صحابه: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۱٬۱۰۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۲۳
خط ۷۵: خط ۷۵:
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و  
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و  
همه صحابي عادل‌اند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين‌ گونه تعريف مي‌شود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مباني‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مباني‌اش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
همه صحابي عادل‌اند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين‌ گونه تعريف مي‌شود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مباني‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مباني‌اش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
=== دلایل ادعای عدالت صحابه: ===
اهل سنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت می آورند مثلا:
==== دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن: ====
ادعا شده كه ظواهر بعضى از آيات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 17:</ref>
* مُحَمَّدٌ رسول‌الله وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ، تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً<ref>الفتح: 29.</ref>
* لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ، وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌<ref>الحشر: 8- 9.</ref>
* وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ‌<ref>الأنفال: 74.</ref>
* لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً<ref>الفتح: 18.</ref>
* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ‌<ref>التوبة: 118.</ref>
* وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً، ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‌ التوبة: 100.
* وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً<ref>البقرة: 143.</ref>
* كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‌<ref>آل‌عمران: 110.</ref> قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند
* جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ، وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ‌ <ref>الحج: 78.</ref>
* قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‌ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى‌<ref>النحل: 59.</ref> از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلی‌الله عليه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبيه (عليه السلام)<ref>شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71</ref>تلك آيات عظيمة نزلت من عند المولى عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جميع أصحاب النّبي (صلی‌الله عليه و سلّم) الّذين كانوا معه في المواقف الحاسمة في تاريخ الدّعوة الإسلامية ابتداء من دار الأرقم بن أبي الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن.
* يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ<ref>[الأنفال: 64]</ref> 
* مهمترين آيه ‏اى كه بدان تمسّك جسته‏اند آيه زير است:
«(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)؛<ref>توبه، آيه 100.</ref>پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و آنها كه به نيكى از آنان پيروى كردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نيز) از خدا خشنودند، و باغ‏هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند، و اين پيروزى بزرگى است».
بسيارى از مفسّران اهل‌سنت در ذيل اين آيه حديثى (از بعضى از صحابه، از پيامبر) نقل كرده‏اند كه مضمونش چنين است: «جميع أصحاب رسول‌الله فى الجنّة محسنهم و مسيئهم» و در آن به آيه فوق استناد شده است<ref>تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.</ref>.
جالب اين كه آيه فوق مى‏گويد، تابعين در صورتى اهل نجاتند كه در نيكى‏ها از صحابه پيروى كنند (نه در بدى‏ها) و مفهومش اين مى‏شود كه بهشت براى صحابه تضمين شده است، آيا مفهوم اين سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟!
آيا پيامبرى كه براى هدايت و اصلاح مردم آمده، ممكن است ياران خود را استثنا كند و گناه آنها را ناديده بگيرد، درحالی‌که قرآن درباره زنان پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) كه از نزديكترين صحابه بودند مى‏گويد: اگر گناه كنيد مجازات شما دوچندان است<ref>احزاب، آيه 30.</ref>.
نكته قابل‌توجه اين كه هرگونه ابهامى در اين آيه باشد،آيه 29 سوره فتح آن را برطرف مى‏كند، زيرا صفات ياران راستين پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) را چنين شرح مى‏دهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربان‌اند، آنها را پيوسته در حال سجود و ركوع مى‏بينى، درحالی‌که همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند، آثار سجده در صورتشان نمايان است».
آيا كسانى كه آتش جنگ جمل و صفّين را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوريدند و ده‏ها هزار نفر از مسلمانان را به كشتن دادند، مصداق اين صفات هفت‏گانه بودند؟ آيا در ميان خود مهربان بودند؟
آيا شدّت عمل آنها در برابر كفّار بود يا در برابر مسلمين؟!
خداوند در ذيل همين آيه، جمله‏اى بيان فرموده كه مقصد و مقصود را روشن‏تر مى‏سازد، مى‏فرمايد: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً)؛ خداوند به كسانى از آنها (ياران پيامبر) كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است».
