سلیمان بن عبدالملک: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نامه ای' به 'نامه‌ای')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱: خط ۳۱:
|}
|}
</div>
</div>
'''سلیمان بن عبدالملک''' هفتمین خلیفه اموی است. وی برادر و جانشین [[ولید بن عبدالملک]] بوده است. سلیمان در سال 96 هجری قمری به خلافت رسید.
'''سلیمان بن عبدالملک''' هفتمین خلیفه اموی است. وی برادر و جانشین [[ولید بن عبدالملک]] بوده است. سلیمان در سال 96 هجری قمری به خلافت رسید.
ولید در اواخر [[خلافت]] خود خیال داشت که پسر خود عبدالعزیز را جانشین خود سازد، اما پیش از اقدام به این کار درگذشت، و سلیمان به خلافت نشست و دست گماشتگان حجاج را از کار کوتاه کرد و یزید بن مهلب را که از دشمنان حجاج بود حکومت [[عراق]] و سپس حکومت [[خراسان]] داد. سلیمان شهر رمله را در [[فلسطین]] مقر خلافت قرار داد. [[خلیفه]] عاقل و زیرک و فصیح و جهانجوی بود. در دوره او جنگ با [[روم]] شرقی ([[بیزانس]]) ادامه یافت، مسلمه (برادر خلیفه) پرگاموس و سارد را گرفت و سپس [[مسلمانان]] به محاصره [[قسطنطنیه]] پرداختند. سلیمان در آخر عمر، به توصیه رجاء بن حیوة، عمر بن عبدالعزیز را به جانشینی خود انتخاب کرد. سلیمان در دابق در سال 99 هجری قمری درگذشت.  
ولید در اواخر [[خلافت]] خود خیال داشت که پسر خود عبدالعزیز را جانشین خود سازد، اما پیش از اقدام به این کار درگذشت، و سلیمان به خلافت نشست و دست گماشتگان حجاج را از کار کوتاه کرد و یزید بن مهلب را که از دشمنان حجاج بود حکومت [[عراق]] و سپس حکومت [[خراسان]] داد. سلیمان شهر رمله را در [[فلسطین]] مقر خلافت قرار داد. [[خلیفه]] عاقل و زیرک و فصیح و جهانجوی بود. در دوره او جنگ با [[روم]] شرقی ([[بیزانس]]) ادامه یافت، مسلمه (برادر خلیفه) پرگاموس و سارد را گرفت و سپس [[مسلمانان]] به محاصره [[قسطنطنیه]] پرداختند. سلیمان در آخر عمر، به توصیه رجاء بن حیوة، عمر بن عبدالعزیز را به جانشینی خود انتخاب کرد. سلیمان در دابق در سال 99 هجری قمری درگذشت.  


=سلیمان بن عبدالملک=
== سلیمان بن عبدالملک ==
 
«سلیمان بن عبدالملک بن مروان»؛ هفتمین خلیفه اموی، پس از برادرش «ولید بن عبدالملک» به حکومت رسید. مادرش «ولاده» نام داشت. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب اشراف، بیروت، دار الفکر، 1417، اول، ج 8، ص 99</ref> وی از سال 96 تا 99هجری امر خلافت جامعه اسلامی را بر عهده داشت. <ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، چاپ پنجم، ج9، ص 3943 و 3892</ref>
«سلیمان بن عبدالملک بن مروان»؛ هفتمین خلیفه اموی، پس از برادرش «ولید بن عبدالملک» به حکومت رسید. مادرش «ولاده» نام داشت. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب اشراف، بیروت، دار الفکر، 1417، اول، ج 8، ص 99</ref> وی از سال 96 تا 99هجری امر خلافت جامعه اسلامی را بر عهده داشت. <ref>طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375، چاپ پنجم، ج9، ص 3943 و 3892</ref>


