صحابه: تفاوت میان نسخه‌ها

(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[صحابه]] جمع صحابی است و به افرادی گفته می‌شود که شخصاً [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)]] را دیده‌ و با او  مصاحبت داشته‌ <ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸</ref>و سخنش را شنیده‌ و در زمان حیات حضرت [[مسلمان]] شده‌اند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بوده‌اند، صحابیات می‌گویند. <ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.</ref>
[[صحابه]] جمع صحابی است و به افرادی گفته می‌شود که شخصاً [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)]] را دیده‌ و با او  مصاحبت داشته‌<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸</ref>و سخنش را شنیده‌ و در زمان حیات حضرت [[مسلمان]] شده‌اند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بوده‌اند، صحابیات می‌گویند.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.</ref>


== صحابه از نظر لغت ==
== صحابه از نظر لغت ==
خط ۵: خط ۵:


== معنا‌شناسی صحابه ==
== معنا‌شناسی صحابه ==
صحابه به افرادی گفته می‌شود که پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و هم‌نشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، بر [[ایمان]] و [[اسلام]] خود پایدار بوده‌اند.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.</ref> [[شهید ثانی]] می‌گوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل هم‌نشینی، همراهی و رسیدن به دیگری می‌شود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نا‌بینا بوده پیامبر را ندیده باشد. <ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.</ref>  
صحابه به افرادی گفته می‌شود که پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را ملاقات کرده و همراه و هم‌نشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، بر [[ایمان]] و [[اسلام]] خود پایدار بوده‌اند.<ref>ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.</ref> [[شهید ثانی]] می‌گوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل هم‌نشینی، همراهی و رسیدن به دیگری می‌شود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نا‌بینا بوده پیامبر را ندیده باشد.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.</ref>  
=== اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه ===  
=== اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه ===  
در میان علمای اهل‌سنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال می‌شود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبی ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسول‌الله»<ref>مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533</ref>
در میان علمای اهل‌سنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال می‌شود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبی ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسول‌الله»<ref>مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533</ref>
خط ۱۹: خط ۱۹:
# «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می‌ گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابی‌ساز و عدالت‌آور است: «الصحابی: من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می‌ گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref>
# «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می‌ گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابی‌ساز و عدالت‌آور است: «الصحابی: من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می‌ گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»<ref>الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491</ref>
# «آمدی» هم می‌گوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلی‌الله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref>
# «آمدی» هم می‌گوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلی‌الله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»<ref>الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة</ref>
# «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را می‌آورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آن‌ها می‌گوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد می‌گویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت می‌کند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى دیگر تعریف محدودترى براى صحابى برگزیده‏‌اند به‌عنوان‌مثال قاضى أبو بکر محمّد بن الطیّب می‌گوید: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت این واژه را تنها به کسانى اطلاق می‌کنند که مدّت قابل‌ملاحظه‌ای با آن حضرت مصاحبت داشته‏‌اند؛ نه کسى که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثى از آن حضرت شنیده است». <ref>تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.</ref>
# «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را می‌آورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آن‌ها می‌گوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند!<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد می‌گویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت می‌کند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى دیگر تعریف محدودترى براى صحابى برگزیده‏‌اند به‌عنوان‌مثال قاضى أبو بکر محمّد بن الطیّب می‌گوید: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت این واژه را تنها به کسانى اطلاق می‌کنند که مدّت قابل‌ملاحظه‌ای با آن حضرت مصاحبت داشته‏‌اند؛ نه کسى که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثى از آن حضرت شنیده است».<ref>تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.</ref>
# و بعضى مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگ‏تر کرده، و گفته است: «صحابى پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تنها کسانى هستند که حدّ اقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جسته‏‌اند».<ref>الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.</ref>
# و بعضى مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگ‏تر کرده، و گفته است: «صحابى پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) تنها کسانى هستند که حدّ اقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جسته‏‌اند».<ref>الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.</ref>
# ابن الصّلاح از أبی المظفّر السّمعانیّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق می‌شود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق می‌شود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این به‌خاطر شرافت عظیم حضرت (صلی‌الله علیه و سلّم) است.<ref>المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.</ref>
# ابن الصّلاح از أبی المظفّر السّمعانیّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق می‌شود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق می‌شود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این به‌خاطر شرافت عظیم حضرت (صلی‌الله علیه و سلّم) است.<ref>المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.</ref>
# واقدی  گفته که کل من رأى رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم) و قد أدرک الحلم فأسلم و عقل أمر الدّین و رضیه فهو عندنا ممّن صحب النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) و لو ساعة من نهار<ref>فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.</ref> وی بلوغ شرعی و فهم دین  و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفته‌‌اند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنین علیهماالسلام و ابن زبیر نمی‌شود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است<ref>فتح المغيث 4/ 32.</ref> سّیوطیّ در «تدریب الرّاوی» گفته که: و لا یشترط البلوغ على الصّحیح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه فی الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
# واقدی  گفته که کل من رأى رسول‌الله (صلی‌الله علیه و سلّم) و قد أدرک الحلم فأسلم و عقل أمر الدّین و رضیه فهو عندنا ممّن صحب النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) و لو ساعة من نهار<ref>فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.</ref> وی بلوغ شرعی و فهم دین  و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفته‌‌اند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنین علیهماالسلام و ابن زبیر نمی‌شود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است<ref>فتح المغيث 4/ 32.</ref> سّیوطیّ در «تدریب الرّاوی» گفته که: و لا یشترط البلوغ على الصّحیح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه فی الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
# ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را این‌گونه نقل می‌کند: «من لقی النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) فی حیاته مسلما و مات على إسلامه.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> وی در شرح تعریفش می‌گوید «من لقی النّبیّ فی حیاته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کرده‌اند، می‌شود؛ ولی أبی ذؤیب الهذلیّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج می‌کند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شده‌اند را از شمول خارج می‌سازد. <ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 9</ref><br>
# ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را این‌گونه نقل می‌کند: «من لقی النبیّ (صلی‌الله علیه و سلّم) فی حیاته مسلما و مات على إسلامه.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 8</ref> وی در شرح تعریفش می‌گوید «من لقی النّبیّ فی حیاته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کرده‌اند، می‌شود؛ ولی أبی ذؤیب الهذلیّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج می‌کند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شده‌اند را از شمول خارج می‌سازد.<ref>الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر    جلد: 1  صفحه: 9</ref><br>


