طبرستان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'بلند مرتبه' به 'بلند‌مرتبه')
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:
[[پرونده:کتاب تفسیر الله.png|جایگزین=|بندانگشتی|کتاب تفسیر کتاب‌الله، از مکتوبات مذهبی زیدیان طبرستان.]]
[[پرونده:کتاب تفسیر الله.png|جایگزین=|بندانگشتی|کتاب تفسیر کتاب‌الله، از مکتوبات مذهبی زیدیان طبرستان.]]


طبرستان جزء آخرین مناطقی بود که در قلمرو مسلمانان درآمد و حدود ۱۵۰ سال پس از ظهور اسلام، جزئی از خلافت شد. تا نیمهٔ قرن دوم هجری اسپهبدان مستقل طبرستان همچنان به دین مزدیسنا باورمند بوده و سکه‌هایشان را به خط پهلوی ضرب می‌کردند<ref>میرسعید نیکزاد (۱۳۷۰). در قلمرو مازندران. ج. یک. ص. ۱۱۸–۱۲۰</ref>. با فتح طبرستان به دست عاملان خلافت، در حالی که تا سال‌ها جنگ و شورش در منطقه ادامه داشت، تدریجاً اسلام در منطقه پیروانی یافت. ابتدا مسلمانان طبرستان (به خصوص در مناطق جلگه‌ای) به مذهب مالکی درآمدند و محمد بن جریر طبری از جمله مسلمانان این دوره است که در آمل رشد کرده و در همین شهر مقدمات علمیش را آموخت<ref>میرسعید نیکزاد (۱۳۷۰). در قلمرو مازندران. ج. یک. ص. ۱۱۸–۱۲۰</ref>.این در حالی بود که در سال ۱۶۸ هجری شورش طبرستان رخ داد و اسپهبدان طبرستان متحده شده و تمامی اعراب مسلمان را قتل‌عام کردند. این شورش تا زمان به خلافت رسیدن هارون‌الرشید ادامه داشت <ref>مفرد، محمدعلی (۱۳۸۶). ظهور و سقوط آل‌زیار. تهران. ص. ۵۲–۵۳</ref>. در زمان [[هارون الرشید]] یکی از پیروان [[زیدیه]] (شاخه‌ای از [[شیعه]] که به قیام علیه حکومت خلیفه شهیر بودند) که از معرکه فخ گریخته بود، به نام یحیی بن عبدالله، به دیلم رفته و با کمک اسپهبد جستانیان، در ۱۷۵ هجری، شورش نمود ولی سرکوب شد. یحیی نتوانست اهالی را به آیین زیدی درآورد و دیلمیان زرتشتی باقی مانده بودند. پس از آن در دورهٔ مأمون، با توجه به ولایتعهدی [[علی بن موسی بن جعفر|امام رضا]]، عده‌ای از [[علویان]] در فلات ایران پخش شدند و در زمان متوکل این علویان مورد خشم خلافت قرار گرفتند. با مرگ [[متوکل]] قیام‌های پیاپی علویان زیدی آغاز شد. یحیی بن عمر که در [[کوفه]] قیام کرده‌بود، فعالیت‌هایی هر چند غیرمستقیم، در گیلان داشت و یاران او پس از سرکوب قیامش، به طبرستان، ری و دیلم پناهنده شدند. در سال ۲۵۰ هجری، داعی کبیر به دعوت مردم کلار و پادوسپانیان توانست حکومت علویان طبرستان را تأسیس کند و با شکست دادن نایبان طاهریان در منطقه، تبدیل به تهدیدی جدی برای دستگاه خلافت شود. با توجه به تبلیغات وسیع این حکومت، اهالی طبرستان و دیلم رفته رفته به آیین زیدی گرویدند<ref>نبی‌الله باقری‌زاد گنجی (۱۳۹۳). «علل و زمینه‌های مهاجرت علویان به تبرستان». مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تاریخ مازندران. ساری: هاوژین. صص. ۱۱۵–۱۲۸</ref>. همچنین با روی کار آمدن علویان، گسترش تسنن و مذهب مالکی، که توسط عباسیان و طاهریان ترویج می‌شد، متوقف گردید و آیین جدید همه‌گیر شد<ref>یوسف اسماعیلی (۱۳۸۷). سیری در تاریخ شیعه مازندران. