confirmed، مدیران
۳۳٬۴۲۹
ویرایش
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| نام = عَبْدُالمُطَّلِب بن هاشم بن عبدمناف | | نام = عَبْدُالمُطَّلِب بن هاشم بن عبدمناف | ||
| نامهای دیگر = | | نامهای دیگر = | ||
| سال تولد = ۱۲۷ سال قبل هجرت | | سال تولد = ۱۲۷ سال قبل [[هجرت]] | ||
| تاریخ تولد = | | تاریخ تولد = | ||
| محل تولد = مکه | | محل تولد = [[مکه]] | ||
| سال درگذشت = ۴۵ سال قبل از هجرت | | سال درگذشت = ۴۵ سال قبل از هجرت | ||
| تاریخ درگذشت = | | تاریخ درگذشت = | ||
| محل درگذشت = | | محل درگذشت = مکه | ||
| استادان = | | استادان = | ||
| شاگردان = | | شاگردان = | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''عَبْدُالمُطَّلِب''' فرزند [[هاشم بن عبدمناف]] (که [[بنىهاشم]] به وى منسوب است) و پدر بزرگ [[ | '''عَبْدُالمُطَّلِب''' فرزند [[هاشم بن عبدمناف]] (که [[بنىهاشم]] به وى منسوب است) و پدر بزرگ [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] بود. نام او شیبه، کنیهاش ابوالحارث (حارث بزرگترین پسر او بود)، و مادرش سلمی بنت عمر از [[قبیله خزرج]] بود. | ||
عبدالمطلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت. عبدالمطلب فرزند هاشم در [[یثرب]]([[مدینه]]) به دنیا آمد و با مرگ پدرش در سفر [[شام]] در یثرب باقی ماند و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد تا اینکه عمویش مطّلب به دنبالش آمده و او را به [[مکه]] برد. پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب جانشین او شد. | عبدالمطلب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت. عبدالمطلب فرزند هاشم در [[یثرب]]([[مدینه]]) به دنیا آمد و با مرگ پدرش در سفر [[شام]] در یثرب باقی ماند و دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد تا اینکه عمویش مطّلب به دنبالش آمده و او را به [[مکه]] برد. پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب جانشین او شد. | ||
از کارهای مهم او این بود که: | از کارهای مهم او این بود که: | ||
* [[چاه زمزم]] را که بر اثر درگیریهای مردم مکه نابود شده بود دوباره احیا کرد. | * [[چاه زمزم]] را که بر اثر درگیریهای مردم مکه نابود شده بود دوباره احیا کرد. | ||
* سرپرستی [[ | * سرپرستی [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)]] نیز تا مدّتی با ایشان بود. | ||
سرانجام عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی [[ابرهه]] (در [[عام الفیل]]) به جهت کهولت سن درگذشت. | سرانجام عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی [[ابرهه]] (در [[عام الفیل]]) به جهت کهولت سن درگذشت. | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
از کارهای مهم او این بود که: | از کارهای مهم او این بود که: | ||
* [[چاه زمزم]] را که بر اثر درگیریهای مردم مکه نابود شده بود، دوباره احیا کرد. | * [[چاه زمزم]] را که بر اثر درگیریهای مردم مکه نابود شده بود، دوباره احیا کرد. | ||
* سرپرستی پیامبر اسلام (صلی الله علیه) نیز تا مدّتی با ایشان بود. | * سرپرستی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تا مدّتی با ایشان بود. | ||
سرانجام، عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی ابرهه به جهت کهولت سن درگذشت. هاشم - پدر عبدالمطلب - در میان راه سفر تجاری خود در شهر یثرب با «سلمى دختر [[زید بن عمرو]]» از [[قبیله بنی نجار]] ازدواج کرد. پدر سلمى شرط کرد که دخترش هنگام زایمان باید در میان قبیله خود باشد و هاشم نیز این شرط را پذیرفت. | سرانجام، عبدالمطلب چند سال پس از لشگرکشی ابرهه به جهت کهولت سن درگذشت. هاشم - پدر عبدالمطلب - در میان راه سفر تجاری خود در شهر یثرب با «سلمى دختر [[زید بن عمرو]]» از [[قبیله بنی نجار]] ازدواج کرد. پدر سلمى شرط کرد که دخترش هنگام زایمان باید در میان قبیله خود باشد و هاشم نیز این شرط را پذیرفت. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
'''پسران عبارت بودند از''': | '''پسران عبارت بودند از''': | ||
