۸۵٬۸۱۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'می نمود' به 'مینمود') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - '[[محمد (ص) خاتم الانبیاء' به '[[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)') |
||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''علم غیب''' گونهای آگاهی است که در حالت طبیعی برای انسان دستیافتنی نیست و خداوند برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. بنابر آموزههای شیعی آگاهی از غیب مخصوص خداوند است؛ ولی او بنابر مصالحی برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. با این حال برخی علوم غیبی مانند علم به ذات خداوند مخصوص خود اوست و کسی را توان رسیدن به آن نیست. بر اساس آموزههای دینی پیامبران ( یا دستکم برخی از آنها) از جمله [[محمد ( | {{ویرایش}} | ||
'''علم غیب''' گونهای آگاهی است که در حالت طبیعی برای انسان دستیافتنی نیست و خداوند برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. بنابر آموزههای شیعی آگاهی از غیب مخصوص خداوند است؛ ولی او بنابر مصالحی برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. با این حال برخی علوم غیبی مانند علم به ذات خداوند مخصوص خود اوست و کسی را توان رسیدن به آن نیست. بر اساس آموزههای دینی پیامبران (یا دستکم برخی از آنها) از جمله [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اسلام(ص)]]، [[ائمه|امامان]] شیعه و برخی از انسانهای صالح از علم غیب برخوردارند. مقدار و گستره این علم در افراد مختلف متفاوت است و بیشترین میزان آن مخصوص پیامبر اکرم (ص) و جانشینان اوست. | |||
درباره علم غیب امامان دو نظر عمده حداقلی و حداکثری در بین متکلمان شیعه رواج داشته است. علمای متأخر شیعه بیشتر به علم غیب غیر محدود امامان معتقدند. | درباره علم غیب امامان دو نظر عمده حداقلی و حداکثری در بین متکلمان شیعه رواج داشته است. علمای متأخر شیعه بیشتر به علم غیب غیر محدود امامان معتقدند. | ||
=تعریف غیب= | |||
== تعریف غیب == | |||
اجمالاً روشن است که غیب یک معنای کاملا نسبی است، یعنی هرچیزی نسبت بهکسی میتواند غایب باشد و نسبت به دیگری حاضر. وقتی در این مباحث صحبت از علم غیب میکنیم، منظورمان از غیب آن مجموعهای از عالم میباشد که از ادراک عموم مردم مخفی است؛ یعنی در زندگی متعارف و عادی انسانها، مجموعهای از اطلاعات وجود دارد که بین همه مشترک است و بهوسیله ابزارهای ظاهری (حواس پنجگانه) و تفکر بهدست میآید. ادراک ماورای این مسائل را معمولاً به ادراکات غیبی تعبیر میکنند (البته معمولاً به اینشرط که از طریق نوعی حس باطن به دست آید، ونه با تفکر و تیزهوشی). لذا غیب مرز مشخص و دقیقی در این بحث ندارد. حتی برخی از انسانهای عادی گاهی خوابهای صادقه میبینند و حرفهای خاصی میزنند و مقداری علومشان با علوم دیگران متفاوت است و بعضیها ضعیفتر هستند و از همین مقدار علم هم محرومند؛ ولی اگر کسی دارای دریافتی، ماورای دریافتهای عمومی باشد، میگویند فلانی علم غیب دارد و این حداقل معنای «علم غیب» است و اختصاصی هم به ائمه علیهمالسلام و اولیاءالهی ندارد، حتی اختصاص به انسانهای خوب هم نداشته و چهبسا در بعضی از انسانهای بد هم وجود دارد. | اجمالاً روشن است که غیب یک معنای کاملا نسبی است، یعنی هرچیزی نسبت بهکسی میتواند غایب باشد و نسبت به دیگری حاضر. وقتی در این مباحث صحبت از علم غیب میکنیم، منظورمان از غیب آن مجموعهای از عالم میباشد که از ادراک عموم مردم مخفی است؛ یعنی در زندگی متعارف و عادی انسانها، مجموعهای از اطلاعات وجود دارد که بین همه مشترک است و بهوسیله ابزارهای ظاهری (حواس پنجگانه) و تفکر بهدست میآید. ادراک ماورای این مسائل را معمولاً به ادراکات غیبی تعبیر میکنند (البته معمولاً به اینشرط که از طریق نوعی حس باطن به دست آید، ونه با تفکر و تیزهوشی). لذا غیب مرز مشخص و دقیقی در این بحث ندارد. حتی برخی از انسانهای عادی گاهی خوابهای صادقه میبینند و حرفهای خاصی میزنند و مقداری علومشان با علوم دیگران متفاوت است و بعضیها ضعیفتر هستند و از همین مقدار علم هم محرومند؛ ولی اگر کسی دارای دریافتی، ماورای دریافتهای عمومی باشد، میگویند فلانی علم غیب دارد و این حداقل معنای «علم غیب» است و اختصاصی هم به ائمه علیهمالسلام و اولیاءالهی ندارد، حتی اختصاص به انسانهای خوب هم نداشته و چهبسا در بعضی از انسانهای بد هم وجود دارد. | ||
=مروری بر تاریخ عقاید شیعی در باب علم غیب= | == مروری بر تاریخ عقاید شیعی در باب علم غیب == | ||
ما در تاریخ این بحث چند دوره را پشت سر گذاشتهایم: | ما در تاریخ این بحث چند دوره را پشت سر گذاشتهایم: | ||
خط ۱۴: | خط ۱۷: | ||
دورۀ سوّم از قرن هفتم تا به امروز است که آرام آرام تفکر جدیدی حاکم شده است. | دورۀ سوّم از قرن هفتم تا به امروز است که آرام آرام تفکر جدیدی حاکم شده است. | ||
==باور اصحاب ائمه(ع) نسبت به علم غیب داشتن ایشان== | === باور اصحاب ائمه(ع) نسبت به علم غیب داشتن ایشان === | ||
از دوره اول (دوره اصحاب ائمه) گزارشهای دقیقی به تفصیل نداریم، چون بزرگان آن عصر عموماً یا دارای تالیف نیستند یا تألیفاتشان بهدست ما نرسیده است که انسان بتواند افکارشان را رصد کند. به عنوان مثال هیچ اطلاعی نداریم نظر جناب ابوذر راجع به علم غیب امام چگونه بوده است. | از دوره اول (دوره اصحاب ائمه) گزارشهای دقیقی به تفصیل نداریم، چون بزرگان آن عصر عموماً یا دارای تالیف نیستند یا تألیفاتشان بهدست ما نرسیده است که انسان بتواند افکارشان را رصد کند. به عنوان مثال هیچ اطلاعی نداریم نظر جناب ابوذر راجع به علم غیب امام چگونه بوده است. | ||