او مدتی در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک مشاور و وزیر او بود. در هنگام مرگ برادرش در «رمله» شهری که خود آن را در زمان امارتش در [[فلسطین]] ساخته بود، مستقر بود. <ref>ولید حکومت فلسطین را به او سپرده بود وی در «لدّ» (از شهر های فلسطین) اقامت گزید، سپس شهر رمله را بنیاد کرد. مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، چاپ دوم، ص 342</ref> پسر عموی وی؛ عمر بن عبدالعزیز در دمشق برای او [[بیعت]] گرفت <ref>یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ششم، ج2، ص 250</ref> سود، مغرور، پرخور، شکم باره و زیبا بود. <ref>دینوری، ابوحنیفه؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، چاپ چهارم، ص 371</ref>
او مدتی در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک مشاور و وزیر او بود. در هنگام مرگ برادرش در «رمله» شهری که خود آن را در زمان امارتش در [[فلسطین]] ساخته بود، مستقر بود. <ref>ولید حکومت فلسطین را به او سپرده بود وی در «لدّ» (از شهر های فلسطین) اقامت گزید، سپس شهر رمله را بنیاد کرد. مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، چاپ دوم، ص 342</ref> پسر عموی وی؛ عمر بن عبدالعزیز در دمشق برای او [[بیعت]] گرفت <ref>یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ششم، ج2، ص 250</ref> سود، مغرور، پرخور، شکم باره و زیبا بود. <ref>دینوری، ابوحنیفه؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، چاپ چهارم، ص 371</ref>


=سیاست داخلی=
== سیاست داخلی ==
 
سلیمان بن عبدالملک پس از این که به قدرت رسید به منظور جلب تمایل عمومی [[مسلمانان]] دست به اقداماتی زد. از جمله این اقدامات می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد.
سلیمان بن عبدالملک پس از این که به قدرت رسید به منظور جلب تمایل عمومی [[مسلمانان]] دست به اقداماتی زد. از جمله این اقدامات می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد.


خط ۵۵: خط ۵۲:
سلیمان موالی را از زندان آزاد کرد و آنان را در سپاه اسلام شرکت داد. و سهم ماهانه هر فرد را به 25 درهم رساند. <ref>طقوش، پیشین، ص 168</ref>
سلیمان موالی را از زندان آزاد کرد و آنان را در سپاه اسلام شرکت داد. و سهم ماهانه هر فرد را به 25 درهم رساند. <ref>طقوش، پیشین، ص 168</ref>


=سیاست خارجی=
== سیاست خارجی ==
 
در جبهه شرق پس از قتل محمد بن قاسم و قتیبة بن مسلم فتوحات اسلامی جدیدی رخ نداد. در واقع اوضاع سیاسی خلافت اموی از سال 98 تا پایان دوره اموی اجازه چنین امری را نمی داد. آنان به سرکوب جنبش هایی چون [[خوارج]] و یزید بن مهلب پرداختند. <ref>همان، ص 169</ref> در جبهه روم اتفاق مهمی که افتاد محاصره قسطنطنیه توسط برادر خلیفه؛ «مسلمة بن عبدالملک» بود. مسلمانان ابتدا «عموریه» را تصرف کردند، سپس برخی دیگر از شهرهای منطقه که تحت تصرف رومیان بود؛ همانند صقلبیان و حصن مرآة در ناحیه ملیطه به تصرف آن ها درآمد. <ref>یعقوبی، پیشین، ج2، ص 260</ref> به دستور [[خلیفه]] و به فرماندهی مسلمه شهر «قسطنطنیه» از راه خشکی و دریا محاصره شد. <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3924</ref>
در جبهه شرق پس از قتل محمد بن قاسم و قتیبة بن مسلم فتوحات اسلامی جدیدی رخ نداد. در واقع اوضاع سیاسی خلافت اموی از سال 98 تا پایان دوره اموی اجازه چنین امری را نمی داد. آنان به سرکوب جنبش هایی چون [[خوارج]] و یزید بن مهلب پرداختند. <ref>همان، ص 169</ref> در جبهه روم اتفاق مهمی که افتاد محاصره قسطنطنیه توسط برادر خلیفه؛ «مسلمة بن عبدالملک» بود. مسلمانان ابتدا «عموریه» را تصرف کردند، سپس برخی دیگر از شهرهای منطقه که تحت تصرف رومیان بود؛ همانند صقلبیان و حصن مرآة در ناحیه ملیطه به تصرف آن ها درآمد. <ref>یعقوبی، پیشین، ج2، ص 260</ref> به دستور [[خلیفه]] و به فرماندهی مسلمه شهر «قسطنطنیه» از راه خشکی و دریا محاصره شد. <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3924</ref>


