مباهله

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۴ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)

مباهله از رویدادهای صدر اسلام است. و هنگامی رخ داد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)و اهل بیت او (علیهم السلام) در یکسو و مسیحیان نجران در دیگر سو آمادهٔ مباهله یا نفرین طرف دروغگو شدند. مسیحیان نجران که به مدینه آمده بودند تا در مورد درستی دعوت پیامبر پژوهش کنند با او به محاجه (دلیل آوردن) پرداخته و وقتی آگاه شدند محمد (ص) قصد دارد با عزیزترین نزدیکان خود یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) آنها را به چالش بکشد مطمئن شدند که اگر محمد به خودش مطمئن نبود جان خانواده‌اش را به خطر نمی‌انداخت. پس از مباهله کناره گرفتند. از ام‌سلمه نقل شده است که در همان روز رسول خدا آن چهار تن همراهان خود را در زیر عبای موئی و مشکین رنگ خود گردآورد و آیه تطهیر را تلاوت نمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» این واقعه از سوی مسلمانان به عنوان یکی از ویژگی‌های خاص اهل‌بیت محسوب شده و به عنوان دلیلی برای اثبات این امر که اصحاب کسا محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین می‌باشند، استفاده می‌شود.

مباهله 1.jpg

معنای لغوی و اصطلاحی مباهله

مُباهَلَه واژه‌ای عربی است و معنای آن رها کردن و قیدوبندی را از چیزی برداشتن است. یکی از معانی آن به حال خود گذاشتن حیوان مادّه و نبستن پستان اوست تا بدین وسیله نوزادش بتواند به راحتی شیر بنوشد. در زبان عربی به این حیوان مادّه «باهل» گفته می‌شود. [۱] همچنین این کلمه به معنای لعنت کردن نیز آمده است.[۲] امّا این واژه در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو نفر یا دو گروه به یکدیگر است؛ به گونه‌ای که افرادی که با هم درباره یک مسئله مهم دینی، مذهبی و... با یکدیگر گفت‌وگو و اختلاف دارند، در یکجا جمع شوند و به درگاه الهی تضرع کنند و از خداوند بخواهند که فرد دروغ‌گو یا ظالم را رسوا سازد و یا بر او عذابی نازل فرماید.

مباهله در قرآن کریم

آیه ۶۱ سوره آل عمران به این جریان اشاره دارد: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ.

ترجمه:

پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم."[۳]

شأن نزول آیه مباهله

مباهله 3.jpg

روایات مربوط به شأن نزول آیه مباهله متعدد و کمی متفاوت است که در اینجا به نقل یکی از آنها اکتفا می‌کنیم:
هیئتی از مسیحیان منطقه نجران در شهر مدینه، خدمت پیامبر اسلام(ص) رسیدند و چنین گفتند: آیا فرزندی را که بدون پدر به دنیا آمده باشد، دیده‌اید؟ خداوند متعال در جواب سؤال آنها، آیه 59 (ان مثل عیسی عندالله...) از سوره آل‌عمران را نازل فرمود و به آنها اعلام کرد که عیسی(ع) همانند حضرت آدم(ع) است که بدون پدر و مادر به وجود آمد. وقتی که هیئت مسیحی بر جهل و ادعای خود اصرار ورزیدند، پیامبر اسلام(ص) [بر اساس دستور الهی] آنها را به مباهله فراخواند. آنها تا فردای آن روز از پیامبر(ص) مهلت درخواستند. اسقف اعظم [روحانی بزرگ هیئت مسیحی] به آنها چنین گفت: شما فردا به محمد(ص) نگاه کنید. اگر برای مباهله با فرزندان و اهل خود آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با اصحاب خود آمد، با او مباهله کنید، زیرا [در این صورت] چیزی در بساط ندارند. فردای آن روز پیامبر اکرم(ص) همراه علی بن ابی‌طالب، حسن و حسین و فاطمه آمد. آن حضرت(ص) دست علی بن ابی‌طالب را گرفته بود، حسن و حسین در پیش روی او راه می‌رفتند و حضرت فاطمه پشت سر آن حضرت(ص) بود.
هیئت مسیحی نیز در حالی آمدند، که اسقف اعظم آنها پیشاپیششان بود. هنگامی‌که او پیامبر اسلام(ص) را با آن چند نفر دید، درباره آنها سؤال کرد. به او گفتند که این پسرعمو و داماد او و محبوب‌ترین مردم نزد اوست و این دو پسر، فرزندان دختری او، از علی(ع) هستند و آن بانوی جوان دخترش فاطمه(ع) است که عزیزترین مردم نزد او و نزدیک‌ترین افراد به قلب اوست....
در این هنگام هیئت مسیحی از مباهله امتناع ورزید و اسقف اعظم مسیحیان به پیامبر اسلام(ص) گفت: یا اباالقاسم! ما با تو مباهله نمی‌کنیم، بلکه مصالحه می‌کنیم. پیامبر اسلام(ص) نیز با آنها بر پرداخت جزیه مصالحه نمود. [۴]
در روایتی آمده است که اسقف آنها گفت: «من صورت‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا تقاضا کنند که کوه‌ها را از جا برکند، چنین خواهد کرد. هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک مسیحی تا روز قیامت بر روی زمین باقی نخواهد ماند.» [۵]
همچنین در روایت دیگری آمده است که پیامبر اسلام(ص) پس از امتناع هیئت مسیحی از مباهله و رضایت دادن آنها به پرداخت جزیه چنین فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نمود، اگر آنها با ما مباهله می‌کردند، وادی آتش بر روی آنها می‌بارید.» [۶]

واقعه مباهله

واقعه مباهله در ۲۴ ذی‌الحجه سال نهم هجری روی داد و طی آن، پیامبر اسلام(ص) پس از مناظره با مسیحیان نجران و ایمان نیاوردن آنان، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند. با این حال مسیحیان نجران در روز موعود از این کار خودداری کردند. مباهله پیامبر(ص) نه تنها نشانگر حقانیت اصل دعوت پیامبر(ص) است، بلکه بر فضیلت همراهان او (حضرت علی، فاطمه و حسنین ) در این ماجرا دلالت می‌کند. بر اساس آیه مباهله، امام علی(ع) به منزلۀ نَفْس و جان پیامبر است.