بنابراين وعده مغفرت و اجر عظيم فقط براى كسانى است كه داراى ايمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آيا كسانى كه كشتار مسلمين را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند يا بیت‌المال را در عهد عثمان حیف‌ومیل كردند، داراى عمل صالح بودند؟
جالب اين كه خداوند پيغمبران بزرگ خود را به‌خاطر يك ترك أولى مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب يك ترك أولى از بهشت بيرون فرستاد.
روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمی تواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کرده‌اند و بسیاری از آیات را به فراموشى سپرده‏ اند. آياتى كه استثناهايى براى اين مطلب ارائه مى‏دهند و برخی را ذکر خواهیم کرد.
==== دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث: ====
* عن أبي سعيد عن النّبي- (عليه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابي، فو الّذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرك مدّ أحدهم و لا نصيفه<ref>أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب‌ قول النبي (صلی‌الله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).</ref>
* عن عبدالله بن مغفّل المزنيّ قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم): اللَّه اللَّه في أصحابي، اللَّه اللَّه في أصحابي لا تتّخذوهم غرضا بعدي، فمن أحبّهم فبحبّي أحبّهم، و من أبغضهم فببغضي أبغضهم، و من آذاهم فقد آذاني و من آذاني فقد آذى اللَّه، و من آذى اللَّه فيوشك أن يأخذه.<ref>أخرجه التّرمذيّ 5/ 653  و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسول‌الله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.</ref>
* عن أبي موسى قال: صلّينا مع النّبيّ (صلی‌الله عليه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتى نصلّي معه العشاء، فانتظرناه فخرج علينا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم يا رسول‌الله، قلنا: نصلّي معك العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلى السّماء، و كان كثيرا ما يرفع رأسه إلى السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتى أهل السّماء ما يوعدون و أنا أمنة لأصحابي، فإذا ذهبت أتى أصحابي ما يوعدون، و أصحابي أمنة لأمّتي، فإذا ذهب أصحابي أتى أمّتي ما يوعدون».<ref>أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلی‌الله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.</ref>
* عن عمران بن حصين قال: قال رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم): «خير أمّتي القرن الّذي بعثت فيهم، ثمّ الَّذين يلونهم، ثمّ الّذين يلونهم.<ref>أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلی‌الله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از  الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 23</ref>
=== موارد نقض عمومیت عدالت صحابه ===
آيا واقعا می‌توان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راست‌گو، درستكار و عادل بودند يا در ميان آنها افراد ناصالحى نيز وجود داشتند. برخی درباره صحابه می‌گویند که همه‏ آنها بدون استثنا در هاله‏اى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همين دليل هر كدام روايتى از پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) نقل كنند، صحيح و قابل‌قبول است، و كمترين ايرادى بر آنها نمى‏توان گرفت، و اگر كارهاى خلافى از آنها سرزده، بايد به توجيه‏گرى پردازيم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در كتاب «حتّى لا ننخدع» مى‏گويد: لصحابة رضي الله تعالى عنهم فهم الذين تلقوا عن رسول‌الله فهما وتطبيقاً، ثم حملوا الأمانة في الدعوة والتبليغ وأداء الأمانة.