# حارث | # حارث | ||
# ابوطالب | # [[ابوطالب]] | ||
# حمزه | # [[حمزه]] | ||
# زبیر | # زبیر | ||
# عبدالله | # عبدالله | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
# مقوم | # مقوم | ||
# حجل | # حجل | ||
# ابولهب | # [[ابولهب]] | ||
# عباس | # عباس | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
مطّلب گفت: به [[خدا]] قبل از آنکه شب فرارسد به سمت یثرب حرکت خواهم کرد تا او را ببینم. ثابت گفت: گمان نمیکنم که مادر و داییهایش او را به سادگی از دست داده و به تو بسپارند. البته تو هم نباید او را از دست بدهى و باید چنان رفتار کنى که خود شیبه با میل و رغبت پیش تو بیاید. | مطّلب گفت: به [[خدا]] قبل از آنکه شب فرارسد به سمت یثرب حرکت خواهم کرد تا او را ببینم. ثابت گفت: گمان نمیکنم که مادر و داییهایش او را به سادگی از دست داده و به تو بسپارند. البته تو هم نباید او را از دست بدهى و باید چنان رفتار کنى که خود شیبه با میل و رغبت پیش تو بیاید. | ||
مطّلب از مکه حرکت کرد و هنگامی که به مدینه رسید در گوشهاى ساکن شد و به جستوجوى شیبه پرداخت و او را در حالى یافت که با پسر داییهاى خود مسابقه تیراندازى میداد ... سلمى (مادر شیبه) به دنبال مطّلب فرستاد و از او دعوت کرد که به خانهاش بیاید. مطّلب نزد او رفت و گفت: دیگر صبر ندارم و میخواهم برادرزاده خود را برداشته و به شهر و قوم خودش برسانم. | مطّلب از مکه حرکت کرد و هنگامی که به مدینه رسید در گوشهاى ساکن شد و به جستوجوى شیبه پرداخت و او را در حالى یافت که با پسر داییهاى خود مسابقه تیراندازى میداد... سلمى (مادر شیبه) به دنبال مطّلب فرستاد و از او دعوت کرد که به خانهاش بیاید. مطّلب نزد او رفت و گفت: دیگر صبر ندارم و میخواهم برادرزاده خود را برداشته و به شهر و قوم خودش برسانم. | ||
سلمى با خشم گفت: من او را با تو روانه نخواهم ساخت! مطّلب به سلمى گفت: | سلمى با خشم گفت: من او را با تو روانه نخواهم ساخت! مطّلب به سلمى گفت: | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
== ایمان عبدالمطلب == | == ایمان عبدالمطلب == | ||
بر اساس روایات، عبدالمطلب [[بت|بتپرست]] نبود، بلکه به سوی [[کعبه]] عبادت میکرد: | بر اساس روایات، عبدالمطلب [[بت|بتپرست]] نبود، بلکه به سوی [[کعبه]] عبادت میکرد: | ||
[[علی بن ابی طالب|امام علی (علیهالسلام)]] میفرماید: «به خدا سوگند! نه پدرم و نه جدم عبدالمطلب و نه هاشم و نه عبدمناف، [[بت]] نپرستیدند». از امام پرسیدند: پس چه چیزی را میپرستیدند؟ امام (علیهالسلام): «آنها به سمت کعبه عبادت میکردند و بر دین [[حضرت ابراهیم|ابراهیم (علیهالسلام)]] بودهاند<ref>شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 174، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق</ref>». | |||
[[ | [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیهالسلام)]] فرمود: «[[جبرئیل]] بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آمد و گفت: یا محمد! خداوند [[شفاعت]] تو را درباره پنج نفر پذیرفته است: شکمى که تو را حمل کرد و آن [[آمنه]] دختر [[وهب بن عبد مناف]] است. صلبى که تو را بار آورده و آن [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است. آغوشى که تو را پرورش داده و آن عبدالمطلب بن هاشم است...<ref> شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 294، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش</ref>». | ||
== بزرگی عبدالمطلب بر اهالی مکه == | == بزرگی عبدالمطلب بر اهالی مکه == | ||
پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب بن هاشم زمام امور را به دست گرفت و صاحب اموال بسیار شد | پس از مرگ مطّلب عبدالمطلب بن هاشم زمام امور را به دست گرفت و صاحب اموال بسیار شد<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 4، ص 111، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا</ref>. | ||
از جمله القاب عبدالمطلب، صاحب [[زمزم]] است<ref>البدء و التاریخ، ج 4، ص 129</ref>. چاه زمزم با اینکه بنابر [[معجزه|معجزه الهی]] به وجود آمده بود؛ ولی قبیله جرهم که قرار بود از آنجا خارج شده و مکه را به دست قبیله خزاعه بدهند، آن چاه را به صورت کامل از بین برده و آنرا پر کردند<ref>أنساب الأشراف، ج 1، ص 78</ref>! اما این چاه سالها بعد توسط عبدالمطلب حفر شد. | از جمله القاب عبدالمطلب، صاحب [[زمزم]] است<ref>البدء و التاریخ، ج 4، ص 129</ref>. چاه زمزم با اینکه بنابر [[معجزه|معجزه الهی]] به وجود آمده بود؛ ولی قبیله جرهم که قرار بود از آنجا خارج شده و مکه را به دست قبیله خزاعه بدهند، آن چاه را به صورت کامل از بین برده و آنرا پر کردند<ref>أنساب الأشراف، ج 1، ص 78</ref>! اما این چاه سالها بعد توسط عبدالمطلب حفر شد. | ||