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. ص. ۵۹</ref>. از سوی دیگر، علویان بسیاری نیز از سرتاسر [[حجاز]]، [[عراق]] و [[شام]] به این منطقه می‌گریختند تا با حکومت زیدی طبرستان همراه شوند. با روی کار آمدن ناصر کبیر پذیرش مذهب جدید شدت گرفت و او به عنوان یکی از امامان شیعه زیدی، توانست عدهٔ زیادی را در غرب طبرستان و گیلان، مسلمان نماید<ref>نبی‌الله باقری‌زاد گنجی (۱۳۹۳). «علل و زمینه‌های مهاجرت علویان به تبرستان». مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تاریخ مازندران. ساری: هاوژین. صص. ۱۱۵–۱۲۸</ref>. گرچه بیانیهٔ رسمیت تشیع در زمان داعی کبیر در دشت‌های طبرستان ابلاغ گشت و جلگه‌نشینان طبرستان به این مذهب درآمدند ولی در کوه‌ها حتی تا دو قرن بعد، هنوز نشانه‌هایی از ادیان باستانی مردم وجود دارد<ref>اسلامی، حسین (۱۳۹۰). مازندران در تاریخ. ج. یک. ساری: شلفین. ص. ۲۷۴–۲۷۵</ref>.
طبرستان جزء آخرین مناطقی بود که در قلمرو مسلمانان درآمد و حدود ۱۵۰ سال پس از ظهور اسلام، جزئی از خلافت شد. تا نیمهٔ قرن دوم هجری اسپهبدان مستقل طبرستان همچنان به دین مزدیسنا باورمند بوده و سکه‌هایشان را به خط پهلوی ضرب می‌کردند<ref>میرسعید نیکزاد (۱۳۷۰). در قلمرو مازندران. ج. یک. ص. ۱۱۸–۱۲۰</ref>. با فتح طبرستان به دست عاملان خلافت، در حالی که تا سال‌ها جنگ و شورش در منطقه ادامه داشت، تدریجاً اسلام در منطقه پیروانی یافت. ابتدا مسلمانان طبرستان (به خصوص در مناطق جلگه‌ای) به مذهب مالکی درآمدند و محمد بن جریر طبری از جمله مسلمانان این دوره است که در آمل رشد کرده و در همین شهر مقدمات علمیش را آموخت<ref>میرسعید نیکزاد (۱۳۷۰). در قلمرو مازندران. ج. یک. ص. ۱۱۸–۱۲۰</ref>.این در حالی بود که در سال ۱۶۸ هجری شورش طبرستان رخ داد و اسپهبدان طبرستان متحده شده و تمامی اعراب مسلمان را قتل‌عام کردند. این شورش تا زمان به خلافت رسیدن هارون‌الرشید ادامه داشت <ref>مفرد، محمدعلی (۱۳۸۶). ظهور و سقوط آل‌زیار. تهران. ص. ۵۲–۵۳</ref>. در زمان [[هارون الرشید]] یکی از پیروان [[زیدیه]] (شاخه‌ای از [[شیعه]] که به قیام علیه حکومت خلیفه شهیر بودند) که از معرکه فخ گریخته بود، به نام یحیی بن عبدالله، به دیلم رفته و با کمک اسپهبد جستانیان، در ۱۷۵ هجری، شورش نمود ولی سرکوب شد. یحیی نتوانست اهالی را به آیین زیدی درآورد و دیلمیان زرتشتی باقی مانده بودند. پس از آن در دورهٔ مأمون، با توجه به ولایتعهدی [[علی بن موسی (رضا)|امام رضا]]، عده‌ای از [[علویان]] در فلات ایران پخش شدند و در زمان متوکل این علویان مورد خشم خلافت قرار گرفتند. با مرگ [[متوکل]] قیام‌های پیاپی علویان زیدی آغاز شد. یحیی بن عمر که در [[کوفه]] قیام کرده‌بود، فعالیت‌هایی هر چند غیرمستقیم، در گیلان داشت و یاران او