سادات حسنی آشنایی با سر سلسله های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' می ت' به ' می‌ت')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی''' عنوان مقاله‌ای است که توسط محمد سعید نجاتی کاشانی به نگارش در آمده است که تمام سادات حسنی را معرفی و سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی را مورد شناسایی قرار داده است.
'''سادات حسنی آشنایی با سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی''' عنوان مقاله‌ای است که توسط محمد سعید نجاتی کاشانی به نگارش در آمده است که تمام سادات حسنی را معرفی و سر سلسله‌های خاندان عبدالله بن حسن مثنی را مورد شناسایی قرار داده است.


=چکیده=
== چکیده ==
 
[[حسن بن علی (مجتبی)|امام حسن]] ‌علیه‌السلام پنج دختر و یازده پسر داشتند؛ اما نسل ایشان از اولاد ذکور تنها از دو پسرشان یعنی زید و حسن مثنی است. نسل زید بن حسن ‌علیه‌السلام، از پسرش حسن و نسل او هم از 7 پسر به نام‌های؛ قاسم، علی، اسماعیل، ابراهیم، زید، عبدالله و اسحاق است. در میان این پسران، قاسم اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا از دو پسرش یعنی عبدالرحمن شجری و محمد بطحانی (بطحایی)، جمع کثیری از سادادت حسنی پدید آمده‌اند.
[[امام حسن]] ‌علیه‌السلام پنج دختر و یازده پسر داشتند؛ اما نسل ایشان از اولاد ذکور تنها از دو پسرشان یعنی زید و حسن مثنی است. نسل زید بن حسن ‌علیه‌السلام، از پسرش حسن و نسل او هم از 7 پسر به نام‌های؛ قاسم، علی، اسماعیل، ابراهیم، زید، عبدالله و اسحاق است. در میان این پسران، قاسم اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا از دو پسرش یعنی عبدالرحمن شجری و محمد بطحانی (بطحایی)، جمع کثیری از سادادت حسنی پدید آمده‌اند.
نسل حسن مثنی از 5 پسر است؛ عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث(مادر این سه، فاطمه دختر امام حسین ‌علیه‌السلام است)، داود و جعفر.
نسل حسن مثنی از 5 پسر است؛ عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث(مادر این سه، فاطمه دختر امام حسین ‌علیه‌السلام است)، داود و جعفر.
عبدالله محض پدر 6 پسر به این قرار است: موسی الجون، محمد نفس الزکیه، ابراهیم قتیل باخمری، یحیی صاحب الدیلم، سلیمان و ادریس. موسی الجون اعقاب بسیار دارد و نسلش از دو پسر به نام‌های عبدالله شیخ الصالح و ابراهیم است.
عبدالله محض پدر 6 پسر به این قرار است: موسی الجون، محمد نفس الزکیه، ابراهیم قتیل باخمری، یحیی صاحب الدیلم، سلیمان و ادریس. موسی الجون اعقاب بسیار دارد و نسلش از دو پسر به نام‌های عبدالله شیخ الصالح و ابراهیم است.
خط ۱۰: خط ۹:
حسن مثلث، دیگر فرزند حسن مثنی، پدر علی عابد است واو هم پدر حسین بن علی، شهید فخ و نیز برادرش حسن مکفوف است. اولاد حسن مثلث بسیار کم بوده‌اند.
حسن مثلث، دیگر فرزند حسن مثنی، پدر علی عابد است واو هم پدر حسین بن علی، شهید فخ و نیز برادرش حسن مکفوف است. اولاد حسن مثلث بسیار کم بوده‌اند.
جعفر و داود نیز از دیگر فرزندان حسن مثنی بودند. جعفر از خطبای بنی‌هاشم به شمار می‌رفت و داود هم برادر رضاعی امام صادق ‌علیه‌السلام بود. او همان کسی است که امام صادق ‌علیه‌السلام به مادرش دعای معروف ام داود را تعلیم فرمودند.
جعفر و داود نیز از دیگر فرزندان حسن مثنی بودند. جعفر از خطبای بنی‌هاشم به شمار می‌رفت و داود هم برادر رضاعی امام صادق ‌علیه‌السلام بود. او همان کسی است که امام صادق ‌علیه‌السلام به مادرش دعای معروف ام داود را تعلیم فرمودند.
واژه های کلیدی: سادات حسنی، حسن مثنّی، فاطمه بنت الحسین (ع)، عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث
واژه‌های کلیدی: سادات حسنی، حسن مثنّی، فاطمه بنت الحسین (ع)، عبدالله محض، ابراهیم غمر، حسن مثلّث


== حسن بن حسن پدر سادات حسنی ==
== حسن بن حسن پدر سادات حسنی ==
خط ۱۷: خط ۱۶:
او پس از شهادت امام حسین (ع) تولیت موقوفات امام علی (ع) را برعهده داشت. <ref>تاریخ دمشق، ج‏13، ص:65</ref> بنا به روایتی حسن در ‌این مسئولیت با امام سجاد‏(ع) ‏ اختلاف پیدا کرد و آن حضرت به نفع او از نزاع کناره‌گیری کرد. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref>
او پس از شهادت امام حسین (ع) تولیت موقوفات امام علی (ع) را برعهده داشت. <ref>تاریخ دمشق، ج‏13، ص:65</ref> بنا به روایتی حسن در ‌این مسئولیت با امام سجاد‏(ع) ‏ اختلاف پیدا کرد و آن حضرت به نفع او از نزاع کناره‌گیری کرد. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref>
گفتنی است زمانی که عبدالرحمن ابن اشعث، عبدالملک بن مروان(حک:65_86ق) را از خلافت خلع و بر ضد او قیام کرد، به توصیه برخی فقها وی برای حسن مثنی به عنوان خلیفه از مردم عراق بیعت گرفت. حسن به رغم تردید و ترس از بیعت شکنی مردم، با اصرار برخی قیام کنندگان، بیعت به عنوان خلیفه را پذیرفت و برخی علما مانند شعبی، حسن بصری و ابن سیرین با او بیعت کردند. <ref>المصابیح، ص344</ref>. پس از کشته شدن ابن اشعث در سال 85 ق <ref>المصابیح، ص344.</ref> حسن مثنی نیز متواری شد. سر انجام حسن مثنی در حدود سال 90ه‍. ق در سن 53 سالگی مسموم شد و درگذشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:92 ؛الأعلام، ج‏2، ص:187</ref> او برادر مادر خود محمد بن طلحه را وصی خود قرار داد. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج‏13، ص: 71</ref>
گفتنی است زمانی که عبدالرحمن ابن اشعث، عبدالملک بن مروان(حک:65_86ق) را از خلافت خلع و بر ضد او قیام کرد، به توصیه برخی فقها وی برای حسن مثنی به عنوان خلیفه از مردم عراق بیعت گرفت. حسن به رغم تردید و ترس از بیعت شکنی مردم، با اصرار برخی قیام کنندگان، بیعت به عنوان خلیفه را پذیرفت و برخی علما مانند شعبی، حسن بصری و ابن سیرین با او بیعت کردند. <ref>المصابیح، ص344</ref>. پس از کشته شدن ابن اشعث در سال 85 ق <ref>المصابیح، ص344.</ref> حسن مثنی نیز متواری شد. سر انجام حسن مثنی در حدود سال 90ه‍. ق در سن 53 سالگی مسموم شد و درگذشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:92 ؛الأعلام، ج‏2، ص:187</ref> او برادر مادر خود محمد بن طلحه را وصی خود قرار داد. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج‏13، ص: 71</ref>
حسن مثنی از پدرش امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج‏13، ص: 71</ref> و همسرش فاطمه بنت الحسین(ع) احادیثی نقل کرده است. <ref>الوافی بالوفیات، ج8، صص168_169.</ref> و افرادی چون حنان بن سدیر کوفی، سعید بن ابی سعید، عبدالله بن حفص بن عمر بن سعد، حسن بن محمد حنفیه و همچنین فرزندان خود حسن مثنی یعنی ابراهیم، عبدالله، حسن مثلث،<ref>تهذیب التهذیب، ج2، ص253</ref> زیاد بن سوقه <ref>المحاسن، ج2، ص362؛ بحار الأنوار، ج66، صص 148 و 149</ref> از او روایت نقل ‌کرده‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج‏13، ص:61</ref>  
حسن مثنی از پدرش امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج‏13، ص: 71</ref> و همسرش فاطمه بنت الحسین(ع) احادیثی نقل کرده است. <ref>الوافی بالوفیات، ج8، صص168_169.</ref> و افرادی چون حنان بن سدیر کوفی، سعید بن ابی سعید، عبدالله بن حفص بن عمر بن سعد، حسن بن محمد حنفیه و همچنین فرزندان خود حسن مثنی یعنی ابراهیم، عبدالله، حسن مثلث،<ref>تهذیب التهذیب، ج2، ص253</ref> زیاد بن سوقه <ref>المحاسن، ج2، ص362؛ بحار الأنوار، ج66، صص 148 و 149</ref> از او روایت نقل ‌کرده‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج‏13، ص:61</ref>
 
== فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:==
== فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:==
مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان)، فاطمه بزرگ‌ترین دختر امام حسین (ع) <ref>الطبقات الکبری، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر می‌رسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref>. وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضای خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذیب الانساب، ص 34.</ref> به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303.</ref> فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابه‌های خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی‌امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت از‌این سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزندان‌این دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی، الص:86</ref>  
مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان)، فاطمه بزرگ‌ترین دختر امام حسین (ع) <ref>الطبقات الکبری، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتل‏الطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر می‌رسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref>. وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضای خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذیب الانساب، ص 34.</ref> به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303.</ref> فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابه‌های خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی‌امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت از‌این سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزندان‌این دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی، الص:86</ref>  
خط ۲۴: خط ۲۴:
گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125) وجود دارد که در این ‌ملاقات به تقاضای هشام ویژگی‌های فرزندان هاشمی و امویش را وصف می‌کند او ابتدا فرزندان هاشمیش را این‌گونه توصیف می‌کند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه‌ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است ودرباره دو پسر امویش محمد می‌گوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می‌بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه‌ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج‏4؛ ص31‏</ref>  
گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125) وجود دارد که در این ‌ملاقات به تقاضای هشام ویژگی‌های فرزندان هاشمی و امویش را وصف می‌کند او ابتدا فرزندان هاشمیش را این‌گونه توصیف می‌کند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه‌ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است ودرباره دو پسر امویش محمد می‌گوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می‌بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه‌ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج‏4؛ ص31‏</ref>  
‏ او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می‌برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل می‌کند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت: پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی‌آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی‌آورد مگر‌اینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست می‌یابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج‏3، ص: 4‏ تاریخ مدینة دمشق، ج‏53، ص: 387‏ نثر الدر فی المحاضرات، آبی؛ ج‏4؛ ص46‏</ref>  
‏ او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می‌برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل می‌کند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت: پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی‌آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی‌آورد مگر‌اینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست می‌یابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج‏3، ص: 4‏ تاریخ مدینة دمشق، ج‏53، ص: 387‏ نثر الدر فی المحاضرات، آبی؛ ج‏4؛ ص46‏</ref>  
سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق.) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 17.</ref> برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانسته‌اند <ref>کتاب الثقات، ج 5، ص 301</ref> که بعید به نظر می‌رسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری، می‌توان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است.  
سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق.) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 17.</ref> برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانسته‌اند <ref>کتاب الثقات، ج 5، ص 301</ref> که بعید به نظر می‌رسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری، می‌توان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است.
 