ماجرای کامل مباهله که بین پیامبر(ص) و مسیحیان

هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه

بخش با صفای «نجران»، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت‌پرستی دست کشیده، و به آیین مسیحیت گرویده بودند.[۷]

پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامه‌ای به اسقف نجران،«ابوحارثه» نوشت و طیّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود. اینک مضمون نامه آن حضرت:

«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامه‌ای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می‌کنم، و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت می‌کنم. شما را دعوت می‌کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزیی از جان و مال شما دفاع می‌کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می‌شود.[۸]و برخی از مصادر تاریخی شیعه اضافه می‌کند که آن حضرت آیه مربوط به اهل کتاب را :قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم می‌باشد [۹]، که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شده‌اند نیز نوشت. [۱۰]

نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند. و برای تصمیم، شورایی مرکب از شخصیت‌های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. یکی از افراد طرف مشورت، «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت. وی در پاسخ «اسقف»، چنین اظهار نمود: اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است. بنابر این، من حق ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور می‌شدید؛ می‌توانستم راه‌حل‌هایی در اختیار شما بگذارم.

اما ناچارم مطلبی را تذکر دهم و آن اینکه: ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیده‌ایم: روزی منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد! شورا نظر داد که گروهی به عنوان «هیئت نمایندگی نجران» به مدینه بروند، تا از نزدیک با محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ تماس گرفته، دلائل نبوت او را مورد بررسی قرار دهند.

بدین ترتیب، شصت تن از ارزنده ترین و داناترین مردم «نجران» انتخاب گردیدند، که در رأس آنان سه تن پیشوای مذهبی قرار داشت:

۱ ـ «ابوحارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز بود.

۲ ـ «عبدالمسیح»، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل و تدبیر و کاردانی معروفیت داشت.

۳ ـ «اَیهَم» که فردی کهنسال و یکی از شخصیت‌های محترم ملت نجران به شمار می‌رفت.[۱۱]

هیئت نمایندگی، طرف عصر در حالی که لباس‌های تجملی ابریشمی بر تن و انگشترهای طلا بر دست و صلیب‌ها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پیامبر سلام کردند. ولی وضع زننده و نامناسب آنها آن هم در مسجد، پیامبر را سخت ناراحت نمود. آنان احساس کردند که پیامبر از آنان ناراحت شده است، اما علت ناراحتی را ندانستند. فوراً با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف، که سابقه آشنایی با آنان داشتند تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند. آنها اظهار داشتند که حل این گره به دست علی بن ابی طالب است. وقتی به امیرمؤمنان مراجعه کردند، علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخ آنها چنین گفت: شما باید لباس‌های خود را تغییر دهید و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت بیایید. در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت. نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پیامبر شرفیاب شده سلام کردند. پیامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان را داد و برخی از هدایایی را که برای وی آورده بودند؛ پذیرفت.
نمایندگان پیش از آنکه وارد مذاکره شوند، اظهار کردند که وقت نماز آنان رسیده است. پیامبر اجازه داد که نمازهای خود را در مسجد مدینه در حالی که رو به مشرق ایستاده بودند بخوانند.[۱۲]

مذاکره نمایندگان نجران

گروهی از سیره‌نویسان و محدثان و مورخان اسلامی، متن مذاکره نمایندگان نجران را با پیامبر نقل کرده‌اند، ولی مرحوم سید بن طاوس، خصوصیات مذاکره و سرگذشت مباهله را دقیقتر و جامعتر و مبسوطتر از دیگران نقل کرده است. وی تمام خصوصیات مباهله را از آغاز تا پایان از کتاب مباهله «محمد بن مطلب شیبانی» و کتاب عمل ذی الحجه «حسن بن اسماعیل» نقل کرده است. گوشه‌ای از مذاکرات آنان را که «حلبی» در سیره خود آورده است، در اینجا منعکس می‌نماییم.[۱۳] کسانی که می‌خواهند به تمام خصوصیات این واقعه تاریخی واقف شوند، به کتاب «اقبال» مرحوم ابن طاوس مراجعه نمایند [۱۴]. ولی نقل تمام جزئیات این واقعه بزرگ تاریخی ـ که متأسفانه برخی از سیره نویسان حتی در اشاره به آن کوتاهی نموده‌اند ـ از حوصله این کتاب خارج است. پیامبر: من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می‌کنم. سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان خواند.
نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه جهان است، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می‌نماییم.
پیامبر: اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده‌اید. چگونه می‌گویید که خدای یگانه را پرستش می‌کنید، در صورتی که شماها «صلیب» را می‌پرستید و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی‌کنید و برای خدا فرزند معتقدید؟ نمایندگان نجران: ما او را خدا می‌دانیم، زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گِل پرنده‌ای ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمام این اعمال، حاکی است که او خدا است!
پیامبر: نه! او بنده خدا و مخلوق او است که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود.
یک نفر از نمایندگان: آری او فرزند خداست زیرا مادر او مریم، بدون اینکه با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. پس ناچار باید پدر او همان، خدای جهان باشد.
در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید: وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون اینکه دارای پدری و مادری باشد از خاک آفرید.[ منظور آیه ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون ([۱۵] است و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که او فرزند خدا است، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته‌تر است، زیرا او نه پدر داشت و نه مادر!
نمایندگان نجران: گفتگوهای شما ما را قانع نمی‌کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خداوند بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.[۱۶]
در این موقع پیک وحی نازل گردید و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او به مجادله و محاجه بر‌می‌خیزند و زیر بار حق نمی‌روند؛ به مباهله برخیزد و طرفین از خداوند بخواهند که افراد دروغگو را از رحمت خود دور سازد. اینک آیه مباهله: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»[ سوره آل عمران / ۶۱] : هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند، بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم و لابه کنیم و بنالیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
طرفین به فیصله دادن مسأله از طریق مباهله آماده شدند و قرار شد که فردا همگی برای مباهله آماده شوند.

