شریعت، طریقت، حقیقت

از ویکی‌وحدت



شریعت، طریقت، حقیقت سه مرحله ای هستند که گروهى از عارفان که غالباً از صوفیه هستند برای سیروسلوک انسان به ‌سوى خدا بیان کرده اند. آنها این سه مرحله را تشبیه به پوست رویین بادام و سپس پوست زیرین و بعد از آن مغز بادام مى‌کنند. آنها شریعت را پوست مى‌دانند و طریقت را پوست دوم و حقیقت را مغز خالص و گاه شریعت را مانند صدف و حقیقت را مانند گوهرى که در درون صدف است و طریقت را راه وصول به آن مى‌ دانند! البته طرفداران این تقسیم سه‌گانه راه‌ هاى مختلفى را پیموده‌اند.

مراحل سیر و سلوک الی الله

گروهى از عارفان که غالباً از صوفیه هستند مراحل سیروسلوک انسان را به ‌سوى خدا به سه مرحله تقسیم مى‌ کنند:

شریعت

نخست، «شریعت» است که احکام دینى را شامل مى‌شود ومسائل مربوط به حلال و حرام و امثال آن است.

طریقت

در ما وراى شریعت راهى باطنى را به‌سوى کمال جویا مى‌شوند وآن را «سیر و سلوک عرفانى»(طریقت) مى‌نامند.

حقیقت

پس از طریقت معتقدند که سالک به «حقیقت» مى ‌رسد خواه این حقیقت به‌معناى فناى فى ‌الله وفراموش کردن همه‌ چیز جز خدا باشد و یا به معناى رسیدن به وحدت وجود به ‌معناى وحدت موجود.

آنها گاه این سه مرحله را تشبیه به پوست رویین بادام و سپس پوست زیرین و بعد از آن مغز بادام مى‌کنند. شریعت را پوست مى‌دانند و طریقت را پوست دوم و حقیقت را مغز خالص. و گاه شریعت را مانند صدف و حقیقت را مانند گوهرى که در درون صدف است و طریقت را راه وصول به آن مى‌ دانند.

راه های پیمایش این مراحل

بی نیازی به شریعت پس از رسیدن به طریقت

نخست راهى است که گروهى از صوفیه به آن عقیده دارند و مى‌ گویند: هنگامى که انسان به حقیقت برسد دیگر تقید به احکام شرع براى او مطرح نیست، تقید به این احکام براى وصول به حقیقت بوده است و پس از وصول به آن احتیاج به ابزار و مقدمه‌اى وجود ندارد.

مرحوم سید مرتضى رازى از علماى قرن پنجم و ششم که از استادان شیخ منتجب الدین بوده است در کتاب خود به نام تبصرة العوام چنین مى‌گوید: «صوفیان مى‌گویند که ما واصلیم به حق و نماز و روزه و زکات و حج و احکام دیگر مقرر شده که سالک بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق کند و او را معرفت حاصل گردد یعنى به حق رسد و چون واصل شد تکلیف از وى برخاست و هیچ از شرایع دین بر او واجب نیست هرچه او کند نیکو کند».[۱]

و مرحوم علامه حلى در کتاب کشف الحق و نهج الصدق گفته است: «من جماعتى از صوفیه را در حرم امام حسین(علیه السلام) مشاهده کردم که به هنگام اقامه نماز مغرب و عشا یکى از آنان نماز به‌جا نیاورد. سؤال کردم که علت ترک نماز آن شخص چه بود؟ یک نفر از آن جماعت در جواب گفت: آن شخص چه حاجت به نماز دارد در حالى که واصل شده است».(2)

گاه پا را از این فراتر نهاده و به این آیه شریفه متوسل مى‌شوند: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» مى ‌گویند: غرض از عبادت وصول به یقین بوده است، وقتى انسان به یقین برسد دیگر نیازى به عبادت نیست. به همین دلیل گروهى از آنها پشت پا به احکام شرع مى ‌زدند.