==1.عبدالله بن الحسن:==
==1.عبدالله بن الحسن:==
عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین ‌علیه‌السلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل»<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی‌طالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطر‌این نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا می‌دانست. <ref>مقاتل الطالبیین، ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:314‏</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93‏</ref>  
عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین ‌علیه‌السلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل»<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی‌طالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطر‌این نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا می‌دانست. <ref>مقاتل الطالبیین، ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:314‏</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93‏</ref>  
عبدالله از محبوبیت و جایگاه ویژه‌ای در میان مردم مدینه و علمای بزرگ برخوردار بود. اورا شیخ بنی‌هاشم و از خطیبان و سخنوران بنی‌هاشم در زمان خود خوانده‌اند <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93‏ البیان و التبیین، جاحظ، ج‏1، ص: 285‏</ref> محمد بن عمر واقدی او را چنین توصیف کرده است:«و کان عبدالله بن حسن من العباد و کان له شرف و عارضة و هیبة و لسان شدید» عبدالله از عابدان زمانه و دارای شرف و با هیبتی مخصوص و قدرت بیان و زبانی تند بود. <ref>الطبقات‏الکبری، ج‏5، ص:385</ref>  
عبدالله از محبوبیت و جایگاه ویژه‌ای در میان مردم مدینه و علمای بزرگ برخوردار بود. اورا شیخ بنی‌هاشم و از خطیبان و سخنوران بنی‌هاشم در زمان خود خوانده‌اند <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93‏ البیان و التبیین، جاحظ، ج‏1، ص: 285‏</ref> محمد بن عمر واقدی او را چنین توصیف کرده است:«و کان عبدالله بن حسن من العباد و کان له شرف و عارضة و هیبة و لسان شدید» عبدالله از عابدان زمانه و دارای شرف و با هیبتی مخصوص و قدرت بیان و زبانی تند بود. <ref>الطبقات‏الکبری، ج‏5، ص:385</ref>  
قدرت بیان عبدالله به گونه‌ای بود که منصور عباسی او را دارای سحر بیان می‌دانست که با هرکس سخن بگوید او را مجاب خواهد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص369؛</ref> این جایگاه به حدی بود که در مفاخره میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه عبدالله بن حسن یکی از مفاخر بنی‌هاشم شمرده شده است. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏15؛ ص289‏</ref>  
قدرت بیان عبدالله به گونه‌ای بود که منصور عباسی او را دارای سحر بیان می‌دانست که با هرکس سخن بگوید او را مجاب خواهد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص369؛</ref> این جایگاه به حدی بود که در مفاخره میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه عبدالله بن حسن یکی از مفاخر بنی‌هاشم شمرده شده است. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏15؛ ص289‏</ref>  
عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن می‌کرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة، ص: 10</ref> ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref>  
عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن می‌کرد که حتی مدت‌ها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة، ص: 10</ref> ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref>
== نمونه‌ای از نقش آفرینی های سیاسی عبدالله محض ==
 
عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام می‌کرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدید‌آمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365‏</ref>  
== نمونه‌ای از نقش آفرینی‌های سیاسی عبدالله محض ==
عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام می‌کرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدید‌آمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365‏</ref>
 
=== برخوردکریمانه با حاکم اموی ===
=== برخوردکریمانه با حاکم اموی ===
حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش از‌این میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه می‌خواست رسید. پس از‌این بود که عثمان می‌گفت:خداوند بهتر می‌داند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات، آبی؛ ج‏1؛ ص254‏</ref>  
حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش از‌این میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه می‌خواست رسید. پس از‌این بود که عثمان می‌گفت:خداوند بهتر می‌داند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات، آبی؛ ج‏1؛ ص254‏</ref>
 
=== مذاکره با فرمانده خوارج ===
=== مذاکره با فرمانده خوارج ===
درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند از‌این رو از چهره‌ها و خاندان‌های سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع) و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. در‌این هنگام عبدالله بن حسن که از‌این اقدام وی آزرده به نظر می‌آمد گفت: ما‌اینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمده‌ایم و‌این جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخ‏الطبری، ج‏7، ص:374؛ الکامل، ج‏5، ص:374</ref>  
درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند از‌این رو از چهره‌ها و خاندان‌های سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع) و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. در‌این هنگام عبدالله بن حسن که از‌این اقدام وی آزرده به نظر می‌آمد گفت: ما‌اینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمده‌ایم و‌این جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخ‏الطبری، ج‏7، ص:374؛ الکامل، ج‏5، ص:374</ref>  
اختلافات عبدالله بن حسن با زید برسر بر تولیت اوقاف امام علی ‌علیه‌السلام
اختلافات عبدالله بن حسن با زید برسر بر تولیت اوقاف امام علی ‌علیه‌السلام
امیر‌مومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادی‌القری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع) و بعد از آن حضرت کسی که ایشان تعیین کنند واگذار‌فرمود <ref>الکافی، ج‏7، ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏15؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخه‌های حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع) که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> پس از آن حضرت ‌این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه می‌کردند. <ref>الکامل، ج‏5، ص:231</ref> در‌این اثنا با‌اینکه گزارش‌ها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیت‌های بزرگتر بنی‌هاشم گزارش شده مانند‌ اینکه هر وقت جلسه دادرسی تمام می‌شد و عبدالله و زید باز می‌گشتند، عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زید می‌رفت و برای او رکاب می‌گرفت. <ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی‌طالب، ص: 164‏</ref> با‌این حال گفتگوهای تندی میان‌این دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار، الشبلنجی، ص:383 ؛الکامل، ج‏5، ص:231‏؛ أنساب الأشراف، ج‏2، ص:199 و ج‏3، ص:231</ref>  
امیر‌مومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادی‌القری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع) و بعد از آن حضرت کسی که ایشان تعیین کنند واگذار‌فرمود <ref>الکافی، ج‏7، ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏15؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخه‌های حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع) که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> پس از آن حضرت ‌این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه می‌کردند. <ref>الکامل، ج‏5، ص:231</ref> در‌این اثنا با‌اینکه گزارش‌ها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیت‌های بزرگتر بنی‌هاشم گزارش شده مانند‌ اینکه هر وقت جلسه دادرسی تمام می‌شد و عبدالله و زید باز می‌گشتند، عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زید می‌رفت و برای او رکاب می‌گرفت. <ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبی‌طالب، ص: 164‏</ref> با‌این حال گفتگوهای تندی میان‌این دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار، الشبلنجی، ص:383 ؛الکامل، ج‏5، ص:231‏؛ أنساب الأشراف، ج‏2، ص:199 و ج‏3، ص:231</ref>
 