این تعاریف و تعاریف دیگرى که از نقل آن پرهیز شد، نشان می‌دهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسیع و گسترده را انتخاب کرده‏‌اند، هر چند در بحث‏هاى موردنظر ما تفاوت چندانى ایجاد نمی‌کند، زیرا بسیارى از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همان‌ها هستند که مدّت طولانى با آن حضرت بوده‏‌اند.
این تعاریف و تعاریف دیگرى که از نقل آن پرهیز شد، نشان می‌دهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسیع و گسترده را انتخاب کرده‏‌اند، هر چند در بحث‏هاى موردنظر ما تفاوت چندانى ایجاد نمی‌کند، زیرا بسیارى از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همان‌ها هستند که مدّت طولانى با آن حضرت بوده‏‌اند.
خط ۳۵: خط ۳۵:


=== تعداد صحابه پیامبر اکرم  (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به روایت اهل‌سنت ===
=== تعداد صحابه پیامبر اکرم  (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به روایت اهل‌سنت ===
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل می‌کند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله علیه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالی که صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روایت شنیده و نقل کرده‌اند. <ref>تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف</ref>
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل می‌کند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله علیه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالی که صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روایت شنیده و نقل کرده‌اند.<ref>تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف</ref>


«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم می‌رسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِی زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: یَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفًا »<ref>ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر می‌رسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.
«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم می‌رسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِی زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: یَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفًا »<ref>ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر می‌رسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref> بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.
خط ۴۱: خط ۴۱:
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهل‌سنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهل‌سنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهل‌سنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهل‌سنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.


«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهل‌سنت می‌گوید: «قد وقع لی بالتّتبّع کثیر من الأسماء فجمعت کتاباً کبیراً فی ذلک میزت فیه الصحابة من غیرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم. <ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> وی اعتراف کرده که «و مع ذلک فلم یحصل لنا من ذلک جمیعا الوقوف على العشر من أسامی الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref>
«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهل‌سنت می‌گوید: «قد وقع لی بالتّتبّع کثیر من الأسماء فجمعت کتاباً کبیراً فی ذلک میزت فیه الصحابة من غیرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref> وی اعتراف کرده که «و مع ذلک فلم یحصل لنا من ذلک جمیعا الوقوف على العشر من أسامی الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.<ref>الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي</ref>
==== تعداد صحابه دارای روایت! ====
==== تعداد صحابه دارای روایت! ====
* «ابن کثیر» می‌گوید: « وَالَّذِی رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ کَثْرَةِ رِوَایَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه‌ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.<ref>البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref>  
* «ابن کثیر» می‌گوید: « وَالَّذِی رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ کَثْرَةِ رِوَایَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه‌ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.<ref>البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م</ref>  
خط ۶۳: خط ۶۳:


== راه تشخیص صحابه ==
== راه تشخیص صحابه ==
راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است. <ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.</ref>
راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است.<ref>شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.</ref>
شناخت صحابی‌بودن یک شخص چندراه دارد:  تواتر و استفاضه و شهرت و نیز از چند تن از صحابی نقل نموده باشد و با شرط عدالت و معاصرت خودش بگوید که من از صحابی هستم. ا<ref>لإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر،    جلد : 1  صفحه : 160.</ref>
شناخت صحابی‌بودن یک شخص چندراه دارد:  تواتر و استفاضه و شهرت و نیز از چند تن از صحابی نقل نموده باشد و با شرط عدالت و معاصرت خودش بگوید که من از صحابی هستم. ا<ref>لإصابة في تمييز الصحابة، العسقلاني، ابن حجر،    جلد : 1  صفحه : 160.</ref>