خط ۲۵: | خط ۲۸: | ||
این سیر تکاملی یک پدیده تاریخی کاملا طبیعی است؛ زیرا هرزمان یک مطلب عمیق پیچیده در فضایی پائین مطرح بشود، طبیعتا در گام اول تعداد افرادی که پذیرش دارند کمتر است و به تدریج مردم رشد علمی پیدا میکنند و پذیرش بیشتر میشود، بهخصوص اگر وضعیت جهان اسلام را در هنگام بعثت به شکل واقعی و دقیق نگاه کنید، خواهید دید که در آن وضعیت توقعی از مردم نیست که بخواهند چنین مطالب بلندی را در شأن اماممعصوم و حجتخدا دریافت کنند. | این سیر تکاملی یک پدیده تاریخی کاملا طبیعی است؛ زیرا هرزمان یک مطلب عمیق پیچیده در فضایی پائین مطرح بشود، طبیعتا در گام اول تعداد افرادی که پذیرش دارند کمتر است و به تدریج مردم رشد علمی پیدا میکنند و پذیرش بیشتر میشود، بهخصوص اگر وضعیت جهان اسلام را در هنگام بعثت به شکل واقعی و دقیق نگاه کنید، خواهید دید که در آن وضعیت توقعی از مردم نیست که بخواهند چنین مطالب بلندی را در شأن اماممعصوم و حجتخدا دریافت کنند. | ||
درست است که فضای مکه و مدینه سابقه انبیایی داشته است و آداب حنیفی و ابراهیمی در آن رایج بوده و یهود و نصاری هم بودهاند، ولی با همه اینها معاصرین نزول قرآن، تقریبا مردمانی خالی از هر علم و دانشی بودهاند و طبیعتا مطالبی که سطحش عالی بوده، در بین | درست است که فضای مکه و مدینه سابقه انبیایی داشته است و آداب حنیفی و ابراهیمی در آن رایج بوده و یهود و نصاری هم بودهاند، ولی با همه اینها معاصرین نزول قرآن، تقریبا مردمانی خالی از هر علم و دانشی بودهاند و طبیعتا مطالبی که سطحش عالی بوده، در بین آنها نفوذی نداشته است. البته هرچه جلوتر میرویم عقول رشد کرده، سطح معرفتی بالا رفته، و درصد کسانیکه به مراتبی از علم غیب معتقد بودهاند بیشتر و منکرین کمتر شدهاند. | ||
=سطح نگاه به ائمه | == سطح نگاه به ائمه علیهمالسلام در عصر خودشان == | ||
در ایندوره چند سطح نگاه به ائمه وجود داشته است: | در ایندوره چند سطح نگاه به ائمه وجود داشته است: | ||
==سطح پایین== | === سطح پایین === | ||
در سطح پائین و ابتدائی، افرادی را میبینیم که منکر علم غیب ائمه هستند و به تعبیر خودشان ائمه را علمایابرار میدانند و حتّی بعضاً علم امام را اکتسابی دانسته و میگویند هرچه میدانند در آموزشهای ظاهری از امام قبلی | در سطح پائین و ابتدائی، افرادی را میبینیم که منکر علم غیب ائمه هستند و به تعبیر خودشان ائمه را علمایابرار میدانند و حتّی بعضاً علم امام را اکتسابی دانسته و میگویند هرچه میدانند در آموزشهای ظاهری از امام قبلی فراگرفتهاند و امام قبلی هم در آموزشهای ظاهری از رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم یاد گرفتهاند. | ||
آنها اعتقاد داشتند به قلب رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهسلم وحی نازل میشد، شبها و روزها در خلوت خودشان به امیرالمومنین علیهالسلام اینها را آموزش میدادند و دعا هم کرده بودند امیرالمومنین شرحصدر پیدا کنند و هرچه میآموزند فراموش نکنند، لذا در طول این بیستسال بعد از بعثت، رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهسلم برای امیرالمومنین درس گذاشتهاند و معلم در نهایت علم و دانش، و دانشآموز هم در نهایت هوش و استعداد بوده، لذا همه چیز را آموختهاند. این تصویر علاوه بر آنکه از نظر روایات ما کاملا غلط است، از نظر ظاهر نیز این رابطه در ائمه دیگر، دچار مشکل میشود، بهخصوص وقتی میرسیم به دورهای که سن امامت امامان خیلی پایین میآید و خصوصاً در زمانیکه میدانیم مدت همراهی و همزمانی دو امام خیلی کم بوده است؛ مثلا حضرتجوادالائمه و امامهادی علیهماالسلام هم سن امامتشان کم است، هم در دوران قبل از امامتشان مدتی در کنار پدر بزرگوارشان نبودهاند، و به علت سفر بینشان فاصله افتاده و آموختن این علوم به چنین شکلی عادتا ممکن نیست. | |||
بههرحال چنین تصوری در بین برخی از شیعیان بوده است و متاسفانه هنوز هستند کسانیکه علوم ائمه را صرفا اکتسابی و تحصیلی و از طریق امامان قبلی میدانند، و اگر جایی اخباری از غیب باشد فکر میکنند به وحی الهی و فرود جبرائیل بر رسول خدا برمیگردد که خاطرهاش سینهبهسینه برای امامان بعدی نقل شده است. | بههرحال چنین تصوری در بین برخی از شیعیان بوده است و متاسفانه هنوز هستند کسانیکه علوم ائمه را صرفا اکتسابی و تحصیلی و از طریق امامان قبلی میدانند، و اگر جایی اخباری از غیب باشد فکر میکنند به وحی الهی و فرود جبرائیل بر رسول خدا برمیگردد که خاطرهاش سینهبهسینه برای امامان بعدی نقل شده است. | ||
==سطح متوسط== | === سطح متوسط === | ||
در سطح دوّم، نگاه دیگری میان اصحاب بوده است، میگفتند ائمه علیهمالسلام علوم غیر اکتسابی هم دارند و برخی علوم از قلب خودشان تراوش میکند ولی اینها محدود است، گهگاهی فرشتهای نازل میشود و دانشی را به حضرت عطا میکند، یا یکنوع الهاماتی شبیه وحی انبیاء برای ائمه هم وجود دارد، ولی این موارد محدود است و امام علیهالسلام به همه چیز احاطه ندارند. (این همان نگاهی است که چند قرنی میان متکلمان شیعه رایج بود). | در سطح دوّم، نگاه دیگری میان اصحاب بوده است، میگفتند ائمه علیهمالسلام علوم غیر اکتسابی هم دارند و برخی علوم از قلب خودشان تراوش میکند ولی اینها محدود است، گهگاهی فرشتهای نازل میشود و دانشی را به حضرت عطا میکند، یا یکنوع الهاماتی شبیه وحی انبیاء برای ائمه هم وجود دارد، ولی این موارد محدود است و امام علیهالسلام به همه چیز احاطه ندارند. (این همان نگاهی است که چند قرنی میان متکلمان شیعه رایج بود). | ||
