [[امامت]] کرده و در راه خدا [[جهاد]] کرده؛ در حالی که از [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول خدا]] (احادیثی) درباره مدعی [[دروغ]] به امامت آمده است.


یحیی گفت: آرام باش ای بنده خدا؛ پدرم بسیار عاقل‌تر از آن بود که چیزی را که حقی در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه می‌گفت: من شما را به [[امام علی بن موسی الرضا|الرضا من آل‌محمد]] دعوت می‌کنم و مقصودش عمویم [[امام جعفر صادق (علیه‌السلام)]] بود که امروز او صاحب و ولی امر است. سپس گفت: آری پدرم داناترین بنی‌هاشم بود<ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩</ref>.
یحیی گفت: آرام باش ای بنده خدا؛ پدرم بسیار عاقل‌تر از آن بود که چیزی را که حقی در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه می‌گفت: من شما را به [[امام علی بن موسی الرضا|الرضا من آل‌محمد]] دعوت می‌کنم و مقصودش عمویم [[جعفر بن محمد (صادق‌)|امام جعفر صادق (علیه‌السلام)]] بود که امروز او صاحب و ولی امر است. سپس گفت: آری پدرم داناترین بنی‌هاشم بود<ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩</ref>.


=== پدرم یکی از عابدان بود ===
=== پدرم یکی از عابدان بود ===
خط ۶۱: خط ۶۱:
یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای این­‌که جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا <big>عباسیه</big> ببرند و در آن­جا دفن کنند. آن‌­ها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد<ref>تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137</ref>؛ اما غلامی سندی که همراه آنان بود حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده آنان را به محل قبر راهنمایی کرد<ref>انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187</ref>.
یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند برای این­‌که جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا <big>عباسیه</big> ببرند و در آن­جا دفن کنند. آن‌­ها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد<ref>تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137</ref>؛ اما غلامی سندی که همراه آنان بود حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده آنان را به محل قبر راهنمایی کرد<ref>انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187</ref>.


[[امویان]] جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد [[یوسف بن عمر]] فرستادند سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به ­دار زدند<ref> تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138</ref>. سر زید را هم برای [[هشام بن عبدالملک بن مروان|هشام]] فرستادند، آن سر بر دروازه [[شام]] آویخته و بعد از آن به [[مدینه]] فرستاده شد<ref>تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ</ref> و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس [[حضرت محمد (ص)|پیامبر(صلی الله علیه)]] نصب کردند<ref>ابن­عنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258</ref>. بر اثر اعتراض مردم والی [[مدینه]] سر را به [[مصر]] فرستاد تا در [[مسجد جامع]] مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند<ref>زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59</ref>.
[[امویان]] جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد [[یوسف بن عمر]] فرستادند سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به ­دار زدند<ref> تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138</ref>. سر زید را هم برای [[هشام بن عبدالملک بن مروان|هشام]] فرستادند، آن سر بر دروازه [[شام]] آویخته و بعد از آن به [[مدینه]] فرستاده شد<ref>تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ</ref> و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر(صلی الله علیه) نصب کردند<ref>ابن­عنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258</ref>. بر اثر اعتراض مردم والی [[مدینه]] سر را به [[مصر]] فرستاد تا در [[مسجد جامع]] مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند<ref>زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59</ref>.


بدن زید چهار سال بر سر دار ماند<ref> ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106</ref> تا این­‌که هشام درگذشت و [[ولید بن عبدالملک]] به حکومت رسید. به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در [[فرات]] ریختند<ref> تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139</ref>.
بدن زید چهار سال بر سر دار ماند<ref> ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106</ref> تا این­‌که هشام درگذشت و [[ولید بن عبدالملک]] به حکومت رسید. به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در [[فرات]] ریختند<ref> تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139</ref>.
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۳۹

ویرایش