بنابر نقلها مکان این چاه را خداوند به عبدالمطلب نشان داد: | بنابر نقلها مکان این چاه را خداوند به عبدالمطلب نشان داد: | ||
«عبدالمطلب در خواب | «عبدالمطلب در خواب بود... در خواب مأمور به حفر [[چاه زمزم|زمزم]] شد و پرسید که زمزم چیست؟ پاسخ شنید: جایى که آبش را تمامى نیست و هرگز کم نمیشود و حاجیان بسیار را سیراب کند و ... . | ||
عبدالمطلب به همراه فرزندش [[حارث]] که در آن روز تنها فرزند او بود، نشانه را یافت و به حفر آنجا مشغول شد. زمانی که کار به پایانش نزدیک شد، قریش از موضوع مطلع شده و گفتند که این چاه جد ما [[حضرت اسماعیل]] | عبدالمطلب به همراه فرزندش [[حارث]] که در آن روز تنها فرزند او بود، نشانه را یافت و به حفر آنجا مشغول شد. زمانی که کار به پایانش نزدیک شد، قریش از موضوع مطلع شده و گفتند که این چاه جد ما [[حضرت اسماعیل]] است و ما را در آن حقى است و خواستار شریک شدن در آن شدند. اما عبدالمطلب از دادن این حق سرباز زد... در نهایت کار به محاکمه کشید و خواستند نزد کاهنى از [[بنى سعد]] در شام بروند تا میان آنها قضاوت کند. | ||
در میان راه آبهایشان تمام شد تشنه شدند و مرگ خویش را دیدند | در میان راه آبهایشان تمام شد تشنه شدند و مرگ خویش را دیدند... در این هنگام از زیر پاى شتر عبدالمطلب چشمهاى جوشید و از آن نوشیدند و از مرگ حتمی نجات یافتند. سپس گفتند: خداوند در مورد تو بر ما چنین حکم کرده بود. ما با تو در مورد زمزم هرگز نزاعى نخواهیم داشت و آنکس که تو را در این دشت آب نوشانید، هم اوست که زمزم را به تو داد<ref>ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 244، بیروت، دارالفکر، 1407ق</ref>». | ||
ماجراهای مهم دیگری نیز در زندگی عبدالمطلب وجود دارد؛ مانند گفتوگوی او با ابرهه<ref> 25063؛ اصحاب فیل معجزه بتها یا صاحب کعبه</ref> و [[ذبح و قربانی|قربانی کردن]] یکی از فرزندان خود<ref>21282؛ نذر قربانی کردن عبدالله توسط عبدالمطلب</ref>! | ماجراهای مهم دیگری نیز در زندگی عبدالمطلب وجود دارد؛ مانند گفتوگوی او با ابرهه<ref> 25063؛ اصحاب فیل معجزه بتها یا صاحب کعبه</ref> و [[ذبح و قربانی|قربانی کردن]] یکی از فرزندان خود<ref>21282؛ نذر قربانی کردن عبدالله توسط عبدالمطلب</ref>! | ||
همچنین، عبدالمطلب، مدتی سرپرست پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و برای پس از مرگش، نگهداری حضرتشان را به پسرش ابوطالب سپرد<ref>موسوی، فخار بن معد، إیمان أبیطالب(الحجة علی الذاهب إلی کفر أبیطالب)، محقق، مصحح، بحرالعلوم، محمد، ص 289، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1410ق؛ «سرپرستی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط ابوطالب»، سؤال 45318</ref>. | |||
== وفات عبدالمطلب == | == وفات عبدالمطلب == | ||
بر اساس روایات عبدالمطلب در کودکی [[ | بر اساس روایات عبدالمطلب در کودکی [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)]] که چند سال پس از داستان ابرهه بود، رحلت کرد<ref>أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الإیمان، محقق، عبدالحمید حامد، عبدالعلی، اشراف، ندوی، مختار أحمد، ج 2، ص 514، ریاض، هند، مکتبة الرشد، الدارالسلفیة، چاپ اول، 1423ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 144، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق</ref>. و در منطقه حجون مکه<ref> مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید، ج 4، ص 96، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق</ref>. بر روی کوهی دفن شد<ref>یاقوت حموی، شهابالدین ابو عبدالله، معجم البلدان، ج 2، ص 225، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م</ref>. | ||
در مورد سن او نقلهای مختلفی وجود دارد. از هشتاد و دو سال<ref> الطبقات الکبرى، ج 1، ص 95</ref> تا یکصد و بیست سال<ref>بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فى اخبار قریش، تحقیق، فاروق، خورشید احمد، ص 364، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول 1405ق</ref>! | در مورد سن او نقلهای مختلفی وجود دارد. از هشتاد و دو سال<ref> الطبقات الکبرى، ج 1، ص 95</ref> تا یکصد و بیست سال<ref>بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق فى اخبار قریش، تحقیق، فاروق، خورشید احمد، ص 364، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول 1405ق</ref>! |