==سطح عالی== | === سطح عالی === | ||
در سطح عالیتر نگاه دیگری در همان دوره در جهان اسلام وجود دارد که میگفتند امام به همه چیز آگاه است، تمام علوم در نزد حضرت حاضر میباشد و هیچ جهلی برای امام متصوّر نیست. این گروه از افراد، همان کسانی هستند که از ائمه علیهمالسلام روایت میکردند : إنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة[۱]. | در سطح عالیتر نگاه دیگری در همان دوره در جهان اسلام وجود دارد که میگفتند امام به همه چیز آگاه است، تمام علوم در نزد حضرت حاضر میباشد و هیچ جهلی برای امام متصوّر نیست. این گروه از افراد، همان کسانی هستند که از ائمه علیهمالسلام روایت میکردند: إنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة[۱]. | ||
این گروه از افراد معمولا در آن دوره متهم به غلو بودند و طبیعی است، چون وقتی سطح عامه پایین باشد و یک میزان خاص و محدودی از علم امام را در ذهنشان تصور کنند، این سطح سوّم و نگاه سوّم متهم به زیادهروی و افراط و غلو خواهند شد، در نتیجه تصور حاکم در جامعه شیعه | این گروه از افراد معمولا در آن دوره متهم به غلو بودند و طبیعی است، چون وقتی سطح عامه پایین باشد و یک میزان خاص و محدودی از علم امام را در ذهنشان تصور کنند، این سطح سوّم و نگاه سوّم متهم به زیادهروی و افراط و غلو خواهند شد، در نتیجه تصور حاکم در جامعه شیعه آنها را غالی و افراطی تصور میکردند. | ||
همواره درتاریخ | همواره درتاریخ آنهایی که بیشتر میفهمیدهاند و مطالب پیچیدهتر بیان میکردهاند، در فضاهای دینی به غلو و زیادهروی و انحراف متهم بودهاند و این سیر پیوسته ادامه داشته و تکرار میشده و تنها مصادیقش فرق میکرده است. | ||
در برههای | در برههای حتی برخی از مسائل ابتدایی را غلو میپنداشتند که به مرور زمان عادی میشد و باز بالاتر از آنها را غلو میشمردند و باز آنها هم عادی میشد. عقایدی که امروزه ما داریم و در میان شیعیان کاملاً عادی و مرسوم است، عقایدی است که در دوران اولیه به اسم غلو خوانده میشد و اگر ما نیز در آن دوره بودیم جزء غلات محسوب میشدیم! | ||
بههرحال در دوره اصحاب ائمه | بههرحال در دوره اصحاب ائمه گرایشهای مختلفی را میبینیم، شواهد این گرایشها، روایاتی است که وجود دارد. البته بحثهای کلامی و رجالی در جای خودش باید مطرح شود تا از صحت و سقم این روایات و انتسابشان به ائمه علیهمالسلام مطمئن شویم، ولی ما نمیخواهیم چیزی را به ائمه نسبت دهیم، بلکه میخواهیم عقائد رواة را بررسی کنیم و بر فرض روایات غلط یا جعلی باشد، باز هم نشاندهنده آنست که چنین تفکری بین اصحاب وجود داشته و راوی به آن اعتقاد داشته است. (گرچه خواهیم گفت که از نظر رجالی حق اینست که همین عقیده سوّم صادق و روایات آن صحیح و متواتر بوده و رواة آن هم افرادی درست و ثقه بودهاند؛ هرچند برخی چون جابربنیزید و مفضلبنعمر و محمدبنسنان و امثال اینها در آن دوره متهم به غلو و انحراف بودهاند.) | ||
بههرحال این دورانِ عصر حضور ائمه است. بعد از عصر حضور ائمه، شیعیان در جهان اسلام پخش شدند و محوریت امام از بین رفت، لذا بهنوعی در بین اصحاب تفرقه افتاد، البته تفرقه از همان سابق وجود داشت و اصحاب از قبل چند گروه بودند تا جایی که همدیگر را تکفیر هم میکردند! شما نزاعات کلامی هشامبنسالم و هشامبنحکم و اتباعشان مثل عبدالرحمنبنحجاج را ببینید، حتی کشّی بعضی جاها نقل میکند عبدالرحمنبنحجاج، هشامبنحکم را تکفیر کرد و گفت: اینهایی که تو میگویی کفر است و ما دیگر به تو کاری نداریم، از همدیگر جدا هستیم[۲]. | بههرحال این دورانِ عصر حضور ائمه است. بعد از عصر حضور ائمه، شیعیان در جهان اسلام پخش شدند و محوریت امام از بین رفت، لذا بهنوعی در بین اصحاب تفرقه افتاد، البته تفرقه از همان سابق وجود داشت و اصحاب از قبل چند گروه بودند تا جایی که همدیگر را تکفیر هم میکردند! شما نزاعات کلامی هشامبنسالم و هشامبنحکم و اتباعشان مثل عبدالرحمنبنحجاج را ببینید، حتی کشّی بعضی جاها نقل میکند عبدالرحمنبنحجاج، هشامبنحکم را تکفیر کرد و گفت: اینهایی که تو میگویی کفر است و ما دیگر به تو کاری نداریم، از همدیگر جدا هستیم[۲]. | ||
خط ۵۷: | خط ۶۰: | ||
البته بغدادیان، قمیان را فقط در حد نقل حدیث باور داشتند و اصلا در مسائل علمی فقهی یا کلامی برایشان ارزشی قائل نبودند. دیدهاید که شیخ مفید چه اعتراضات تندی به صدوق در تصحیحالاعتقاد دارند و میگویند: شما که در این مسائل سررشته نداری نباید در اعتقادات شیعه کتاب مینوشتی. | البته بغدادیان، قمیان را فقط در حد نقل حدیث باور داشتند و اصلا در مسائل علمی فقهی یا کلامی برایشان ارزشی قائل نبودند. دیدهاید که شیخ مفید چه اعتراضات تندی به صدوق در تصحیحالاعتقاد دارند و میگویند: شما که در این مسائل سررشته نداری نباید در اعتقادات شیعه کتاب مینوشتی. | ||
بغدادیان و اتباع ایشان حتی در نقل اجماع، مخالفت قمیین را مضر نمیدانستند و گاهی میگویند این مسأله اجماعی است و مخالفش قمّیین هستند ولی به | بغدادیان و اتباع ایشان حتی در نقل اجماع، مخالفت قمیین را مضر نمیدانستند و گاهی میگویند این مسأله اجماعی است و مخالفش قمّیین هستند ولی به آنها اعتنایی نیست. کلا بغدادیان مکتب قمیین را مکتب اخباریگری و جبر و تشبیه میدانستند و نظراتشان را قابل اعتنا تلقی نمیکردند و عبارات بسیار تندی در این باب دارند[۳]. | ||