البته همه صوفیان چنین عقیده‌اى ندارند و بعضى از سران آنها با صراحت پایبندى به شریعت را در تمام مراحل سیر و سلوک لازم و واجب مى ‌شمرند از جمله از جنید بغدادى نقل شده که مى ‌گوید: همه راه‌ ها به بن‌بست مى ‌رسد مگر راهى که به ‌دنبال رسول خدا(صل الله علیه و آله) باشد پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد پیروى از وى در کار نیست چون عمل و مذهب در قید کتاب و سنت است.(3)

و نیز از قشیرى نقل شده که معتقد بود: حتى در حال فنا و رسیدن به مقام حقیقت نیز باید به تکلیف خویش عمل کرد و خداوند عارف سالک را در این موضوع کمک مى‌ کند.(4)

اضافه بر این همه مى ‌دانیم که صاحبان اصلى شریعت یعنى پیغمبر اکرم و امامان معصوم: که از آغاز به مقام یقین رسیده بودند تا پایان عمر به تمام احکام شرع حتى مستحبات و مکروهات مقید بودند و همگان را نیز به آن دعوت مى‌ کردند.

پیغمبر(صل الله علیه آله) در آخرین ساعات عمرش دستور داد او را به هر زحمتى که هست مسجد ببرند و نماز جماعت را در حالى که به شدت بیمار بود اقامه کرد.

على(علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد و امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا در برابر تیرباران دشمن نماز جماعت به ‌پا داشت. آیا کسى مى ‌تواند بگوید این معصومان بزرگوار به مقام یقین نرسیده بودند و لذا همچنان به عبادت ‌هاى خالصانه خود ادامه مى‌ دادند؟

این گروه متأسفانه یقین را که به‌معناى مرگ است تحریف کرده وآن را به‌معناى یقین به ذات پاک پروردگار تفسیر کرده‌اند.

قرآن مجید در سوره مدثر آیات 46 و47 از قول دوزخیان مى‌گوید: «وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ»؛ (ما پیوسته روز رستاخیز را دروغ مى ‌شمردیم تا این‌که یقین [مرگ ما] فرارسید).

چرا این افراد از زندگى پیشوایان دین غافل مى ‌شوند و آنچه را که به ذهن قاصر خودشان مى ‌رسند معیار برنامه ‌هاى به ‌اصطلاح سیر و سلوکى خود قرار مى‌دهند؟

امام خمینى(قد سره) در این زمینه در کتاب چهل حدیث مى ‌فرماید: «بدان که هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى‌ شود مگر این‌که انسان از ظاهر شریعت ابتدا کند و تا انسان متأدب به آداب شریعت حقه نشود هیچ ‌یک از اخلاق حسنه از براى او پیدا نمى ‌شود و ممکن نیست که نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت براى او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معرفت در قلب نیز باید متأدب به آداب ظاهره باشد و لذا دعوى بعضى باطل است که مى‌ گویند: با ترک ظاهر علم باطن پیدا مى‌ شود یا مى ‌گویند: پس از پیدایش علم باطن به آداب ظاهر احتیاجى نیست. این از جهل گوینده به مقامات عبادت و مدارج انسانیت است».(5)

این سخن را با نقل مطلبى که در دیباچه کتاب مثنوى، دفتر پنجم آمده است پایان مى‌ دهیم:

«این مجلد پنجم از دفتر هاى مثنوى و تبیان معنوى در بیان آن که شریعت همچو شمع است ره مى ‌نماید و بى‌ آن‌که شمع به ‌دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است و جهت این گفته‌اند که لو ظهرت الحقائق لبطلت الشرائع همان‌ گونه که مس زر شود و یا خود از اصل، زر بُود (که) او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان‌که گفته‌اند: «طلب الدلیل بعد الوصول الى المدلول قبیح وترک الدلیل قبل الوصول الى المدلول مذموم». حاصل آن که شریعت همچون کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب، و طریقت، استعمال کردن دارو ها و مس را در کیمیا مالیدن است، و حقیقت زر شدن مس است ... یا شریعت همچون علم طب آموختن است و طریقت پرهیز کردن به ‌موجب طب و دارو ها خوردن و حقیقت، صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن».(6)

