عز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'جمال الدین' به 'جمال‌الدین'
جز (جایگزینی متن - 'بنی امیه' به 'بنی‌امیه')
جز (جایگزینی متن - 'جمال الدین' به 'جمال‌الدین')
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۸: خط ۲۸:
سپس عصر عمادالدین زنگی امیر موصل فرا رسید که با صلیبیون مقابله کرد و به اتحاد صفوف [[مسلمانان]] پرداخت.  
سپس عصر عمادالدین زنگی امیر موصل فرا رسید که با صلیبیون مقابله کرد و به اتحاد صفوف [[مسلمانان]] پرداخت.  
او به دنبال [[اتحاد]] [[کشورهای اسلامی]] و جمع‌آوری صفوف آنان در برابر دشمنان اسلام بود تا اینکه در سال 569 هجری قمری درگذشت.  
او به دنبال [[اتحاد]] [[کشورهای اسلامی]] و جمع‌آوری صفوف آنان در برابر دشمنان اسلام بود تا اینکه در سال 569 هجری قمری درگذشت.  
پس [[صلاح الدین ایوبی]] که نماینده او در حکومت [[مصر]] حاکم بود، جانشین او شد، دولت ایوبی را تأسیس کرد و اصلاحات سیاسی، علمی، اجتماعی و نظامی را آغاز نمود.  
پس [[صلاح‌الدین ایوبی]] که نماینده او در حکومت [[مصر]] حاکم بود، جانشین او شد، دولت ایوبی را تأسیس کرد و اصلاحات سیاسی، علمی، اجتماعی و نظامی را آغاز نمود.  
او در صدد اتحاد [[شام]] و مصر برآمد، سپس به جنگ با صلیبیون روی آورد و توانست بیت‌المقدس را در سال 583 هجری قمری بازپس گیرد.  
او در صدد اتحاد [[شام]] و مصر برآمد، سپس به جنگ با صلیبیون روی آورد و توانست بیت‌المقدس را در سال 583 هجری قمری بازپس گیرد.  
او به آزادسازی [[فلسطین]] و بقیه سرزمین شام از دست صلیبیون ادامه داد تا اینکه در سال 589 هجری قمری درگذشت.  
او به آزادسازی [[فلسطین]] و بقیه سرزمین شام از دست صلیبیون ادامه داد تا اینکه در سال 589 هجری قمری درگذشت.  
پس از مرگ صلاح الدین ایوبی، اختلاف بین حاکمان امارات و شهرها از فرزندان و برادران صلاح الدین رخ داد، بنابراین دولت ایوبی به ایالت‌هایی تقسیم شد که حاکمان آنها علیه یکدیگر توطئه می‌کنند و با یکدیگر می‌جنگند. ضعفشان فزونی گرفت و چهره و شخصیتشان در برابر صلیبیون از مغرب و تاتارها از مشرق متزلزل شد و کار به آنها رسید که بعضی از آنها با صلیبیون متحد شوند و از برادران یا برادرزاده‌هایشان کمک بگیرند و زمین‌هاو قلعه‌هاو دژها را به آنها تحویل دهید.  
پس از مرگ صلاح‌الدین ایوبی، اختلاف بین حاکمان امارات و شهرها از فرزندان و برادران صلاح‌الدین رخ داد، بنابراین دولت ایوبی به ایالت‌هایی تقسیم شد که حاکمان آنها علیه یکدیگر توطئه می‌کنند و با یکدیگر می‌جنگند. ضعفشان فزونی گرفت و چهره و شخصیتشان در برابر صلیبیون از مغرب و تاتارها از مشرق متزلزل شد و کار به آنها رسید که بعضی از آنها با صلیبیون متحد شوند و از برادران یا برادرزاده‌هایشان کمک بگیرند و زمین‌هاو قلعه‌هاو دژها را به آنها تحویل دهید.  
این امر ادامه داشت تا اینکه دولت ایوبیان پایان یافت و دولت ممالیک آغاز شد.  
این امر ادامه داشت تا اینکه دولت ایوبیان پایان یافت و دولت ممالیک آغاز شد.  
سیف الدین قطز خوارزمشاهی در سال 657 هجری حکومت را به دست گرفت و به مقابله با تاتارهایی که از شرق می‌آمدند رفت.  
سیف الدین قطز خوارزمشاهی در سال 657 هجری حکومت را به دست گرفت و به مقابله با تاتارهایی که از شرق می‌آمدند رفت.  
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می‌داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.  
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می‌داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.  
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین را اهل حرکت برای خدا و علم و دین مى‌دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می‌کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می‌کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد. و در حمایت از ابوالحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می‌کنید؟ وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت‌های بزرگی را که می‌خواستند بدست آورده‌اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی‌خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت و توضیحات بزرگانی همچون جمال الدین أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.  