== زندان و شهادت عبدالله ==  
== زندان و شهادت عبدالله ==  
پس از اینکه عبدالله از تحویل پسران خود خودداری کرد به فرمان منصور عباسی سه سال در دار الاماره مدینه و سپس در زندان هاشمیه کوفه زندانی شد و به اختلاف درروز عید قربان سال 145 و در سن 46 سالگی،<ref>تاریخ بغداد ج9، ص440</ref> یا 72 سالگی یا 75 <ref>تاریخ دمشق، ج27، ص تاریخ بغداد، ج‏9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:321‏عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:94</ref> یا 92 سالگی به شهادت رسید <ref>أنساب الأشراف، البلاذری، ج‏3، ص:89‏</ref>. کیفیت شهادت‌این بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلی پاهایش تورم کرده و عفونی شد و‌این عفونت با رسیدن به قلب وی را از پای در آورد ولی گزارش‌های دیگر از خفه شدن، زیر آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زیر شکنجه و به چهار میخ کشیده شدن بر دیوار یا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر داده‌اند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:321</ref> شاید گزارش تنوخی مکمل‌این روایت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکیه، به فرمان منصور دوانقی سر بریده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، تنوخی، ج‏3، ص: 365</ref>  
پس از اینکه عبدالله از تحویل پسران خود خودداری کرد به فرمان منصور عباسی سه سال در دار الاماره مدینه و سپس در زندان هاشمیه کوفه زندانی شد و به اختلاف درروز عید قربان سال 145 و در سن 46 سالگی،<ref>تاریخ بغداد ج9، ص440</ref> یا 72 سالگی یا 75 <ref>تاریخ دمشق، ج27، ص تاریخ بغداد، ج‏9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:321‏عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:94</ref> یا 92 سالگی به شهادت رسید <ref>أنساب الأشراف، البلاذری، ج‏3، ص:89‏</ref>. کیفیت شهادت‌این بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلی پاهایش تورم کرده و عفونی شد و‌این عفونت با رسیدن به قلب وی را از پای در آورد ولی گزارش‌های دیگر از خفه شدن، زیر آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زیر شکنجه و به چهار میخ کشیده شدن بر دیوار یا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر داده‌اند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:321</ref> شاید گزارش تنوخی مکمل‌این روایت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکیه، به فرمان منصور دوانقی سر بریده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، تنوخی، ج‏3، ص: 365</ref>  
ابوالفرج اصفهانی از عبدالرحمن بن عمران نقل می‌کندکه گوید من به همراه جمعی نزد ابوالازهر در هاشمیه می‌رفتیم و می‌دانستیم که او با خلیفه منصور مکاتبه دارد. روزی ما نزد وی بودیم و سه روزی می‌شد که نامه‌ای از خلیفه نزدش نیامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامه‌ای برای ابوالازهر زندانبان رسید که پس از خواندش رنگش تغییر کرد و مضطرب شد و به سمت سیاهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خواندیمش که در آن منصور برای او نوشته بود: در فرمانی که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعبانی که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: می‌دانی مذله کیست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببین زندانبان با او چه می‌کند. زندانبان ساعتی رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنیا رفت دوباره به داخل رفت و هنگامیکه بازگشت در فکر بود و اندوهگین. از ما پرسید: درباره علی بن حسن چه باوری دارید؟ گفتیم به خدا قسم او بهترین انسان در آسمان‌ها و زمین است. زندانبان دست‌هایش را به هم زد و گفت از دنیا رفت. <ref>مقاتل‏الطالبیین، ص:202</ref>
ابوالفرج اصفهانی از عبدالرحمن بن عمران نقل می‌کندکه گوید من به همراه جمعی نزد ابوالازهر در هاشمیه می‌رفتیم و می‌دانستیم که او با خلیفه منصور مکاتبه دارد. روزی ما نزد وی بودیم و سه روزی می‌شد که نامه‌ای از خلیفه نزدش نیامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامه‌ای برای ابوالازهر زندانبان رسید که پس از خواندش رنگش تغییر کرد و مضطرب شد و به سمت سیاهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خواندیمش که در آن منصور برای او نوشته بود: در فرمانی که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعبانی که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: می‌دانی مذله کیست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببین زندانبان با او چه می‌کند. زندانبان ساعتی رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنیا رفت دوباره به داخل رفت و هنگامیکه بازگشت در فکر بود و اندوهگین. از ما پرسید: درباره علی بن حسن چه باوری دارید؟ گفتیم به خدا قسم او بهترین انسان در آسمان‌ها و زمین است. زندانبان دست‌هایش را به هم زد و گفت از دنیا رفت. <ref>مقاتل‏الطالبیین، ص:202</ref>
== همسران عبدالله محض ==
== همسران عبدالله محض ==
در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض یادشده است. هند دختر ابو عبیده از قبیله سرشناس بنی اسد بن عبدالعزی قریش و دختر برادرش قریبه /قرشیه دختر رکیح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبیله بنی تمیم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومی. بیشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبیدالله فرزندی نداشت.  
در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض یادشده است. هند دختر ابو عبیده از قبیله سرشناس بنی اسد بن عبدالعزی قریش و دختر برادرش قریبه /قرشیه دختر رکیح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبیله بنی تمیم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومی. بیشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبیدالله فرزندی نداشت.  
هند پیش از عبدالله محض، به همسری عبدالله بن عبدالملک(فرزند خلیفه مقتدر اموی حک65ـ86) در آمده بود و پس از مرگ در سال 100 ق وی میراث بسیاری از او داشت. به گونه‌ای هنگامیکه عبدالله بن حسن از مادرش خواست تا او برا برایش خواستگاری کند، مادرش با توجه به توانگری عروس و تهیدستی داماد از این کار خود داری کرد و عبدالله مجبور شد که خود مستقیما به خانه ابوعبیده رود و دخترش را خواستگاری نماید. برخلاف تصور مادر عبدالله ابو عبیده و دخترش با گشاده رویی‌این داماد مشهور با اصل نسب را به شوهری هند پذیرفتند و در همان روز با یکدیگرازدواج کردند در حالیکه مادر عبدالله هنوز اطلاعی نداشت. پس از اینکه عبدالله یک هفته را در منزل عروس خود گذراند، با سرو رویی که حکایت از دامادی می‌کرد نزد مادرش آمد و در پاسخ مادر که از دلیل تغییر ظاهرش را می‌پرسید گفت که‌این لباس ها از سوی همان کسی است که گمان نمی‌کردی ازدواج با من را بپذیرد. اشعار معروفی از عبدالله بن حسن درسخن با هند باقیمانده که نشان‌دهنده محبوبیت هند نزد عبدالله محض است. <ref>أغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج‏21، ص: 85</ref> هند مادر محمد و ابراهیم و ادریس اکبر و موسی و هارون و فاطمه و زینب و کثوم و ام کلثوم از فرزندان عبدالله است. <ref>الطبقات‏الکبری، ج‏5، ص:386؛ نساب‏الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
هند پیش از عبدالله محض، به همسری عبدالله بن عبدالملک(فرزند خلیفه مقتدر اموی حک65ـ86) در آمده بود و پس از مرگ در سال 100 ق وی میراث بسیاری از او داشت. به گونه‌ای هنگامیکه عبدالله بن حسن از مادرش خواست تا او برا برایش خواستگاری کند، مادرش با توجه به توانگری عروس و تهیدستی داماد از این کار خود داری کرد و عبدالله مجبور شد که خود مستقیما به خانه ابوعبیده رود و دخترش را خواستگاری نماید. برخلاف تصور مادر عبدالله ابو عبیده و دخترش با گشاده رویی‌این داماد مشهور با اصل نسب را به شوهری هند پذیرفتند و در همان روز با یکدیگرازدواج کردند در حالیکه مادر عبدالله هنوز اطلاعی نداشت. پس از اینکه عبدالله یک هفته را در منزل عروس خود گذراند، با سرو رویی که حکایت از دامادی می‌کرد نزد مادرش آمد و در پاسخ مادر که از دلیل تغییر ظاهرش را می‌پرسید گفت که‌این لباس ها از سوی همان کسی است که گمان نمی‌کردی ازدواج با من را بپذیرد. اشعار معروفی از عبدالله بن حسن درسخن با هند باقیمانده که نشان‌دهنده محبوبیت هند نزد عبدالله محض است. <ref>أغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج‏21، ص: 85</ref> هند مادر محمد و ابراهیم و ادریس اکبر و موسی و هارون و فاطمه و زینب و کثوم و ام کلثوم از فرزندان عبدالله است. <ref>الطبقات‏الکبری، ج‏5، ص:386؛ نساب‏الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر دیگر عبدالله نیز یاد شده که در عین تندخوئی اش نزد شوهرش بسیار عزیز بود. نقل شده ام سلمه بسیار با عبدالله تندی می‌کرد و با خشم با او سخن می‌گفت و عبدالله از او حساب می‌برد و با او مخالفت نمی‌کرد. گویند روزی عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و دید و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئی‌اش شکایت کند در همین حال به او گفت:ای دختر محمد به خدا آتش به قلبم می‌زند. . . هند درحالیکه با خشم به او خیره شده بود در میان سخنش گفت: چه چیزی قلبت را آتش می‌زند و عبدالله از او ترسید و به جای آنچه در دل داشت گفت:«دوستی ابوبکر صدیق.» ‌این‌گونه از خشم ام سلمه نجات یافت. <ref>لأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج‏21، ص: 79</ref>  
از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر دیگر عبدالله نیز یاد شده که در عین تندخوئی اش نزد شوهرش بسیار عزیز بود. نقل شده ام سلمه بسیار با عبدالله تندی می‌کرد و با خشم با او سخن می‌گفت و عبدالله از او حساب می‌برد و با او مخالفت نمی‌کرد. گویند روزی عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و دید و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئی‌اش شکایت کند در همین حال به او گفت:ای دختر محمد به خدا آتش به قلبم می‌زند. . . هند درحالیکه با خشم به او خیره شده بود در میان سخنش گفت: چه چیزی قلبت را آتش می‌زند و عبدالله از او ترسید و به جای آنچه در دل داشت گفت:«دوستی ابوبکر صدیق.» ‌این‌گونه از خشم ام سلمه نجات یافت. <ref>لأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج‏21، ص: 79</ref>
 
== فرزندان عبدالله محض ==
== فرزندان عبدالله محض ==
===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)===
===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)===
خط ۵۵: خط ۶۲:
فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن، علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه، زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند می‌شود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب، ص186</ref>  
فرزندانش شامل طاهر، ابراهیم، حسن، علی، یحیی، ابراهیم، فاطمه، زینب، ام کلثوم، ام سلمه، ام سلمه صغری بودند ولی نسل وی تنها از پسرش عبدالله باقیماند که ابومحمد الاشتر خواند می‌شود و پس از مرگ پدر خود را به سند رساند ولی آنجا کشته شد.<ref>مناهل الضرب، ص186</ref>  
ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_):
ابراهیم بن عبدالله محض(97- 145 ه_):
یکی از امیران شجاع بنی‌هاشم و عالمان و شاعران آنان بود. در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد. از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد خود نگهداری می‌کرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنساب‏الأشراف، ج‏3،ص:123؛ الکامل، ج‏5،ص:566؛الأعلام، ج‏1،ص:49‏ ؛سفینة البحار؛ ج‏1؛ ص292‏ و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref>  
یکی از امیران شجاع بنی‌هاشم و عالمان و شاعران آنان بود. در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی‌های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد. از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد خود نگهداری می‌کرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنساب‏الأشراف، ج‏3،ص:123؛ الکامل، ج‏5،ص:566؛الأعلام، ج‏1،ص:49‏ ؛سفینة البحار؛ ج‏1؛ ص292‏ و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref>
 
===2.1. یحیی بن عبدالله محض ===
===2.1. یحیی بن عبدالله محض ===
او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخ‏الطبری، ج‏8، ص:193</ref> ولی پس از شکست‌این قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء‌النهر رفت و در‌این مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تا‌اینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه‌هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج‏6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref>تاریخ‏الیعقوبی، ج‏2، ص:408</ref> ؛الکامل، ج‏6، ص:125‏ یا به گزارشی دیگر ناپدید گشت.<ref>الأعلام، ج‏8، ص:154</ref> بنابه گزارشی دیگر یحیی با توطئه حاکم زبیری مدینه بکار بن عبدالله زندانی و مسموم شده بود ولی با مباهله یا قسم دادنی که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاریخ بغداد؛ ج‏14؛ ص115‏؛ تجارب‏الأمم، ج‏3، ص:511</ref> البته‌این حکایتی است که درباره موسی بن عبدالله برادر یحیی نیز ذکر شده.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341</ref> و با توجه به اختلافات فراوانی که در سرنوشت یحیی و عاقبت وی در دربار هارون دیده می‌شود، به نظر می‌رسد در مورد موسی باشد.
او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخ‏الطبری، ج‏8، ص:193</ref> ولی پس از شکست‌این قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء‌النهر رفت و در‌این مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تا‌اینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه‌هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج‏6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref>تاریخ‏الیعقوبی، ج‏2، ص:408</ref> ؛الکامل، ج‏6، ص:125‏ یا به گزارشی دیگر ناپدید گشت.<ref>الأعلام، ج‏8، ص:154</ref> بنابه گزارشی دیگر یحیی با توطئه حاکم زبیری مدینه بکار بن عبدالله زندانی و مسموم شده بود ولی با مباهله یا قسم دادنی که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاریخ بغداد؛ ج‏14؛ ص115‏؛ تجارب‏الأمم، ج‏3، ص:511</ref> البته‌این حکایتی است که درباره موسی بن عبدالله برادر یحیی نیز ذکر شده.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341</ref> و با توجه به اختلافات فراوانی که در سرنوشت یحیی و عاقبت وی در دربار هارون دیده می‌شود، به نظر می‌رسد در مورد موسی باشد.
===3.1 موسی بن عبدالله محض ===
===3.1 موسی بن عبدالله محض ===
کنیه‌اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته‌اند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد، موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی می‌‏رقصاند و شعری با‌این مضمون برایش می‌خواند: هرچند تو جون با موهای بلندی]و کوچکی[اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان ‏آقایی کنی. عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102‏ المجدی، ابن الصوفی، ص:232‏ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334‏  
کنیه‌اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته‌اند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد، موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی می‌‏رقصاند و شعری با‌این مضمون برایش می‌خواند: هرچند تو جون با موهای بلندی]و کوچکی[اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان ‏آقایی کنی. عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102‏ المجدی، ابن الصوفی، ص:232‏ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334‏  
خط ۷۲: خط ۸۱:
ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت: من پیش از‌این تو را از نجیبان خاندانت می‌دانستم اما بر خلاف آنچه می‌دانستم می‌بینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت: ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان می‌افزاید.<ref>شرح الأخبار، القاضی نعمان، ج‏3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:336‏</ref>  
ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت: من پیش از‌این تو را از نجیبان خاندانت می‌دانستم اما بر خلاف آنچه می‌دانستم می‌بینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت: ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان می‌افزاید.<ref>شرح الأخبار، القاضی نعمان، ج‏3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:336‏</ref>  
در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یا‌اینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور، یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ‏ الطبری، ج‏7، ص:558تاریخ مدینة دمشق، ج‏60، ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. ‌این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارش‌های متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد.  
در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یا‌اینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور، یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ‏ الطبری، ج‏7، ص:558تاریخ مدینة دمشق، ج‏60، ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. ‌این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارش‌های متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد.  
موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد؛ ج‏13؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا می‌داشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن می‌داد از قبر بیرون زد و‌این مساله بار دیگر تکرار شد تا‌ایکه در بار سوم تخته‌های ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تا‌اینکه دفن شد.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری، ج‏1، ص: 293؛</ref> نظیر‌این حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر می‌رسد.<ref>تاریخ‏ الیعقوبی، ج‏2، ص:408</ref> ع  
موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد؛ ج‏13؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا می‌داشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن می‌داد از قبر بیرون زد و‌این مساله بار دیگر تکرار شد تا‌ایکه در بار سوم تخته‌های ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تا‌اینکه دفن شد.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری، ج‏1، ص: 293؛</ref> نظیر‌این حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر می‌رسد.<ref>تاریخ‏ الیعقوبی، ج‏2، ص:408</ref> ع
 