پیامبر به مباهله می‌رود

سرگذشت مباهله پیامبر اسلام، با هیئت نمایندگی نجران، از حوادث جالب و تکان‌دهنده و شگفت انگیز تاریخ اسلامی می‌باشد. اگر چه برخی از مفسران و سیره نویسان، در نقل جزئیات و تحلیل آن کوتاهی ورزیده‌اند، ولی گروه زیادی مانند زمخشری در کشاف،[۱۷] و امام رازی در تفسیر خود،[۱۸] و ابن اثیر در کامل،[۱۹] در‌این‌باره داد سخن را داده‌اند. اینک ما در اینجا بخشی از گفتار زمخشری را منعکس می‌نماییم:
وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی «نجران»، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه‌ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزید که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. این چهار تن، جز علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ و فاطمه دختر پیامبر و حسن و حسین کس دیگر نبود، زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن وجود نداشت. پیامبر فاصله منزل و نقطه‌ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد، با وضع خاصی طی نمود. او در حالی که حضرت حسین را در آغوش داشت و در برخی از روایات وارد شده است: پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود، و علی پیش روی پیامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت می‌کردند [۲۰] و دست حضرت حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و علی بن ابی‌طالب پشت سر وی حرکت می‌کردند؛ گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان «مباهله» به همراهان خود گفت: من هر موقع دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.
سران هیئت نمایندگی نجران، پیش از آنکه با پیامبر روبرو شوند به یکدیگر می‌گفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت وی یک فرد غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگرگوشه‌های خود به «مباهله» بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی، رو به درگاه الهی گذارد؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرأت هر چه تمامتر، حاضر است عزیزترین و گرامی‌ترین افراد نزد خود را نیز در معرض فنا و نابودی واقع سازد.
سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند، ناگهان قیافه نورانی پیامبر با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخه‌های شجره وجود او بودند، نمایان گردید. همگی با حالت بهت‌زده و تحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند، و از اینکه او جگرگوشه‌های معصوم و بی گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی‌دهد.
اسقف نجران گفت: من چهره‌هایی را می‌بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فوراً کنده می‌شود. بنابر این هرگز صحیح نیست ما با این قیافه‌های نورانی و با این افراد بافضیلت مباهله نماییم؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند!
سید بن طاووس دانشمند بزرگوار شیعه در کتاب «اقبال» نقل می‌کند: در روز مباهله گروه زیادی از انصار و مهاجر به نزدیکی نقطه‌ای که قرار بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگیرد آمده بودند. ولی پیامبر از منزل با همان چهار نفر حرکت کرد و در محل مباهله جز این پنج نفر از مسلمانان کس دیگر نبود. پیامبر وارد محل مباهله شد و عبای خود را از دوش برگرفت و بر روی دو درخت بیابانی که نزدیک یکدیگر بودند افکند و با همان هیئت پنج نفری که از منزل خود حرکت کرده بود زیر سایه عبا قرار گرفتند و هیئت نمایندگی نجران را به مباهله دعوت نمود.

انصراف هیئت نمایندگی نصرانی از مباهله

هیئت نمایندگی با دیدن وضع یادشده وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان «جزیه» (مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر رضایت خود را اعلام کرد، و قرار شد هر سال در برابر پرداخت یک مبلغ جزیی از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند. سپس پیامبر فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می‌شدند، صورت انسانی خود را از دست داده در آتشی که در بیابان برافروخته می‌شد می‌سوختند و دامنه عذاب به سرزمین «نجران» کشیده می‌شد. از عایشه نقل شده است: روز مباهله پیامبر اسلام چهار تن همراهان خود را زیر عبای مشکی رنگی وارد کرد و این آیه را تلاوت نمود: «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً». سپس زمخشری به بیان نکات آیه مباهله پرداخته و در پایان بحث می‌نویسد: سرگذشت مباهله و مفاد این آیه بزرگترین گواه بر فضیل اصحاب کساء بوده و سندی زنده بر حقانیت آیین اسلام است.