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین را اهل حرکت برای خدا و علم و دین مى‌دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می‌کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می‌کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد. و در حمایت از ابوالحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می‌کنید؟ وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت‌های بزرگی را که می‌خواستند بدست آورده‌اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی‌خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت و توضیحات بزرگانی همچون جمال‌الدین أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.  
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره‌ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می‌شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره‌ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می‌شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب‌نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه‌ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.  
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب‌نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه‌ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.  
و او را در فتنه انگیزی و ادعای اجتهاد برای ایجاد مذهب پنجم معرفی کرد.  
و او را در فتنه انگیزی و ادعای اجتهاد برای ایجاد مذهب پنجم معرفی کرد.  
و چون نامه به دست شیخ رسید؛ اوآن را خواند و شدیدتر از آن و رساتر از قبل و آنچه در آن آمده بود پاسخ داد: «اما از درخواست مناظره در جمع علما انگیزه‌ای جز نصیحت به سلطان و عموم مسلمانان نداشتم... رد و باطل کردن بدعتها، فتنه انگیزى نیست، زیرا خداوند متعال علما را به آن امر فرموده و به آنها امر کرده که آنچه را مى دانند بیان کنند، و هر که امر خدا را اطاعت کند و از دین خدا حمایت کند، رسول خدا او را لعنت نخواهد کرد.  
و چون نامه به دست شیخ رسید؛ اوآن را خواند و شدیدتر از آن و رساتر از قبل و آنچه در آن آمده بود پاسخ داد: «اما از درخواست مناظره در جمع علما انگیزه‌ای جز نصیحت به سلطان و عموم مسلمانان نداشتم... رد و باطل کردن بدعت‌ها، فتنه انگیزى نیست، زیرا خداوند متعال علما را به آن امر فرموده و به آنها امر کرده که آنچه را مى دانند بیان کنند، و هر که امر خدا را اطاعت کند و از دین خدا حمایت کند، رسول خدا او را لعنت نخواهد کرد.  
و اما آنچه در مورد اجتهاد و مذهب پنجم ذکر شد، اصول دین دارای مذهب نیست، زیرا اصل یکی است. و اختلاف در فروع است... من مدعی ام که از گروه حزب الله و طرفداران و سربازان آن هستم. و هر سربازی که خود را به خطر نمی اندازد، سرباز نیست.»و چون رسول نزد سلطان برگشت و نامه را خواند، خشمش شدید شد و خشمش فزونی گرفت و حنبلیان یقین یافتند که شیخ آسیب دیده و مفسده شده است و صاحب خانه را احضار کرد و نامه‌ای بر او برد. به شیخ که «سه شرط برای او قائل شدیم: فتوا ندهد، با کسی ملاقات نکند و در خانه بماند». شیخ العز از پیام خشنود شد و در خانه خود ماند و سه روز ماند تا شیخ علامه جمال الدین حصیری که شیخ حنفیان در زمان خود بود. نزد شاه آمد، پس بر او وارد شد و برای او توضیح دادو از فضیلت شیخ و صحت گفته‌های او که عقیده همه مسلمین است، و همه آنچه را که در دو نامه قبل گفته درست بوده است.  
و اما آنچه در مورد اجتهاد و مذهب پنجم ذکر شد، اصول دین دارای مذهب نیست، زیرا اصل یکی است. و اختلاف در فروع است... من مدعی ام که از گروه حزب الله و طرفداران و سربازان آن هستم. و هر سربازی که خود را به خطر نمی اندازد، سرباز نیست.»و چون رسول نزد سلطان برگشت و نامه را خواند، خشمش شدید شد و خشمش فزونی گرفت و حنبلیان یقین یافتند که شیخ آسیب دیده و مفسده شده است و صاحب خانه را احضار کرد و نامه‌ای بر او برد. به شیخ که «سه شرط برای او قائل شدیم: فتوا ندهد، با کسی ملاقات نکند و در خانه بماند». شیخ العز از پیام خشنود شد و در خانه خود ماند و سه روز ماند تا شیخ علامه جمال‌الدین حصیری که شیخ حنفیان در زمان خود بود. نزد شاه آمد، پس بر او وارد شد و برای او توضیح دادو از فضیلت شیخ و صحت گفته‌های او که عقیده همه مسلمین است، و همه آنچه را که در دو نامه قبل گفته درست بوده است.  
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می‌کنیم. و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم». نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن در باب کلام خودداری کنند. و هیچ کس نباید در این مورد فتوایی صادر کند.  
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می‌کنیم. و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم». نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن در باب کلام خودداری کنند. و هیچ کس نباید در این مورد فتوایی صادر کند.  


خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
== افتاء ==
== افتاء ==


این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می‌دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب‌نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتاب‌هایش با نام «فتاوای موصلی» جمع‌آوری شد.  
این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می‌دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال‌الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب‌نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتاب‌هایش با نام «فتاوای موصلی» جمع‌آوری شد.  


و چون عزّ به مصر رفت آوازه علم و فتوا بر او پیشی گرفت و چون به وطن مصر رسید (سال 639 هجری قمری) علما و فتاوای آن او را با اعتبار شناختند و از دادن فتوا در‌این‌باره خودداری کردند. وجود اوفاطی: ما قبل از حضور شیخ عزالدین فتوا می‌دادیم، ولی بعد از حضور ایشان منصب فتوا تعیین می‌شود. العز بیش از شصت سال داشت، اما قدرتش از بین نرفت و پیری او را تحت تأثیر قرار نداد، از این رو در مصر فتواهای جدی درباره شاهزادگان و بیع پادشاهان و فتوای تخریب طبالخانه صادر کرد. و فتواهای دیگر و العز در مصر فتوا باقی ماند تا درگذشت.  
و چون عزّ به مصر رفت آوازه علم و فتوا بر او پیشی گرفت و چون به وطن مصر رسید (سال 639 هجری قمری) علما و فتاوای آن او را با اعتبار شناختند و از دادن فتوا در‌این‌باره خودداری کردند. وجود اوفاطی: ما قبل از حضور شیخ عزالدین فتوا می‌دادیم، ولی بعد از حضور ایشان منصب فتوا تعیین می‌شود. العز بیش از شصت سال داشت، اما قدرتش از بین نرفت و پیری او را تحت تأثیر قرار نداد، از این رو در مصر فتواهای جدی درباره شاهزادگان و بیع پادشاهان و فتوای تخریب طبالخانه صادر کرد. و فتواهای دیگر و العز در مصر فتوا باقی ماند تا درگذشت.  
خط ۲۱۰: خط ۲۱۰:
العز بن عبدالسلام در دومین بهار سال 637 هجری قمری توسط ملک نیک اسماعیل در مسجد اموی دمشق سخنوری را بر عهده گرفت تا اینکه شاگردش ابوشمع مقدسی شایستگی شیخ را در این مقام بیان کرد و فرمود: «و در ده روز آخر بهار دوم، در دمشق، سزاوارترین مردم در امامت آن زمان، شیخ الفقیه عزالدین بن عبدالسلام اللّه علیه و آله و سلم را به دست گرفت. سلمی مفتی شام آن زمان، ناصرالسنه سرکوبگر بدعت.  
العز بن عبدالسلام در دومین بهار سال 637 هجری قمری توسط ملک نیک اسماعیل در مسجد اموی دمشق سخنوری را بر عهده گرفت تا اینکه شاگردش ابوشمع مقدسی شایستگی شیخ را در این مقام بیان کرد و فرمود: «و در ده روز آخر بهار دوم، در دمشق، سزاوارترین مردم در امامت آن زمان، شیخ الفقیه عزالدین بن عبدالسلام اللّه علیه و آله و سلم را به دست گرفت. سلمی مفتی شام آن زمان، ناصرالسنه سرکوبگر بدعت.  


العز خطیبی متهور بود پس احکام را بیان می‌کرد و چون مردم گوش دادن را فراموش کردند و شروع به باطل کردن بدعت‌هاکرد و آنچه را که به دین وابسته بود از مبلغان و ائمه و دیگران زدودن کرد، مانند چکش زدن شمشیر بر منبر و سیاه پوشیدن و خطبه و مداحی زیاد حاکمان، پس شرف را سیاه نمی پوشید خطبه او و قافیه نمی‌کرد و در خلوت می‌گفت و از مدح پرهیز می‌کرد. از پادشاهان، ولى در صورت صالح بودن و تا زمانى که بر حق بودند، براى آنها دعا مى کرد، چنان که جلال در بلاغت امر به معروف و نهى از منکر مى کرد، لذا نماز غائب را عملاً باطل مى کرد، زیرا به نظر او دلیل شرعی در آن نبود، سپس به همین دلیل نماز نیمه شعبان را باطل کرد، پس ابن صلاح با او مخالفت کرد و نامه‌ای در تأیید آن و دفاع از صحت آن تنظیم کرد.  
العز خطیبی متهور بود پس احکام را بیان می‌کرد و چون مردم گوش دادن را فراموش کردند و شروع به باطل کردن بدعت‌هاکرد و آنچه را که به دین وابسته بود از مبلغان و ائمه و دیگران زدودن کرد، مانند چکش زدن شمشیر بر منبر و سیاه پوشیدن و خطبه و مداحی زیاد حاکمان، پس شرف را سیاه نمی‌پوشید خطبه او و قافیه نمی‌کرد و در خلوت می‌گفت و از مدح پرهیز می‌کرد. از پادشاهان، ولى در صورت صالح بودن و تا زمانى که بر حق بودند، براى آنها دعا مى کرد، چنان که جلال در بلاغت امر به معروف و نهى از منکر مى کرد، لذا نماز غائب را عملاً باطل مى کرد، زیرا به نظر او دلیل شرعی در آن نبود، سپس به همین دلیل نماز نیمه شعبان را باطل کرد، پس ابن صلاح با او مخالفت کرد و نامه‌ای در تأیید آن و دفاع از صحت آن تنظیم کرد.  


شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت. هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.  
شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت. هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.  
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۱۰

ویرایش