==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله ==
==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله ==
نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref>  
نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref>  
خط ۷۸: خط ۸۸:
به نقلی پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشین آن حضرت شود ولی او متواری شد و ‌این پیشنهاد را نپذیرفت <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref>  
به نقلی پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشین آن حضرت شود ولی او متواری شد و ‌این پیشنهاد را نپذیرفت <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref>  
ابراهیم جد بنی اخیضر است که تا قرن چهارم در یمامه حکومت داشتندو عبدالله نیز نسل بسیاری داشت. نسل وی امارت مدینه و مکه و یمن را برای دوره‌هایی در قرن سوم برعهده داشتند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، ص:47‏ عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:103‏ ‏</ref> آخرین خاندان‌های اشراف امیر در مکه و مدینه پیش از سلطه آل‌سعود نیز از خاندان اویند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21‏</ref>  
ابراهیم جد بنی اخیضر است که تا قرن چهارم در یمامه حکومت داشتندو عبدالله نیز نسل بسیاری داشت. نسل وی امارت مدینه و مکه و یمن را برای دوره‌هایی در قرن سوم برعهده داشتند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، ص:47‏ عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:103‏ ‏</ref> آخرین خاندان‌های اشراف امیر در مکه و مدینه پیش از سلطه آل‌سعود نیز از خاندان اویند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21‏</ref>  
از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)، مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جمله‌هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهره‌های معروف‌این امرایند.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:22‏ الفخری، المروزی الأزوارقانی، الص:88‏ تاریخ أمراء المدینة المنورة؛ ص244‏</ref> موسی بن عبداللّه بن الجون‏ موسی بن عبدالله نوه اوست که از راویان بزرگ مرتبه حدیث بود که در سال 256 از دنیا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امیر حجاز و ینبع بوده‌اند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:114‏ الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref>  
از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)، مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جمله‌هاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهره‌های معروف‌این امرایند.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:22‏ الفخری، المروزی الأزوارقانی، الص:88‏ تاریخ أمراء المدینة المنورة؛ ص244‏</ref> موسی بن عبداللّه بن الجون‏ موسی بن عبدالله نوه اوست که از راویان بزرگ مرتبه حدیث بود که در سال 256 از دنیا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امیر حجاز و ینبع بوده‌اند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:114‏ الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref>
 
== همسر موسی ==
== همسر موسی ==
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبی‌بکر‏ نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد؛ ج‏13؛ ص27‏الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هوو‌های دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:337 تاریخ بغداد؛ ج‏13؛ ص27‏</ref> در پاسخ به‌این شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ داد‌ایا دختر ابوبکر را با هوو فریب می‌دهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کرده‌ای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را به دو برابر قیمت جبران نکند‌این کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:338‏ تاریخ مدینة دمشق، ج‏60، ص: 448‏ ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، زمخشری؛ ج‏5؛ ص250</ref>  
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبی‌بکر‏ نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد؛ ج‏13؛ ص27‏الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هوو‌های دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:337 تاریخ بغداد؛ ج‏13؛ ص27‏</ref> در پاسخ به‌این شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ داد‌ایا دختر ابوبکر را با هوو فریب می‌دهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کرده‌ای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را به دو برابر قیمت جبران نکند‌این کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:338‏ تاریخ مدینة دمشق، ج‏60، ص: 448‏ ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، زمخشری؛ ج‏5؛ ص250</ref>  
خط ۸۶: خط ۹۷:
2.جعفر بن الحسن مثنی
2.جعفر بن الحسن مثنی
جعفر پدر حسن بزرگ‌ترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور بنی‌هاشم معرفی کرده‌اند که سخنان او نقل شده است. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165‏</ref> او با برادرش داود از یک مادر کنیز بودند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
جعفر پدر حسن بزرگ‌ترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور بنی‌هاشم معرفی کرده‌اند که سخنان او نقل شده است. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165‏</ref> او با برادرش داود از یک مادر کنیز بودند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:75</ref>  
ابوالفرج و به تبع او ابن اثیر به خطا جعفر بن حسن مثنی را نیز جز نجات یافتگان از زندان معرفی می‌کند <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:174‏؛ ‏ الکامل، ج‏5، ص:527</ref> و ابن عنبه می‌افزاید که جعفر در مدینه در سن هفتاد سالگی از دنیا رفت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165</ref> که منابع دیگر نیز گفته‌اند. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:271</ref> ولی زنده ماندن جعفر تا زندان هاشمیه برخلاف شواهد و گزارش‌هایی است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زید بن علی درباره موقوفات امام علی (ع) خبر می‌دهند ‎ ‎<refأنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231‏<nowiki></ref></nowiki> و به نظر می‌رسد وی در‌این زمان در سن هفتادسالگی در مدینه از دنیا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جای او از سادات حسنی در‌این مناقشات وکالت می‌کند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231</ref> محمد و جعفرفرزندان سلیمان بن علی عباسی، حاکم بصره به هنگام قیام حسنیان، نوه های جعفر از دخترش ام الحسن بودند که با ابراهیم بن عبدالله محض درگیر شدند. <ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3،ص:132</ref>
ابوالفرج و به تبع او ابن اثیر به خطا جعفر بن حسن مثنی را نیز جز نجات یافتگان از زندان معرفی می‌کند <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:174‏؛ ‏ الکامل، ج‏5، ص:527</ref> و ابن عنبه می‌افزاید که جعفر در مدینه در سن هفتاد سالگی از دنیا رفت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165</ref> که منابع دیگر نیز گفته‌اند. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:271</ref> ولی زنده ماندن جعفر تا زندان هاشمیه برخلاف شواهد و گزارش‌هایی است که از مرگ او به هنگام احتجاج با زید بن علی درباره موقوفات امام علی (ع) خبر می‌دهند ‎ ‎<refأنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231‏<nowiki></ref></nowiki> و به نظر می‌رسد وی در‌این زمان در سن هفتادسالگی در مدینه از دنیا رفته باشد و پس از اوست که عبدالله محض به جای او از سادات حسنی در‌این مناقشات وکالت می‌کند.<ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:231</ref> محمد و جعفرفرزندان سلیمان بن علی عباسی، حاکم بصره به هنگام قیام حسنیان، نوه‌های جعفر از دخترش ام الحسن بودند که با ابراهیم بن عبدالله محض درگیر شدند. <ref>أنساب‏ الأشراف، ج‏3،ص:132</ref>


==.2.1.حسن بن جعفر بن الحسن ==
==.2.1.حسن بن جعفر بن الحسن ==
نسل جعفر از وی باقیماند و فرزندان بسیار در نقاط مختلف از او برجای ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ص 44</ref> او یکی از راویان و شاگردان امام صادق و شخصیت‌های مولف شیعه و دارای تالیفاتی است که نجاشی رجالی معروف شیعه وثاقت او را گواهی داده است.<ref>رجال النجاشی، ص:46‏</ref> او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمیانی است که از شرکت و همراهی قیام عذرخواهی کرد. <ref>عمدة الطالب، ص:165؛ بحار الأنوار، ج‏48، ص:163</ref> نسل وی از پسرانش عبداللّه و جعفر الغدار و محمد السیلق‏ باقی ماند که به سیلقیون معروفند <ref>عمدة الطالب، ص:165</ref> اوداماد عمویش داود بن حسن بود. <ref>المجدی، ص:271</ref>  
نسل جعفر از وی باقیماند و فرزندان بسیار در نقاط مختلف از او برجای ماندند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ص 44</ref> او یکی از راویان و شاگردان امام صادق و شخصیت‌های مولف شیعه و دارای تالیفاتی است که نجاشی رجالی معروف شیعه وثاقت او را گواهی داده است.<ref>رجال النجاشی، ص:46‏</ref> او در واقعه فخ مانند امام کاظم (ع) از از معدود هاشمیانی است که از شرکت و همراهی قیام عذرخواهی کرد. <ref>عمدة الطالب، ص:165؛ بحار الأنوار، ج‏48، ص:163</ref> نسل وی از پسرانش عبداللّه و جعفر الغدار و محمد السیلق‏ باقی ماند که به سیلقیون معروفند <ref>عمدة الطالب، ص:165</ref> اوداماد عمویش داود بن حسن بود. <ref>المجدی، ص:271</ref>
 