صورت صلح نامه

هیئت نمایندگی نجران از پیامبر درخواست کردند که مقدار مالیات سالانه آنان در نامه نوشته شود و در آن نامه امنیت منطقه «نجران» از طرف پیامبر تضمین گردد. امیرمؤمنان به فرمان پیامبر نامه زیر را نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان: این نامه‌ای است از محمد رسول خدا به ملت نجران و حومه آن. حُکم و داوری محمد درباره تمام املاک و ثروت ملت نجران این شد که: اهالی «نجران» هر سال دوهزار لباس که قیمت هر یک از چهل درهم تجاوز نکند به حکومت اسلامی بپردازند. آنان می‌توانند نیمی از آن را در ماه صفر و نیم دیگر را در ماه رجب پرداخت کنند و هرگاه از ناحیه «یمن» آتش جنگ شعله‌ور گشت باید ملت نجران به عنوان همکاری با دولت اسلامی، سی زره، سی اسب، سی شتر، به صورت عاریه مضمونه در اختیار ارتش اسلام بگذارند و پذیرایی نمایندگان پیامبر در سرزمین نجران به مدت یک ماه بر عهده آنان است.
و هر موقع نماینده‌ای از ناحیه وی به سوی آنان آمد؛ باید از او پذیرایی نمایند و جان و مال و سرزمین‌ها و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول او است؛ مشروط بر اینکه از هم اکنون از هر نوع رباخواری خودداری کنند و در غیر این صورت ذمه محمد از آنان بری بوده، تعهدی در برابر آنان نخواهد داشت.[۲۱]
این نامه روی پوست سرخی نوشته شد و دو نفر از یاران پیامبر به عنوان گواه زیر آن را امضاء نمودند. سرانجام پیامبر نامه را مهر نمود و به سران هیئت داد. این صلح‌نامه که مفاد آن را به طور اجمال در اینجا منعکس نمودیم، از شدت عدالت و دادگستری رهبری عالیقدر حکایت کرده و می‌رساند که حکومت اسلامی، بسان دولت‌های زورمند جهان نبوده، که از ضعف و بیچارگی طرف سوءاستفاده کند مالیات‌های سنگین را بر طرف تحمیل نماید؛ بلکه در تمام لحظات روح مسالمت و دادگری و اصول انسانی را در نظر گرفته گام از آن فراتر نمی‌نهاد.
مباهله یکی از معجزات باقی اسلام است، و هر فرد با ایمانی به پیروی از نخستین پیشوای اسلام می‌تواند در راه اثبات حقیقتی از حقایق اسلام با مخالف خود به مباهله بپردازد، و از خداوند جهان درخواست کند که طرف مخالف را کیفر بدهد و محکوم سازد. در برخی از روایات اسلامی نیز به این موضوع تصریح شده است. [۲۲]

همراهان پیامبر (ص) در جریان مباهله

مورّخین در مورد افرادی که پیامبر(ص) آنها را همراه خود به مباهله بـرد، اتـّفاق نـظر دارند و معتقدند که حضرت تنها حضرت علی، فاطمه و حسنین(ع) را با خود برای مباهله برد و هـیچ یک از اصـحاب یا خـاندان دیگر را نبرد. از جمله مورّخینی که به این مطلب اشاره کرده‌اند، عبارت‌اند از: یعقوبی در «تاریخ یعقوبی»، ابن قـتیبه دینـوری در «الامامۀ والسیاسۀ» [۲۳]، خرکوشی در «شرف النبی»، ابن‌اثیر در «الکامل» و «اسدالغابۀ» [۲۴]، ذهبی در «تاریخ اسـلام»، ابـن حـجر در «الاصابۀ»، مقریزی در «امتاع الاسماع»، صالحی در «سبل الهدی»، و حلبی در «سیره حلبی». [۲۵]
امّا عدّه‌ای از مورّخین اهـل‌سـنّت از آوردن نام حضرت علی(ع) امتناع کرده‌اند، مانند: بلاذری در «فتوح البلدان»، ابن سعد در «طبقات الکبـری»،[۲۶] بـیهقی در «دلائل النـبوۀ»، و ابن کثیر در «البدایۀ والنهایۀ». با اینکه ابن کثیر در جلد پنجم «البدایۀ والنهایۀ» نام حضرت عـلی(ع) را حـذف کرده است؛ امّا در جلد هفتم [۲۷] صفحۀ سیصد و سی و نه ذیل فضایل امیر‌المـؤمنین عـلی بـن ابی‌طالب(ع) روایت «سعد بن ابی وقّاص» را آورده است که می‌گوید: «این آیه در حقّ حضرت علی(ع) نازل شده است. » که ابـن کثـیر ناخواسته اعتراف می‌کند که حضرت علی(ع) نیز در جریان مباهله حضور داشته است.
در نـهایت بـا بررسی منابع تاریخی به این نتیجه می‌رسیم که اکثر مورّخین اهل سنّت اتّفاق نظر دارند که پیامبر گرامی اسـلام(ص) هـنگام مباهله عزیزترین و محبوب ترین افراد خاندان خود را با خود بردند و هیچ کس دیگـری از خـاندان یا اصحاب را در این واقعه شرکت ندادند. که نشانگر این مـطلب اسـت که مـنظور خدا و پیامبرش از خاندان پیامبر(ص) کیان‌اند و سفارشات قـرآن بـه رعایت و محبّت به ذوی القربی شامل چه کسانی می‌شود.

آیه مباهله از دیدگاه روایات فریقین

اگر به منابع حدیثی و تفسیری مذهب اهل‌بیت(ع) و اهل سنت نگاه کنیم، خواهیم دید که درباره آیه شریفه مباهله، روایات بسیاری از پیامبر اسلام(ص)، اهل‌بیت(ع) و اصحاب و تابعین نقل شده است. در اینجا قبل از ذکر نمونه‌هایی از این روایات، نگاهی گذرا به منابع فریقین می‌کنیم و قسمتی از منابع متعدد این روایات را ارائه می‌دهیم:

1- صحیح مسلم، مسلم نیشابوری(متوفای 261ق)، ص 1042، ح 32 (کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابی‌طالب).

2- الجامع الصحیح (سنن ترمذی)، ابو عیسی محمد بن عیسی ترمذی(209ـ297ق)، ج 5، ص 225، ح 2999.

3- اسباب النزول، واحدی نیشابوری (متوفای 468ق)، ص 90ـ91.

4- المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری (متوفای 405ق)، ج 3، ص 150.

5- جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری (متوفای 310ق) ج 3، ص 300ـ301، جزء 3.

6- تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم (متوفای 327ق)، ج 2، ص 667ـ668، احادیث 3616ـ3619.

7- تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر دمشقی (متوفای 774ق)، ج 1، ص 379.