پس از سرکوب قیامش، به طبرستان، ری و دیلم پناهنده شدند. در سال ۲۵۰ هجری، داعی کبیر به دعوت مردم کلار و پادوسپانیان توانست حکومت علویان طبرستان را تأسیس کند و با شکست دادن نایبان طاهریان در منطقه، تبدیل به تهدیدی جدی برای دستگاه خلافت شود. با توجه به تبلیغات وسیع این حکومت، اهالی طبرستان و دیلم رفته رفته به آیین زیدی گرویدند<ref>نبی‌الله باقری‌زاد گنجی (۱۳۹۳). «علل و زمینه‌های مهاجرت علویان به تبرستان». مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تاریخ مازندران. ساری: هاوژین. صص. ۱۱۵–۱۲۸</ref>. همچنین با روی کار آمدن علویان، گسترش تسنن و مذهب مالکی، که توسط عباسیان و طاهریان ترویج می‌شد، متوقف گردید و آیین جدید همه‌گیر شد<ref>یوسف اسماعیلی (۱۳۸۷). سیری در تاریخ شیعه مازندران. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. ص. ۵۹</ref>. از سوی دیگر، علویان بسیاری نیز از سرتاسر [[حجاز]]، [[عراق]] و [[شام]] به این منطقه می‌گریختند تا با حکومت زیدی طبرستان همراه شوند. با روی کار آمدن ناصر کبیر پذیرش مذهب جدید شدت گرفت و او به عنوان یکی از امامان شیعه زیدی، توانست عدهٔ زیادی را در غرب طبرستان و گیلان، مسلمان نماید<ref>نبی‌الله باقری‌زاد گنجی (۱۳۹۳). «علل و زمینه‌های مهاجرت علویان به تبرستان». مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تاریخ مازندران. ساری: هاوژین. صص. ۱۱۵–۱۲۸</ref>. گرچه بیانیهٔ رسمیت تشیع در زمان داعی کبیر در دشت‌های طبرستان ابلاغ گشت و جلگه‌نشینان طبرستان به این مذهب درآمدند ولی در کوه‌ها حتی تا دو قرن بعد، هنوز نشانه‌هایی از ادیان باستانی مردم وجود دارد<ref>اسلامی، حسین (۱۳۹۰). مازندران در تاریخ. ج. یک. ساری: شلفین. ص. ۲۷۴–۲۷۵</ref>.


[[اسماعیلیه]] شاخه‌ای از شیعه است که از نیمهٔ دوم قرن دوم هجری گسترش یافت. نخستین داعی اسماعیلی ابوحاتم رازی بود که در زمان اسفار شیرویه و مرداویج به طبرستان آمد. مرداویج در ابتدا دعوت ابوحاتم را پذیرفت تا بتواند حمایت خلافت [[فاطمیان]] در [[مصر]] را جذب کند و این‌گونه با خلافت عباسی مقابله نماید ولی پس از مدت کوتاهی از ابوحاتم جدا شد. دیگر داعیان اسماعیلی که به طبرستان آمدند، ناصر خسرو قبادیانی در قرن پنجم و رئیس‌مظفر طوسی در قرن ششم بودند. اما با آمدن حسن صباح به دیلمان و ایجاد قلعه الموت در ۴۷۷ هجری، این مذهب به شکلی دیگری وارد منطقه شد و اسماعیلی‌ها برای تبلیغ و ترویج عقاید خود پیوسته با اسپهبدان و استنداران طبرستان وارد جنگ می‌شدند. تا زمان سقوط الموت در ۶۵۴ هجری، این مذهب پیروانی پراکنده در طبرستان پیدا کرده بود، که بیشتر در محدودهٔ غرب طبرستان و رویان حضور داشتند؛ ولی با روی کار آمدن ایلخانان، عرصه بر آنان تنگ شد و دیگر نشانی از ایشان باقی نماند<ref>یوسف اسماعیلی (۱۳۸۷). سیری در تاریخ شیعه مازندران. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. ص. ۶۹–۷۲</ref>.
