ضیاءالدین علی بن ملا محمد عراقی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲: خط ۲۲:


== آقا ضیاءالدین عراقی کیست ==
== آقا ضیاءالدین عراقی کیست ==
علی، معروف به ضیاءالدین، فرزند آخوند ملّامحمّد کبیر سلطان آبادی (عراقی) در سال 1278 هـ. ق. در محلّه حصار قدم سلطان آباد (اراک) قدم به عرصه وجود نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ. ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان [[آیت‌الله آقا محسن عراقی]] علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ. ق) منشی خاص آخوند خراسانی و [[آیت‌الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی]] (متوفا: 1280 هـ. ق.) مقام و مرتبه‌ای بلند در علم بود و به [[تقوا]] و پرهیزکاری شهرت داشت. در اجازه‌ای که آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد کرده است. <ref>احسن الودیعه، ج 1، ص 132، و ریحانه الادب، ج 1، ص 240</ref>
علی، معروف به ضیاءالدین، فرزند آخوند ملّامحمّد کبیر سلطان آبادی (عراقی) در سال 1278 هـ. ق. در محلّه حصار قدم سلطان آباد (اراک) قدم به عرصه وجود نهاد. ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (1210 ـ 1290 هـ. ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان [[آیت‌الله آقا محسن عراقی]] علاء المحدثین (1247 ـ 1325 هـ. ق) منشی خاص [[آخوند خراسانی]] و [[آیت‌الله سید محمّد شفیع الدین جاپلقی]] (متوفا: 1280 هـ. ق.) مقام و مرتبه‌ای بلند در علم بود و به [[تقوا]] و پرهیزکاری شهرت داشت. در اجازه‌ای که آقا شفیع به وی داده، او را به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان» یاد کرده است<ref>احسن الودیعه، ج 1، ص 132، و ریحانه الادب، ج 1، ص 240</ref>.


آیت‌الله اراکی (1312 ـ 1412 هـ. ق.) از قول پدر خویش نقل می‌کند:
آیت‌الله اراکی (1312 ـ 1412 هـ. ق.) از قول پدر خویش نقل می‌کند:
«آخوند کبیر ارتزاقش از یک قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد (اراک) بود که زراعت می‌کرد و نان سال خود و اهل عیالش از همان قطعه زمین بود. یک وقت که حاصل آن زمین را در خرمن‌گاه جمع کرده بودند، در اطرافش هم خرمن‌هایی بوده است، کسی عمداً یا سهواً آتش روشن می‌کند، باد هم بود و آتش افتاده بود توی خرمن‌ها، خرمن‌گاه است و خشک، به محض افتادن آتش خرمن‌ها آتش می‌گیرد. این خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمن‌ها را می‌گیرد. کسی به آخوند می‌گوید: چه نشسته‌ای! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد.
«آخوند کبیر ارتزاقش از یک قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد (اراک) بود که زراعت می‌کرد و نان سال خود و اهل عیالش از همان قطعه زمین بود. یک وقت که حاصل آن زمین را در خرمن‌گاه جمع کرده بودند، در اطرافش هم خرمن‌هایی بوده است، کسی عمداً یا سهواً آتش روشن می‌کند، باد هم بود و آتش افتاده بود توی خرمن‌ها، خرمن‌گاه است و خشک، به محض افتادن آتش خرمن‌ها آتش می‌گیرد. این خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمن‌ها را می‌گیرد. کسی به آخوند می‌گوید: چه نشسته‌ای! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد.


آخوند ملّا محمّد تا این را می‌شنود عبا و عمامه را برمی‌دارد و [[قرآن]] را و به بیابان رو به آتش و در دستش هم قرآن؛ می‌گوید: ای آتش! این نان خانواده و اهل عیال من است تو را به این قرآن [[قسم]]! به این خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبه‌ها که اطراف بود، خاکستر شد و این یکی ماند. هر کس که می‌آمد، انگشت به دهان می‌گرفت و متحیر می‌شد که این چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم، پدر مرحوم آقا ضیاء همچو شخصی بوده است<ref>شمس الفقهاء، داوود نعیمی، ص 18</ref>
آخوند ملّا محمّد تا این را می‌شنود عبا و عمامه را برمی‌دارد و [[قرآن]] را و به بیابان رو به آتش و در دستش هم قرآن؛ می‌گوید: ای آتش! این نان خانواده و اهل عیال من است تو را به این قرآن [[قسم]]! به این خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبه‌ها که اطراف بود، خاکستر شد و این یکی ماند. هر کس که می‌آمد، انگشت به دهان می‌گرفت و متحیر می‌شد که این چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم، پدر مرحوم آقا ضیاء هم‌چو شخصی بوده است<ref>شمس الفقهاء، داوود نعیمی، ص 18</ref>


== تحصیلات ==
== تحصیلات ==
confirmed، مدیران
۳۳٬۱۹۷

ویرایش