==3. حسن بن حسن بن حسن بن علی ‌علیه‌السلام(حسن مثلث) ==
==3. حسن بن حسن بن حسن بن علی ‌علیه‌السلام(حسن مثلث) ==
لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در یاد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وی داده‌اند و در زمان خود به ‌این نام مشهور نبود. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:36</ref> با توجه به‌اینکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را می‌توان در سال 77 هجری دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انسانی متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهی از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفی کرده‌اند. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏15؛ ص290</ref> او از تابعیانی است که از جابر بن عبدالله انصاری روایت نقل کرده <ref>مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ الخاتمةج‏7؛ ص246‏؛ رجال الطوسی؛ ص130</ref> حسن از پدر و مادر بزرگوارش روایاتی را نقل کرده و همنیطور عده‌ای از محدثان مانند عبید بن وسیم جمال و عمر بن شبیب مسلمی و عمرو بن مرزوق. از او روایت دارند. <ref>تاریخ الإسلام، الذهبی، ج‏9، ص:107 المنتظم، ابن الجوزی، ج‏8، ص:90</ref>
لقب مثلث را به خاطر سه بار تکرار نام حسن در یاد کردن از او که همنام پدر و جدش بود نسب شناسان به وی داده‌اند و در زمان خود به ‌این نام مشهور نبود. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:36</ref> با توجه به‌اینکه او به هنگام وفات 68 ساله بود، تولد او را می‌توان در سال 77 هجری دانست که هفت سال از عبدالله محض کوچکتر بود. او انسانی متعبد و فاضل و با ورع بود و درامر به معروف و نهی از منکر مذهب خاندانش را داشت معرفی کرده‌اند. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج‏15؛ ص290</ref> او از تابعیانی است که از جابر بن عبدالله انصاری روایت نقل کرده <ref>مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ الخاتمةج‏7؛ ص246‏؛ رجال الطوسی؛ ص130</ref> حسن از پدر و مادر بزرگوارش روایاتی را نقل کرده و همنیطور عده‌ای از محدثان مانند عبید بن وسیم جمال و عمر بن شبیب مسلمی و عمرو بن مرزوق. از او روایت دارند. <ref>تاریخ الإسلام، الذهبی، ج‏9، ص:107 المنتظم، ابن الجوزی، ج‏8، ص:90</ref>
خط ۱۲۸: خط ۱۴۰:
عبداللَّه گفت:‏‏«خدا از تو راضی باشد ای برادرزاده‏ی من. من می‌دانستم از این مرگ بیمناکی.»
عبداللَّه گفت:‏‏«خدا از تو راضی باشد ای برادرزاده‏ی من. من می‌دانستم از این مرگ بیمناکی.»
علی بن الحسن در روز بیست و سوم ماه محرم سال صد و چهل و شش در زندان منصور در حال سجده جان سپرد <ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:221</ref> او ‏به وقت مرگ چهل و پنج سالش بود. ‏ <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:174</ref>
علی بن الحسن در روز بیست و سوم ماه محرم سال صد و چهل و شش در زندان منصور در حال سجده جان سپرد <ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج‏1، ص:221</ref> او ‏به وقت مرگ چهل و پنج سالش بود. ‏ <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:174</ref>
== فرزندان علی بن حسن:==
== فرزندان علی بن حسن:==
علی دارای نه فرزند شد که چهارتای آنان دخترانی به نام‌های رقیة، و فاطمة، و أمّ کلثوم، و أمّ الحسن و پسرانی به نام‌های محمد و عبدالله و حسن و عبدالرحمن و حسن مکفوف بودند که نسل علی بن حسن از او باقیماند. زینب مادر حسن مکفوف و حسین شهید فخ بود.  
علی دارای نه فرزند شد که چهارتای آنان دخترانی به نام‌های رقیة، و فاطمة، و أمّ کلثوم، و أمّ الحسن و پسرانی به نام‌های محمد و عبدالله و حسن و عبدالرحمن و حسن مکفوف بودند که نسل علی بن حسن از او باقیماند. زینب مادر حسن مکفوف و حسین شهید فخ بود.  
خط ۱۳۳: خط ۱۴۶:
ای پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین‌ای دانای نهان و آشکار‌ای داور میان بندگان میان ما و خویشان ما به حق داوری فرما که تو بهترین داورانی.  
ای پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین‌ای دانای نهان و آشکار‌ای داور میان بندگان میان ما و خویشان ما به حق داوری فرما که تو بهترین داورانی.  
برخی از گزارش‌ها از حضور جعفر در زندان هاشمیه ونجات یافتنش سخن گفته، ولی با توجه به سن عبدالله محض در زندان که در در 72 /92سالگی وفات کرد و گزارش وفات جعفر در سن هفتاد و سالگی به نظر می‌آید، گزارشی که وفات او را به سال‌ها قبل در زمان زید بن علی می‌داند، صحیح تر باشد.
برخی از گزارش‌ها از حضور جعفر در زندان هاشمیه ونجات یافتنش سخن گفته، ولی با توجه به سن عبدالله محض در زندان که در در 72 /92سالگی وفات کرد و گزارش وفات جعفر در سن هفتاد و سالگی به نظر می‌آید، گزارشی که وفات او را به سال‌ها قبل در زمان زید بن علی می‌داند، صحیح تر باشد.
در برخی منابع نیز از ابوبکر بن حسن مثنی در این جمع یاد شده اما همانطور که ابوالفرج تصریح کرده از چنین شخصی در کتاب‌های انساب سخن نرفته است.  
در برخی منابع نیز از ابوبکر بن حسن مثنی در این جمع یاد شده اما همانطور که ابوالفرج تصریح کرده از چنین شخصی در کتاب‌های انساب سخن نرفته است.
 
==4.ابراهیم بن حسن مثنی ==
==4.ابراهیم بن حسن مثنی ==
ابراهیم از بزرگان خاندان خود و شخصیت محترم و برجسته‌ای بود، وی را به بزرگواری و شرافت ستوده‌اند و او را عالمی از عالمان آل محمد و بزرگی از بزرگان هاشمی و سروری گرانقدر و بلند مرتبه و بزرگ جایگاه و دارای همه نیکی ها و فضیلت ها و صورت و سیرت نیکو و دودمان پا ک و بی ‏نظر با عفت و دین و فصاحت و بلاغت و مروت و شهامت و شجاعت وصف کرده‌اند. ابراهیم و از راویان مشهور علوی است و از طریق پدر حسن مثنی از جدش امام علی(ع) از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده است. همچنین راوی او حدیث مادرش فاطمه بنت الحسین (ع) است. ابن حجر عسقلانی حدیث ردّ شمس برای امام علی (ع) را از فضل بن مرزوق از ابراهیم غمر روایت کرده است.  
ابراهیم از بزرگان خاندان خود و شخصیت محترم و برجسته‌ای بود، وی را به بزرگواری و شرافت ستوده‌اند و او را عالمی از عالمان آل محمد و بزرگی از بزرگان هاشمی و سروری گرانقدر و بلند‌مرتبه و بزرگ جایگاه و دارای همه نیکی ها و فضیلت ها و صورت و سیرت نیکو و دودمان پا ک و بی ‏نظر با عفت و دین و فصاحت و بلاغت و مروت و شهامت و شجاعت وصف کرده‌اند. ابراهیم و از راویان مشهور علوی است و از طریق پدر حسن مثنی از جدش امام علی(ع) از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده است. همچنین راوی او حدیث مادرش فاطمه بنت الحسین (ع) است. ابن حجر عسقلانی حدیث ردّ شمس برای امام علی (ع) را از فضل بن مرزوق از ابراهیم غمر روایت کرده است.  
ابراهیم در خلافت سفّاح نخستین خلیفه عباسی (حک:132-136ه. ق) از احترام فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. بنا به نقلی سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکیه) و ابراهیم سؤال می‌ کرد و می‌خواست از جای آنها(مخفی گاه) آگاهی پیداکند. عبدالله این مطلب را به برادرش ابراهیم غَمر شکایت کرد. ابراهیم به او گفت: اگر سفاح باردیگر از تو در مورد آنها پرسید به او بگو: عموی آنها بهتر از حال برادرزاده هایش خبر دارد. عبدالله گفت: آیا سفاح به آن راضی خواهد شد؟ ابراهیم گفت: آری.  
ابراهیم در خلافت سفّاح نخستین خلیفه عباسی (حک:132-136ه. ق) از احترام فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. بنا به نقلی سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکیه) و ابراهیم سؤال می‌ کرد و می‌خواست از جای آنها(مخفی گاه) آگاهی پیداکند. عبدالله این مطلب را به برادرش ابراهیم غَمر شکایت کرد. ابراهیم به او گفت: اگر سفاح باردیگر از تو در مورد آنها پرسید به او بگو: عموی آنها بهتر از حال برادرزاده هایش خبر دارد. عبدالله گفت: آیا سفاح به آن راضی خواهد شد؟ ابراهیم گفت: آری.  
سفاح با ابراهیم غمر در نهان، در مورد دو فرزند برادرش پرسید. ابراهیم به سفاح گفت: ای امیر مؤمنان با تو همچون کسی که با سلطان خود حرف می‌زند سخن بگویم یا مانند کسی که با پسر عمویش صحبت می‌کند با تو حرف بزنم؟ سفاح گفت: آنگونه سخن گو که شخص با پسر عمویش حرف می‌زند. ابراهیم گفت: ای امیر مؤمنان. آیا گمان می‌کنی که اگر خداوند مقدّر نموده باشد که از این امر برای آنها چیزی باشد، آیا تو و همة اهل زمین می‌توانند آن را دفع کنند؟ سفاح جواب داد: نه به خدا! ابراهیم گفت: پس شما را چه می‌شود که نعمتی که به این شیخ(عبدالله) عنایت می‌کنی آن را برایش بی‌فایده می‌کنی؟ پس سفاح به فکر فرو رفت و گفت: به خدا بعد از این خبر آنها را از عبدالله نخواهم گرفت. به روایتی دیگر سفاح در پاسخ به وی گفت: «خدایت تو را برای خیر خواهی من جزای خیر دهد به خدا سوگند دل آسوده ام ‏کردی. ‌این پرس و جوی من از وسوسه‌های نفس اماره بود. به خدا سوگندی می‌خورد که هیچگاه از آن بر نگردم دیگر از آن ‏دو در برابر پدرشان یا بنده‌ای دیگر یاد نکنم»و تا زنده بود با آنان به نیکی رفتار می‌کرد. ‏.  
سفاح با ابراهیم غمر در نهان، در مورد دو فرزند برادرش پرسید. ابراهیم به سفاح گفت: ای امیر مؤمنان با تو همچون کسی که با سلطان خود حرف می‌زند سخن بگویم یا مانند کسی که با پسر عمویش صحبت می‌کند با تو حرف بزنم؟ سفاح گفت: آنگونه سخن گو که شخص با پسر عمویش حرف می‌زند. ابراهیم گفت: ای امیر مؤمنان. آیا گمان می‌کنی که اگر خداوند مقدّر نموده باشد که از این امر برای آنها چیزی باشد، آیا تو و همة اهل زمین می‌توانند آن را دفع کنند؟ سفاح جواب داد: نه به خدا! ابراهیم گفت: پس شما را چه می‌شود که نعمتی که به این شیخ(عبدالله) عنایت می‌کنی آن را برایش بی‌فایده می‌کنی؟ پس سفاح به فکر فرو رفت و گفت: به خدا بعد از این خبر آنها را از عبدالله نخواهم گرفت. به روایتی دیگر سفاح در پاسخ به وی گفت: «خدایت تو را برای خیر خواهی من جزای خیر دهد به خدا سوگند دل آسوده ام ‏کردی. ‌این پرس و جوی من از وسوسه‌های نفس اماره بود. به خدا سوگندی می‌خورد که هیچگاه از آن بر نگردم دیگر از آن ‏دو در برابر پدرشان یا بنده‌ای دیگر یاد نکنم»و تا زنده بود با آنان به نیکی رفتار می‌کرد. ‏.  
به نقلی هنگامی که منصور دوانیقی(حک:136_158) برادرش عبدالله محض را در دار مروان در مدینه بازداشت کرده بود. حسن مثلث برادرش ابراهیم را دید که مشغول علوفه دادن به شتران خویش بود. حسن با ناراحتی به او گفت: آیا شترانت را علوفه می‌دهی با اینکه عبدالله بن حسن در زندان است؟ سپس به غلام ابراهیم گفت: پای‌بند شتران را باز کن. غلام به دستور او عمل کرد و پای‌بند از پای آنها برگشود. حسن فریادی بر شتران را زد و رم داد و دیگر اثری از آنها به دست نیامد. سپس منصور سایر خاندان عبدالله را به زندان انداخت.  
به نقلی هنگامی که منصور دوانیقی(حک:136_158) برادرش عبدالله محض را در دار مروان در مدینه بازداشت کرده بود. حسن مثلث برادرش ابراهیم را دید که مشغول علوفه دادن به شتران خویش بود. حسن با ناراحتی به او گفت: آیا شترانت را علوفه می‌دهی با اینکه عبدالله بن حسن در زندان است؟ سپس به غلام ابراهیم گفت: پای‌بند شتران را باز کن. غلام به دستور او عمل کرد و پای‌بند از پای آنها برگشود. حسن فریادی بر شتران را زد و رم داد و دیگر اثری از آنها به دست نیامد. سپس منصور سایر خاندان عبدالله را به زندان انداخت.  
درباره درگذشت و شهادت ابراهیم و مکان آن سه دیدگاه مطرح است:1. زندان هاشمیه: ؛2. میان راه کوفه. 3. کوفه  
درباره درگذشت و شهادت ابراهیم و مکان آن سه دیدگاه مطرح است:1. زندان هاشمیه: ؛2. میان راه کوفه. 3. کوفه
 
== خاندان ابراهیم ==  
== خاندان ابراهیم ==  
همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود، بقیه کنیز بودند، به نام‌های: عابده، خریده، عالیه(عافیه)، مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند. برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده‌اند. که عبارتند از:
همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود، بقیه کنیز بودند، به نام‌های: عابده، خریده، عالیه(عافیه)، مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند. برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کرده‌اند. که عبارتند از:
رقیه: نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند. ؛ همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود. ؛ حسنه؛ فاطمه؛ ام‌اسحاق. یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛ محمداکبر؛ محمد دیباج اصغر: وی را از‌این رو به محمد دیباج می‌خواندند که فرد زیبایی بود. ‏آنچنانکه دسته دسته به تماشای محمد بن ابراهیم می‏آمدند. مادر او أم ولد(کنیز) بود که به نام عالیه(عافیه) خوانده می‌شد. مرقد محمد دیباج که به شیوه‌ای وحشیانه توسط منصور شهید شد در هاشمیه است.  
رقیه: نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند. ؛ همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابی‌امیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود. ؛ حسنه؛ فاطمه؛ ام‌اسحاق. یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛ محمداکبر؛ محمد دیباج اصغر: وی را از‌این رو به محمد دیباج می‌خواندند که فرد زیبایی بود. ‏آنچنانکه دسته دسته به تماشای محمد بن ابراهیم می‏آمدند. مادر او أم ولد(کنیز) بود که به نام عالیه(عافیه) خوانده می‌شد. مرقد محمد دیباج که به شیوه‌ای وحشیانه توسط منصور شهید شد در هاشمیه است.
 