8- الدر المنثور فی التفسیر المأثور، جلال‌الدین سیوطی(متوفای 911ق)، ج 2، ص 231ـ233.

9- تفسیر الکشاف، جارالله زمخشری (متوفای 538ق)، ج 1، ص 368ـ370.

10- الجامع الاحکام القرآن، قرطبی (متوفای 671ق)، ج 3، ص 104( چاپ مصر، 1936م).

11- تفسیر السمرقندی، نصربن محمد سمرقندی (متوفای 375ق)، ج 1، ص 274ـ275.

12- تفسیر الفخرالرازی، فخر رازی ( 544ـ604ق)، ج 8، ص 88ـ89.

13- تفسیر البیضاوی، عبدالله بن عمربیضاوی (متوفای 791ق)، ج 1، ص 163.

14- المسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 185، چاپ مصر.

15- دلائل النبوه، حافظ ابونعیم اصفهانی، ص 297.

16- جامع الاصول، ابن اثیر، ج 9، ص 470، السنه المحمدیه، مصر.

17- تذکره الخواص، ابن جوزی، ص 17.

18- تفسیر روح المعانی، آلوسی، ج 3، ص 167، منیریه، مصر.

19- تفسیر الجواهر، شیخ طنطاوی، ج 2، ص 120، چاپ مصر.

20- الاصابه، احمد بن حجرعسقلانی، ج 2، ص 503، چاپ مصر.

21- تفسیر العیاشی، ابونصر محمد بن مسعود بن عیاش سمرقندی، ج 1، ص 175ـ177، احادیث 54، 57 ،58 و 59.

22- تفسیر فرات الکوفی، ص 85ـ90، ح 61.

23- الامالی، شیخ طوسی (385ـ460ق)، ص 307، ح 616.

24- التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی (385ـ460ق)، ج 2، ص 484.

25- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، شیخ طبرسی(متوفای 548ق)، ج 2، ص 762ـ763.

26- البرهان فی تفسیر القرآن، سیدبحرانی (متوفای 1091ق)، ج 2، ص 49ـ50، ح 9،12،13، و14.

27- تفسیر نورالثقلین، حویزی (متوفای 1112ق) ج 1، ص 349، ح 163.

28- تفسیر ابوالفتوح رازی (متوفای 554ق)، ج 4، ص 360ـ361.

شایان ذکر است که قاضی نورالله شوشتری در کتاب احقاق الحق حدوداً شصت نفر از بزرگان (مفسران، محدثان و…) اهل سنت را نام می‌برد که به اختصاص آیه مباهله به اهل‌بیت(ع) تصریح نموده‌اند. اکنون پس از آشنایی اجمالی با قسمتی از منابع روایات مربوط به آیه مباهله، با مراجعه به تعدادی از منابع تفسیری و حدیثی مذهب اهل‌بیت(ع) و اهل سنت، نمونه‌هایی از احادیث و روایات را ذکر می‌کنیم و در پایان به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از روایات خواهیم پرداخت.

منابع مذهب اهل‌بیت(ع)

1- قال امام علی(ع)... لما نزلت هذه الایه «قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم...» اخذ بید علی و فاطمه و ابنیهما(ع)، فقال رجل من النصاری(الیهود): لاتفعلوا فتحیبکم عنت...(7)؛ امام علی(ع) فرمود:... هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر(ص) دست علی، فاطمه و دو پسر او(ع) را گرفت و برای مباهله آمد. که در این هنگام مردی از مسیحیان (و یا مردی از یهود) گفت: (با این‌ها مباهله) نکنید که به مشقت گرفتار می‌شوید.

2- امام صادق(ع) نقل می‌کند که از امیرالمؤمنین، امام علی(ع) درباره فضایلش سؤال شد. آن حضرت(ع)، قسمتی از فضایل خود را برای آنها بازگو نمود. گفتند: (یا علی!) باز هم بگو. آن حضرت فرمود: «نزد پیامبر(ص) دو نفر از احبار نصارا از اهل نجران آمدند و درباره عیسی(ع) به مباحثه پرداختند. خداوند متعال هم آیات مباهله را نازل فرمود. پس از این پیامبر(ص) دست علی(من)، حسن و حسین و فاطمه را گرفت و کف دست خود را به سوی آسمان گشود و آنها را به مباهله فراخواند.»(8)

3- «عن ابی جعفر(ع) فی قوله «ابنائنا و ابنائکم»(یعنی) الحسن و الحسین، «انفسنا و انفسکم» رسول‌الله(ص) و علی(ع). «و نسائنا و نسائکم» فاطمه الزهراء(س)؛(9) امام باقر(ع) درباره آیه مباهله فرمود: منظور از «پسران ما...» حسن و حسین و منظور از «خودمان...»، پیامبر خدا(ص) و علی(ع) و منظور از «زنانمان...»، فاطمه زهرا(س) است.»

4- حضرت امام رضا(ع) در یک مجلس علمی که مأمون عباسی آن را در کاخ خود برگزار نموده بود، چنین فرمود: «خداوند، بندگان پاک خود را در آیه مباهله مشخص ساخته و به پیامبرش دستور [انجام مباهله با مسیحیان نجران] داده است.... به دنبال نزول آیه، پیامبر(ص)، علی و فاطمه، حسن و حسین(ع) را با خود به مباهله برد.... این مزیتی است که هیچ‌کس در آن بر اهل‌بیت(ع) پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که قبل از آن هیچ‌کس از آن برخوردار نبوده است.»(10)

5- عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش (سعد بن ابی وقاص) نقل می‌کند که روزی معاویه به وی گفت: چه چیز مانع می‌شود که ابوتراب (علی بن ابی‌طالب) را سبّ کنی؟ سعد بن وقاص گفت: به خاطر سه خصلتی که در او دیده‌ام و یکی از آنها چنین است: «لما نزلت آیه المباهله (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم...) اخذ رسول‌الله(ص) بید علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) قال: هؤلاء اهلی؛(11) هنگامی که آیه مباهله نازل شد... پیامبر خدا(ص) دست علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را گرفت و چنین گفت: اینان اهل‌بیت من هستند.»