سپاهیان خلیفه مدت ها این شهر را در محاصره داشتند؛ اما موفق به فتح آن نشدند. عواملی چند؛ از جمله: تجهیزات دفاعی رومیان، طوفان و شکسته شدن تعدادی از کشتی های مسلمانان، قطع راه‌های ارتباطی مسلمانان توسط رومیان، سرمای شدید، <ref>همان، ص 3925</ref> حمله بلغارها و کم شدن آذوقه، <ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 149</ref> طولانی شدن محاصره، و نهایتا مرگ سلیمان و دستور عمر بن عبدالعزیز به بازگشت، <ref>همان</ref> سبب عدم موفقیت مسلمانان در محاصره این شهر شد. <ref>طقوش، پیشین، ص 140</ref> مسلمه بعد از 30 ماه که در آن منطقه ماند، سرانجام با دادن تلفات بسیار مجبور به بازگشت شد. <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 927</ref>
سپاهیان خلیفه مدت ها این شهر را در محاصره داشتند؛ اما موفق به فتح آن نشدند. عواملی چند؛ از جمله: تجهیزات دفاعی رومیان، طوفان و شکسته شدن تعدادی از کشتی های مسلمانان، قطع راه‌های ارتباطی مسلمانان توسط رومیان، سرمای شدید، <ref>همان، ص 3925</ref> حمله بلغارها و کم شدن آذوقه، <ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص 149</ref> طولانی شدن محاصره، و نهایتا مرگ سلیمان و دستور عمر بن عبدالعزیز به بازگشت، <ref>همان</ref> سبب عدم موفقیت مسلمانان در محاصره این شهر شد. <ref>طقوش، پیشین، ص 140</ref> مسلمه بعد از 30 ماه که در آن منطقه ماند، سرانجام با دادن تلفات بسیار مجبور به بازگشت شد. <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 927</ref>


=درگذشت سلیمان=
== درگذشت سلیمان ==
 
سلیمان بن عبدالملک در دهم صفر سال 99هجری، پس از دو سال و هشت ماه خلافت <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3943 و دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 371</ref> در «دابق» از مناطق «قنسرین» درگذشت. <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3943</ref> او در این زمان به منظور کمک به برادرش در این منطقه اردو زده بود. [25]نقل شده «او قبل از مرگش لباسی سبز رنگ پوشید و دستار سبز بر سر گذاشت، به آینه نگاه کرد، به خود بالید و گفت: من پادشاهی جوان مرد هستم. بعد از آن یک [[جمعه]] بر او نگذشت که درگذشت. کنیزکی زیبا داشت او را بدان لباس و غرور دید و خیره گردید. پرسید: چه نگاه می کنی و چه می بینی؟ کنیز گفت: [انت نعم المتاع لو کنت تبقی / غیر ان لا بقاء للانسان - لیس فیما علمته فیک عیب / کان فی الناس غیر انک فان]. یعنی: تو متاع (موجود) نیکی هستی؛ اگر جاوید می ماندی (ای کاش زنده می ماندی)؛ ولی انسان برای بقاء آفریده نشده است. در تو عیب و نقصی مانند عیوب مردم، نیست، جز این که تو نابود خواهی شد. <ref>مسعودی، (التنبیه و الشراف) پیشین، ص 298</ref>
سلیمان بن عبدالملک در دهم صفر سال 99هجری، پس از دو سال و هشت ماه خلافت <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3943 و دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 371</ref> در «دابق» از مناطق «قنسرین» درگذشت. <ref>طبری، پیشین، ج9، ص 3943</ref> او در این زمان به منظور کمک به برادرش در این منطقه اردو زده بود. [25]نقل شده «او قبل از مرگش لباسی سبز رنگ پوشید و دستار سبز بر سر گذاشت، به آینه نگاه کرد، به خود بالید و گفت: من پادشاهی جوان مرد هستم. بعد از آن یک [[جمعه]] بر او نگذشت که درگذشت. کنیزکی زیبا داشت او را بدان لباس و غرور دید و خیره گردید. پرسید: چه نگاه می کنی و چه می بینی؟ کنیز گفت: [انت نعم المتاع لو کنت تبقی / غیر ان لا بقاء للانسان - لیس فیما علمته فیک عیب / کان فی الناس غیر انک فان]. یعنی: تو متاع (موجود) نیکی هستی؛ اگر جاوید می ماندی (ای کاش زنده می ماندی)؛ ولی انسان برای بقاء آفریده نشده است. در تو عیب و نقصی مانند عیوب مردم، نیست، جز این که تو نابود خواهی شد. <ref>مسعودی، (التنبیه و الشراف) پیشین، ص 298</ref>


