۸۵٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'روح القدس' به 'روحالقدس') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''شلمغانیه''' | {{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب | ||
| عنوان =شلمغانیه | |||
| تصویر = | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام =شلمغانیه | |||
| نام رایج = | |||
| تاریخ شکل گیری =3 ق | |||
| قرن شکل گیری = قرن سوم هجری قمری | |||
| مبدأ شکل گیری = عراق | |||
| موسس =ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی | |||
| عقیده =1.موسس فرقه ادعای نیابت امام زمان(عج) داشت. 2. مدعی بود که روح خدا در جسم او حلول کرده و خود را روحالقدس مینامید. | |||
}} | |||
'''شلمغانیه''' شاخهای از فرقه [[غلات|غلاة]] [[شیعه]] و پیروان ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی معروف به ابنالعزاقر بودند. در تکمله تاریخ طبری نام وی ابنابیالعزاقر آمده است. مسعودی در «التنبیه و الاشراف» و شیخ طوسی در کتاب «الغیبة» گفتهاند که نام وی محمدبنعلیبن ابیالعزاقر شلمغانی بوده است. ابوالمظفر اسفراینی در «التبصیر فیالدین» از او به عنوان ابوالعذافر یاد کرده و ابن حزم نام او را محمدبنعلیالسلمعان الکاتب نوشته است. <ref>ر. ک. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 257 با ویرایش</ref> | |||
=زندگینامه= | =زندگینامه= | ||
محمدبنعلیبنابیالعَزاقِر مشهور به شَلمَغانی، متولد روستای شلمغان واقع در حومه شهر واسط و یکی از قاریان قرآن در آن دیار بود. | |||
<ref>جاسم حسین؛ تاریخ سیاسی غیبت امام زمان، ص ۲۰۱</ref> | <ref>جاسم حسین؛ تاریخ سیاسی غیبت امام زمان، ص ۲۰۱</ref> وی پس از مدتی به بغداد رفت و به دستگاه [[عباسیان]] پیوست و بهعنوان دبیر (کاتب) به خدمت مشغول شد. <ref>یاقوت حموی؛ معجم البلدان، ج۵، ص ۲۸۸</ref> ابنابیالعَزاقِر از فقهای امامیه بود و آثار فراوانی درباره عقاید و فقه شیعه نوشت. آثار وی تا قبل از آن که از تشیع روی برگرداند، مورد توجه امامیه بود. <ref>شیخ طوسی؛ الغیبه، صص ۱۵۸و۲۲۱ | ||
</ref> | </ref> | ||
=انحراف شلمغانی= | =انحراف شلمغانی= | ||
شلمغانی در ابتدا از یاران امام حسن عسکری(ع) و از محدثان شیعی در دوران غیبت صغرا در بغداد بود و در غیاب حسین بن روح سومین نایب خاص امام زمان عج، مدتی را به بعضی از امور شیعیان رسیدگی میکرد؛ اما گفتهاند حسادت بر مقام حسین بن روح، وی را بر آن داشت تا از مذهب امامیه فاصله بگیرد. او دستورهای امام دوازدهم را نادیده انگاشت و در پی دیگر گروهها و فرقهها رفت و حتی به دروغ ادعای نیابت امام زمان(عج) نمود و ادعا میکرد که روح خدا در جسم او حلول کرده و خود را روحالقدس مینامید. او سر انجام مورد لعن امام مهدی(ع) قرار گرفت و بعد از مدتی به دستور حاکم عباسی بهدار آویخته شد. <ref>ر. ک. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 257</ref><ref> | شلمغانی در ابتدا از یاران [[حسن بن علی (عسکری)|امام حسن عسکری(ع)]] و از محدثان شیعی در دوران غیبت صغرا در بغداد بود و در غیاب حسین بن روح سومین نایب خاص امام زمان عج، مدتی را به بعضی از امور شیعیان رسیدگی میکرد؛ اما گفتهاند حسادت بر مقام حسین بن روح، وی را بر آن داشت تا از مذهب امامیه فاصله بگیرد. او دستورهای امام دوازدهم را نادیده انگاشت و در پی دیگر گروهها و فرقهها رفت و حتی به دروغ ادعای نیابت امام زمان(عج) نمود و ادعا میکرد که روح خدا در جسم او حلول کرده و خود را روحالقدس مینامید. او سر انجام مورد لعن امام مهدی (ع) قرار گرفت و بعد از مدتی به دستور حاکم عباسی بهدار آویخته شد. <ref>ر. ک. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 257</ref><ref> | ||