6- عن سعد بن ابن وقاص قال...لما نزلت هذه الایه «ندع ابنائنا و ابنائکم» دعا رسول‌الله(ص) علیا و فاطمه و حسنا و حسینا(ع) و قال: اللهم هؤلاء اهلی؛(12) سعد بن ابی وقاص می‌گوید: هنگامی که این آیه [مباهله ]... نازل شد، پیامبر خدا(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را فراخواند و گفت: خداوندا! اینان اهل من هستند.»

منابع مذهب اهل سنت

1- «قال جابر: و فیهم نزلت «ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم» قال جابر: «انفسنا و انفسکم» رسول‌الله(ص) و علی بن ابی‌طالب و «ابنائنا» الحسن و الحسین و «نسائنا» فاطمه؛(13) جابر می‌گوید: [این آیه مباهله] درباره آنها [اهل‌بیت] نازل شده است… منظور از «خودمان» رسول خدا و علی بن ابی‌طالب است، منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه است.»

2- «عن زید بن علی فی قوله: «تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم...» الآیه، قال: کان النبی(ص) و علی و فاطمه و الحسن و الحسین؛[۲۸] از زید بن علی نقل شده است که درباره آیه مباهله گفت: آنان پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین بودند.»

3- عن السدی «فمن حاجک فیه من بعد ماجائک من العلم...الایه» فأخذ یعنی النبی(ص) بید الحسن و الحسین و فاطمه و قال لعلی اتبعنا، فخرج معهم. فلم یخرج یومئذ النصاری و قالوا: انا نخاف ان یکون هذا النبی(ص) و لیس دعوه النبی کغیرها، فتخلفوا عنه یومئذ. فقال النبی(ص): لوخرجوا لاحترقوا فصالحوه علی صلح...؛[۲۹] سدی نقل می‌کند: هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا(ص) دست حسن و حسین و فاطمه را گرفت و به علی فرمود که به دنبال آنها بیاید و بدین وسیله جهت مباهله آماده شدند، ولی مسیحیان حاضر به مباهله نشدند و گفتند: ما می‌ترسیم که این همان پیامبر خدا باشد و دعای پیامبر مانند دعای دیگران نیست. بدین‌جهت در آن روز از مباهله امتناع ورزیدند. پیامبر خدا(ص) فرمود: اگر آنها مباهله می‌کردند، می‌سوختند. بنابراین پیامبر خدا(ص) با آنها مصالحه نمود»

5- عامر بن سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل می‌کند که روزی معاویه بن ابی سفیان به وی گفت: چرا ابوتراب(علی بن ابی‌طالب) را سبّ می‌کنی؟ سعد بن ابی وقاص گفت: به خاطر سه خصلتی که پیامبر خدا درباره وی فرموده است... [و یکی از آنها چنین است]: «و لما نزلت هذه الآیه «فقل ندع ابنائنا و ابنائکم» دعا رسول‌الله(ص) علیا و فاطمه و حسنا و حسینا، فقال: اللهم هؤلاء اهلی؛[۳۰]هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر خدا(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین را فراخواند و سپس گفت: خداوندا! اینان اهل من هستند.» حاکم نیشابوری (متوفای 405ق) پس از نقل این روایت چنین می‌نویسد: «هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه؛[۳۱] این حدیث بر اساس شرط[صحت و پذیرش حدیث] بخاری و مسلم، صحیح است، ولی آن دو این روایت را نقل نکرده‌اند.»

5- جابر بن عبدالله نقل می‌کند که هیئتی از اهل نجران پیش پیامبر اسلام(ص) آمدند و با آن حضرت(ص) به گفت‌وگو پرداختند. پیامبر اسلام(ص) آنها را به مباهله (ملاعنه) دعوت نمود و قرار گذاشتند که فردای آن روز مباهله کنند. فردای آن روز، پیامبر خدا(ص) دست علی، فاطمه، حسن و حسین را گرفت و آنها را به مباهله فراخواند، ولی آنها از انجام مباهله امتناع ورزیدند و به پرداخت جزیه رضایت دادند. پیامبر اسلام(ص) پس از آن فرمود: «قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نمود، اگر آنها مباهله می‌کردند، بر روی آنها یک وادی آتش می‌بارید.» [۳۲]

6- قال الشعبی: «ابنائنا» الحسن و الحسین «و نسائنا» فاطمه، «و انفسنا» علی بن ابی‌طالب؛
همان، ص 91.
شعبی می‌گوید: منظور از «پسران ما» حسن و حسین و منظور از «زنان ما» فاطمه و منظور از «خودمان» علی بن ابی‌طالب است.»

مواردی كه پيامبر اسلام علی (علیه‌السلام) را جان خويش شمارد:

در جهت تأييد و تحكيم بيان قرآن و آشكار شدن مقام و منزلت علی (علیه‌السلام) كه تنها مصداق «انفسنا» در آيه مباهله است بايد به سيره نبوی بازگشت و از پيوستگی و وابستگی پيامبر به علی و علی به پيامبر اندكی بازگفت. اين نحوه ارتباط خاص از مطالعه مقاطعی چند از حيات پيغمبر به‌خوبی آشكار می‌شود:

۱ ـ رسول‏ خدا به هيئت ثقيف گفت اسلام آوريد وگرنه مردی را به‌سوی شما می‌فرستم كه از من است يا فرمود چون جان من است. پس گردن‌های شما را می‌زند و زن و فرزندان شما را اسير خواهد كرد و اموال شما را خواهد گرفت. عمر گويد هیچ‌گاه چون آن روز علاقه‌مند به رياست نشدم و سينه خود را جلو دادم شايد كه حضرت بفرمايد اين ولی آن حضرت متوجه علی (ع) شد و دست او را گرفت و دوبار گفت او اين شخص است. [۳۳] اين حديث و چند حديث مشابه آن در بسياری از كتب اهل‌سنت نقل شده است كه در اين احاديث يكی از تعابير زير آمده است«رجلا منی»، «رجلا مثل نفسی»، «رجلا كنفسی»، «رجلا عديل نفسی».