[[اسماعیلیه]] شاخه‌ای از شیعه است که از نیمهٔ دوم قرن دوم هجری گسترش یافت. نخستین داعی اسماعیلی ابوحاتم رازی بود که در زمان اسفار شیرویه و مرداویج به طبرستان آمد. مرداویج در ابتدا دعوت ابوحاتم را پذیرفت تا بتواند حمایت خلافت [[فاطمیان]] در [[مصر]] را جذب کند و این‌گونه با خلافت عباسی مقابله نماید ولی پس از مدت کوتاهی از ابوحاتم جدا شد. دیگر داعیان اسماعیلی که به طبرستان آمدند، ناصر خسرو قبادیانی در قرن پنجم و رئیس‌مظفر طوسی در قرن ششم بودند. اما با آمدن حسن صباح به دیلمان و ایجاد قلعه الموت در ۴۷۷ هجری، این مذهب به شکلی دیگری وارد منطقه شد و اسماعیلی‌ها برای تبلیغ و ترویج عقاید خود پیوسته با اسپهبدان و استنداران طبرستان وارد جنگ می‌شدند. تا زمان سقوط الموت در ۶۵۴ هجری، این مذهب پیروانی پراکنده در طبرستان پیدا کرده بود، که بیشتر در محدودهٔ غرب طبرستان و رویان حضور داشتند؛ ولی با روی کار آمدن ایلخانان، عرصه بر آنان تنگ شد و دیگر نشانی از ایشان باقی نماند<ref>یوسف اسماعیلی (۱۳۸۷). سیری در تاریخ شیعه مازندران. پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. ص. ۶۹–۷۲</ref>.
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
[[پرونده:سکه کیا افراسیاب.png|جایگزین=|بندانگشتی|سکه ضرب‌شده در زمان کیا افراسیاب چلاوی؛ اسامی دوازده امام شیعیان بر این سکه نوشته شده‌است و بر سمت دیگرش عبارت «علی ولی‌الله» بر اصول شیعی تأکید دارد.]]
[[پرونده:سکه کیا افراسیاب.png|جایگزین=|بندانگشتی|سکه ضرب‌شده در زمان کیا افراسیاب چلاوی؛ اسامی دوازده امام شیعیان بر این سکه نوشته شده‌است و بر سمت دیگرش عبارت «علی ولی‌الله» بر اصول شیعی تأکید دارد.]]


در قرون هفتم و هشم هجری و پس از دوران مغولان، به صورتی تدریجی تصوف و [[تشیع]] اثنی‌عشری، که پیش از این در جبههٔ مخالف یکدیگر بودند، در همدیگر تلفیق شدند؛ [[میر حیدر آملی]]، عالم شیعه قرن هشتم، [[صوفیان]] را «شیعیان خاص» خوانده‌است. از سوی دیگر، از قرن هفتم طریقت کبرویه، که از سنی‌های خراسان بودند، در زمان مرشدی نجم‌الدین کبری تدریجاً به شیعیان نزدیک شدند؛ چنان‌که یکی از مریدان این [[شریعت، طریقت، حقیقت|طریقت]] به نام سعدالدین حمویه امامان شیعه را برقرار کنندهٔ عدل در جهان می‌داند. نکات مشترک تصوف و شیعیان اثنی‌عشری، مانند وجود اصل [[ولایت]] و شخصیت زاهدانهٔ علی بن ابی‌طالب، موجب نزدیکی بیشتر این دو شد. [[علاءالدوله سمنانی]] (متوفای ۷۳۶ ه‍.ق) از مشایخ سنی‌مذهب [[کبرویه]] در قرن ۸، تنها [[علی]] را دارای هر سه جنبهٔ [[امامت]]، [[خلافت]] و ولایت کامل دانسته و به «کمال» او اعتقاد دارد. مردم در بسیاری از مناطق [[خاورمیانه|خاورمیانهٔ]] پس از حملهٔ [[مغول]]، به سوی خانقاه‌های صوفیان جلب شده‌بودند و در آنجا خود را از تعلقات دنیوی دور نگه می‌داشتند. در چنین شرایطی طرز تفکر شیخ خلیفهٔ آملی، که تلفیقی از تشیع و تصوف بود، در باشتین نشر یافت و توسط مریدان و جانشینانش گسترش یافت و [[حکومت سربداران]] را به وجود آورد<ref>حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۱۷–۱۳۰</ref>. مصطفی مجد، مورخ معاصر، دراین‌باره می‌گوید که در این