۸۷٬۷۱۸
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می داشت' به 'میداشت') |
جز (جایگزینی متن - 'می کنند' به 'میکنند') |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
العز بن عبدالسلام در ربع آخر قرن ششم هجری و بیش از نیمه اول قرن هفتم (577-660 هجری قمری) و معاصر دولت ایوبی و ممالیک در شام می زیست. و مصر این دوره زمانی یکی از پرتلاطم ترین و پر اضطراب ترین دوران های تاریخ اسلام به شمار میرود. از آنجا که اقتدار [[خلافت عباسی]] و دولت های موجود تحت نفوذ آن به طور مطلق در حال افزایش و سقوط بودند. | العز بن عبدالسلام در ربع آخر قرن ششم هجری و بیش از نیمه اول قرن هفتم (577-660 هجری قمری) و معاصر دولت ایوبی و ممالیک در شام می زیست. و مصر این دوره زمانی یکی از پرتلاطم ترین و پر اضطراب ترین دوران های تاریخ اسلام به شمار میرود. از آنجا که اقتدار [[خلافت عباسی]] و دولت های موجود تحت نفوذ آن به طور مطلق در حال افزایش و سقوط بودند. | ||
مردم بین استقلال و اشغال، اتحاد و جدایی حرکت | مردم بین استقلال و اشغال، اتحاد و جدایی حرکت میکنند. در قرن پنجم هجری صلیبی ها به سرزمین های [[اسلام]] روی آوردند و بسیاری از نقاط جهان اسلام را اشغال کردند تا اینکه [[بیت المقدس]] در سال 492 هجری قمری به دست آنان افتاد. | ||
سپس عصر عمادالدین زنگی امیر موصل فرا رسید که با صلیبیون مقابله کرد و به اتحاد صفوف [[مسلمانان]] پرداخت. | سپس عصر عمادالدین زنگی امیر موصل فرا رسید که با صلیبیون مقابله کرد و به اتحاد صفوف [[مسلمانان]] پرداخت. | ||
او به دنبال [[اتحاد]] [[کشورهای اسلامی]] و جمع آوری صفوف آنان در برابر دشمنان اسلام بود تا اینکه در سال 569 هجری قمری درگذشت. | او به دنبال [[اتحاد]] [[کشورهای اسلامی]] و جمع آوری صفوف آنان در برابر دشمنان اسلام بود تا اینکه در سال 569 هجری قمری درگذشت. | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
او در صدد اتحاد [[شام]] و مصر برآمد، سپس به جنگ با صلیبیون روی آورد و توانست بیت المقدس را در سال 583 هجری قمری بازپس گیرد. | او در صدد اتحاد [[شام]] و مصر برآمد، سپس به جنگ با صلیبیون روی آورد و توانست بیت المقدس را در سال 583 هجری قمری بازپس گیرد. | ||
او به آزادسازی [[فلسطین]] و بقیه سرزمین شام از دست صلیبیون ادامه داد تا اینکه در سال 589 هجری قمری درگذشت. | او به آزادسازی [[فلسطین]] و بقیه سرزمین شام از دست صلیبیون ادامه داد تا اینکه در سال 589 هجری قمری درگذشت. | ||
پس از مرگ صلاح الدین ایوبی، اختلاف بین حاکمان امارات و شهرها از فرزندان و برادران صلاح الدین رخ داد، بنابراین دولت ایوبی به ایالت هایی تقسیم شد که حاکمان آنها علیه یکدیگر توطئه | پس از مرگ صلاح الدین ایوبی، اختلاف بین حاکمان امارات و شهرها از فرزندان و برادران صلاح الدین رخ داد، بنابراین دولت ایوبی به ایالت هایی تقسیم شد که حاکمان آنها علیه یکدیگر توطئه میکنند و با یکدیگر می جنگند. ضعفشان فزونی گرفت و چهره و شخصیتشان در برابر صلیبیون از مغرب و تاتارها از مشرق متزلزل شد و کار به آنها رسید که بعضی از آنها با صلیبیون متحد شوند و از برادران یا برادرزاده هایشان کمک بگیرند و زمین ها و قلعه ها و دژها را به آنها تحویل دهید. | ||
این امر ادامه داشت تا اینکه دولت ایوبیان پایان یافت و دولت ممالیک آغاز شد. | این امر ادامه داشت تا اینکه دولت ایوبیان پایان یافت و دولت ممالیک آغاز شد. | ||
سیف الدین قطز خوارزمشاهی در سال 657 هجری حکومت را به دست گرفت و به مقابله با تاتارهایی که از شرق میآمدند رفت. | سیف الدین قطز خوارزمشاهی در سال 657 هجری حکومت را به دست گرفت و به مقابله با تاتارهایی که از شرق میآمدند رفت. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
=مخالفت با الملک الأشرف موسى= | =مخالفت با الملک الأشرف موسى= | ||
این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است. | این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است. | ||
العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال. از جمله اینکه می گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات، ازلی و قدیم، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم | العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال. از جمله اینکه می گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات، ازلی و قدیم، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم میکنند. | ||
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند. | ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند. | ||
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است: | و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است: | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
زمانی که سلطان کامل ایوبی محمد بن العادل درگذشت، بر سر جانشینی او اختلافی پیش آمد و حکومت با پسر بزرگش ایوب نیکوکار پایان یافت، الصالح ایوب «از ترس اینکه او را از خواب و خوردن و آشامیدن باز داشت. اسماعیل از متوسل شدن به صلیبیون، دشمنان مسلمانان، خجالت نمیکشید، از این رو با آنان هم پیمان شد تا او را از دست صالح ایوب نجات دهند و او را به او یاری دهند. علاوه بر این، اسماعیل به صلیبیون اجازه داد تا برای خرید اسلحه برای جنگ با مسلمانان مصر وارد دمشق شوند. | زمانی که سلطان کامل ایوبی محمد بن العادل درگذشت، بر سر جانشینی او اختلافی پیش آمد و حکومت با پسر بزرگش ایوب نیکوکار پایان یافت، الصالح ایوب «از ترس اینکه او را از خواب و خوردن و آشامیدن باز داشت. اسماعیل از متوسل شدن به صلیبیون، دشمنان مسلمانان، خجالت نمیکشید، از این رو با آنان هم پیمان شد تا او را از دست صالح ایوب نجات دهند و او را به او یاری دهند. علاوه بر این، اسماعیل به صلیبیون اجازه داد تا برای خرید اسلحه برای جنگ با مسلمانان مصر وارد دمشق شوند. | ||
دور اول با رفراندوم در مورد افتخار بیعت فرانک ها با اسلحه آغاز شد و گفت: «بیعت با آنها بر شما حرام است، زیرا متوجه می شوید که آنها آن را می خرند تا با مسلمان شما بجنگند. سپس بر منبر مسجد اعظم اموی رفت و وفاداری به دشمنان و زشتی خیانت را نکوهش کرد و به سلطان تهمت زد و با خطبه نماز بر او قطع کرد و شروع به ندا دادن به توده ها کرد و به او پیشنهاد داد. عزل و جایگزینی می فرماید: «خدایا برای این امت امر به حقی مقرر کن که در آن ولیّ خود را گرامیداشته باشی و دشمنت را خوار و خوار کنی و به طاعتت عمل کنی و از نافرمانی تو نهی کنی.» مردم برای مسلمانان امنیت و مناجات | دور اول با رفراندوم در مورد افتخار بیعت فرانک ها با اسلحه آغاز شد و گفت: «بیعت با آنها بر شما حرام است، زیرا متوجه می شوید که آنها آن را می خرند تا با مسلمان شما بجنگند. سپس بر منبر مسجد اعظم اموی رفت و وفاداری به دشمنان و زشتی خیانت را نکوهش کرد و به سلطان تهمت زد و با خطبه نماز بر او قطع کرد و شروع به ندا دادن به توده ها کرد و به او پیشنهاد داد. عزل و جایگزینی می فرماید: «خدایا برای این امت امر به حقی مقرر کن که در آن ولیّ خود را گرامیداشته باشی و دشمنت را خوار و خوار کنی و به طاعتت عمل کنی و از نافرمانی تو نهی کنی.» مردم برای مسلمانان امنیت و مناجات میکنند. پیروزی بر دشمنان | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
العز بن عبدالسلام در سال 639 هجری قمری وارد مصر شد و در مصر با ملک نیک ایوب ملاقات کرد و با استقبال فراوان از وی پذیرایی کرد و او را با تکریم و تکریم گرامیداشت. | العز بن عبدالسلام در سال 639 هجری قمری وارد مصر شد و در مصر با ملک نیک ایوب ملاقات کرد و با استقبال فراوان از وی پذیرایی کرد و او را با تکریم و تکریم گرامیداشت. | ||