https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%84%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C</ref> نجاشی در کتاب رجال خود انحراف او را چنین روایت میکند: | https://fa.wikishia.net/view/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D9%84%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C</ref> نجاشی در کتاب رجال خود انحراف او را چنین روایت میکند: | ||
ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی از پیشروان مذهب امامیه بود، اما حسادتش بر مقام ابوالقاسم حسین بن روح وی را بر آن داشت که مذهب امامیه را ترک کند و در آیین کشیشان درآید. این رفتار او موجب شد تا از طرف امام زمان توقیعاتی علیه او صادر شود و سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد | ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی از پیشروان مذهب امامیه بود، اما حسادتش بر مقام ابوالقاسم حسین بن روح وی را بر آن داشت که مذهب امامیه را ترک کند و در آیین کشیشان درآید. این رفتار او موجب شد تا از طرف امام زمان توقیعاتی علیه او صادر شود و سرانجام به امر سلطان (دولت) به دار آویخته شد<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 259</ref>. | ||
همچنین اضافه کردهاند که حسین بن روح پیش از افتادن به زندان مدتی پنهان میزیست و چون اعتمادی کامل به ابن ابیالعزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید و شلمغانی واسطه بین او و شیعیان شد و توقیعات حضرت مهدی غایب به توسط حسین بن روح به دست شلمغانی صادر میشد و مردم برای رفع حوایج و حل مشکلات به او رجوع میکردند. در آن زمان شلمغانی ادعاهای باطلی را ترویج میکرد و اینگونه بود که از مذهب شیعه امامیه اثنی عشریه منحرف شد. حسین بن روح در زندان از انحرافش مطلع شد و از همانجا در ماه ذیحجه سال 312 هجری قمری، توقیعی در لعن ابن ابیالعزاقر به شیخ ابوعلی محمد بن همام اسکافی بغدادی که از بزرگان شیعه بود فرستاد و از وی تبری جست. | همچنین اضافه کردهاند که حسین بن روح پیش از افتادن به زندان مدتی پنهان میزیست و چون اعتمادی کامل به ابن ابیالعزاقر داشت، او را به نیابت خود برگزید و شلمغانی واسطه بین او و شیعیان شد و توقیعات حضرت مهدی غایب به توسط حسین بن روح به دست شلمغانی صادر میشد و مردم برای رفع حوایج و حل مشکلات به او رجوع میکردند. در آن زمان شلمغانی ادعاهای باطلی را ترویج میکرد و اینگونه بود که از مذهب شیعه امامیه اثنی عشریه منحرف شد. حسین بن روح در زندان از انحرافش مطلع شد و از همانجا در ماه ذیحجه سال 312 هجری قمری، توقیعی در لعن ابن ابیالعزاقر به شیخ ابوعلی محمد بن همام اسکافی بغدادی که از بزرگان شیعه بود فرستاد و از وی تبری جست. | ||
پس از آن ابن ابیالعزاقر که به سبب دوستی که با محسن پسر ابوالحسن علی بن محمد فرات وزیر المقتدر بالله عباسی داشت، در دستگاه وزارت درآمد و به کتابت و دبیری پرداخت. در این هنگام قرامطه که طایفهای از اسماعیلیه بودند بر کاروان حاجیان زده و گروهی را به قتل رساندند. | پس از آن ابن ابیالعزاقر که به سبب دوستی که با محسن پسر ابوالحسن علی بن محمد فرات وزیر المقتدر بالله عباسی داشت، در دستگاه وزارت درآمد و به کتابت و دبیری پرداخت. در این هنگام قرامطه که طایفهای از اسماعیلیه بودند بر کاروان حاجیان زده و گروهی را به قتل رساندند. | ||
خط ۱۵: | خط ۲۸: | ||