ولقد رضي الله تعالى الإسلام دينا ومنهجاً كما فهمه وطبقه أولئك الرجال الذين أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخيصة في سبيل هذا الدين وإعلاء كلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبيه وإقامة دينه وشرعه وجعلهم وزراء نبيه، وورثته من بعده في حمل الأمانة وتبليغ الدعوة حتى وصل إلينا غضاً طرياً على ما أراده الله فيهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدين تحقيقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون لذلك جعل الله تعالى حبهم دينا وإيمانا وبغضهم كفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جميعاً وذكر محاسنهم وفضائلهم والسكوت عما شجر بينهم لسابق فضلهم وكريم فعلهم وصدق تضحيتهم وعظيم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند كه خدا آنان را براى هم‏نشينى پيغمبرش و اقامه دين و شرع او برگزيده و آنها را وزيران پيامبرش قرار داده و حبّ آنها را دين و ايمان و بغض آنها را كفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب كرده، همه آنها را دوست بدارند و پيوسته از خوبى‏ها و فضايل آنان سخن بگويند و در برابر جنگ و نزاع‏هايى كه آنها با هم داشتند سكوت كنند!». <ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref>  گروهى از افراطیان طرف‌دار این دیدگاه چنان تند رفته‏اند كه هر كس لب‏ به نقّادى از آنان بگشايد، او را فاسق و گاه ملحد و زنديق مى‏نامند و يا خون او را مباح مى‏شمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در كتاب «الاصابة» می‌گوید: «هرگاه كسى را ديدى كه به يكى از اصحاب پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله) خرده‏گيرى مى‏كند، بدان كه او زنديق است و اين به‌خاطر آن است كه رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اين‏ها را صحابه براى ما آوردند و اينها (مخالفان) مى‏خواهند، شهود ما را از اعتبار بيندازند تا كتاب و سنّت از دست برود!».<ref>الاصابه، جلد 1، صفحه 17</ref> و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول» <ref>النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207</ref> و  اتفق أهل السنّة على أنّ الجميع عدول، ولم يخالف في ذلك إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب كافة العلماء، ومن يعتمد قوله... إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول‌الله صلی‌الله عليه وسلم فاعلم أنه زنديق<ref>العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1  ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.</ref>
درحالی‌که اين سخن بر خلاف كتاب و سنّت است. لذا شیعیان  و بسیاری از اهل‌سنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصايح الكافية، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصايح الكافية، ص ۱۶۲ و شوكانى ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول  و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص ۱۰۱، و شيخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة  و سيد محمد رشيدرضا نقل از شيخ المضيرة.  و... با این دیدگاه همراه نیستند  چرا که انسان خردمند سخنان بى‏دليل را چشم و گوش بسته نمى‏پذيرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ====
1- خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) مى‏فرمايد: «(يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً)؛<ref>احزاب، آيه 30.</ref>اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دوچندان است و اين كار براى خدا آسان است». ما صحابه به هر معنا باشد، بى‏شك همسران پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) آشكارترين مصداق آن هستند، قرآن مى‏گويد نه‌تنها از گناهان آنها صرف‌نظر نمى‏شود، بلكه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم این‌گونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شيخ الانبياء به‌خاطر خطاهايش مى‏گويد: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ)<ref>هود، آيه 46.</ref>؛ او عملى ناصالح است» و به نوح هشدار مى‏دهد كه درباره او شفاعت نكند! آيا فرزند پيامبر مهم‌تر است يا اصحاب و ياران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پيامبر بزرگ الهى) مى‏گويد: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)؛<ref>تحريم، آيه 10.</ref>آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خيانت كردند (و با دشمنان همكارى داشتند) و آن دو پيامبر نتوانستند از آنها شفاعت كنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخيان وارد آتش شويد». آيا اين آيات با صراحت نمى‏گويد: معيار خوبى و بدى افراد، ايمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پيامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمى‏شود؟ بااین‌حال آيا صحيح است ما چشم بر هم بگذاريم و بگوييم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دين و ايمان و مخالفتش كفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقين پيوسته و قلب پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) را آزار داده و به مسلمين خيانت كرده باشد؟
1- قرآن مجيد مى‏گويد: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن مى‏گويد در ميان اطرافيان پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) گروهى از منافقان بودند، آيا اين آيات قرآن را ناديده بگيريم؟ آیا می‌توان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟
2- قرآن مجيد بارها عدم عدالت همه صحابه را بيان كرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).<ref>آيه 155 سوره آل‌عمران</ref> آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) را در مقابل دشمن تنها رها كردند. آيه مى‏گويد: «كسانى كه در روز روبه‌روشدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افكند. خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است». در تواريخ عدد اين گروه بسيار زياد ذكر شده است و جالب اين كه مى‏گويد شيطان بر آنها غلبه كرد و غلبه شيطان هم به سبب گناهانى بود كه مرتكب شده بودند، پس گناهان پيشين باعث گناه بزرگ فرار از زحف يعنى پشت‌کردن به ميدان و دشمن شد، گرچه ذيل آيه مى‏گويد كه خداوند آنها را بخشيد، ولى بخشش پروردگار به سبب پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) مفهومش اين نيست كه آنها عادل بودند و مرتكب گناه نشدند، بلكه با صراحت قرآن مى‏گويد آنها مرتكب گناهان متعدّدى شدند.