دوره اندیشهٔ تصوف فعال در مقابل تصوف منفعل قرار گرفت<ref>مجد، مصطفی (۱۳۸۸). ظهور و سقوط مرعشیان. نشر رسانش. ص. ۷۴</ref>. سربداران حکومتی پیرو تصوف و تشیع امامیه بودند که سازمان اجتماعی مبتنی بر مردم مظلوم و کمک به همنوعان در آن وجود داشت و اعضایش از تودهٔ پایین‌دست جامعه، یعنی کشاورزان و پیشه‌وران، تشکیل شده‌بود<ref>حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۳۲–۱۳۳</ref>. هنگامی که امیر وجیه‌الدین مسعود به حکومت سربداران رسید، [[شیخ حسن جوری]] (شاگرد شیخ خلیفه و رهبر جریان [[شیخیه]]) را آزاد کرد و با کمک هم توانستند سراسر خراسان را تسخیر کنند. پس از این، سربداران دارای یک رهبر نظامی و یک رهبری مذهبی جداگانه بودند که دو جریان «سربداری» و «درویشی شیخیه» را در این حکومت به وجود آوردند<ref>آژند، یعقوب (۱۳۶۵). قیام مرعشیان (PDF). تهران: کتاب‌های شکوفه (وابسته به انتشارات امیرکبیر). ص. ۴۰–۵۰</ref>.در این هنگام میر قوام‌الدین مرعشی، که بعدها لقب میربزرگ گرفت، در حدود سال ۷۴۳ هجری به خراسان رفت و مرید سربداران شده و تحت تأثیر «تعالیم انقلابی شیخیان» قرار گرفت. یعقوب آژند، مورخ معاصر، این تعالیم را شامل اصول تشیع اثنی‌عشری، مبارزه با تمامی جوانب ظلم در جامعه، فتوت و جوانمردی و کمک به فقرا، مساوات طلبی و ایجاد قسط اسلامی و بُعد [[مهدویت]] می‌داند. قوام‌الدین پس از چندی به مازندران بازگشت و مریدان خود را یافت<ref>آژند، یعقوب (۱۳۶۵). قیام مرعشیان (PDF). تهران: کتاب‌های شکوفه (وابسته به انتشارات امیرکبیر). ص. ۴۰–۵۰</ref>. تفکرات او تلفیقی از تصوف و تعالیم شیعی بود و توانست با اتکا بر چارچوب انقلابی امامیه درویشان را از گوشه‌نشینی درآورد و به سوی جهاد و مبارزه سیاسی سوق دهد. این تفکر به خاطر نابسامانی‌های اجتماعی و فقر مردم آن زمانه و رویکرد فتوت و مساوات‌خواهی دراویش و پوشش درویشی و فقر قوام‌الدین، مورد اقبال عموم قرار گرفت<ref>حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۱۷–۱۳۰.حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۳۲–۱۳۳</ref>. زمانی که قوام‌الدین به آمل بازگشته بود، حکومت این شهر در دست کیا افراسیاب چلاوی بود که به تازگی حسن باوندی را کشته بود و مشروعیت لازم برای حکومت نداشت. افراسیاب برای رسیدن به مشروعیت، عقاید قوام‌الدین را پذیرفت و مرید او شد<ref>بابازاده طلوتی، رقیه (۱۳۹۳). «بررسی گفتمان قدرت اسکندر چلاوی با روی کرد تطبیقی منابع مرعشی و تیموری» (PDF). مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تاریخ محلی مازندران. ساری: هاوژین: ۹۸</ref>. اما در نهایت اتحاد قوام‌الدین و افراسیاب در هم شکست و قوام‌الدین مرعشی با کشتن افراسیاب حکومت خود، به نام مرعشیان، را تأسیس نمود. مدتی بعد، در نیمه نخست قرن نهم هجری، ملک کیومرث (حاکم پادوسپانیان) دین رسمی قلمرو غربی مازندران را نیز به شیعه امامیه تغییر داد و اهالی سنی مذهب رستمدار را به زور شیعه کرد<ref>رابینو، یاسنت لویی (۱۳۴۱). امیرخانی، باقر، ویراستار. «تاریخ مازندران و فرمانروایان آن سامان سلسله پادوسبانیان، بانضمام شجره آن خاندان». زبان و ادب فارسی (۶۳): ۳۸۱</ref>.