==5. داود بن حسن مثنی ==
==5. داود بن حسن مثنی ==
ابو سلیمان داود بن حسن مثنی برادر رضاعی (شیری) امام صادق(ع) محدثی امامی و معظم و ممدوح وبود  
ابو سلیمان داود بن حسن مثنی برادر رضاعی (شیری) امام صادق(ع) محدثی امامی و معظم و ممدوح وبود  
خط ۱۵۹: خط ۱۷۵:
فرزندان داود از سلیمان بن داود باقیماند و نسل سلیمان از پسرش محمد بن سلیمان ملقب به بربری ادامه یافت که در مدینه در‌ایام ابوسرایا قیام کرد و به نقلی کشته شد و چهار پسر به نام‌های موسی و داود و اسحاق و حسن داشت. در نسل حسن بن محمد بن سلیمان بسیار گسترده شد و از دو مرد به نام‌های اسحاق و ابراهیم باقیماند.  
فرزندان داود از سلیمان بن داود باقیماند و نسل سلیمان از پسرش محمد بن سلیمان ملقب به بربری ادامه یافت که در مدینه در‌ایام ابوسرایا قیام کرد و به نقلی کشته شد و چهار پسر به نام‌های موسی و داود و اسحاق و حسن داشت. در نسل حسن بن محمد بن سلیمان بسیار گسترده شد و از دو مرد به نام‌های اسحاق و ابراهیم باقیماند.  
از فرزندان ابراهیم بنوعجیر یعنی فرزندان قاسم بن ابراهیم بودند (برخی نیز می‌گویند عجیر لقب خود ابراهیم بود. ا زدیگر فرزندان وی ادیب الدین شجاع نقیب نصیبین ابو یعلی محمد بن حسن ب است که فرزندان بسیاری داشت مانند ابو عبدالله حسین که به تالد معروف بود و ابن ابی تراب عبیدالله بن قاسم بن ابراهیم که دارای آبرو و ریاست و حالی نیکو و فرزندانش رئیسان و بزرگان نصیبین هستند.  
از فرزندان ابراهیم بنوعجیر یعنی فرزندان قاسم بن ابراهیم بودند (برخی نیز می‌گویند عجیر لقب خود ابراهیم بود. ا زدیگر فرزندان وی ادیب الدین شجاع نقیب نصیبین ابو یعلی محمد بن حسن ب است که فرزندان بسیاری داشت مانند ابو عبدالله حسین که به تالد معروف بود و ابن ابی تراب عبیدالله بن قاسم بن ابراهیم که دارای آبرو و ریاست و حالی نیکو و فرزندانش رئیسان و بزرگان نصیبین هستند.  
ابوعبدالله محمد طاوس بن اسحاق که به خاطر زیبایی و جمالش لقب طاوس گرفته بود و فرزندانش در سوراء مدینه بودند و سپس به بغداد و حله منتقل شدند. که سادات و علما و نقیبان بزرگواری هستند از جمله سید زاهد سعدالدین ابوابراهیم موسی بن جعفر بن طاوس بود. او چهار فرزند به نام‌های شرف الدین محمد و عزالدین حسن و جمال الدین ابوالفضائل احمد عالم زاهد پر تالیف و ابوالقاسم علی سید زاهد صاحب کرامات نقیب النقبای عراق بود. از جمله فرزندان عزالدین مجدالدین بود که با تدبیر او حله و حرم ائمه از قتل و غارت هلاکوخان نجات یافت و حکم نقابت عراق به وی واگذارشد.  
ابوعبدالله محمد طاوس بن اسحاق که به خاطر زیبایی و جمالش لقب طاوس گرفته بود و فرزندانش در سوراء مدینه بودند و سپس به بغداد و حله منتقل شدند. که سادات و علما و نقیبان بزرگواری هستند از جمله سید زاهد سعدالدین ابوابراهیم موسی بن جعفر بن طاوس بود. او چهار فرزند به نام‌های شرف الدین محمد و عزالدین حسن و جمال‌الدین ابوالفضائل احمد عالم زاهد پر تالیف و ابوالقاسم علی سید زاهد صاحب کرامات نقیب النقبای عراق بود. از جمله فرزندان عزالدین مجدالدین بود که با تدبیر او حله و حرم ائمه از قتل و غارت هلاکوخان نجات یافت و حکم نقابت عراق به وی واگذارشد.  
 
== پانویس ==
{{پانویس}}


== منابع ==
== منابع ==
 
# ابراهیم بن عبدالله غمر، سیدمحمودسامانی، محمدمهدی بحرالعلوم، مشعرقم، اول1439‏  
ابراهیم بن عبدالله غمر، سیدمحمودسامانی، محمدمهدی بحرالعلوم، مشعرقم، اول1439‏  
# اعلام قاموس تراجملأشهرالرجالوالنساءمنالعربوالمستعربینوالمستشرقین، خیرالدینالزرکلی(م1396)، بیروت، دار‏العلم‏للملایین، طالثامنة، 1989.
 
# أعیان الشیعة، محسنالأمین، بیچا، دارالتعارف‏، بیروت‏، 1403ق‏
اعلام قاموس تراجملأشهرالرجالوالنساءمنالعربوالمستعربینوالمستشرقین، خیرالدینالزرکلی(م1396)، بیروت، دار‏العلم‏للملایین، طالثامنة، 1989.
# الأغانی، علیبن الحسینأبوالفرج الإصفهانی، ابوالفرج اصفهانیدارإحیاءالتراث العربی‏بیروت، چاپاول، م1994/‏ق‏1415. ‏
 
# الافادهفیتاریخ ائمّةالزیدیة، یحییبنحسینهارونی،  
أعیان الشیعة، محسنالأمین، بیچا، دارالتعارف‏، بیروت‏، 1403ق‏
# الإقبال بالأعمالالحسنةابنطاووس، علیبنموسی، (طالحدیثة)آلالبیت‏قم، چاپاول، ‏‎‎‎‏1417ق‏
 
# ‎الأمالی، ‏طوسی، محمدبنالحسن، قم، چاپاول، 1414ق
الأغانی، علیبن الحسینأبوالفرج الإصفهانی، ابوالفرج اصفهانیدارإحیاءالتراث العربی‏بیروت، چاپاول، م1994/‏ق‏1415. ‏
# ‎‎البیان والتبیین، ‎‏بوعثمان عمروبن بحرالجاحظ، جاحظبیروت، چاپاول، م2002‏‎‎
 
# ‏الثقات، محمدبنحبانبنأحمدأبوحاتمالتمیمیالبستی، الناشردارالفکر، الطبعةالأولی، 1395–1975، تحقیقالسیدشرفالدینأحمد
الافادهفیتاریخ ائمّةالزیدیة، یحییبنحسینهارونی،  
# ‎‎الکافی(طالإسلامیة)کلینی، محمدبنیعقوب، تهران، چاپچهارم، 1407ق
 
# ‎‏‏‏الوافیبالوفیات، صلاحالدینخلیلبنأیبکبنعبداللهالصفدی(المتوفی764هـ)، محققأحمدالأرناؤوطوترکیمصطفی، الناشردارإحیاءالتراث–بیروت،  
الإقبال بالأعمالالحسنةابنطاووس، علیبنموسی، (طالحدیثة)آلالبیت‏قم، چاپاول، ‏‎‎‎‏1417ق‏
# عامالنشر1420هـ2000م
 
# امالی، طوسی، محمدبنالحسن، قم، چاپاول، 1414ق. ‏
‎الأمالی، ‏طوسی، محمدبنالحسن، قم، چاپاول، 1414ق
# الأمانمنأخطارالأسفاروالأزمان، ابنطاووس، علیبنموسی، مؤسسةآلالبیتعلیهمالسلام‏‏قم، چاپاول، 1409ق. ‏
 
# آرامگاه‌هایخاندانپاکپیامبر(ص)وبزرگانصحابهوتابعین، ص354
‎‎البیان والتبیین، ‎‏بوعثمان عمروبن بحرالجاحظ، جاحظبیروت، چاپاول، م2002‏‎‎
# ‏‎‏بحارالأنوارمجلسی، محمدباقربنمحمدتقی، دارإحیاءالتراثالعربی‏بیروت، چاپدوم، 1403ق. ‏
 
# بصائرالدرجات فیفضائلآلمحمّدصلّیاللهعلیهمصفار، محمدبنحسن، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏ایران؛ قم، چاپ‏دوم، ‏‏1404ق. ‏
‏الثقات، محمدبنحبانبنأحمدأبوحاتمالتمیمیالبستی، الناشردارالفکر، الطبعةالأولی، 1395–1975، تحقیقالسیدشرفالدینأحمد
# البیان والتبیین، ‏أبوعثمانعمروبنبحرالجاحظدارومکتبةالهلال‏بیروت، چاپاول، م2002‏
 
# تاریخ الاسلامووفیاتالمشاهیروالأعلام، شمسالدینمحمدبناحمدالذهبی(م748)، تحقیقعمرعبدالسلامتدمری، ‏بیروت، ‏دارالکتابالعربی، طالثانیة، 1413‏
‎‎الکافی(طالإسلامیة)کلینی، محمدبنیعقوب، تهران، چاپچهارم، 1407ق
# تاریخ الأمموالملوک، أبوجعفرمحمدبنجریرالطبری(م310)، تحقیقمحمدأبوالفضلابراهیم، بیروت، دارالتراث، ‏‏1387‏
 
# ‎‎تاریخ المدینةالمنورةابنشبهنمیری، عمربنشبه، ناشردارالفکرقم، چاپاول، 1410ق. ‏
‎‏‏‏الوافیبالوفیات، صلاحالدینخلیلبنأیبکبنعبداللهالصفدی(المتوفی764هـ)، محققأحمدالأرناؤوطوترکیمصطفی، الناشردارإحیاءالتراث–بیروت،  
# تاریخ الیعقوبی، احمدبنأبییعقوببنجعفربنوهبواضحالکاتبالعباسیالمعروفبالیعقوبی(مبعد292)، بیروت، دار‏صادر، ‏بیتا.
عامالنشر1420هـ2000م
# تاریخ أُمراءالمدینةالمنورةناشردارکنانللطباعهوالنشروالتوزیع‏دمشق، چاپاول،. ‏
 
# تاریخ بغدادخطیببغدادی، احمدبنعلی، دارالکتبالعلمیةبیروت، چاپاول، 1417ق. ‏
امالی، طوسی، محمدبنالحسن، قم، چاپاول، 1414ق. ‏
# تاریخ کوفه/براقی، حسین، ترجمهسعیدرادرحیمیآستانقدسرضوی‏مشهدمقدس، چاپاول، 1381ش. ‏
 
# تاریخ مدینهدمشق، ابنعساکر؛ ابوالقاسمعلیبنحسنبنهبةاللّهشافعیدمشقی(499ق)، اوّل‏دارالفکر، بیروت‏، 1415‏
الأمانمنأخطارالأسفاروالأزمان، ابنطاووس، علیبنموسی، مؤسسةآلالبیتعلیهمالسلام‏‏قم، چاپاول، 1409ق. ‏
# ‎‎تجاربالأمم، ابوعلیمسکویهالرازی(م421)، تحقیقابوالقاسمامامی، تهران، سروش، طالثانیة، 1379ش.
 