خط ۷۴: خط ۷۴:
== ویژگی‌های صحابه از منظر اهل‌سنت ==  
== ویژگی‌های صحابه از منظر اهل‌سنت ==  
[[اهل‌سنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref>
[[اهل‌سنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref>
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دلیل آیات قرآنی و حدیث «خیر الناس قرنی» و اجماع تعداد قابل توجهی از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و  
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دلیل آیات قرآنی و حدیث «خیر الناس قرنی» و اجماع تعداد قابل توجهی از علما.<ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است.<ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و  
همه صحابی عادل‌اند و بعضی بر بعضی دیگر برترنی دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنین با استناد به آیه ۱۴۳ سوره بقره صحابی را این‌ گونه تعریف می‌شود که: شاهد نزول وحی بودند، پس تفسیر و تأویل را شناختند و پیامبر را یاری کردند؛ مبانی‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانی‌اش شدند و خداوند آنها را عادل نامید <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
همه صحابی عادل‌اند و بعضی بر بعضی دیگر برترنی دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنین با استناد به آیه ۱۴۳ سوره بقره صحابی را این‌ گونه تعریف می‌شود که: شاهد نزول وحی بودند، پس تفسیر و تأویل را شناختند و پیامبر را یاری کردند؛ مبانی‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانی‌اش شدند و خداوند آنها را عادل نامید<ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
=== دلایل ادعای عدالت صحابه: ===
=== دلایل ادعای عدالت صحابه: ===
اهل‌سنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت می‌آورند مثلا:  
اهل‌سنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت می‌آورند مثلا:  
خط ۸۵: خط ۸۵:
* لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً<ref>الفتح: 18.</ref> ؛
* لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً<ref>الفتح: 18.</ref> ؛
* یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‌<ref>التوبة: 118.</ref> ؛
* یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‌<ref>التوبة: 118.</ref> ؛
* وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‌ <ref>التوبة: 100.</ref>؛
* وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‌<ref>التوبة: 100.</ref>؛
* وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً<ref>البقرة: 143.</ref> ؛
* وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً<ref>البقرة: 143.</ref> ؛
* کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‌<ref>آل‌عمران: 110.</ref> قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند؛
* کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‌<ref>آل‌عمران: 110.</ref> قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند؛
* جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ، وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ‌ <ref>الحج: 78.</ref> ؛
* جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ، وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ‌<ref>الحج: 78.</ref> ؛
* قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‌ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‌<ref>النحل: 59.</ref> از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلی‌الله علیه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبیه (علیه السلام)<ref>شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71</ref>تلک آیات عظیمة نزلت من عند المولى عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جمیع أصحاب النّبی (صلی‌الله علیه و سلّم) الّذین کانوا معه فی المواقف الحاسمة فی تاریخ الدّعوة الإسلامیة ابتداء من دار الأرقم بن أبی الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن؛
* قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‌ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‌<ref>النحل: 59.</ref> از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلی‌الله علیه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبیه (علیه السلام)<ref>شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71</ref>تلک آیات عظیمة نزلت من عند المولى عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جمیع أصحاب النّبی (صلی‌الله علیه و سلّم) الّذین کانوا معه فی المواقف الحاسمة فی تاریخ الدّعوة الإسلامیة ابتداء من دار الأرقم بن أبی الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن؛
* یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ<ref>[الأنفال: 64]</ref>  ؛
* یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ<ref>[الأنفال: 64]</ref>  ؛
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
=== موارد نقض عمومیت عدالت صحابه ===
=== موارد نقض عمومیت عدالت صحابه ===
آیا واقعا می‌توان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راست‌گو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحى نیز وجود داشتند. برخی درباره صحابه می‌گویند که همه‏ آنها بدون استثنا در هاله‏اى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتى از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل کنند، صحیح و قابل‌قبول است، و کمترین ایرادى بر آنها نمی‌توان گرفت، و اگر کارهاى خلافى از آنها سرزده، باید به توجیه‏گرى پردازیم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در کتاب «حتّى لا ننخدع» می‌گوید: لصحابة رضی الله تعالى عنهم فهم الذین تلقوا عن رسول‌الله فهما وتطبیقاً، ثم حملوا الأمانة فی الدعوة والتبلیغ وأداء الأمانة.
آیا واقعا می‌توان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راست‌گو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحى نیز وجود داشتند. برخی درباره صحابه می‌گویند که همه‏ آنها بدون استثنا در هاله‏اى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتى از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل کنند، صحیح و قابل‌قبول است، و کمترین ایرادى بر آنها نمی‌توان گرفت، و اگر کارهاى خلافى از آنها سرزده، باید به توجیه‏گرى پردازیم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در کتاب «حتّى لا ننخدع» می‌گوید: لصحابة رضی الله تعالى عنهم فهم الذین تلقوا عن رسول‌الله فهما وتطبیقاً، ثم حملوا الأمانة فی الدعوة والتبلیغ وأداء الأمانة.