  • * *

گروه دیگرى هستند که معتقدند شریعت در تمام مسیر باید همراه باشد و هرگز نمى‌ توان از شریعت جدا شد ولى در دل این شریعت حقایقى نهفته شده است که مى‌ توان آن را طریقت نامید و در واقع روح احکام و تشریعات دینى است و هنگامى که سالک این روح را درک کند به ‌تدریج به حقیقت واصل مى‌شود. بسیارى از عارفان متشرع اخیر همین راه را پیموده‌اند و این مسیر چیزى نیست که برخلاف تعلیمات اسلام باشد.

به تعبیر دیگر، جوهره دین که همان اخلاق و صفات برجسته انسانى است با انجام فرائض و مستحبات و پرهیز از معاصى و مکروهات در انسان رشد مى‌ کند و او را به مسیر کمال مى ‌برد بنابراین تقسیم سه‌ گانه مزبور در واقع درهم ادغام مى ‌شود.

به‌عنوان مثال مى ‌توان نماز را مطرح کرد که هم معراج مؤمن است، هم ناهى از فحشا و منکر و هم سبب ذکرالله: «الصلاة معراج المؤمن»(7)، «اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ و َالْمُنْکَرِ»(8) و«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرى».(9)

روشن است که اگر نماز با تمام آداب انجام شود، از جمله حضور قلب کامل، تمام این آثار را در بردارد.

جمعى از بزرگان کتاب‌هایى درباره آداب الصلاة و اسرارالصلاة نوشته‌اند که اولى ظاهر شریعت است و دومى باطن شریعت که مى ‌توان نام آن را طریقت نهاد و نتیجه همه رسیدن به قرب پروردگار و معرفت اسماء و صفات اوست که حقیقت نامیده مى‌ شود.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى ‌خوانیم: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ»(10)؛ (کسى که دوست دارد بداند نمازش مقبول درگاه خدا شده یا نه، نگاه کند ببینید آیا نمازش او را از فحشا و منکر بازداشته است؟ به ‌همان مقدارى که باز داشته مقبول درگاه پروردگار شده است).

گاه طرفداران این تقسیم سه‌ گانه به این حدیث که مرحوم محدث نورى در مستدرک الوسائل از عوالى اللئالى نقل کرده استناد مى ‌جویند که پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله) مى ‌فرمایند: «الشَّرِیعَةُ أَقْوَالِى و َالطَّرِیقَةُ أَفْعَالِى وَ الْحَقِیقَةُ أحْوالى...».

در حالى که این حدیث از نظر سند معتبر نیست و از نظر دلالت، بر خلاف منظور آن‌ها دلالت دارد زیرا افعال پیغمبر(صل الله علیه و آله) به ‌یقین جزء شریعت است واحوال آن حضرت مجموعه اخلاق فضیله‌اى است که برگرفته از کتاب‌الله مى ‌باشد، بنابراین همه به شریعت باز مى ‌گردد.

کوتاه‌ سخن این که به نظر مى‌ رسد طرفداران این تقسیم سه ‌گانه که غالباً متصوفه هستند سه منظور از آن داشته‌اند:

نخست این که نیاز پیروان را به خودشان در مرحله طریقت حفظ کنند دربرابر نیاز آنها به فقها در مرحله شریعت.

دوم این که راه را براى دستورات اضافى از شریعت هموار سازند و بتوانند پیروان خود را به انجام آن دستورات ملزم کنند.

سوم، عملاً خود را برتر از فقها نشان دهند، فقها را حافظان مرحله قشر و پوسته وخود را حافظان مرحله مغز و حقیقت بشمرند.