محسن برای پیشگیری از دشمنان خود و مطالبه بقایای مالیات، شلمغانی را در دیوان وزارت وارد کرد و به تدبیر او گروهی از دشمنان خویش را به جرم نپرداختن مالیات کشت. اما ابنالفرات و پسرش محسن نتوانستند سوءظن خلیفه را نسبت به خویش از بابت رابطه با قرامطه رفع کنند، سرانجام خلیفه آنان را در سال 312 ه به قتل رسانید. شلمغانی پس از این واقعه فرار کرد و تا حدود سال 320 ه در موصل و اطراف آن میزیست، چون دید اوضاع آرام است، ادعاهای جدیدی را مطرح کرد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 260 | محسن برای پیشگیری از دشمنان خود و مطالبه بقایای مالیات، شلمغانی را در دیوان وزارت وارد کرد و به تدبیر او گروهی از دشمنان خویش را به جرم نپرداختن مالیات کشت. اما ابنالفرات و پسرش محسن نتوانستند سوءظن خلیفه را نسبت به خویش از بابت رابطه با قرامطه رفع کنند، سرانجام خلیفه آنان را در سال 312 ه به قتل رسانید. شلمغانی پس از این واقعه فرار کرد و تا حدود سال 320 ه در موصل و اطراف آن میزیست، چون دید اوضاع آرام است، ادعاهای جدیدی را مطرح کرد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 260 | ||
</ref> | </ref> | ||
=عقاید= | =عقاید= | ||
موسس این مکتب دعوی «حلول» خداوند در خود میکرد و خویشتن را روحالقدس میخواند و کتابی به نام «الحاسة السادسه» یعنی حس ششم نوشت و در آن دین و آیین را برداشته گناهان کبیره ای چون زنا، لواط و فسق و فجور را جایز دانست. پیروانش زنان خود را به او میسپردند به امید این که نور وی در ایشان حلول کند. ابوریحان بیرونی در باب متنبئین در «آثار الباقیه» از عقاید ابن العزاقر یاد کرده است و همین | موسس این مکتب دعوی «حلول» خداوند در خود میکرد و خویشتن را روحالقدس میخواند و کتابی به نام «الحاسة السادسه» یعنی حس ششم نوشت و در آن دین و آیین را برداشته گناهان کبیره ای چون زنا، لواط و فسق و فجور را جایز دانست. پیروانش زنان خود را به او میسپردند به امید این که نور وی در ایشان حلول کند. ابوریحان بیرونی در باب متنبئین در «آثار الباقیه» از عقاید ابن العزاقر یاد کرده است و همین نسبتها را به او داده است. شیخ طوسی در کتاب «غیبت» خود عقایدی سخیف به ابن ابیالعزاقر نسبت داده از جمله این که: ابن العزاقر میگفت خدا در وی «حلول» کرده و با او یکی شده است. این سخن ابن العزاقر چون سخن حلاج است و او نیز چنین ادعا میکرد. | ||
ابن ابیالعزاقر، معتقد به خلقت ضد بود یعنی میگفت: خداوند خود اضداد را آفریده تا به توسط آنها مخالفان آنان شناخته شوند. زیرا تا اضداد در برگزیدگان خدا طعن نزند و به مخالفت با ایشان برنخیزد، فضیلت و برتری آن بزرگان معلوم نخواهد شد. به همین جهت ضد، افضل از ولی است، زیرا فضیلت آن جز به ضدیت او ظاهر نشود. | ابن ابیالعزاقر، معتقد به خلقت ضد بود یعنی میگفت: خداوند خود اضداد را آفریده تا به توسط آنها مخالفان آنان شناخته شوند. زیرا تا اضداد در برگزیدگان خدا طعن نزند و به مخالفت با ایشان برنخیزد، فضیلت و برتری آن بزرگان معلوم نخواهد شد. به همین جهت ضد، افضل از ولی است، زیرا فضیلت آن جز به ضدیت او ظاهر نشود. | ||
وی معتقد بود که هفت آدم وجود دارد که از آدم نخستین شروع شده و به آدم هفتمین منتهی میگشت و میگفت که روح خدا را در موسی (ع) و فرعون و محمد (ص) و علی (ع) و ابوبکر و معاویه تنزل داد. یاقوت حموی در «معجم الادباء» درباره ادعای او میگوید که: «وی مانند حلاج حلولی بود و پیروانش ادعا میکردند که او خدای ایشان است و میگفتند که روح خدا نخست در آدم سپس در شیث و پس از آن در هر یک از پیغمبران و انبیا حلول کرد تا این که به بدن امام حسن عسکری (ع) حلول کرد و سر انجام وارد بدن ابن ابیالعزاقر شد. | وی معتقد بود که هفت آدم وجود دارد که از آدم نخستین شروع شده و به آدم هفتمین منتهی میگشت و میگفت که روح خدا را در موسی (ع) و فرعون و محمد (ص) و علی (ع) و ابوبکر و معاویه تنزل داد. یاقوت حموی در «معجم الادباء» درباره ادعای او میگوید که: «وی مانند حلاج حلولی بود و پیروانش ادعا میکردند که او خدای ایشان است و میگفتند که روح خدا نخست در آدم سپس در شیث و پس از آن در هر یک از پیغمبران و انبیا حلول کرد تا این که به بدن امام حسن عسکری (ع) حلول کرد و سر انجام وارد بدن ابن ابیالعزاقر شد. | ||
خط ۳۴: | خط ۴۸: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{فرق و مذاهب}} | |||
[[رده:فرق و مذاهب]] | [[رده:فرق و مذاهب]] |