بههرحال تصور عدهای این است که وقتی میگویند شیعه در قرنچهارم چه میگفته است؟ یعنی مکتب بغداد چه بوده است یا حداکثر مکتب قم و بغداد. | بههرحال تصور عدهای این است که وقتی میگویند شیعه در قرنچهارم چه میگفته است؟ یعنی مکتب بغداد چه بوده است یا حداکثر مکتب قم و بغداد. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۸: | ||
این مقدمه برای این بود که تصور نکنیم شیعه یعنی مکتب بغداد. مکتب بغداد چند عالم بزرگوار بودند که مجاهدتهای خیلی زیادی در تثبیت تشیع کردند و حقشان بر گردن ما محفوظ است، اما دلیل نمیشود تفکرات رسمی تشیع را منحصر در اینها بدانیم. الان کتابهایی چاپ کردهاند با عنوان اطلسشیعه، یکی از بحثهای خوبش این است که تنوع جغرافیایی شیعه را در این دورهها ترسیم کرده است. کتاب تاریخ تشیع در ایران جناب آقایجعفریان هم خوب است، ایشان تنوع جغرافیایی شیعیان را فقط در خود ایران در قرنهای سوم تا هفتم (که محل بحث ماست) توضیح دادهاند و شما میبینید مکاتب شیعی خیلی وسیع بوده و آثار فراوانی هم داشتند ولی بهدست ما نرسیده است. همین مسأله از تأمل در فهرستنجاشی و رجالکشی نیز بهدست میآید. از تنوع جغرافیائی سؤالاتی که از خود شیخمفید پرسیده شده نیز میتوان تنوع فضاهائی که شیعه در آن ساکن بودهاست را شناخت[۴]. | این مقدمه برای این بود که تصور نکنیم شیعه یعنی مکتب بغداد. مکتب بغداد چند عالم بزرگوار بودند که مجاهدتهای خیلی زیادی در تثبیت تشیع کردند و حقشان بر گردن ما محفوظ است، اما دلیل نمیشود تفکرات رسمی تشیع را منحصر در اینها بدانیم. الان کتابهایی چاپ کردهاند با عنوان اطلسشیعه، یکی از بحثهای خوبش این است که تنوع جغرافیایی شیعه را در این دورهها ترسیم کرده است. کتاب تاریخ تشیع در ایران جناب آقایجعفریان هم خوب است، ایشان تنوع جغرافیایی شیعیان را فقط در خود ایران در قرنهای سوم تا هفتم (که محل بحث ماست) توضیح دادهاند و شما میبینید مکاتب شیعی خیلی وسیع بوده و آثار فراوانی هم داشتند ولی بهدست ما نرسیده است. همین مسأله از تأمل در فهرستنجاشی و رجالکشی نیز بهدست میآید. از تنوع جغرافیائی سؤالاتی که از خود شیخمفید پرسیده شده نیز میتوان تنوع فضاهائی که شیعه در آن ساکن بودهاست را شناخت[۴]. | ||
ما باید در این مباحث، به قرآن و روایات که منابع اصلی دین است مراجعه کنیم و حق را در | ما باید در این مباحث، به قرآن و روایات که منابع اصلی دین است مراجعه کنیم و حق را در آنها جستجو کنیم، و اگر هم خواستیم آراء بزرگان شیعه را ملاک قرار دهیم، همه گستره فکری شیعه را مد نظر قرار دهیم، حال میخواهد با فرمایشات شیخمفید یا سیدمرتضی یا شیخطوسی بسازد یا نسازد. | ||
متاسفانه کتب شیخمفید و شیخطوسی با سطح معرفتی قرآن و روایات خیلی تفاوت دارد. | متاسفانه کتب شیخمفید و شیخطوسی با سطح معرفتی قرآن و روایات خیلی تفاوت دارد. | ||
خط ۷۳: | خط ۷۶: | ||
گرایش مشهور و رسمی شیعه در آن دوره، که در حقیقت گرایش شیخمفید، سیدمرتضی و شیخطوسی میباشد، این است که ائمه علیهمالسلام علم غیب مطلق ندارند؛ نه فقط ندارند بلکه به تعبیر بعضی از عبارات محال است که ائمه بخواهند به همه چیز علم غیب داشته باشند، چون محدودند و توان احاطه به همه چیز را ندارند. | گرایش مشهور و رسمی شیعه در آن دوره، که در حقیقت گرایش شیخمفید، سیدمرتضی و شیخطوسی میباشد، این است که ائمه علیهمالسلام علم غیب مطلق ندارند؛ نه فقط ندارند بلکه به تعبیر بعضی از عبارات محال است که ائمه بخواهند به همه چیز علم غیب داشته باشند، چون محدودند و توان احاطه به همه چیز را ندارند. | ||
این نگاه منحصر به علم غیب امام نیست، | این نگاه منحصر به علم غیب امام نیست، آنها ولایت تکوینی را هم قبول نداشتند، تصرفات امام را در همه عالم قبول نداشتند، مسائل عالمذر و وجود انسان قبل از دنیا را منکر بودند، تجرد نفس را انکار میکردند و به تبع، بسیاری از بحثهای معاد را رد میکردند[۵]، و در برخی مباحث نه تنها منکر بودند، بلکه اقوال محدثین و روایاتی که آنها بدان تمسک میکردند را استهزاء میکردند، و بسیاری از عقائد مسلّم امروزه شیعه را، آنروز به غلاة از مفوضه نسبت میدادند. ما امروز از عقاید غلات مفوضه خبر نداریم و نمیدانیم اینها که بودند و چه میگفتند و گزارشهایی هم که رسیده، خیلی جسته و گریخته یا از طریق اهلتسنن به ما رسیده است، چون گاهی اهلتسنن با اینها در شهرها همجوار بودند عقاید اینها را برای ما گزارش کردند، یا از طریق کتابهای شیخمفید و امثال آن که در مقام نقد، مطالبی را به اینها نسبت دادهاند. | ||
به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید در أوائل المقالات میفرماید: | به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید در أوائل المقالات میفرماید: | ||
خط ۹۳: | خط ۹۶: | ||
تلاقی این امور در این دوره تحولی را در فضای شیعی ایجاد کرد. سه شخصیتی که خیلی تأثیرگذار بودند، یکی جناب سیّدبنطاووس بودند، و دیگری خواجهنصیرالدینطوسی و سوّم کمالالدینمیثمبحرانی. | تلاقی این امور در این دوره تحولی را در فضای شیعی ایجاد کرد. سه شخصیتی که خیلی تأثیرگذار بودند، یکی جناب سیّدبنطاووس بودند، و دیگری خواجهنصیرالدینطوسی و سوّم کمالالدینمیثمبحرانی. | ||