3- «(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) او را با گروهى براى جمع‏آورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت اين‏ها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كرده‏اند. گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كردند و آماده پيكار با آن‏ طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را به‌خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازيد و ضربه‏اى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد. اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام و وليد، امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) عرض كرد. وليد از صحابه پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) را درك كرد و در خدمت پيغمبر بود. قرآن در اينجا او را فاسق مى‏داند، آيا با عدالت همه صحابه سازگار است؟
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده مى‏گيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مى‏شوند و اگر داده نشود، خشم مى‏گيرند». آيا اين گونه افراد عادل‌اند؟
5- گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در جنگ احزاب شركت داشتند، پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) را به فريب‏كارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آيه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پيغمبرش جز وعده‏هاى دروغين به ما ندادند!»، بعضى از آنها فكر مى‏كردند كه در اين جنگ پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) شكست مى‏خورد و آنها احتمالاً كشته مى‏شوند و اسلام پايان مى‏گيرد، و يا از رواياتى كه شيعه و اهل‌سنت نقل كرده‏اند استفاده مى‏شود پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) به هنگام كندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شكستن آن سنگ به‌وسیله ايشان، زمانى كه وعده فتح شام و ايران و يمن را به آنها داد گروهى همه اينها را به استهزا گرفتند.
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اينجا جاى توقّف شما نيست به خانه‏هاى خود بازگرديد؛
7- «(وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت مى‏خواستند و مى‏گفتند خانه‏هاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانه‏هايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ مى‏گفتند، خانه‏هاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مى‏خواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم.
8- از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ)؛ <ref>آيه 161 سوره آل‌عمران</ref> ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند روز رستاخيز آن چه را در آن خيانت كرده با خود به صحنه محشر مى‏آورد، سپس به هر كس آن چه كسب كرده، داده مى‏شود و به آنها ستم نخواهد شد»، يعنى اگر مجازاتى مى‏بينند محصول اعمال خود آنهاست.
دو شأن نزول براى اين آيه گفته‏اند: بعضى گفته‏اند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) فرموده بود از آنجا تكان نخوريد سنگر خود را رها كرده و براى‏ جمع‏آورى غنايم حركت كردند و بدتر از اين عمل، گفتار آنها بود كه مى‏گفتند مى‏ترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم رعايت حال ما را نكند (تعبير به جمله‏اى كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد).