ولقد رضی الله تعالى الإسلام دینا ومنهجاً کما فهمه وطبقه أولئک الرجال الذین أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخیصة فی سبیل هذا الدین وإعلاء کلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبیه وإقامة دینه وشرعه وجعلهم وزراء نبیه، وورثته من بعده فی حمل الأمانة وتبلیغ الدعوة حتى وصل إلینا غضاً طریاً على ما أراده الله فیهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدین تحقیقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون لذلک جعل الله تعالى حبهم دینا وإیمانا وبغضهم کفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جمیعاً وذکر محاسنهم وفضائلهم والسکوت عما شجر بینهم لسابق فضلهم وکریم فعلهم وصدق تضحیتهم وعظیم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند که خدا آنان را براى هم‏نشینى پیغمبرش و اقامه دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همه آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبیها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاع‏هایى که آنها با هم داشتند سکوت کنند!». <ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref>  گروهى از افراطیان طرف‌دار این دیدگاه چنان تند رفته‏‌اند که هر کس لب‏ به نقّادى از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق می‌نامند و یا خون او را مباح می‌شمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در کتاب «الاصابة» می‌گوید: «هرگاه کسى را دیدى که به یکى از اصحاب پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خرده‏گیرى می‌کند، بدان که او زندیق است و این به‌خاطر آن است که رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام این‏ها را صحابه براى ما آوردند و اینها (مخالفان) می‌خواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».<ref>الاصابه، جلد 1، صفحه 17</ref> و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول» <ref>النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207</ref> و  اتفق أهل السنّة على أنّ الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب کافة العلماء، ومن یعتمد قوله... إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق<ref>العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1  ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.</ref>
ولقد رضی الله تعالى الإسلام دینا ومنهجاً کما فهمه وطبقه أولئک الرجال الذین أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخیصة فی سبیل هذا الدین وإعلاء کلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبیه وإقامة دینه وشرعه وجعلهم وزراء نبیه، وورثته من بعده فی حمل الأمانة وتبلیغ الدعوة حتى وصل إلینا غضاً طریاً على ما أراده الله فیهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدین تحقیقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون لذلک جعل الله تعالى حبهم دینا وإیمانا وبغضهم کفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جمیعاً وذکر محاسنهم وفضائلهم والسکوت عما شجر بینهم لسابق فضلهم وکریم فعلهم وصدق تضحیتهم وعظیم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند که خدا آنان را براى هم‏نشینى پیغمبرش و اقامه دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همه آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبیها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاع‏هایى که آنها با هم داشتند سکوت کنند!».<ref>حتّى لا ننخدع، صفحه 6.</ref>  گروهى از افراطیان طرف‌دار این دیدگاه چنان تند رفته‏‌اند که هر کس لب‏ به نقّادى از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق می‌نامند و یا خون او را مباح می‌شمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در کتاب «الاصابة» می‌گوید: «هرگاه کسى را دیدى که به یکى از اصحاب پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) خرده‏گیرى می‌کند، بدان که او زندیق است و این به‌خاطر آن است که رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام این‏ها را صحابه براى ما آوردند و اینها (مخالفان) می‌خواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».<ref>الاصابه، جلد 1، صفحه 17</ref> و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول»<ref>النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207</ref> و  اتفق أهل السنّة على أنّ الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب کافة العلماء، ومن یعتمد قوله... إذا رأیت الرجل ینتقص أحدا من أصحاب رسول‌الله صلی‌الله علیه وسلم فاعلم أنه زندیق<ref>العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1  ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.</ref>
درحالی‌که این سخن بر خلاف کتاب و سنّت است. لذا شیعیان  و بسیاری از اهل‌سنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصایح الکافیة، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصایح الکافیة، ص ۱۶۲ و شوکانى ارشاد الفحول، الى تحقیق الحق من علم الاصول  و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص ۱۰۱، و شیخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدیة محمود ابوریّة  و سید محمد رشیدرضا نقل از شیخ المضیرة.  و... با این دیدگاه همراه نیستند  چرا که انسان خردمند سخنان بیدلیل را چشم و گوش بسته نمی‌پذیرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
درحالی‌که این سخن بر خلاف کتاب و سنّت است. لذا شیعیان  و بسیاری از اهل‌سنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصایح الکافیة، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصایح الکافیة، ص ۱۶۲ و شوکانى ارشاد الفحول، الى تحقیق الحق من علم الاصول  و از متأخّران، شیخ محمود ابوریّه شیخ المضیرة ابو هریرة، محمود ابوریّة، ص ۱۰۱، و شیخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدیة محمود ابوریّة  و سید محمد رشیدرضا نقل از شیخ المضیرة.  و... با این دیدگاه همراه نیستند  چرا که انسان خردمند سخنان بیدلیل را چشم و گوش بسته نمی‌پذیرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ====
==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ====
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
3- «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانى به گروهى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) او را با گروهى براى جمع‏آورى زکات طایفه «بنى المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت این‏ها آماده زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کرده‏‌اند. گروهى از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده پیکار با آن‏ طایفه سرکش شدند، ولى آیه شریفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبرى آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهى را به‌خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربه‏اى بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید. اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه بنى المصطلق طایفه مؤمنى هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه براى قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتى داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض کرد. ولید از صحابه پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بود، یعنى جزء کسانى بود که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در اینجا او را فاسق می‌داند، آیا با عدالت همه صحابه سازگار است؟
3- «(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانى به گروهى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) او را با گروهى براى جمع‏آورى زکات طایفه «بنى المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت این‏ها آماده زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کرده‏‌اند. گروهى از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده پیکار با آن‏ طایفه سرکش شدند، ولى آیه شریفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبرى آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهى را به‌خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربه‏اى بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید. اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه بنى المصطلق طایفه مؤمنى هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه براى قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتى داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض کرد. ولید از صحابه پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بود، یعنى جزء کسانى بود که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در اینجا او را فاسق می‌داند، آیا با عدالت همه صحابه سازگار است؟