در قرون هفتم و هشم هجری و پس از دوران مغولان، به صورتی تدریجی تصوف و [[تشیع]] اثنی‌عشری، که پیش از این در جبههٔ مخالف یکدیگر بودند، در همدیگر تلفیق شدند؛ [[میر حیدر آملی]]، عالم شیعه قرن هشتم، [[صوفیان]] را «شیعیان خاص» خوانده‌است. از سوی دیگر، از قرن هفتم طریقت کبرویه، که از سنی‌های خراسان بودند، در زمان مرشدی نجم‌الدین کبری تدریجاً به شیعیان نزدیک شدند؛ چنان‌که یکی از مریدان این [[شریعت، طریقت، حقیقت|طریقت]] به نام سعدالدین حمویه امامان شیعه را برقرار کنندهٔ عدل در جهان می‌داند. نکات مشترک تصوف و شیعیان اثنی‌عشری، مانند وجود اصل [[ولایت]] و شخصیت زاهدانهٔ علی بن ابی‌طالب، موجب نزدیکی بیشتر این دو شد. [[علاءالدوله سمنانی]] (متوفای ۷۳۶ ه‍.ق) از مشایخ سنی‌مذهب [[کبرویه]] در قرن ۸، تنها [[علی بن ابی طالب|علی]] را دارای هر سه جنبهٔ [[امامت]]، [[خلافت]] و ولایت کامل دانسته و به «کمال» او اعتقاد دارد. مردم در بسیاری از مناطق [[خاورمیانه|خاورمیانهٔ]] پس از حملهٔ [[مغول]]، به سوی خانقاه‌های صوفیان جلب شده‌بودند و در آنجا خود را از تعلقات دنیوی دور نگه می‌داشتند. در چنین شرایطی طرز تفکر شیخ خلیفهٔ آملی، که تلفیقی از تشیع و تصوف بود، در باشتین نشر یافت و توسط مریدان و جانشینانش گسترش یافت و [[حکومت سربداران]] را به وجود آورد<ref>حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۱۷–۱۳۰</ref>. مصطفی مجد، مورخ معاصر، دراین‌باره می‌گوید که در این دوره اندیشهٔ تصوف فعال در مقابل تصوف منفعل قرار گرفت<ref>مجد، مصطفی (۱۳۸۸). ظهور و سقوط مرعشیان. نشر رسانش. ص. ۷۴</ref>. سربداران حکومتی پیرو تصوف و تشیع امامیه بودند که سازمان اجتماعی مبتنی بر مردم مظلوم و کمک به همنوعان در آن وجود داشت و اعضایش از تودهٔ پایین‌دست جامعه، یعنی کشاورزان و پیشه‌وران، تشکیل شده‌بود<ref>حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۳۲–۱۳۳</ref>. هنگامی که امیر وجیه‌الدین مسعود به حکومت سربداران رسید، [[شیخ حسن جوری]] (شاگرد شیخ خلیفه و رهبر جریان [[شیخیه]]) را آزاد کرد و با کمک هم توانستند سراسر خراسان را تسخیر کنند. پس از این، سربداران دارای یک رهبر نظامی و یک رهبری مذهبی جداگانه بودند که دو جریان «سربداری» و «درویشی شیخیه» را در این حکومت به وجود آوردند<ref>آژند، یعقوب (۱۳۶۵). قیام مرعشیان (PDF). تهران: کتاب‌های شکوفه (وابسته به انتشارات امیرکبیر). ص. ۴۰–۵۰</ref>.