شأن نزول ديگرى كه برخی در تفسير خود آورده‏اند، اين است كه: پارچه سرخ‌رنگ گران‌بهایی بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) را به خيانت متّهم كردند و چيزى نگذشت پيدا شد و معلوم شد يكى از افراد لشكر آن را برداشته بود. («ابن كثير» و «طبرى» ذیل آیه)
آيا همه اين نسبت‏هاى ناروا به پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) با عدالت همه صحابی مى‏سازد؟ اگر وجدان خود را قاضى كنيم، آيا مى‏پذيريم كه این‌گونه اشخاص عادل بودند و پاك و پاكيزه، و هیچ‌کس حق ندارد نقدى به كارهاى آنها بكند؟
==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ====
حضرت رسول (صلی‌الله عليه وآله) در مورد قیامت فرموده‌اند: "وانّه يُجاء برجال من أُمّتي، فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول يا ربّ أصيحابي، فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك، فأقول كما قال العبد الصالح: (وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم)، فيُقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدّين على أعقابهم منذ فارقتهم" <ref>البخاري، تفسير سورة المائدة، باب أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك، وتفسير سورة الأنبياء; والترمذي، أبواب صفة القيامة، باب ما جاء في شأن الحشر وتفسير سورة طه.</ref>
قال رسول‌الله (ص) في حقّ شهداء أُحد:  "هؤلاء أشهد عليهم" فقال أبو بكر:    ألسنا يا رسول‌الله إخوانهم، أسلمنا كما أسلموا وجاهدنا كما جاهدوا؟! فقال رسول‌الله (ص):    "بلى، ولكن لا أدري ما تحدثون بعدي".<ref>الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد</ref>
و در صحیح بخاری امده که:  "ليردن عليّ ناس من أصحابي الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دوني فأقول: أصحابي، فيقول: لا تدري ما أحدثوا بعدك"<ref>البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.</ref>
و نیز در صحيح مسلم نقل شده که "ليردنّ عليّ الحوض رجال ممّن صاحبني حتى إذا رأيتهم رفعوا إليّ اختلجوا دوني، فلأقولنّ: أي ربّ أصيحابي، فليقالنّ لي: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك<ref>صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.</ref>
=== نواقض تاریخی: ===
اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله:
مطابق نظر اهل‌سنت صحابه همه عادل و یکسان‌اند پس  قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصي و مطيع، طفل مميز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیه‌السلام با ابوسفیان مساوی‌اند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسول‌الله بود<ref>كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب    جلد: 1  ص 22</ref>
<br>
جنگ‏ «جمل» و رویارویی «زبير» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیه‌السلام) اگر كسى بگويد، طلحه و زبير در آغاز افراد خوبى بودند ولى آنگاه كه هواى حكومت بر سر آنها افتاد و همسر پيامبر (عايشه) را با خود همراه كردند و بيعت و پيمان خود را با على (علیه‌السلام) كه قاطبه مردم مسلمان دست بيعت به او داده بودند، شكستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در اين آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون اين گروه عظيم به گردن آنهاست، و در قيامت بايد جوابگو باشند. آيا اين سخن از حقيقت به‌دور است؟!<br>
«صفّين» رویارویی «معاويه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیه‌السلام) اگر كسى بگويد معاويه با تخلّف از بيعت با امام (علیه‌السلام) و عدم اعتراف به حقّى كه از سوى خاصّ و عامّ مسلمين مورد پذيرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّين و ریخته‌شدن خون بيش از یک‌صد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى به‌ناحق گفته است؟!<br>
جنگ‏ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیه‌السلام)<br>
درباره مسئله افك بخارى، در صحيح خود در كتاب التفسير مى‏نويسد: روزى پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات مى‏كند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است) براى من نقل كرده‏اند كه به همسر من نسبت بد داده است، درحالی‌که من از همسرم خلافى نديده‏ام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات مى‏كنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن مى‏زنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيله‏اى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مى‏گويى، او از منافقان است و ما او را به قتل مى‏رسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسول‌الله (صلی‌الله عليه و آله) آنها را خاموش كرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟<br>
بلاذرى در «الأنساب» مى‏گويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه‏دار بیت‌المال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیت‌المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابی‌وقاص را عزل مى‏كند و مثل وليد را جانشين او مى‏كند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مى‏كند، دستور داد او را تحت‌الحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمى‏دهد).
عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).
بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مى‏كند كه در بیت‌المال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانواده‏اش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبه‏اى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مى‏گيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیه‌السلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مى‏شود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمى‏دارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مى‏كنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه ام‌سلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستین‌بار نيست كه ما به‌خاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مى‏شويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستان‏هايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت).