سیدبنطاووس اهل فلسفه و کلام و این حرفها نبودند ولی حالات روحی خیلی خوبی داشتند. به عنوان مثال در مقدمه فلاحالسائل میفرماید: من لذّت سخن گفتن مشافهةً با خداوند را چشیدهام «و لقد وجدت من السعادة و الإقبال بهدایته جل جلاله و ما عرفنی من ملاطفته و مکاشفته و لذة مشافهته المنزهة عن کل ما لا یلیق بکمال ربوبیته ما لا أقدر على وصفه بمقال.»[۷] کسی که خودش چنین حقیقتی را چشیده، هرگز نمیتواند آن را دربارۀ ائمه علیهمالسلام انکار کند و طبیعی است که برای ائمه هم چنین خصوصیاتی قائل باشد. سیدبنطاووس در زمان خودش نقیبالاشراف و بزرگ حله بوده و حرفشان نفوذ داشته و کسی | سیدبنطاووس اهل فلسفه و کلام و این حرفها نبودند ولی حالات روحی خیلی خوبی داشتند. به عنوان مثال در مقدمه فلاحالسائل میفرماید: من لذّت سخن گفتن مشافهةً با خداوند را چشیدهام «و لقد وجدت من السعادة و الإقبال بهدایته جل جلاله و ما عرفنی من ملاطفته و مکاشفته و لذة مشافهته المنزهة عن کل ما لا یلیق بکمال ربوبیته ما لا أقدر على وصفه بمقال.»[۷] کسی که خودش چنین حقیقتی را چشیده، هرگز نمیتواند آن را دربارۀ ائمه علیهمالسلام انکار کند و طبیعی است که برای ائمه هم چنین خصوصیاتی قائل باشد. سیدبنطاووس در زمان خودش نقیبالاشراف و بزرگ حله بوده و حرفشان نفوذ داشته و کسی نمیتوانست بگوید سیدبنطاووس دروغ میگوید. | ||
شخصیت دومی که خیلی | شخصیت دومی که خیلی تاثیرگذار بوده، مرحوم خواجهنصیرالدینطوسی است. تاثیر ایشان، هم در فضای درون شیعی است و هم برون شیعی؛ چون خواجهنصیر بزرگ علمای شیعه بودند و تجریدالاعتقاد ایشان در علم کلام، سند رسمی عقاید شیعه در جهان اسلام شد. | ||
خواجهنصیر شخصیتی کاملا عرفانی مسلک و در مسائل عرفانی خیلی باحرارت است. با جدّیّت به وحدت وجود و فناء و مراتب عرفانی در اوصافالاشراف و آغاز و انجام نامههایش به صدرالدینقونوی معترف است. چنین کسی با چنین تاثری از فضای عرفانی وقتی بزرگ علمای شیعه و وزیر دربار باشد، طبیعتا تفکراتش در جهان شیعه خودبهخود منتشر میشود. | خواجهنصیر شخصیتی کاملا عرفانی مسلک و در مسائل عرفانی خیلی باحرارت است. با جدّیّت به وحدت وجود و فناء و مراتب عرفانی در اوصافالاشراف و آغاز و انجام نامههایش به صدرالدینقونوی معترف است. چنین کسی با چنین تاثری از فضای عرفانی وقتی بزرگ علمای شیعه و وزیر دربار باشد، طبیعتا تفکراتش در جهان شیعه خودبهخود منتشر میشود. | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۶: | ||
فضای حکمت مشاء و عرفان، این اجازه را به علمای ما داد که روایات شیعی را دوباره بازخوانی کنند و روایاتی را که مدتها مورد بیمهری و مطرود بود را به شکل صحیح فهمیده، و قدرش را بشناسند. | فضای حکمت مشاء و عرفان، این اجازه را به علمای ما داد که روایات شیعی را دوباره بازخوانی کنند و روایاتی را که مدتها مورد بیمهری و مطرود بود را به شکل صحیح فهمیده، و قدرش را بشناسند. | ||
سرّ بیمهریهای گذشتگان به روایات، این بود که تفکرات کلامی امثال شیخمفید و شیخطوسی و مبانی انسانشناسی ایشان، به | سرّ بیمهریهای گذشتگان به روایات، این بود که تفکرات کلامی امثال شیخمفید و شیخطوسی و مبانی انسانشناسی ایشان، به آنها اجازه فهم روایات را نمیداد. ایشان تجرد نفس را قبول نداشتند یا اگر نفس را مجرّد میدانستند فقط در حد تجرّد مثالی بود و کلاً تجرد فوق مثالی را برای ماسویالله منکر بودند و لذا میگفتند: محال است کسی علم به همه چیز پیدا کند و روایاتی که نقل شده، همه مخالف عقل است و باید طرد شود. | ||
مرحوم شیخمفید در خیلی موارد تاکید دارد که این روایات اخبار آحادی است که عقل | مرحوم شیخمفید در خیلی موارد تاکید دارد که این روایات اخبار آحادی است که عقل آنها را مانع میشود. | ||
این نگاهها و مبانی با دستگاه فلسفی شیخالرییس بههم خورد، دستگاه حکمت مشایی تجرد نفس را اثبات کرد و حکما فهمیدند که نفس مافوق عالمماده و جسم است و تجرد مطلق دارد و اثبات کردند که خیلی از خصوصیاتی که متکلمان محال میدانستند و به آن بهانه روایات را رد میکردند، شدنی است. | این نگاهها و مبانی با دستگاه فلسفی شیخالرییس بههم خورد، دستگاه حکمت مشایی تجرد نفس را اثبات کرد و حکما فهمیدند که نفس مافوق عالمماده و جسم است و تجرد مطلق دارد و اثبات کردند که خیلی از خصوصیاتی که متکلمان محال میدانستند و به آن بهانه روایات را رد میکردند، شدنی است. | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۸: | ||
وقتی روایات شیعه را نگاه میکنیم میبینیم ائمه همه این چیزها را برای خودشان ادعا کردهاند در حالیکه متکلمان شیعه چند قرن است که میگویند این حرفها خطا و نشدنی است. ولی وقتی پذیرفتیم این مطالب درباره عرفا شدنی بوده است، طبیعتا مجبور میشویم بگوییم این روایات جعلی نیستند و مقامات ائمه علیهمالسلام را بپذیریم. | وقتی روایات شیعه را نگاه میکنیم میبینیم ائمه همه این چیزها را برای خودشان ادعا کردهاند در حالیکه متکلمان شیعه چند قرن است که میگویند این حرفها خطا و نشدنی است. ولی وقتی پذیرفتیم این مطالب درباره عرفا شدنی بوده است، طبیعتا مجبور میشویم بگوییم این روایات جعلی نیستند و مقامات ائمه علیهمالسلام را بپذیریم. | ||
نکته دیگری هم که به این سیر و حرکت کمک کرد این بود که در قرنهفتم بهخاطر حمله مغول و تزلزل بنیعباس، شیعیان مقداری استقلال و تمرکز یافتند و فعالیتهای علمیشان رونق گرفت، کارهای حدیثی دوباره رایج شد، روایات کمکم جمع شدند و خیلی چیزهایی که قبلا میگفتند اخبار آحاد است در این دوره و به شکل خیلی قویتر در دورهصفویه، به اخبار متواتر تبدیل شدند و دیگر نمیشد به راحتی | نکته دیگری هم که به این سیر و حرکت کمک کرد این بود که در قرنهفتم بهخاطر حمله مغول و تزلزل بنیعباس، شیعیان مقداری استقلال و تمرکز یافتند و فعالیتهای علمیشان رونق گرفت، کارهای حدیثی دوباره رایج شد، روایات کمکم جمع شدند و خیلی چیزهایی که قبلا میگفتند اخبار آحاد است در این دوره و به شکل خیلی قویتر در دورهصفویه، به اخبار متواتر تبدیل شدند و دیگر نمیشد به راحتی آنها را انکار کرد و چون مشکل عقلی روایات نیز حل شده بود، جهان تشیع مجبور شد این روایات را بپذیرد. | ||