# تحفةالازهاروزلالالانهارفینسبابناءالائمةالاطهار، ضامنبنشدقمالحسینیالمدنی‏، دفترنشرمیراثمکتوب‏، تهران‏، ‏‏1378‏ش‏، اوّل‏
آرامگاه‌هایخاندانپاکپیامبر(ص)وبزرگانصحابهوتابعین، ص354
# تحفةلباللباب، ص46
 
# تذکرة الخواص‏، سبط بن جوزی‏، 654 ق‏، منشورات الشریف الرضی‏، قم‏، 1418 ق‏، اوّل‏
‏‎‏بحارالأنوارمجلسی، محمدباقربنمحمدتقی، دارإحیاءالتراثالعربی‏بیروت، چاپدوم، 1403ق. ‏
# التذکرةالحمدونیة، محمدبنحسنبنمحمدبنعلیابنحمدون، بیروت، چاپاول، م1996‏
 
# تسمیة من قتل مع الحسین ‌علیه‌السلام‏، فضیل بن زبیر رسان‏، آل البیت‏، قم‏، 1406 ق‏، دوم‏
بصائرالدرجات فیفضائلآلمحمّدصلّیاللهعلیهمصفار، محمدبنحسن، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏ایران؛ قم، چاپ‏دوم، ‏‏1404ق. ‏
# تقریب المعارف، ابوالصلاحالحلبی، تقیبننجم، الهادی‏قم، چاپاول، 1404ق. ‏
 
# تهذیب الانسابونهایهالاعقاب، ابیالحسنمحمدبنابیجعفرشیخالشرفالعبیدلی‏النسابه، متوفی، 435، اشراف‏سیدمحمدالمرعشی، تحقیقشیخمحمدکاظممحمودی،  
البیان والتبیین، ‏أبوعثمانعمروبنبحرالجاحظدارومکتبةالهلال‏بیروت، چاپاول، م2002‏
# مکتبهآیهاللهمرعشینجفی، چاپدوم1428؛ قم‏
 
# ‏تهذیب التهذیب، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، دارالفکر–بیروت، الطبعةالأولی، 14041984
تاریخ الاسلامووفیاتالمشاهیروالأعلام، شمسالدینمحمدبناحمدالذهبی(م748)، تحقیقعمرعبدالسلامتدمری، ‏بیروت، ‏دارالکتابالعربی، طالثانیة، 1413‏
# ‏تهذیب الکمال، یوسفبنالزکیعبدالرحمنأبوالحجاجالمزی، مؤسسةالرسالة–بیروت، الطبعةالأولی، 1400–1980، تحقیقد. بشارعوادمعروف
 
# تیسیرالمطالب فیأمالیأبیطالب، سیدیحییبنحسینبنعلیبنأبیطالب، صنعاء، چاپاول، ق‏1422.22. ‏
تاریخ الأمموالملوک، أبوجعفرمحمدبنجریرالطبری(م310)، تحقیقمحمدأبوالفضلابراهیم، بیروت، دارالتراث، ‏‏1387‏
# الجرح والتعدیل، ج2،ص92،شمارة239؛
 
# جمهرةأنسابالعرب، ابنحزم(م456)، تحقیقلجنةمنالعلماء، بیروت، دارالکتبالعلمیة، طالأولی، 1403/1983. ‏
‎‎تاریخ المدینةالمنورةابنشبهنمیری، عمربنشبه، ناشردارالفکرقم، چاپاول، 1410ق. ‏
# دانشنامه امامحسین(ع)برپایهقرآنوحدیث، محمدیریشهری، قم، دارالحدیث، 1388. ‏
 
# ربیع الأبرارونصوص الأخیار، ابوالقاسممحمودبنعمرزمخشریزمخشریمؤسسةالأعلمیللمطبوعات‏بیروت، چاپاول، م/1999ق1412.
تاریخ الیعقوبی، احمدبنأبییعقوببنجعفربنوهبواضحالکاتبالعباسیالمعروفبالیعقوبی(مبعد292)، بیروت، دار‏صادر، ‏بیتا.
# رجال الطوسی، محمدبنالحسن، مؤسسةالنشرالاسلامیالتابعةلجامعةالمدرسینبقمالمقدسه‏قم، چاپسوم، 1373ش. ‏
 
# رجال الکشیإختیارمعرفةالرجالکشی، محمدبنعمر، مؤسسهنشردانشگاهمشهد، چاپاول، 1409ق. ‏
تاریخ أُمراءالمدینةالمنورةناشردارکنانللطباعهوالنشروالتوزیع‏دمشق، چاپاول،. ‏
# رجال النجاشیفهرستأسماءمصنفیالشیعة، نجاشی، احمدبنعلی، قم، چاپششم، 1365ش. ‏
 
# سرالسلسله العلویهفیانسابالسادهالعلویه، للعلامهالنسابهالشیخابینصرسهلبنعبداللهالبخاریمناعلامالقرنالرابع، تحقیق‏سید‏مهدیالرجائی،مکتبهسماحهآیهاللهالعظمیمرعشیالنجفی، اول، 1432، قم
تاریخ بغدادخطیببغدادی، احمدبنعلی، دارالکتبالعلمیةبیروت، چاپاول، 1417ق. ‏
# الشجرةالمبارکةفیأنسابالطالبیة، فخررازی‏، 606ق‏، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏، قم‏، 1419ق‏، دوم‏
 
# شرح الأخبارفیفضائلالأئمةالأطهارعلیهمالسلامابنحیون، نعمانبنمحمدمغربی، جامعهمدرسین‏قم، چاپاول، 1409‏
تاریخ کوفه/براقی، حسین، ترجمهسعیدرادرحیمیآستانقدسرضوی‏مشهدمقدس، چاپاول، 1381ش. ‏
# شرحمقاماتالحریریأبیعباسأحمدبنعبدالمؤمنبنموسیالقیسیالشریشی، بیروت، چاپدوم، م/2006‏ق‏1427‏
 
# شرح نهجالبلاغةلابنأبیالحدیدابنأبیالحدید، عبدالحمیدبنهبةالله، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏قم، چاپاول، ‏‏1404ق. ‏
تاریخ مدینهدمشق، ابنعساکر؛ ابوالقاسمعلیبنحسنبنهبةاللّهشافعیدمشقی(499ق)، اوّل‏دارالفکر، بیروت‏، 1415‏
# (صحیح بخاری)الجامعالصحیحالمختصر، محمدبنإسماعیلأبوعبداللهالبخاریالجعفی، دارابنکثیر، الیمامة–بیروت، الطبعةالثالثة، 14071987
 
# الطبقات الکبری، محمدبنسعدبنمنیعالهاشمیالبصری(م230)، تحقیقمحمدعبدالقادرعطا، بیروت، دارالکتبالعلمیة، ‏ط‏الأولی، 1410/1990.
‎‎تجاربالأمم، ابوعلیمسکویهالرازی(م421)، تحقیقابوالقاسمامامی، تهران، سروش، طالثانیة، 1379ش.
# طرفمنالأنباءوالمناقبابنطاووس، علیبنموسی، مشهد، چاپاول، 1420ق. ‏
 
# عمدةالطالب فیأنسابآلأبیطالب‏، ابنعنبهحسنی‏، متوفی828ق‏، انصاریان‏، قم‏، 1417ق‏
تحفةالازهاروزلالالانهارفینسبابناءالائمةالاطهار، ضامنبنشدقمالحسینیالمدنی‏، دفترنشرمیراثمکتوب‏، تهران‏، ‏‏1378‏ش‏، اوّل‏
# الفائقفیغریبالحدیثزمخشری، محمودبنعمر، دارالکتبالعلمیةبیروت، چاپاول، 1417ق. ‏
تحفةلباللباب، ص46
# الفخری فی انساب الطالبیین، سید عزالدین مروزی ازوارقانی، مکتبه آیت‌الله نجفی مرعشی، قم،1409 چاپ اول.
 
# الفرجبعدالشدة، تنوخی‎‏‏أبوعلیمحسنبنعلیتنوخی، بیروت، چاپ، م1975‏
تذکرة الخواص‏، سبط بن جوزی‏، 654 ق‏، منشورات الشریف الرضی‏، قم‏، 1418 ق‏، اوّل‏
# الکاملفیالتاریخ، عزالدینأبوالحسنعلیبنابیالکرمالمعروفبابنالأثیر(م630)، بیروت، دارصادردار‏بیروت، ‏‏1385/1965.
 
# کتابالمردفاتمنقریشلأبیالحسنعلیبنمحمدالمدائنی135225)‏
التذکرةالحمدونیة، محمدبنحسنبنمحمدبنعلیابنحمدون، بیروت، چاپاول، م1996‏
# ‏کتابالمعرفةوالتاریخ، أبویوسفیعقوببنسفیانالبسوی(م277)، تحقیقاکرمضیاءالعمری، بیروت، مؤسسةالرسالة، ط‏الثانیة، ‏‏1401/1981.
 
