قصد قربت: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ مارس ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - ' می ش' به ' می‌ش'
جز (جایگزینی متن - ' نمی ش' به ' نمی‌ش')
جز (جایگزینی متن - ' می ش' به ' می‌ش')
خط ۵۰: خط ۵۰:
می‌فرماید: «من الله ذی المعارج...». خدایی که در نزد خود مقامات و درجات دارد و هر کس و هر چیز از فرشتگان، حیوانات، موجودات و انسان‌ها در یک مقام خاصی قرار گرفته‌اند. یک حدیث معروف و مسلمی است که اهل تشیع و تسنن هر دو آن را قبول دارند و در کتب معتبر خود آن را روایت کرده‌اند و در معتبرترین کتاب ما یعنی اصول کافی ذکر شده است، این حدیث خیلی پرمعناست و یک دنیا معنا دارد. امام می‌فرماید: خدای متعال فرموده است (حدیث قدسی است): «لایزال العبد یتقرب الیه بالنوافل» بندگان خدا دائما بوسیله نوافل به سوی او بالا می‌روند. لایزال العبد یتقرب الیه بالنوافل - نفرمود بالفرائض.
می‌فرماید: «من الله ذی المعارج...». خدایی که در نزد خود مقامات و درجات دارد و هر کس و هر چیز از فرشتگان، حیوانات، موجودات و انسان‌ها در یک مقام خاصی قرار گرفته‌اند. یک حدیث معروف و مسلمی است که اهل تشیع و تسنن هر دو آن را قبول دارند و در کتب معتبر خود آن را روایت کرده‌اند و در معتبرترین کتاب ما یعنی اصول کافی ذکر شده است، این حدیث خیلی پرمعناست و یک دنیا معنا دارد. امام می‌فرماید: خدای متعال فرموده است (حدیث قدسی است): «لایزال العبد یتقرب الیه بالنوافل» بندگان خدا دائما بوسیله نوافل به سوی او بالا می‌روند. لایزال العبد یتقرب الیه بالنوافل - نفرمود بالفرائض.


بنده من دائما و استمرارا بوسیله نوافل به من نزدیک و نزدیکتر می‌شود حتی می‌رسد به مرحله ای که مشمول محبت من واقع می‌گردد البته مقصود این نیست که بقیه بندگان مورد محبت خدا نیستند بلکه ما یک رحمت رحمانیه داریم که شامل حال همه ی انسان‌ها می‌شود و یک رحمت رحیمیه، که بندگان خاصی را در برنمی‌گیرد. مقصود از رحمت رحیمیه این است که انسان به یک مرحله ای می‌رسد (مثلا فرض کنید مثل کسیکه می‌خواهد به یک مرکزی نزدیک شود.) تا به یک مرز مشخص نرسیده با قدم خودش جلو می‌رود ولی به آن مرز مشخص که رسید جاذبه خود مرکز او را نمی‌گیرد. می‌رسد به مرحله‏ای که محبت الهی او را جذب می‌کند و او را فرانمی‌گیرد و دست محبت الهی او را به سوی خود می‌کشد. «حتی احبه». که او را من دوست می‌دارم - «فاذا احبته». همانقدر که من او را دوست داشتم از منیت و هویت او چیزی نمی‌ماند و همه چیز او من می شوم - «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع به» - گوشی که می شنود منم - «و بصره الذی یبصر به» - چشمی که می‌بیند منم - «و یده الذی...». - دستی که آن دست را حرکت می‌دهد منم. به این ترتیب او همه چیزش را واگذار و تفویض کرده و چیزی برایش باقی نمانده، «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع بها - و بصره الذی یبصربها - و یده الذی...».
بنده من دائما و استمرارا بوسیله نوافل به من نزدیک و نزدیکتر می‌شود حتی می‌رسد به مرحله ای که مشمول محبت من واقع می‌گردد البته مقصود این نیست که بقیه بندگان مورد محبت خدا نیستند بلکه ما یک رحمت رحمانیه داریم که شامل حال همه ی انسان‌ها می‌شود و یک رحمت رحیمیه، که بندگان خاصی را در برنمی‌گیرد. مقصود از رحمت رحیمیه این است که انسان به یک مرحله ای می‌رسد (مثلا فرض کنید مثل کسیکه می‌خواهد به یک مرکزی نزدیک شود.) تا به یک مرز مشخص نرسیده با قدم خودش جلو می‌رود ولی به آن مرز مشخص که رسید جاذبه خود مرکز او را نمی‌گیرد. می‌رسد به مرحله‏ای که محبت الهی او را جذب می‌کند و او را فرانمی‌گیرد و دست محبت الهی او را به سوی خود می‌کشد. «حتی احبه». که او را من دوست می‌دارم - «فاذا احبته». همانقدر که من او را دوست داشتم از منیت و هویت او چیزی نمی‌ماند و همه چیز او من می‌شوم - «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع به» - گوشی که می‌شنود منم - «و بصره الذی یبصر به» - چشمی که می‌بیند منم - «و یده الذی...». - دستی که آن دست را حرکت می‌دهد منم. به این ترتیب او همه چیزش را واگذار و تفویض کرده و چیزی برایش باقی نمانده، «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع بها - و بصره الذی یبصربها - و یده الذی...».


غرضم این است که مراتب و معارج و درجات که گفته شد همین است یعنی مراتبی که انسان بالا می‌رود و هر چقدر برود بالا هم نهایت ندارد اینجور نیست که به یک حدی برسد و تمام شود بلکه تا بی نهایت و تا ابد که برود باز ظرفیت دارد.<ref>تفسیر سوره معراج، 12- 9.</ref>
غرضم این است که مراتب و معارج و درجات که گفته شد همین است یعنی مراتبی که انسان بالا می‌رود و هر چقدر برود بالا هم نهایت ندارد اینجور نیست که به یک حدی برسد و تمام شود بلکه تا بی نهایت و تا ابد که برود باز ظرفیت دارد.<ref>تفسیر سوره معراج، 12- 9.</ref>
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۳۹

ویرایش