بههرحال علمای ما از این دوره آهسته آهسته عوض شدند و گروهی از ایشان رسماً مسأله علم امام را به شکل مطلق پذیرفتند. | بههرحال علمای ما از این دوره آهسته آهسته عوض شدند و گروهی از ایشان رسماً مسأله علم امام را به شکل مطلق پذیرفتند. | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۶: | ||
برای ارزیابی سخن کسانیکه میگویند مکتب تشیع تکامل یافته و تحت تأثیر جریانات بیرونی تحول پیدا کرده، باید ببینیم آیا عقائد امروزین شیعه در منابع دستاوّل یعنی قرآن و روایات نبوی و اهلبیت علیهمالصلوةوالسلام بوده و اصحاب قدرت فهم آن را نداشتند؟ یا اینها عقائدی است که بعدها تحت تأثیر ادیان و مکاتب دیگر شکل گرفته است؟ وقتی آزادانه به منابع دین مراجعه میکنیم میبینیم واقعیت اینست که «فهم مکتب در فرایند تکامل» است نه خود مکتب. | برای ارزیابی سخن کسانیکه میگویند مکتب تشیع تکامل یافته و تحت تأثیر جریانات بیرونی تحول پیدا کرده، باید ببینیم آیا عقائد امروزین شیعه در منابع دستاوّل یعنی قرآن و روایات نبوی و اهلبیت علیهمالصلوةوالسلام بوده و اصحاب قدرت فهم آن را نداشتند؟ یا اینها عقائدی است که بعدها تحت تأثیر ادیان و مکاتب دیگر شکل گرفته است؟ وقتی آزادانه به منابع دین مراجعه میکنیم میبینیم واقعیت اینست که «فهم مکتب در فرایند تکامل» است نه خود مکتب. | ||
برای بحث و مناظره با این گرایشهای غلط روشنفکری، به جای رفتن به سراغ دعواهای تاریخی، بهترین راه همین است که متون اصلی کتاب و سنت را در میان بگذاریم و ببینیم آیا قطعیات کتاب و سنت عقاید امروزین شیعه را - که قدماء آنها را غلو میدانستند - بیان میکند یا عقاید آن قدماء را؟ اگر متون اصلی عقاید | برای بحث و مناظره با این گرایشهای غلط روشنفکری، به جای رفتن به سراغ دعواهای تاریخی، بهترین راه همین است که متون اصلی کتاب و سنت را در میان بگذاریم و ببینیم آیا قطعیات کتاب و سنت عقاید امروزین شیعه را - که قدماء آنها را غلو میدانستند - بیان میکند یا عقاید آن قدماء را؟ اگر متون اصلی عقاید آنها را میگفت، میگوییم مکتب شیعه تطور پیدا کرده و تشیع ما تشیع ائمه نیست و با بافتههای صوفیه و عرفا یا ادیانشرقی و افکار غلاة مخلوط شده است و اگر دیدیم این حرفهایی که در عقاید عمومی امروز شیعه وجود دارد همانهایی است که در متن کتاب و سنت وجود دارد، باید نتیجه بگیریم «فهم مکتب در فرایند تکامل» بوده است، که واقعیت خارجی هم همین است و علم غیب و ولایتتکوینی و دیگر مراتب امام از متن آیات و روایات معتبر کاملاً قابل اثبات است و اگر ما هیچ پیشزمینه تاریخی هم نداشته باشیم وقتی قرآن و روایات معتبر را به عنوان یک منبع به دست ما بدهند ما میتوانیم چنین برداشتی از آن داشته باشیم. | ||
دو نگاه اصلی درباره علم امام در دورههای متأخر | == دو نگاه اصلی درباره علم امام در دورههای متأخر == | ||
بعد از پذیرفتهشدن اصل علم غیبِ مطلق امام علیهالسلام، دو نگاه عمده در میان شیعه شکل گرفت که در این بحث یکی را نگاه افراطی و دیگری را نگاه اعتدالی مینامیم. | بعد از پذیرفتهشدن اصل علم غیبِ مطلق امام علیهالسلام، دو نگاه عمده در میان شیعه شکل گرفت که در این بحث یکی را نگاه افراطی و دیگری را نگاه اعتدالی مینامیم. | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۷: | ||
نگاه اعتدالی، علم امام را دارای دو بعد و دو حیثیت میداند که از حیثی مطلق و بیحد است و استثناء نداشته و نامتغیر است و از حیث دیگر ناقص و متغیر است و تدریجاً افزوده میشود. | نگاه اعتدالی، علم امام را دارای دو بعد و دو حیثیت میداند که از حیثی مطلق و بیحد است و استثناء نداشته و نامتغیر است و از حیث دیگر ناقص و متغیر است و تدریجاً افزوده میشود. | ||
مناسب است اشارهای به اشکال نگاه افراطی بشود. گرایش افراطی میگوید علم ائمه تکبعدی است و ائمه همه چیز را بالفعل میدانند و علمشان افزوده نمیشود. ولی این نگاه با نصوص قرآن کریم و سیره و روایات مخالف است. | |||
ما معتقدیم که پیامبر اشرف اهلبیت هستند. قرآنکریم در ترسیم شخصیت رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم تاکید میکند که رسولخدا حتی بعد از رسالت از حیثی همه چیز را نمیدانستهاند و علمشان به واسطه نزول وحی افزایش مییافته و این مسأله از نصوص قرآن است که قابل تأویل نیست. | ما معتقدیم که پیامبر اشرف اهلبیت هستند. قرآنکریم در ترسیم شخصیت رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم تاکید میکند که رسولخدا حتی بعد از رسالت از حیثی همه چیز را نمیدانستهاند و علمشان به واسطه نزول وحی افزایش مییافته و این مسأله از نصوص قرآن است که قابل تأویل نیست. | ||
اینکه به حضرت وحی میشده و از جانب خداوند مورد تعلیم و آموزش بودهاند، و برخی از مطالب بوده که حضرت | اینکه به حضرت وحی میشده و از جانب خداوند مورد تعلیم و آموزش بودهاند، و برخی از مطالب بوده که حضرت نمىدانستهاند و تدریجاً بر قلب حضرت نازل میشده است، از مسلمات قرآن است. | ||
آیاتی نظیر: | آیاتی نظیر: | ||
تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ.[۱۰] | تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ. [۱۰] | ||
وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُم.[۱۱] | وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُم.[۱۱] | ||