4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در میان آنها کسانى هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده می‌گیرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى می‌شوند و اگر داده نشود، خشم می‌گیرند». آیا این گونه افراد عادل‌اند؟
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛<ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در میان آنها کسانى هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده می‌گیرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى می‌شوند و اگر داده نشود، خشم می‌گیرند». آیا این گونه افراد عادل‌اند؟


5- گروهى از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در جنگ احزاب شرکت داشتند، پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به فریب‏کارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آیه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پیغمبرش جز وعده‏هاى دروغین به ما ندادند!»، بعضى از آنها فکر می‌کردند که در این جنگ پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شکست می‌خورد و آنها احتمالاً کشته می‌شوند و اسلام پایان می‌گیرد، و یا از روایاتى که شیعه و اهل‌سنت نقل کرده‏‌اند استفاده می‌شود پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شکستن آن سنگ به‌وسیله ایشان، زمانى که وعده فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهى همه اینها را به استهزا گرفتند.
5- گروهى از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در جنگ احزاب شرکت داشتند، پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را به فریب‏کارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آیه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پیغمبرش جز وعده‏هاى دروغین به ما ندادند!»، بعضى از آنها فکر می‌کردند که در این جنگ پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شکست می‌خورد و آنها احتمالاً کشته می‌شوند و اسلام پایان می‌گیرد، و یا از روایاتى که شیعه و اهل‌سنت نقل کرده‏‌اند استفاده می‌شود پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شکستن آن سنگ به‌وسیله ایشان، زمانى که وعده فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهى همه اینها را به استهزا گرفتند.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
7- «(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پیغمبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند خانه‏هاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهید براى حفظ خانه‏هایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ می‌گفتند، خانه‏هاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط می‌خواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادى را درباره آنها نپذیریم.
7- «(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پیغمبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند خانه‏هاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهید براى حفظ خانه‏هایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ می‌گفتند، خانه‏هاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط می‌خواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادى را درباره آنها نپذیریم.


8- از همه اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ)؛ <ref>آيه 161 سوره آل‌عمران</ref> ممکن نیست هیچ پیامبرى خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه محشر می‌آورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده می‌شود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنى اگر مجازاتى می‌بینند محصول اعمال خود آنهاست.
8- از همه اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ)؛<ref>آيه 161 سوره آل‌عمران</ref> ممکن نیست هیچ پیامبرى خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه محشر می‌آورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده می‌شود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنى اگر مجازاتى می‌بینند محصول اعمال خود آنهاست.
دو شأن نزول براى این آیه گفته‏‌اند: بعضى گفته‏‌اند آیه اشاره به برنامه یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامى که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانى که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرموده بود از آنجا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و برای جمع‏آورى غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که می‌گفتند می‌ترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جمله‏اى کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد).
دو شأن نزول براى این آیه گفته‏‌اند: بعضى گفته‏‌اند آیه اشاره به برنامه یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامى که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانى که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرموده بود از آنجا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و برای جمع‏آورى غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که می‌گفتند می‌ترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جمله‏اى کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد).


خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
جنگ‏ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیه‌السلام)
جنگ‏ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمین على (علیه‌السلام)


مسئله افک، بخارى در صحیح خود در کتاب التفسیر می‌نویسد: روزى پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه کسى این مرد را مجازات می‌کند (منظور عبدالله بن سلول یکى از سران منافقان است) براى من نقل کرده‏‌اند که به همسر من نسبت بد داده است، درحالی‌که من از همسرم خلافى ندیده‏ام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات می‌کنم، اگر از طایفه «اوس» باشد، او را گردن می‌زنم و اگر از طایفه خزرج باشد، هر امرى بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفه خزرج که پیش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبیله‏اى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر این کار را ندارى، اسید بن حضیر (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ می‌گویى، او از منافقان است و ما او را به قتل می‌رسانیم، نزدیک بود طایفه اوس و خزرج به هم بریزند که رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها را خاموش کرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آیا همه این چند نفر، صحابى صالح بودند؟
مسئله افک، بخارى در صحیح خود در کتاب التفسیر می‌نویسد: روزى پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه کسى این مرد را مجازات می‌کند (منظور عبدالله بن سلول یکى از سران منافقان است) براى من نقل کرده‏‌اند که به همسر من نسبت بد داده است، درحالی‌که من از همسرم خلافى ندیده‏ام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات می‌کنم، اگر از طایفه «اوس» باشد، او را گردن می‌زنم و اگر از طایفه خزرج باشد، هر امرى بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفه خزرج که پیش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبیله‏اى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر این کار را ندارى، اسید بن حضیر (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ می‌گویى، او از منافقان است و ما او را به قتل می‌رسانیم، نزدیک بود طایفه اوس و خزرج به هم بریزند که رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها را خاموش کرد<ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آیا همه این چند نفر، صحابى صالح بودند؟