خط ۶۹: خط ۶۴:
او به این دستور عمل کرد وقتی در [[مسجد]] جمع شدند فرمان سلیمان را به ایشان ابلاغ کرد، گفتند به ما بگو آن شخص کیست؟ تا با آگهی و بصیرت با او بیعت کنیم، گفت: به خدا [[سوگند]] نمی دانم، کیست و به من دستور داده است، هر کس خودداری کند، او را بکشم. رجاء بن حیوه گوید، پیش سلیمان رفتم و اصرار کردم و گفتم ای امیرمؤمنان این فرمان را به نام چه کسی نوشته ای و ما را به بیعت با چه کسی دستور داده ای؟ گفت دو برادرم یزید و هشام هنوز به آن پایه نرسیده اند که بر کار مردم گماشته شوند، خلافت را برای مرد نیکوکار؛ «عمر بن عبدالعزیز» قرار دادم و چون او درگذشت حکومت به ایشان خواهد رسید. رجاء بن حیوه بیرون آمد و این موضوع را به اطلاع یزید و هشام رساند آن ها راضی و تسلیم شدند و بیعت کردند و پس از ایشان همه بیعت کردند. <ref>دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 272- 273</ref>
او به این دستور عمل کرد وقتی در [[مسجد]] جمع شدند فرمان سلیمان را به ایشان ابلاغ کرد، گفتند به ما بگو آن شخص کیست؟ تا با آگهی و بصیرت با او بیعت کنیم، گفت: به خدا [[سوگند]] نمی دانم، کیست و به من دستور داده است، هر کس خودداری کند، او را بکشم. رجاء بن حیوه گوید، پیش سلیمان رفتم و اصرار کردم و گفتم ای امیرمؤمنان این فرمان را به نام چه کسی نوشته ای و ما را به بیعت با چه کسی دستور داده ای؟ گفت دو برادرم یزید و هشام هنوز به آن پایه نرسیده اند که بر کار مردم گماشته شوند، خلافت را برای مرد نیکوکار؛ «عمر بن عبدالعزیز» قرار دادم و چون او درگذشت حکومت به ایشان خواهد رسید. رجاء بن حیوه بیرون آمد و این موضوع را به اطلاع یزید و هشام رساند آن ها راضی و تسلیم شدند و بیعت کردند و پس از ایشان همه بیعت کردند. <ref>دینوری، ابو حنیفه؛ پیشین، ص 272- 273</ref>


=منبع=


[https://hawzah.net/fa/Note/View/46656/%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%DA%A9 برگرفته از سایت سلیمان بن عبدالملکhttps://hawzah.net]


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
== منبع ==
[https://hawzah.net/fa/Note/View/46656/%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%DA%A9 برگرفته از سایت سلیمان بن عبدالملکhttps://hawzah.net]


[[رده:تاریخ خلفا]]
[[رده:تاریخ خلفا]]
[[رده:خلفای اموی]]
[[رده:خلفای اموی]]
[[رده:خلفای بنی امیه]]
[[رده:خلفای بنی امیه]]
confirmed، مدیران
۳۳٬۰۴۰

ویرایش