به صراحت مطلق علم را از حضرت نفی | به صراحت مطلق علم را از حضرت نفی میکند. نزول تدریجی قرآن و پاسخهای خداوند به سؤالات آنحضرت در قرآن به وضوح بیان شده است و اگر علم حضرت مطلقِ مطلق بود، دیگر جائی برای این مسائل باقی نمیماند. | ||
سیره هم سراسر همین مسأله را نشان میدهد که حضرت برخی از مسائل را نمیدانستهاند و به تدریج معلوم میشده است. سیره اهلبیت علیهمالسلام نیز همینطور بوده است. | سیره هم سراسر همین مسأله را نشان میدهد که حضرت برخی از مسائل را نمیدانستهاند و به تدریج معلوم میشده است. سیره اهلبیت علیهمالسلام نیز همینطور بوده است. | ||
روایات هم یکصدا از تعلیم حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم توسّط جبرائیل صحبت میکند و بهصراحت میفرماید که ائمّه علیهمالسلام علمشان افزوده میشود و مرحوممجلسی در جلد بیستوشش بحارالانوار بابی دارند با این عنوان: | روایات هم یکصدا از تعلیم حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم توسّط جبرائیل صحبت میکند و بهصراحت میفرماید که ائمّه علیهمالسلام علمشان افزوده میشود و مرحوممجلسی در جلد بیستوشش بحارالانوار بابی دارند با این عنوان: «باب أنهم (ع) یزادون و لو لا ذلک لنفد ما عندهم و إن أرواحهم تعرج إلى السماء فی لیلة الجمعة» و در آن قریب به چهلحدیث ذکر میکنند. | ||
صاحبان این نگاه افراطی میگویند رسولخدا و ائمه علیهمالصلوةوالسلام همه چیز را میدانستند و تنها فرقشان با خدا این است که خدا استقلالاً میداند و ایشان به شکل غیراستقلالی و به تعلیم الهی. | صاحبان این نگاه افراطی میگویند رسولخدا و ائمه علیهمالصلوةوالسلام همه چیز را میدانستند و تنها فرقشان با خدا این است که خدا استقلالاً میداند و ایشان به شکل غیراستقلالی و به تعلیم الهی. | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۳: | ||
توضیح اینکه بعضی از آیات نفی غیب از حضرت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را میتوان حمل بر نفی علم استقلالی نمود. مثل این آیه: | توضیح اینکه بعضی از آیات نفی غیب از حضرت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را میتوان حمل بر نفی علم استقلالی نمود. مثل این آیه: | ||
لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَک.[۱۲] | لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَک. [۱۲] | ||
ممکن است بگوئیم مراد اینست که من علم غیب را بالذات و بالاستقلال نمیدانم، ولی به تعلیم الهی همه غیب در نزد من حاضر است. ولی برخی از آیات قرآن این توجیه را نمیپذیرد. خداوند در سورۀ اعراف میفرماید: | ممکن است بگوئیم مراد اینست که من علم غیب را بالذات و بالاستقلال نمیدانم، ولی به تعلیم الهی همه غیب در نزد من حاضر است. ولی برخی از آیات قرآن این توجیه را نمیپذیرد. خداوند در سورۀ اعراف میفرماید: | ||
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ.[۱۳] | قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ. [۱۳] | ||
میفرماید: «بگو من مالک نفع و ضرری برای خود نیستم و اگر غیب را میدانستم خیر بیشتری به دست آورده بودم و بدی و ضرری به من نمیرسید». | میفرماید: «بگو من مالک نفع و ضرری برای خود نیستم و اگر غیب را میدانستم خیر بیشتری به دست آورده بودم و بدی و ضرری به من نمیرسید». | ||
در این آیه هم علم غیب نفی شده و هم بر آن به نفی تالی استدلال شده و استدلال آن، هم نفی علم استقلالی را در بر میگیرد و هم نفی علم غیراستقلالی را؛ چون این تالی که برای شرط بیان میشود، اعم است از اینکه حضرت علم غیب را استقلالی بدانند یا غیراستقلالی. انسان اگر علم غیب غیراستقلالی هم داشته باشد «لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ» تحقّق پیدا میکند. با اینکه لو شرطیه در مقام قیاساستثنائی به رفع تالی است. میفرماید که من علم غیب ندارم و چون علم غیب ندارم استکثار خیر ندارم و از اینکه مصداق «مَسَّنِیَ السُّوءُ» میشوم باید بفهمید فاقد علم غیبم. یعنی مسلما رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زندگی و حیات عادیشان مانند | در این آیه هم علم غیب نفی شده و هم بر آن به نفی تالی استدلال شده و استدلال آن، هم نفی علم استقلالی را در بر میگیرد و هم نفی علم غیراستقلالی را؛ چون این تالی که برای شرط بیان میشود، اعم است از اینکه حضرت علم غیب را استقلالی بدانند یا غیراستقلالی. انسان اگر علم غیب غیراستقلالی هم داشته باشد «لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ» تحقّق پیدا میکند. با اینکه لو شرطیه در مقام قیاساستثنائی به رفع تالی است. میفرماید که من علم غیب ندارم و چون علم غیب ندارم استکثار خیر ندارم و از اینکه مصداق «مَسَّنِیَ السُّوءُ» میشوم باید بفهمید فاقد علم غیبم. یعنی مسلما رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در زندگی و حیات عادیشان مانند انسانهایعادی در معرض سوء و خیر بودند و نسبت به تقدیرات الهی در حالت خوف و رجا قرار داشتند. وقتی میخواستند سفری بروند یا کاری را انجام دهند نمیدانستند در سفر خطری هست یا نیست و به خدا استعاذه میکردند، وقتی دشمنی حمله میکرد و خطری برای حضرت اتفاق میافتاد یا حضرت مریض میشدند، حالت خوف و رجاء در حضرت مشهود بود. در سیره هم مکرراً نقل شده و صریح آیات قرآن نیز همین است. | ||