حال، سؤال اين است كه آيا فحّاشى و اذيّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاك‏ترين صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار ياسر) قابل‌توجیه است، آن قدر يك صحابى بزرگ را بزنند كه دنده‏اش بشكند، و ديگرى را بزنند تا بيهوش شود و نماز او از دست برود؟
آيا اين شواهد تاريخى كه نمونه‏هاى آن كم نيست، به ما اجازه مى‏دهد كه چشم بر حقايق ببنديم و بگوييم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحيح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشكيل‏ دهيم و از تمام كارهاى آنها بی‌قیدوشرط دفاع كنيم؟
معاويه چه عدالتى دارد که به خود اجازه مى‏دهد به صحابه والامقامى همچو على (علیه‌السلام)، سال‏ها سبّ و لعن كند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، اين برنامه را اجرا كنند. به دو حديث زير توجّه كنيد:<br>
1- در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهل‌سنت است مى‏خوانيم: «معاويه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبي طالب (علیه‌السلام)) خوددارى مى‏كنى؟ گفت: من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروت‏هاى عظيم دنيا براى من مهم‌تر است و به اين دليل به خود اجازه نمى‏دهم آن حضرت را سب كنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً ... و آيه مباهله).<br>
2- در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهل‌سنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين مى‏خوانيم: هنگامى كه حسن بن على (علیه‌السلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على (علیه‌السلام) را بر منبر رسول‌الله (صلی‌الله عليه و آله) سبّ و لعن كند! به معاويه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فكر نمى‏كنيم اين كار تو را تحمّل كند، ممكن است عکس‌العمل شديدى از خود نشان دهد، كسى را بفرست و رأى او را جويا شو. معاويه كسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنين كارى كنى، من از مسجد پيغمبر بيرون مى‏روم‏ و ديگر هرگز به مسجد رسول‌الله (صلی‌الله عليه و آله) نخواهم آمد. معاويه بعد از شنيدن اين پيام و عکس‌العمل، از لعن على (علیه‌السلام) خوددارى كرد، تا زمانى كه سعد از دنيا رفت. بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على (علیه‌السلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند؛ آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «ام‌سلمه» همسر پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله) رسيد. نامه‏اى به معاويه نوشت كه شما خدا و پيامبر را در منابر سب مى‏كنيد! مگر شما نمى‏گوييد لعن بر على بن ابی‌طالب و من أحبّه؛ يعنى هر كسى على را دوست دارد، من گواهى مى‏دهم كه خدا على را دوست مى‏دارد، رسول خدا على را دوست مى‏دارد، پس در واقع لعن خدا و پيغمبر (صلی‌الله عليه و آله) مى‏كنيد. معاويه نامه ام‌سلمه را خواند ولى اعتنايى به سخنان او نكرد. <ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابی‌طالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref>
معاويه در بخشنامه ‏اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على (علیه‌السلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیه‌السلام) مى‏كردند و از او بيزارى مى‏جستند و نسبت‏هاى ناروا به او و خاندانش مى‏دادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>
ج) بنی‌امیه هرگاه مى‏شنيدند نام نوزادى را على گذاشته‏اند، فوراً او را به قتل مى‏رساندند، اين سخن را سلمة بن شبيب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل مى‏كند. <ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref>
د) زمخشرى و سيوطى نقل كرده‏اند كه در ايّام بنی‌امیه بر فراز بيش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیه‌السلام) مى‏كردند و اين سنّتى بود كه معاويه گذارده بود. <ref>ربيع الابرار، جلد 2، صفحه 186 و النصائح الكافيه، صفحه 79 عن السيوطى.</ref>
ه-) هنگامى كه عمر بن عبدالعزیز دستور داد اين بدعت زشت را ترك كنند و در خطبه‏هاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیه‌السلام) بدگويى نكنند و ناسزا نگويند ضجّه و فرياد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «تركت السنة تركت السنّة؛ سنّت را ترك كردى، سنّت را ترك كردى!». <ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref>
اينها همه در صورتى است كه پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) طبق روايت صحيح در كتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علياً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر كس على را سبّ كند (و دشنام دهد) مرا سب كرده و هر كس مرا سب كند، خدا را سب كرده است!!».<ref>اخرجه الحاكم و صحّحه و اقرّه الذهبى ( مستدرك الصحيحين، جلد 3، صفحه 121).</ref>