در این هنگام میر قوام‌الدین مرعشی، که بعدها لقب میربزرگ گرفت، در حدود سال ۷۴۳ هجری به خراسان رفت و مرید سربداران شده و تحت تأثیر «تعالیم انقلابی شیخیان» قرار گرفت. یعقوب آژند، مورخ معاصر، این تعالیم را شامل اصول تشیع اثنی‌عشری، مبارزه با تمامی جوانب ظلم در جامعه، فتوت و جوانمردی و کمک به فقرا، مساوات طلبی و ایجاد قسط اسلامی و بُعد [[مهدویت]] می‌داند. قوام‌الدین پس از چندی به مازندران بازگشت و مریدان خود را یافت<ref>آژند، یعقوب (۱۳۶۵). قیام مرعشیان (PDF). تهران: کتاب‌های شکوفه (وابسته به انتشارات امیرکبیر). ص. ۴۰–۵۰</ref>. تفکرات او تلفیقی از تصوف و تعالیم شیعی بود و توانست با اتکا بر چارچوب انقلابی امامیه درویشان را از گوشه‌نشینی درآورد و به سوی جهاد و مبارزه سیاسی سوق دهد. این تفکر به خاطر نابسامانی‌های اجتماعی و فقر مردم آن زمانه و رویکرد فتوت و مساوات‌خواهی دراویش و پوشش درویشی و فقر قوام‌الدین، مورد اقبال عموم قرار گرفت<ref>حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۱۷–۱۳۰.حسینی، سید محمد؛ آقانوری، علی (۱۳۹۴). «همگونی تصوف با تشیع و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن در مازندران (۷۶۰–۷۵۹ ه‍.ق)». شیعه‌پژوهی (۳): ۱۳۲–۱۳۳</ref>. زمانی که قوام‌الدین به آمل بازگشته بود، حکومت این شهر در دست کیا افراسیاب چلاوی بود که به تازگی حسن باوندی را کشته بود و مشروعیت لازم برای حکومت نداشت. افراسیاب برای رسیدن به مشروعیت، عقاید قوام‌الدین را پذیرفت و مرید او شد<ref>بابازاده طلوتی، رقیه (۱۳۹۳). «بررسی گفتمان قدرت اسکندر چلاوی با روی کرد تطبیقی منابع مرعشی و تیموری» (PDF). مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تاریخ محلی مازندران. ساری: هاوژین: ۹۸</ref>. اما در نهایت اتحاد قوام‌الدین و افراسیاب در هم شکست و قوام‌الدین مرعشی با کشتن افراسیاب حکومت خود، به نام مرعشیان، را تأسیس نمود. مدتی بعد، در نیمه نخست قرن نهم هجری، ملک کیومرث (حاکم پادوسپانیان) دین رسمی قلمرو غربی مازندران را نیز به شیعه امامیه تغییر داد و اهالی سنی مذهب رستمدار را به زور شیعه کرد<ref>رابینو، یاسنت لویی (۱۳۴۱). امیرخانی، باقر، ویراستار. «تاریخ مازندران و فرمانروایان آن سامان سلسله پادوسبانیان، بانضمام شجره آن خاندان». زبان و ادب فارسی (۶۳): ۳۸۱</ref>.


== زبان مازندرانی ==
== زبان مازندرانی ==
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:فرق و مذاهب]]
[[رده:شهرها]]
confirmed، مدیران
۱۸٬۶۲۰

ویرایش