بلاذرى در «الأنساب» می‌گوید: سعد بن ابى وقاص والى کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه‏ دار بیت‌المال بود. هنگامى که ولید وارد کوفه شد، کلیدهاى بیت‌المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصى مثل سعد بن ابی‌وقاص را عزل می‌کند و مثل ولید را جانشین او می‌کند؟ ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد می‌کند، دستور داد او را تحت‌الحفظ نزد او بفرستند. هنگامى که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان دیگرى که عفّت قلم اجازه نقل آن را نمی‌دهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دنده او را شکست. <ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).</ref>
بلاذرى در «الأنساب» می‌گوید: سعد بن ابى وقاص والى کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه‏ دار بیت‌المال بود. هنگامى که ولید وارد کوفه شد، کلیدهاى بیت‌المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصى مثل سعد بن ابی‌وقاص را عزل می‌کند و مثل ولید را جانشین او می‌کند؟ ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد می‌کند، دستور داد او را تحت‌الحفظ نزد او بفرستند. هنگامى که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان دیگرى که عفّت قلم اجازه نقل آن را نمی‌دهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دنده او را شکست.<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).</ref>


بلاذرى در همان کتاب أنساب الأشراف نقل می‌کند که در بیت‌المال مدینه جواهرات و زینت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختیار بعضى از خانواده‏اش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدى با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبه‏اى گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر می‌گیریم!، هر چند بینى افرادى به خاک مالیده شود!! على (علیه‌السلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار یاسر گفت: اوّلین کسى که بینى او به خاک مالیده می‌شود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمی‌دارم). عثمان خشمگین شد و گفت: تو نسبت به من جسارت می‌کنى، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانه ام‌سلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستین‌بار نیست که ما به‌خاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع می‌شویم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستان‏هایى است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت).
بلاذرى در همان کتاب أنساب الأشراف نقل می‌کند که در بیت‌المال مدینه جواهرات و زینت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختیار بعضى از خانواده‏اش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدى با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبه‏اى گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر می‌گیریم!، هر چند بینى افرادى به خاک مالیده شود!! على (علیه‌السلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار یاسر گفت: اوّلین کسى که بینى او به خاک مالیده می‌شود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمی‌دارم). عثمان خشمگین شد و گفت: تو نسبت به من جسارت می‌کنى، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانه ام‌سلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستین‌بار نیست که ما به‌خاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع می‌شویم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستان‏هایى است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت).
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:
2- در کتاب «العقد الفرید» نوشته یکى از دانشمندان اهل‌سنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنین می‌خوانیم: هنگامى که حسن بن على (علیه‌السلام) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت على (علیه‌السلام) را بر منبر رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمی‌کنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکس‌العمل شدیدى از خود نشان دهد، کسى را بفرست و رأى او را جویا شو. معاویه کسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کارى کنى، من از مسجد پیغمبر بیرون می‌روم‏ و دیگر هرگز به مسجد رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نخواهم آمد. معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکس‌العمل، از لعن على (علیه‌السلام) خوددارى کرد، تا زمانى که سعد از دنیا رفت.  
2- در کتاب «العقد الفرید» نوشته یکى از دانشمندان اهل‌سنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنین می‌خوانیم: هنگامى که حسن بن على (علیه‌السلام) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت على (علیه‌السلام) را بر منبر رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمی‌کنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکس‌العمل شدیدى از خود نشان دهد، کسى را بفرست و رأى او را جویا شو. معاویه کسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کارى کنى، من از مسجد پیغمبر بیرون می‌روم‏ و دیگر هرگز به مسجد رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نخواهم آمد. معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکس‌العمل، از لعن على (علیه‌السلام) خوددارى کرد، تا زمانى که سعد از دنیا رفت.  


بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، على (علیه‌السلام) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «ام‌سلمه» همسر پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رسید. نامه ‏اى به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب می‌کنید! مگر شما نمی‌گویید لعن بر على بن ابی‌طالب و من أحبّه؛ یعنى هر کسى على را دوست دارد، من گواهى می‌دهم که خدا على را دوست می‌دارد، رسول خدا على را دوست می‌دارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌کنید. معاویه نامه ام‌سلمه را خواند ولى اعتنایى به سخنان او نکرد. <ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابی‌طالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref>
بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، على (علیه‌السلام) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «ام‌سلمه» همسر پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رسید. نامه ‏اى به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب می‌کنید! مگر شما نمی‌گویید لعن بر على بن ابی‌طالب و من أحبّه؛ یعنى هر کسى على را دوست دارد، من گواهى می‌دهم که خدا على را دوست می‌دارد، رسول خدا على را دوست می‌دارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌کنید. معاویه نامه ام‌سلمه را خواند ولى اعتنایى به سخنان او نکرد.<ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابی‌طالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref>


معاویه در بخشنامه ‏اى به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزى از فضایل ابوتراب (على (علیه‌السلام)) و اهل بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیه‌السلام) می‌کردند و از او بیزارى می‌جستند و نسبت‏هاى ناروا به او و خاندانش می‌دادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنی‌امیه هرگاه می‌شنیدند نام نوزادى را على گذاشته‏‌اند، فوراً او را به قتل می‌رساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل می‌کند. <ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref>
معاویه در بخشنامه ‏اى به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزى از فضایل ابوتراب (على (علیه‌السلام)) و اهل بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیه‌السلام) می‌کردند و از او بیزارى می‌جستند و نسبت‏هاى ناروا به او و خاندانش می‌دادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنی‌امیه هرگاه می‌شنیدند نام نوزادى را على گذاشته‏‌اند، فوراً او را به قتل می‌رساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل می‌کند.<ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref>


زمخشرى و سیوطى نقل کرده‏‌اند که در ایّام بنی‌امیه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیه‌السلام) می‌کردند و این سنّتى بود که معاویه گذارده بود.  
زمخشرى و سیوطى نقل کرده‏‌اند که در ایّام بنی‌امیه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیه‌السلام) می‌کردند و این سنّتى بود که معاویه گذارده بود.  