# کتابجملمنانسابالأشراف، أحمدبنیحییبنجابرالبلاذری(م279)، تحقیقسهیلزکاروریاضزرکلی، بیروت، دار‏الفکر، ‏طالأولی، 1417/1996.
تسمیة من قتل مع الحسین ‌علیه‌السلام‏، فضیل بن زبیر رسان‏، آل البیت‏، قم‏، 1406 ق‏، دوم‏
# لباب الأنسابوالألقابوالأعقاب، أبوالحسنظهیرالدینعلیبنزیدالبیهقی، الشهیربابنفندمه(المتوفی565هـ)بیتابیچا
 
# لسانالمیزان، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، مؤسسةالأعلمیللمطبوعات–بیروت، الطبعةالثالثة،
تقریب المعارف، ابوالصلاحالحلبی، تقیبننجم، الهادی‏قم، چاپاول، 1404ق. ‏
# 14061986تحقیقدائرةالمعرفالنظامیة–الهند
 
# المجدیفیأنسابالطالبیین‏، ابنصوفینسابه‏، وفات466ق‏، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏، قم‏، 1422ق‏
تهذیب الانسابونهایهالاعقاب، ابیالحسنمحمدبنابیجعفرشیخالشرفالعبیدلی‏النسابه، متوفی، 435، اشراف‏سیدمحمدالمرعشی، تحقیقشیخمحمدکاظممحمودی،  
# مجمع الآداب، ج2،صص428-429.
مکتبهآیهاللهمرعشینجفی، چاپدوم1428؛ قم‏
# المحاسنبرقی، احمدبنمحمدبنخالد، دارالکتبالإسلامیةقم، چاپدوم، 1371ق. ‏
 
# مراقدالمعارفحرزالدین، محمد، منشوراتسعیدبنجبیرقم، چاپاول، 1371ش. ‏
‏تهذیب التهذیب، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، دارالفکر–بیروت، الطبعةالأولی، 14041984
# مروج الذهبومعادنالجوهر، أبوالحسنعلیبنالحسینالمسعودی(م346)، تحقیقاسعدداغر، قم، دارالهجرة، چدوم، 1409. ّ
 
# المزارقزوینی، سیدمهدی، ناشردارالرافدین‏بیروت، چاپاول، 1426ق. ‏
‏تهذیب الکمال، یوسفبنالزکیعبدالرحمنأبوالحجاجالمزی، مؤسسةالرسالة–بیروت، الطبعةالأولی، 1400–1980، تحقیقد. بشارعوادمعروف
# مستدرکالوسائلومستنبطالمسائلنوری، حسینبنمحمدتقی، مؤسسةآلالبیتعلیهمالسلام‏قم، چاپاول، 1408ق. ‏
 
# مشاهدالعترةالطاهرة، ص280؛
تیسیرالمطالب فیأمالیأبیطالب، سیدیحییبنحسینبنعلیبنأبیطالب، صنعاء، چاپاول، ق‏1422.22. ‏
# المصابیح، احمد بن ابراهیم الحسنی، عمان، موسسه الامام زید بن علی الثقافیه،1415.
 
# المعارف، أبومحمدعبداللهبنمسلمابنقتیبة(م276)، تحقیقثروتعکاشة، القاهرة، الهیئةالمصریةالعامةللکتاب، طالثانیة، ‏‏1992.
الجرح والتعدیل، ج2،ص92،شمارة239؛
# معجم رجالالحدیثوتفصیلطبقاتالرجال، خویی، سیدابوالقاسمموسوی، بیتا
 
# مقاتلالطالبیین، ابوالفرجعلیبنالحسینالأصفهانیتحقیقسیداحمدصقر، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
جمهرةأنسابالعرب، ابنحزم(م456)، تحقیقلجنةمنالعلماء، بیروت، دارالکتبالعلمیة، طالأولی، 1403/1983. ‏
# مقتل الحسین ‌علیه‌السلام، ‏، موفق بن احمد خوارزمی‏، انوار الهدی‏، قم‏، 1423 ق‏، دوم‏
 
# المنتظمفیتاریخالأمموالملوک، أبوالفرجعبدالرحمنبنعلیبنمحمدابنالجوزی(م597)، تحقیقمحمدعبدالقادرعطا‏و‏مصطفیعبدالقادرعطا، بیروت،
دانشنامه امامحسین(ع)برپایهقرآنوحدیث، محمدیریشهری، قم، دارالحدیث، 1388. ‏
# دارالکتبالعلمیة، طالأولی، 1412‏
 
# منتقلهالطالبیه، ابنطباطباعلویاصفهانی، ابراهیمبنناصر، المکتبهالحیدریه‏قم، چاپاول، 1377ش. ‏
ربیع الأبرارونصوص الأخیار، ابوالقاسممحمودبنعمرزمخشریزمخشریمؤسسةالأعلمیللمطبوعات‏بیروت، چاپاول، م/1999ق1412.
# مهجالدعواتومنهجالعبادات، ابنطاووس، علیبنموسی، دارالذخائرقم، چاپاول، 1411ق. ‏
 
# نثرالدرفیالمحاضرات، أبوسعدمنصوربنالحسینالآبی، بیروت، چاپاول، م/2004ق‏1424. ‏
رجال الطوسی، محمدبنالحسن، مؤسسةالنشرالاسلامیالتابعةلجامعةالمدرسینبقمالمقدسه‏قم، چاپسوم، 1373ش. ‏
# نوادرالمخطوطاتعبدالسلاممحمدهارون(گردآورنده)، شرکةمکتبةومطبعةمصطفیالبابیالحلبی‏قاهرة، چاپدوم، م/1972ق‏1393.
 
# ‏نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار صلی الله علیه و آله و سلم‏، مؤمن بن حسن شبلنجی‏، رضی‏، قم‏، بی تا
رجال الکشیإختیارمعرفةالرجالکشی، محمدبنعمر، مؤسسهنشردانشگاهمشهد، چاپاول، 1409ق. ‏
 
رجال النجاشیفهرستأسماءمصنفیالشیعة، نجاشی، احمدبنعلی، قم، چاپششم، 1365ش. ‏
 
سرالسلسله العلویهفیانسابالسادهالعلویه، للعلامهالنسابهالشیخابینصرسهلبنعبداللهالبخاریمناعلامالقرنالرابع، تحقیق‏سید‏مهدیالرجائی،
مکتبهسماحهآیهاللهالعظمیمرعشیالنجفی، اول، 1432، قم
 
الشجرةالمبارکةفیأنسابالطالبیة، فخررازی‏، 606ق‏، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏، قم‏، 1419ق‏، دوم‏
 
شرح الأخبارفیفضائلالأئمةالأطهارعلیهمالسلامابنحیون، نعمانبنمحمدمغربی، جامعهمدرسین‏قم، چاپاول، 1409‏
 
شرحمقاماتالحریریأبیعباسأحمدبنعبدالمؤمنبنموسیالقیسیالشریشی، بیروت، چاپدوم، م/2006‏ق‏1427‏
 
شرح نهجالبلاغةلابنأبیالحدیدابنأبیالحدید، عبدالحمیدبنهبةالله، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏قم، چاپاول، ‏‏1404ق. ‏


(صحیح بخاری)الجامعالصحیحالمختصر، محمدبنإسماعیلأبوعبداللهالبخاریالجعفی، دارابنکثیر، الیمامة–بیروت، الطبعةالثالثة، 14071987
الطبقات الکبری، محمدبنسعدبنمنیعالهاشمیالبصری(م230)، تحقیقمحمدعبدالقادرعطا، بیروت، دارالکتبالعلمیة، ‏ط‏الأولی، 1410/1990.
طرفمنالأنباءوالمناقبابنطاووس، علیبنموسی، مشهد، چاپاول، 1420ق. ‏
عمدةالطالب فیأنسابآلأبیطالب‏، ابنعنبهحسنی‏، متوفی828ق‏، انصاریان‏، قم‏، 1417ق‏
الفائقفیغریبالحدیثزمخشری، محمودبنعمر، دارالکتبالعلمیةبیروت، چاپاول، 1417ق. ‏
الفخری فی انساب الطالبیین، سید عزالدین مروزی ازوارقانی، مکتبه آیت‌الله نجفی مرعشی، قم،1409 چاپ اول.
الفرجبعدالشدة، تنوخی‎‏‏أبوعلیمحسنبنعلیتنوخی، بیروت، چاپ، م1975‏
الکاملفیالتاریخ، عزالدینأبوالحسنعلیبنابیالکرمالمعروفبابنالأثیر(م630)، بیروت، دارصادردار‏بیروت، ‏‏1385/1965.
کتابالمردفاتمنقریشلأبیالحسنعلیبنمحمدالمدائنی135225)‏
‏کتابالمعرفةوالتاریخ، أبویوسفیعقوببنسفیانالبسوی(م277)، تحقیقاکرمضیاءالعمری، بیروت، مؤسسةالرسالة، ط‏الثانیة، ‏‏1401/1981.
کتابجملمنانسابالأشراف، أحمدبنیحییبنجابرالبلاذری(م279)، تحقیقسهیلزکاروریاضزرکلی، بیروت، دار‏الفکر، ‏طالأولی، 1417/1996.
لباب الأنسابوالألقابوالأعقاب، أبوالحسنظهیرالدینعلیبنزیدالبیهقی، الشهیربابنفندمه(المتوفی565هـ)بیتابیچا
لسانالمیزان، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، مؤسسةالأعلمیللمطبوعات–بیروت، الطبعةالثالثة،
14061986تحقیقدائرةالمعرفالنظامیة–الهند
المجدیفیأنسابالطالبیین‏، ابنصوفینسابه‏، وفات466ق‏، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی‏، قم‏، 1422ق‏
مجمع الآداب، ج2،صص428-429.
المحاسنبرقی، احمدبنمحمدبنخالد، دارالکتبالإسلامیةقم، چاپدوم، 1371ق. ‏
مراقدالمعارفحرزالدین، محمد، منشوراتسعیدبنجبیرقم، چاپاول، 1371ش. ‏
مروج الذهبومعادنالجوهر، أبوالحسنعلیبنالحسینالمسعودی(م346)، تحقیقاسعدداغر، قم، دارالهجرة، چدوم، 1409. ّ
المزارقزوینی، سیدمهدی، ناشردارالرافدین‏بیروت، چاپاول، 1426ق. ‏
مستدرکالوسائلومستنبطالمسائلنوری، حسینبنمحمدتقی، مؤسسةآلالبیتعلیهمالسلام‏قم، چاپاول، 1408ق. ‏
مشاهدالعترةالطاهرة، ص280؛
المصابیح، احمد بن ابراهیم الحسنی، عمان، موسسه الامام زید بن علی الثقافیه،1415.
المعارف، أبومحمدعبداللهبنمسلمابنقتیبة(م276)، تحقیقثروتعکاشة، القاهرة، الهیئةالمصریةالعامةللکتاب، طالثانیة، ‏‏1992.
معجم رجالالحدیثوتفصیلطبقاتالرجال، خویی، سیدابوالقاسمموسوی، بیتا
‎‎مقاتلالطالبیین، ابوالفرجعلیبنالحسینالأصفهانیتحقیقسیداحمدصقر، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
مقتل الحسین ‌علیه‌السلام، ‏، موفق بن احمد خوارزمی‏، انوار الهدی‏، قم‏، 1423 ق‏، دوم‏
المنتظمفیتاریخالأمموالملوک، أبوالفرجعبدالرحمنبنعلیبنمحمدابنالجوزی(م597)، تحقیقمحمدعبدالقادرعطا‏و‏مصطفیعبدالقادرعطا، بیروت،
دارالکتبالعلمیة، طالأولی، 1412‏
منتقلهالطالبیه، ابنطباطباعلویاصفهانی، ابراهیمبنناصر، المکتبهالحیدریه‏قم، چاپاول، 1377ش. ‏
مهجالدعواتومنهجالعبادات، ابنطاووس، علیبنموسی، دارالذخائرقم، چاپاول، 1411ق. ‏
نثرالدرفیالمحاضرات، أبوسعدمنصوربنالحسینالآبی، بیروت، چاپاول، م/2004ق‏1424. ‏
نوادرالمخطوطاتعبدالسلاممحمدهارون(گردآورنده)، شرکةمکتبةومطبعةمصطفیالبابیالحلبی‏قاهرة، چاپدوم، م/1972ق‏1393.
‏نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار صلی الله علیه و آله و سلم‏، مؤمن بن حسن شبلنجی‏، رضی‏، قم‏، بی تا
== پانویس ==
{{پانویس}}


[[رده:مقالات]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:سادات]]
[[رده:سادات]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۱۰

ویرایش