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیه‌السلام است:
قال أبو ذر: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ بتكذيبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعليّ بن أبي طالب. <ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref>
وقال أبو سعيد الخدري: إنّا كنّا لنعرف المنافقين ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم عليّ بن أبي طالب. أبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الخزرجي الخدري: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدينة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستين وقيل: سنة أربع وسبعين، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حديثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref>
وقال عبدالله بن عباس: إنّا كنّا نعرف المنافقين على عهد رسول‌الله ببغضهم عليّ بن أبي طالب. في تاريخ بغداد 3: 153 قال: كانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) قال عليّ بن أبي طالب، ثمّ قال: إنّا كنّا نعرف... الحديث.
وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref>
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: <br>
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند!  النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می کند:
«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»
ابو هریره از پیغمبر نقل می کند که فرمود: در حالي كه من در آنجا ايستاده‌ام گروهي از اصحاب مرا مي‌آورند، تا من آنها را مي‌شناسم مردي از ميان من و آنها خارج مي‌شود و ندا مي‌دهد: بشتابيد! من فرياد مي‌زنم كجا؟ مي‌گويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! مي‌گويم: مگر آنها چه كار كردند؟ مي‌گويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند سپس گروهي از صحابه را مي‌آورند، تا من آنها را مي‌شناسم مردي از ميان من و آنها خارج مي‌شود و ندا مي‌دهد: بشتابيد! من فرياد مي‌زنم كجا؟ مي‌گويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! مي‌گويم: مگر آنها چه كار كردند؟ مي‌گويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند. از اين‌رو نمي‌بينم آنها را مگر اين كه همه را وارد دوزخ مي‌سازند و كسي از آنها نجات نمي‌يابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها. <ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref>
آيا مى‏توان چشم بر اين حقايق تلخ تاريخ بست يا از طريق توجيهات نادرستى كه هيچ خردمندى آن را نمى‏پذيرد، از كنار اين حوادث بسيار اسف‌بار گذشت؟ آيا حبّ اين گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دين و ايمان است و بغض آنها كفر و نفاق؟! آيا ما وظيفه داريم در برابر كارهاى خلافى كه انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سكوت كنيم؟ كدام عقل چنين حكم مى‏كند؟ آيا انتظار داريم چنين منطقى را مردم خردمند جهان بپذيرند؟
اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) يا بعد از آن!
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد به‌عنوان نمونه اشاره مى‏كنيم:
الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) دستور داد او را با نعال زدند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref>
ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) دستور داد او را رجم كردند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 22، حديث شماره 6820.</ref>
ج) در داستان افك پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند <ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref>
د) بعد از پيغمبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر كردند و عمرو بن عاص امير مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا كرد. سپس عمر فرزندش را احضار كرد و بار ديگر حدّ بر او جارى ساخت. <ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref>
ه-) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref>
و موارد ديگرى كه از ذكر آنها خوددارى می‌کنیم.
=== چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن ===
=== چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن ===
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی می‌توان گفت که در قرن اوّل چنين اعتقادى وجود نداشته، بايد ديد چرا و به چه دليل اين مسئله در قرون بعد مطرح شده است.
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی می‌توان گفت که در قرن اوّل چنين اعتقادى وجود نداشته، بايد ديد چرا و به چه دليل اين مسئله در قرون بعد مطرح شده است.
confirmed
۲٬۱۳۲

ویرایش