۲. از ابوذر نقل شده است كه رسول‏ خدا فرمود: يا از كار خويش دست برمی‌دارند و يا به‌سوی آنها می‌فرستم مردی كه چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا خواهد كرد... عمر پرسيد منظور حضرت كيست من گفتم تو و رفيقت مقصود او نيستيد. گفت پس چه كسی مقصود است؟ گفتم آن كه نعل را وصله می‌زند و علی (ع) آن هنگام نعل رسول ‏خدا را وصله می‌زد. [۳۴] در اين حديث هم تعبير شده است«رجلا كنفسی».

۳ ـ رسول‏ خدا (ص) از برخی اصحاب خود ذكری به ميان آوردند و چون از ايشان درباره علی (ع) پرسيدند، آن حضرت فرمود آيا از شخص درباره خودش سؤال می‌شود. عين كلام رسول ‏خدا در مورد علی (ع) چنين نقل شده است: «هل يسأل الرجل عن نفسه» [۳۵] و در جای ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود شما از من درباره مردم پرسيديد ولی از نفس من چيزی نپرسيديد. در اين روايت آمده است: «سأل[النبی‏] عن بعض اصحابه فقال له قائل فعلی فقال ما سألتنی عن الناس و لم تسألنی عن نفسی» [۳۶] و نيز از طريق اهل‌سنت نقل شده كه از رسول‏ خدا پرسيدند محبوب‌ترین مردم نزد شما كيست؟ فرمود عائشه. پرسيدند از مردان چه كسی؟ فرمود پدر او [يا پدر آن دو] آن‌گاه فاطمه گفت ای رسول‌ ‏خدا چطور شما در حق علی چيزی نگفتيد. آن حضرت فرمود علی جان من است. آيا ديده‏ای كه شخصی در مورد نفس خويش چيزی بگويد. در اين روايت نيز آمده است«ان عليا نفسی هل رأيت احدا يقول فی نفسه شيئا». [۳۷] از نظر شيعه مجعول بودن صدر اين حديث واضح است ولی ذيل آن جای ترديد ندارد چون مؤيدات آن بسيار است؛ درحالی‌که نزد اهل‌سنت قضيه به‌عکس است و برای آنها ذيل حديث ممكن است مورد ترديد قرار گيرد و لذا ناقل حديث اضافه می‌کند كه تتمه اين حديث كه سخن فاطمه (س) است از عبدالله‏بن عمرو نقل شده است و دلالت بر صحت اين زيادی می‌کند، روايت صحيحی كه گويد چون آيه مباهله نازل شد، رسول‏ خدا حسن و حسين و فاطمه و علی را جمع كرد و اين دلالت دارد كه نفس علی نفس رسول ‏خدا است. [۳۸]

۴ـ زمخشری در تفسير خود آورده است كه پيغمبر خدا وليدبن عقبه و به نقلی خالدبن وليد را به‌سوی بنی‏المصطلق فرستاد. چون آنان برای استقبال از فرستاده رسول‏خدا بيرون آمدند. او خيال كرد كه برای جنگ بيرون آمده‏اند. پس به‌سوی رسول ‏خدا بازگشت و گفت كه آنان مرتد شده‏اند و زكات نمی‌دهند. اين جا بود كه رسول‏ خدا (ص) فرمود يا از كار خويش دست می‏كشيد و يا به‌سوی شما می‌فرستم مردی را كه نزد من چون جان من است آن‌گاه با دست خود به كتف علی (ع) زد. [۳۹] در اين نقل نيز تعبير شده است به: «لتنتهن او لابعث اليكم رجلا هو عندی كنفسی يقاتل مقاتلتكم و يسبی ذراريكم».

۵ـ در جمعه آخر ماه شعبان رسول ‏خدا خطبه‏ای خواند و از روی آوردن ماه رمضان و بركات آن مردم را آگاه ساخت در پايان اين خطبه است كه علی (ع) پرسيد ای رسول ‏خدا با فضيلت ‏ترين كارها در اين ماه چيست؟ آن حضرت فرمود: ای ابوالحسن بهترين اعمال در اين ماه اجتناب از محرمات الهی است سپس پيامبر خدا گريست علی (ع) پرسيد ای رسول‏ خدا چه چيز شما را گرياند؟ فرمود ای علی می‏ گريم بر حلال شدن و مباح شمردن خون تو در اين ماه. تا آن جا كه رسول‏ خدا فرمود ای علی كسی كه تو را بكشد بدون ترديد مرا كشته و كسی كه با تو دشمنی ورزد در حقيقت با من دشمنی ورزيده است و آن كه به تو ناسزا گويد مرا ناسزا گفته زيرا تو به‌راستی به منزله جان من هستی روح تو از روح من است و سرشت و طينت تو از طينت من است. همانا خداوند من و تو را با يكديگر آفريد و با هم برگزيد، مرا برای نبوت اختيار كرد و تو را برای امامت. پس هر كس امامت تو را انكار كند نبوت مرا انكار كرده است. [۴۰] در اين روايت نيز آمده است«لأنك منی كنفسی».