الصالح ایوب را جاه طلب توصیف | الصالح ایوب را جاه طلب توصیف میکنند، هنگامی که می خواست ارتش خود را تقویت کند، رهبران آن را انتخاب کند و از خود محافظت کند، ممالیک ترکیه را (از پول دولت) خرید و از آسیای مرکزی و غربی آورد و آنها را در زمینه سوارکاری آموزش داد. قلدری و جنگیدن تا لشکر به دست آوردند تا اینکه اعتمادشان را جلب کردند و اعتمادشان را جلب کردند و یکی از آنها به مقام نایب سلطانی مستقیم رسید.این شاهزادگان همچنان در حکومت بردگی بیت المال مسلمین هستند و شیخ آزاد بودن آنها را ثابت نکرده است و لذا حکم شرعی بطلان مأموریت آنها از یک طرف و عدم نفوذ است. اقدامات خصوصی و عمومی آنها از سوی دیگر. با وجود این، جلال از سوی آنها علنی نشد و او پرچم شورش مسلحانه را بر ضد آنها برافراشت، بلکه اولاً آن را به آنها ابلاغ کرد و ثانیاً از اعمال آنها جلوگیری کرد، «و آنها را با فروش، خرید یا ازدواج اصلاح نکرد. و مصلحتشان به آن برهم خورد و از میان آنان نایب سلطان بود.» سخنان بر آنان بود و کارشان آشفته شد و به خشم آمدند و طغیانشان برخاست، ولی خشم را فرو نشاندند و آنان را فرو بردند. با نیکی و معامله به شرف آمدند و با او ملاقات کردند تا به نظر او از سرنوشت آنان جویا شوند، پس حکم شرع و فروختن آنها را به نفع بیت المال قطع کرد، سپس آزاد شدند تا آزاد شوند. و سپس امور مبادله را به عهده می گیرند و صریح و صریح به آنها می گوید: «برای شما مجلسی می گذاریم و به بیت المال مسلمین خوانده می شوید و از راه مشروع آزاد می شوید. آنها امتناع کردند و مغرور شدند و در تصمیم گیری در مورد جلال تنها نبودند، پس موضوع را به سلطان ایوب در میان گذاشتند، پس نزد او فرستاد و بررسی کرد، ولی او برنگشت، سلطان کلمه تند است. در شرف، و نتیجه آن انکار شیخ از دخالت او در این امر است که به او مربوط نمیشود و به او مربوط نمیشود. | ||
در این هنگام، العز متوجه شد که شاهزادگان از او تبعیت کرده اند و در برابر آنچه به اعتقاد او حقیقت و اجرای قانون است، ایستاد، بنابراین اعلام عقب نشینی کرد و خود را از دستگاه قضایی منزوی کرد و تصمیم گرفت. رفت و تصمیم خود را فوراً اجرا کرد و خانواده و وسایل خود را سوار بر الاغ کرد و سوار بر الاغ دیگری شد و قاهره را ترک کرد. به محض انتشار این خبر در میان مردم، مردم اعلام کردند که در کنار جلال ایستادند و با پیوستن به جلال تصمیم به نافرمانی غیرمسلح گرفتند، پس شکوه جز اندکی به خارج از قاهره نرسید تا اینکه اکثر مسلمانان از علما. صالحان و بازرگانان، حتی زنان و پسران به او پیوستند. شخصی به سلطان گفت: «پادشاه خود را بشناس وگرنه با شیخ خواهد رفت.» پس سلطان خود سوار شد و به شیخ رسید و از او دلجویی کرد و دلش را شیرین کرد و از او خواست که برگردد و به قاهره بازگردد. پس جلال با شرط او موافقت کرد که شاهزادگان را با فراخواندن آنها بفروشند و همه به قاهره بازگشتند. | در این هنگام، العز متوجه شد که شاهزادگان از او تبعیت کرده اند و در برابر آنچه به اعتقاد او حقیقت و اجرای قانون است، ایستاد، بنابراین اعلام عقب نشینی کرد و خود را از دستگاه قضایی منزوی کرد و تصمیم گرفت. رفت و تصمیم خود را فوراً اجرا کرد و خانواده و وسایل خود را سوار بر الاغ کرد و سوار بر الاغ دیگری شد و قاهره را ترک کرد. به محض انتشار این خبر در میان مردم، مردم اعلام کردند که در کنار جلال ایستادند و با پیوستن به جلال تصمیم به نافرمانی غیرمسلح گرفتند، پس شکوه جز اندکی به خارج از قاهره نرسید تا اینکه اکثر مسلمانان از علما. صالحان و بازرگانان، حتی زنان و پسران به او پیوستند. شخصی به سلطان گفت: «پادشاه خود را بشناس وگرنه با شیخ خواهد رفت.» پس سلطان خود سوار شد و به شیخ رسید و از او دلجویی کرد و دلش را شیرین کرد و از او خواست که برگردد و به قاهره بازگردد. پس جلال با شرط او موافقت کرد که شاهزادگان را با فراخواندن آنها بفروشند و همه به قاهره بازگشتند. | ||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۷: | ||
===قاضی القضات=== | ===قاضی القضات=== | ||