هنگامى که عمر بن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبه‏هاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیه‌السلام) بدگویى نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردى، سنّت را ترک کردى!». <ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref>
هنگامى که عمر بن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبه‏هاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیه‌السلام) بدگویى نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردى، سنّت را ترک کردى!».<ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref>


اینها همه در صورتى است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر کس على را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».
اینها همه در صورتى است که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر کس على را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».
خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیه‌السلام است:
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیه‌السلام است:


قال أبو ذر: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ بتکذیبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعلیّ بن أبی طالب. <ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref>
قال أبو ذر: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ بتکذیبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعلیّ بن أبی طالب.<ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref>


وقال أبو سعید الخدری: إنّا کنّا لنعرف المنافقین ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم علیّ بن أبی طالب. أبو سعید سعد بن مالک بن سنان الخزرجی الخدری: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدینة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستین وقیل: سنة أربع وسبعین، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حدیثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref>
وقال أبو سعید الخدری: إنّا کنّا لنعرف المنافقین ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم علیّ بن أبی طالب. أبو سعید سعد بن مالک بن سنان الخزرجی الخدری: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدینة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستین وقیل: سنة أربع وسبعین، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حدیثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref>


وقال عبدالله بن عباس: إنّا کنّا نعرف المنافقین على عهد رسول‌الله ببغضهم علیّ بن أبی طالب. <ref>في تاريخ بغداد 3: 153</ref> قال: کانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) قال علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: إنّا کنّا نعرف... الحدیث.
وقال عبدالله بن عباس: إنّا کنّا نعرف المنافقین على عهد رسول‌الله ببغضهم علیّ بن أبی طالب.<ref>في تاريخ بغداد 3: 153</ref> قال: کانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار) قال علیّ بن أبی طالب، ثمّ قال: إنّا کنّا نعرف... الحدیث.


وقال جابر بن عبدالله الأنصاری: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض علیّ بن أبی طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref>
وقال جابر بن عبدالله الأنصاری: ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغض علیّ بن أبی طالب<ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref>


اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل‌سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:  
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل‌سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:  
خط ۱۸۲: خط ۱۸۲:
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می‌کند:
و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می‌کند:
«عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»
«عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَ بَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»
ابو هریره از پیغمبر نقل می‌کند که فرمود: در حالی که من در آنجا ایستاده‌ام گروهی از اصحاب مرا می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند سپس گروهی از صحابه را می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند. از این‌رو نمی‌بینم آنها را مگر این که همه را وارد دوزخ می‌سازند و کسی از آنها نجات نمی‌یابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها. <ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref>
ابو هریره از پیغمبر نقل می‌کند که فرمود: در حالی که من در آنجا ایستاده‌ام گروهی از اصحاب مرا می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند سپس گروهی از صحابه را می‌آورند، تا من آنها را می‌شناسم مردی از میان من و آنها خارج می‌شود و ندا می‌دهد: بشتابید! من فریاد می‌زنم کجا؟ می‌گوید: به خدا سوگند به سوی آتش دوزخ! می‌گویم: مگر آنها چه کار کردند؟ می‌گوید: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلی خود عقب گرد نمودند. از این‌رو نمی‌بینم آنها را مگر این که همه را وارد دوزخ می‌سازند و کسی از آنها نجات نمی‌یابد مگر تعداد بسیار کمی از آنها.<ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref>


آیا می‌توان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستى که هیچ خردمندى آن را نمی‌پذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسف‌بار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهاى خلافى که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم می‌کند؟ آیا انتظار داریم چنین منطقى را مردم خردمند جهان بپذیرند؟
آیا می‌توان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستى که هیچ خردمندى آن را نمی‌پذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسف‌بار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهاى خلافى که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم می‌کند؟ آیا انتظار داریم چنین منطقى را مردم خردمند جهان بپذیرند؟
خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد به‌عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد به‌عنوان نمونه اشاره می‌کنیم:


الف) نعیمان صحابى شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref>
الف) نعیمان صحابى شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را با نعال زدند.<ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref>


ب) مردى از طایفه بنى اسلم زناى محصنه کرده بود، پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را رجم کردند.  
ب) مردى از طایفه بنى اسلم زناى محصنه کرده بود، پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد او را رجم کردند.  


ج) در داستان افک پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند <ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref>
ج) در داستان افک پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند<ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref>


د) بعد از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر کردند و عمرو بن عاص امیر مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جارى ساخت. <ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref>
د) بعد از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر کردند و عمرو بن عاص امیر مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جارى ساخت.<ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref>


ه-) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref>
ه-) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد.<ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref>
و موارد دیگرى که از ذکر آنها خوددارى می‌کنیم.
و موارد دیگرى که از ذکر آنها خوددارى می‌کنیم.


خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:
پس تمام جنایات در طول تاریخ را می‌توان با آن توجیه کرد. آیا در قبال نص می‌توان اجتهاد نمود؟!!!
پس تمام جنایات در طول تاریخ را می‌توان با آن توجیه کرد. آیا در قبال نص می‌توان اجتهاد نمود؟!!!


آنها گاه می‌گویند ما وظیفه داریم درباره آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ <ref>سوره بقره، آيه 134.</ref>)*؛ آنها امّتى هستند که درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید». ولى سؤال اینجاست، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیه شریفه «(إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ سوره حجرات، آیه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل کنیم.
آنها گاه می‌گویند ما وظیفه داریم درباره آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ<ref>سوره بقره، آيه 134.</ref>)*؛ آنها امّتى هستند که درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید». ولى سؤال اینجاست، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیه شریفه «(إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ سوره حجرات، آیه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل کنیم.


== ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه ==
== ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه ==


[[امامیه]] نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، افتخار بزرگی است.<ref>ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»</ref>بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول ‏خدا را پی‏ گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانه‌وار گرد حضرت بوده و در رکابش جان‌فشانی کردند، این گونه می‌فرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» <ref>سوره توبه، آیه 100</ref>پیشگامان نخستین از [[مهاجرین و انصار]] و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ‌های بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، می‌فرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» <ref>[[سوره حشر]]، آیه 8</ref>[این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را می‏‌طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می‏‌کنند و آنها راست‌گویان‌اند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 [[سوره فتح]] به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن می‌‏پردازد.
[[امامیه]] نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، افتخار بزرگی است.<ref>ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»</ref>بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول ‏خدا را پی‏ گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانه‌وار گرد حضرت بوده و در رکابش جان‌فشانی کردند، این گونه می‌فرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»<ref>سوره توبه، آیه 100</ref>پیشگامان نخستین از [[مهاجرین و انصار]] و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ‌های بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، می‌فرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»<ref>[[سوره حشر]]، آیه 8</ref>[این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را می‏‌طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می‏‌کنند و آنها راست‌گویان‌اند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 [[سوره فتح]] به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن می‌‏پردازد.
=== اصناف اصحاب پیامبر ===
=== اصناف اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله) ===
(صلى الله علیه و آله) صحابه رسول خدا را- به گواهى آیات قرآن مجید- می‌توان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:
صحابه رسول خدا را- به گواهى آیات قرآن مجید- می‌توان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:


# پاکان و صالحان: آنها گروه‏هاى مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکارى در راه خدا و اعتلاى کلمه اسلام کوتاهى نمی‌کردند. همان گروهى که هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).<ref>آيه 100 سوره توبه</ref>
# پاکان و صالحان: آنها گروه‏هاى مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکارى در راه خدا و اعتلاى کلمه اسلام کوتاهى نمی‌کردند. همان گروهى که هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).<ref>آيه 100 سوره توبه</ref>
# مؤمنان خطاکار: همان گروهى که در عین ایمان و عمل صالح، گاهى لغزش‏هایى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها می‌رود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).آ<ref>يه 102 سوره توبه</ref>  
# مؤمنان خطاکار: همان گروهى که در عین ایمان و عمل صالح، گاهى لغزش‏هایى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها می‌رود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).آ<ref>يه 102 سوره توبه</ref>  
# افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)<ref>سوره‏ حجرات آيه 6</ref>، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری می‌داند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛<ref>حجرات، ۱۲.</ref>  و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‌اش جز فریب به ما وعده‌ای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛<ref>حجرات،53.</ref> و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با این‌که قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛<ref>حجرات،57.</ref> بی‌گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‌رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد‌ اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری، <ref>محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷</ref>، پس نمی‌بینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز به‌اندازه گله‌ای شتر بی‌ساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
# افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)<ref>سوره‏ حجرات آيه 6</ref>، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری می‌داند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛<ref>حجرات، ۱۲.</ref>  و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‌اش جز فریب به ما وعده‌ای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛<ref>حجرات،53.</ref> و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با این‌که قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛<ref>حجرات،57.</ref> بی‌گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‌رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد‌ اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری،<ref>محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷</ref>، پس نمی‌بینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز به‌اندازه گله‌ای شتر بی‌ساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
# مسلمانان ظاهرى: آنها که ادّعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ)<ref>يه 14 سوره حجرات</ref>.
# مسلمانان ظاهرى: آنها که ادّعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ)<ref>يه 14 سوره حجرات</ref>.
# منافقان: افرادى که با روح نفاق در لابه‏‌لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى‌‏بردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ)<ref>آيه 101توبه</ref> و در منابع معتبر اهل‌سنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)</ref> در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.<ref>هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.</ref>  پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: به‌درستی‌ که عده‌ای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند‌!
# منافقان: افرادى که با روح نفاق در لابه‏‌لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى‌‏بردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ)<ref>آيه 101توبه</ref> و در منابع معتبر اهل‌سنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.<ref>قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)</ref> در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.<ref>هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.</ref>  پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: به‌درستی‌ که عده‌ای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند‌!
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
== منابع ==


[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]
confirmed
۲٬۱۲۹

ویرایش