صاحبان نگاه افراطی میگویند تمام آنچه در سیره آمده و در روایات نقل شده، همه یا تقیه یا تظاهر است. ائمّه علیهمالسلام همه چیز را میدانستند ولی چون افراد کشش و فهم آن را نداشتند در ظاهر خود را جاهل نشان میدادند و همیشه تظاهر به جهل میکردند و آیات قرآن نیز باید همگی تأویل شود. | صاحبان نگاه افراطی میگویند تمام آنچه در سیره آمده و در روایات نقل شده، همه یا تقیه یا تظاهر است. ائمّه علیهمالسلام همه چیز را میدانستند ولی چون افراد کشش و فهم آن را نداشتند در ظاهر خود را جاهل نشان میدادند و همیشه تظاهر به جهل میکردند و آیات قرآن نیز باید همگی تأویل شود. | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۹: | ||
بههرحال چون این نظر خلاف قطعیات است بهتر است از آن عبور کنیم و به توضیح و تشریح نظر اعتدالی و صحیح بپردازیم که در آن علم امام مطلق است از حیثی و مقید و محدود است از حیثی دیگر. | بههرحال چون این نظر خلاف قطعیات است بهتر است از آن عبور کنیم و به توضیح و تشریح نظر اعتدالی و صحیح بپردازیم که در آن علم امام مطلق است از حیثی و مقید و محدود است از حیثی دیگر. | ||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
۱. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج۱، ص۲۴۰. | ۱. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج۱، ص۲۴۰. | ||
۲. کَشّی، محمدبنعمربن عبدالعزیز، رجال الکشی - اختیار معرفة الرجال (مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی)، ج۲، ص: ۵۶۴. | |||
۲. کَشّی، محمدبنعمربن | ۳. برای ملاحظه برخی از دیدگاههای اصحاب ائمّۀ علیهمالسلام و خصوصا نظر بغدادیین به قمیین ر. ک به: کاظمی تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجه حجیّة الاجماع، ص۱۹۸ – ۲۰۱ و ص ۲۰۳ – ۲۰۷ و ص ۲۲۳. | ||
۴. نمونهاین جهت را در مقدمه جناب استاد شیخ محمدرضا جعفری بر مجموعه آثار شیخ مفید دید (مفید، محمدبنمحمد، سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، مقدمّه، ص۲۹۸ – ۳۰۴. | |||
۳. برای ملاحظه برخی از دیدگاههای اصحاب ائمّۀ علیهمالسلام و خصوصا نظر بغدادیین به قمیین ر.ک به: کاظمی تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجه حجیّة الاجماع، ص۱۹۸ – ۲۰۱ و ص ۲۰۳ – ۲۰۷ و ص ۲۲۳. | |||
۴. | |||
۵. از منابع خوب برای مطالعه در این باب کتاب «علم امام از دیدگاه کلام امامیه از قرن اول تا هفتم» است. شاید اینکه نویسنده قرن اول تا هفتم را انتخاب کرده، بدین جهت بوده است که قرن هفتم مقطع تحول و تغییر نظرات بزرگان کلام امامیه است. در این کتاب نظرات بزرگانی قرون قبلی را که حرفهایشان مانده و توانستند کتاب بنویسند و کتابهایشان در طول تاریخ بماند، نقل نموده است. | ۵. از منابع خوب برای مطالعه در این باب کتاب «علم امام از دیدگاه کلام امامیه از قرن اول تا هفتم» است. شاید اینکه نویسنده قرن اول تا هفتم را انتخاب کرده، بدین جهت بوده است که قرن هفتم مقطع تحول و تغییر نظرات بزرگان کلام امامیه است. در این کتاب نظرات بزرگانی قرون قبلی را که حرفهایشان مانده و توانستند کتاب بنویسند و کتابهایشان در طول تاریخ بماند، نقل نموده است. | ||
۶. أوائل المقالات، ص۶۷ | ۶. أوائل المقالات، ص۶۷ | ||
۷. سیدبنطاووس، فلاح السائل، ص۶. | ۷. سیدبنطاووس، فلاح السائل، ص۶. | ||
۸. سید بن طاووس مینویسد: «ومن ذلک عن الغزالی فی رسالة العلم اللدنی قال ما هذا لفظه وقال أمیر المؤمنین (سلاماللهعلیه) أن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) أدخل لسانه فی فمی فانفتح فی قلبی ألف باب من العلم وفتح لی کل باب ألف باب وقال أیضا لو ثنیت لی الوسادة وجلست علیها لحکمت بین أهل التوراة بتوراتهم وأهل الإنجیل بإنجیلهم وأهل الفرقان بفرقانهم وهذه المرتبة لا تنال بمجرد التعلم بل یتمکن المرء فی هذه المرتبة بقوة العلم اللدنی». الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۱۳۶. | |||
۹. علامه حلی، أجوبة المسائل المهنائیة، ص: ۱۴۱ و ۱۴۲؛ «ما یقول سیدنا فی قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیٰامَةِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ. | |||
فقد جاء فی التفسیر أن اللّه سبحانه أخرج ذریة آدم من صلبه کالذر و أخذ علیهم العهد و المیثاق بما یجب علیهم من المعارف ثم أعادهم الى صلبه علیهالسلام، حتى قال بعض المتصوفة أن لذة ذلک الخطاب فی أذنی الان ... | |||
فقد جاء فی التفسیر أن اللّه سبحانه أخرج ذریة آدم من صلبه کالذر و أخذ علیهم العهد و المیثاق بما یجب علیهم من المعارف ثم أعادهم الى صلبه | |||
الجواب: ما ذکر المولى السید فی تأویل أخذ الذریة من صلب آدم | الجواب: ما ذکر المولى السید فی تأویل أخذ الذریة من صلب آدم علیهالسلام فی غایة الاستبعاد، لان جمیع بنی آدم لم یؤخذوا من ظهر آدم. و أیضا فإن کان کالذر کیف یکلف أو یخاطب و یتوجه الیه طلب الشهادة منه، مع أن اللّه تعالى حکى أنه أخذ من ظهور بنی آدم لا من ظهر آدم علیهالسلام. و الوجه فی ذلک توجه الخطاب الى العقلاء البالغین الذین عرفوا اللّه تعالى بما شاهدوه من آثار الصانع فی أنفسهم و فی باقی الموجودات. و کلام الصوفیة فی هذا الباب هذیان ...» | ||
= | == منابع == | ||
۱۰. سورۀ هود، آیۀ۴۹. | ۱۰. سورۀ هود، آیۀ۴۹. | ||
۱۱. سورۀ توبه، آیۀ ۱۰۱. | ۱۱. سورۀ توبه، آیۀ ۱۰۱. | ||
۱۲. سورۀ انعام، آیۀ۵۰؛ سورۀ هود، آیۀ۳۱. | |||
۱۲. سورۀ | |||
۱۳. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۸۸. | ۱۳. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۸۸. | ||
[[رده:مقالهها]] | |||
[[رده: | [[رده:مفاهیم و اصطلاحات]] | ||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]] |