این کلام را با سخنى پرمعنا از مرحوم آخوند ملا حسین ‌قلى همدانى که از عارفان متشرع عصر ماست پایان مى‌ دهیم:

«مخفى نماند بر برادران دینى که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیر ها راهى به قرب حضرت ملک الملوک (جل جلاله) نیست و به خرافات ذوقیه ـ اگرچه ذوق در غیر این مقام خوب است ـ کما هو دأب الجهال و الصوفیه (خذلهم الله) راه رفتن (به این طریق) لایوجب الا بعدآ حتى شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار آورده باشد باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادة المعصومین(علیهم السلام)».(11)

مقالات مرتبط:

بعضی از عرفان‌ هاى کاذب و نوظهور عرفان و مسأله وحدت وجود کرامات اولیاءالله مکاشفات رحمانى ومکاشفات شیطانى کشف و شهود و رؤیا ریاضت های مشروع و نا مشروع در سیر و سلوک و تهذیب نفس جایگاه استاد و راهنما در سیر و سلوک اهمیت ذکر پروردگار در قرآن و احادیث اسلامى روش های قابل نقد در سیر و سلوک معیارهای عرفان راستین و هشدرها روش های پیشنهادی اساتید سیر و سلوک عرفان حلقه و شعور کیهانی

منبع

1. قرآن کریم. 2. بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‌، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‌، دار إحیاء التراث العربی‌، بیروت‌، 1403 قمری‌، چاپ دوم. 3. تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، مرتضی بن قاسم داعی حسنی رازی، تصحیح: اقبال آشتیانی، عباس، اساطیر، تهران، 1383 شمسی، چاپ دوم. 4. تذکرة المتقین، بهاری همدانی، محمد، آستان قدس رضوی، مشهد، 1384 شمسی 5. چهل حدیث‌، موسوی خمینى، روح الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، قم، 1371 شمسی. 6. الرسالة القشیریة، عبد الکریم بن هوازن بن عبد الملک القشیری، تحقیق عبد الحلیم محمود، محمود بن الشریف، دار المعارف، القاهرة. 7. سفینة البحار، محدث قمی، عباس، اسوه، قم، 1414 قمری. 8. کشف الحق و نهج الصدق‌، علامه حلى، حسن بن یوسف‌، تاسوعا، تهران‌، 379982شمسی. 9. مثنوى معنوى‌، بلخی مولوی، جلال الدین، انتشارات امیر کبیر‌، تهران‌، 1361 شمسی. 10. المنقذ من الضلال، الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد بن محمد، تحقیق : محمد محمد جابر، المکتبة الثقافیة، بیروت.


پانویس

(1).

(2). کشف الحق و نهج الصدق، علامه حلى، حسن بن یوسف‌، ص 58 و59.

(3). این سخن در پاورقى کتاب المنقذ من الضلال، الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد بن محمد، تحقیق : محمد محمد جابر، ص 158 آمده است.

(4). الرسالة القشیریه، عبد الکریم بن هوازن بن عبد الملک القشیری، تحقیق عبد الحلیم محمود، محمود بن الشریف، ص 19.

(5). چهل حدیث، موسوی خمینى، روح الله، ص 8.

(6). مثنوى معنوى، بلخی مولوی، جلال الدین، دفتر پنجم.

(7). سفینة البحار، محدث قمی، عباس، ج 2، 268.

(8). قرآن کریم، سوره، عنکبوت، آیه 45 .

(9). قرآن کریم، سوره، طه، آیه 14 .

(10). بحارالانوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‌، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‌، ج 79، ص 198.

(11). کتاب تذکرة المتقین، بهاری همدانی، محمد، ص 177

  1. تبصرة العوام، مرتضی بن قاسم داعی حسنی رازی، تصحیح: اقبال آشتیانی، عباس، ص 49.