قاضی القضات یکی از مناصب ارجمندی است که در خلافت اسلامی ظهور کرد و مأموریت او تعیین قضات، نظارت، نظارت بر کار آنها و بررسی احکامی است که صادر | قاضی القضات یکی از مناصب ارجمندی است که در خلافت اسلامی ظهور کرد و مأموریت او تعیین قضات، نظارت، نظارت بر کار آنها و بررسی احکامی است که صادر میکنند تا میزان توافق آنها را مشخص کند. شرع برای تصویب و تصویب در صورت لزوم. | ||
سلطان عادل ایوب العز بن عبدالسلام را به نواحی مصر (فسطاط) و مصر علیا منصوب کرد و قاضی سنجری نواحی قاهره و مصر سفلی را حفظ کرد، زیرا اداره قضایی هر یک از این چهار منطقه مستقل است. پس سلطان آن را بین دو تقسیم کرد و عز بن عبدالسلام در کتب تراجم و تاریخ قاضی القضات شناخته شد. عز بن عبدالسلام جسارت داشت و بدون ترس از ظلم و ستم قدرتمند یا مستبد، حکم را حتی اگر بر سلطان و شاهزادگان باشد، اعلام میکرد و در مواقع لزوم حکم قانونی را نشان میداد. اجرا، پس نویسنده ابوالحسین یحیی بن عبدالعزیز جزر او را خلیفه عمر بن عبدالعزیز توصیف کرده است و در آن می گوید: | سلطان عادل ایوب العز بن عبدالسلام را به نواحی مصر (فسطاط) و مصر علیا منصوب کرد و قاضی سنجری نواحی قاهره و مصر سفلی را حفظ کرد، زیرا اداره قضایی هر یک از این چهار منطقه مستقل است. پس سلطان آن را بین دو تقسیم کرد و عز بن عبدالسلام در کتب تراجم و تاریخ قاضی القضات شناخته شد. عز بن عبدالسلام جسارت داشت و بدون ترس از ظلم و ستم قدرتمند یا مستبد، حکم را حتی اگر بر سلطان و شاهزادگان باشد، اعلام میکرد و در مواقع لزوم حکم قانونی را نشان میداد. اجرا، پس نویسنده ابوالحسین یحیی بن عبدالعزیز جزر او را خلیفه عمر بن عبدالعزیز توصیف کرده است و در آن می گوید: | ||
خط ۲۹۸: | خط ۲۹۸: | ||
نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است. | نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است. | ||
گروهی از معاصران به نفی تصوف در باب جلال رفتند و آن اینکه «تصوف با ذهنیت عقلی و فقهی جلال که مبتنی بر تحقق عقل در متون است، ناسازگار است و با سیره جلال در زندگی، مواضع و فتاوای آن منافات دارد. کتاب ها و آثار.» برخی دیگر واسطه شناخت تصوف العز «به روش خود و پیشینیان که علم و عمل را در هم می آمیزد» کردند.العز آنچه را که برخی از صوفیه درباره رقص و استماع می گویند انکار کرده است، پس می فرماید:«اما رقص و کف زدن، سبکی و سبکی است که شبیه اهانت خداوند است. | گروهی از معاصران به نفی تصوف در باب جلال رفتند و آن اینکه «تصوف با ذهنیت عقلی و فقهی جلال که مبتنی بر تحقق عقل در متون است، ناسازگار است و با سیره جلال در زندگی، مواضع و فتاوای آن منافات دارد. کتاب ها و آثار.» برخی دیگر واسطه شناخت تصوف العز «به روش خود و پیشینیان که علم و عمل را در هم می آمیزد» کردند.العز آنچه را که برخی از صوفیه درباره رقص و استماع می گویند انکار کرده است، پس می فرماید:«اما رقص و کف زدن، سبکی و سبکی است که شبیه اهانت خداوند است. | ||
اناث که با احمق و دروغ گو نمی کند و چگونه رقصی متعادل با وزنه های آواز از کسی که دلش به بیراهه رفته و دلش رفته است و او علیه السلام می فرماید. فرمود: «بهترین قرنها نسل من است، سپس کسانی که از آنها پیروی | اناث که با احمق و دروغ گو نمی کند و چگونه رقصی متعادل با وزنه های آواز از کسی که دلش به بیراهه رفته و دلش رفته است و او علیه السلام می فرماید. فرمود: «بهترین قرنها نسل من است، سپس کسانی که از آنها پیروی میکنند، سپس کسانی که از آنها پیروی میکنند.» و هیچ یک از کسانی که از آنها پیروی میکنند چنین نمی کند، بلکه شیطان گروهی را تصرف کرده است که فکر میکنند از آنها لذت می برند. می شنوند که مربوط به خدای متعال است و به گفته هایشان ایمان آوردند و به آنچه ادعا میکردند دروغ میگفتند... و رقص فقط از احمق نادان است و از عاقل و نیکوکار نیست.» | ||
وقتی از عزّ در مورد آواز خواندن و حضور و رقصیدن و شنیدن سؤال شد، پاسخ داد: | وقتی از عزّ در مورد آواز خواندن و حضور و رقصیدن و شنیدن سؤال شد، پاسخ داد: | ||