۶ـ در حديث مناشده، اميرالمؤمنين اصحاب شوری را مخاطب قرار داده و می‏ فرمايد آيا در ميان شما كسی هست كه رسول خدا او را چون جان خويش خوانده باشد. در متن اين حديث نيز آمده است: قال علی (ع): نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسول‏الله (ص) «انت كنفسی و حبك حبی و بغضك بغضی؟ قالو: لا [۴۱]. نظير همين سخن از زبان عامربن واثله نقل شده است كه گويد بعد از مرگ عمر و در روز شوری شنيدم كه علی (ع) می‌‏گفت... نشدتكم بالله هل فيكم احد قال له رسول‌الله (ص)‏ لينتهين بنو وليعة او لأبعثن اليهم رجلا كنفسی طاعته كطاعتی و معصيته كمعصيتی يغشاهم بالسيف غيری؟ قالو اللهم لا. [۴۲] اينها مواردی بود كه ما با نظری سريع به منابع بدان برخورد كرديم و البته نمی‌توان گفت كه شواهد منحصر در همين مقدار است. (آيت‏الله ميلانی در كتاب«قادتنا كيف نعرفهم»[۴۳] اشاره می‌کند كه مرحوم بحرانی در«غاية المرام» از طرق اهل‌سنت سيزده حديث آورده است كه در همه آنها علی (ع) نفس رسول خدا شمرده شده است.)

دیگر مویدات و شواهد بر نفس پیامبر بودن حضرت علی

نصوصی كه در سابق از منابع شيعی و سنی نقل شد به صراحت دلالت داشت كه رسول‏ خدا (ص) علی (ع) را جان خويش شمرده است. ولی در اين جا ادله ديگری است كه صراحت بدين معنا ندارد ولی می‌تواند مويد و شاهد بر صحت مدعا باشد.

اين ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسيم می‌شود:

۱ـ رواياتی كه دلالت دارد علی (ع) پرورش‌یافته رسول ‏خدا و از طفوليت مأنوس بدان حضرت بود و حتی سر وحی از علی (ع) پوشيده نبود. از جمله اين روايات سخن دلنشين علی (ع) در خطبه قاصعه است كه می‌فرماید: من در كوچكی سینه‌های عرب را به زمين رساندم و شاخه‌های نو برآمده قبيله ربيعه و مضر را شكستم و شما قدر و منزلت مرا نسبت به رسول خدا (ص) به سبب خويشی نزديك و منزلت خاصی كه داشتم می‌دانید. زمان كودكی مرا در كنار خود پرورش داد و به سينه‏اش می‌چسباند و در بسترش مرا در آغوش خود نگه می‌داشت و تنش را به من ماليد و بوی خوش خود را به من می‌بويانيد و چيزی را می‌جوید و آن‌گاه در دهان من لقمه می‌کرد و دروغ در گفتار و خطا و اشتباه در كردار از من نيافت و خداوند بزرگ‌ترین فرشته‏ای از فرشتگانش را از وقتی كه پيغمبر (ص) از شير گرفته شده بود هم‌نشین آن حضرت گردانيد كه او را در شب و روز به راه بزرگواری‌ها و خوهای نيكوی جهان سير دهد و من پی او می‌رفتم مانند رفتن شتر در پی مادرش، در هر روزی از اخلاق خود نشانه‏ای آشكار می‌ساخت و پيروی از آن را به من امر می‌فرمود و در هر سالی مجاورت بحراء (كوهی است نزديك مكه) را برمی‌گزید و من او را می‌دیدم و شخص ديگری نمی‌دید و در آن زمان اسلام در خانه‌ای نيامده بود مگر خانه رسول‏خدا (ص) و خديجه كه من سومين ايشان بودم. نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم و چون وحی بر آن حضرت نازل شد صدای ناله شيطان را شنيدم گفتم ای رسول ‏خدا اين چه صدايی است؟ فرمود اين شيطان است كه از پرستيده شدن نوميد گشته است. تو می‌شنوی آن چه من می‌شنوم و می‌بینی آن چه من می‌بینم جز آن كه تو پيامبر نيستی ولی وزير و بر خير و نيكويی هستی. [۴۴]

۲ـ رواياتی كه دلالت دارد رسول‏ خدا (ص) خود و علی (ع) را دو نور مشتق از يك منبع و دو فرع مشتق از يك اصل و دو برادر و دو ياور جداناپذير به شمار آورده است. در نامه ۴۵ نهج‌البلاغه كه علی (ع) عامل خويش عثمان ‏بن حنيف را مخاطب قرار داده است، نسبت خود به رسول ‏خدا را چون دو نور مشتق از يك جا و دو نخل روييده از يك ‏بن دانسته است [۴۵] و می‏فرمايد: «انا من رسول‌الله كالضوء من الضوء و كالصنو من الصنو و الذراع من العضد». باز از خود آن حضرت نقل است كه چون رسول ‏خدا ميان اصحاب خويش برادری انداخت من گفتم ای رسول ‏خدا ميان اصحاب خود اخوت برقرار ساختی ولی مرا بدون برادر رها كردی پس آن حضرت فرمود: «انما اخترتك لنفسی انت اخی فی الدنيا و الآخرة و انت منی بمنزلة هارون من موسی». [۴۶] اهل‌سنت از رسول‏ خدا نقل كرده‏اند كه فرمود: من و علی در پيشگاه خداوند نوری بوديم قبل از خلقت آدم به چهارده هزار سال كه دو جزء شديم يكی من و ديگری علی. و در احاديث ديگر اضافه شده است كه چون آدم خلق شد آن نور در صلب او قرار گرفت و در صلب انبياء بعد نيز آن نور واحد بود تا در صلب عبدالمطلب جدا شد پس در من نبوت و در علی خلافت است [۴۷] و نيز روايات بسياری كه دراين تعبير مشتركند«انا و علی من شجرة واحدة و ساير الناس من شجر شتی». [۴۸] و يا روايتی كه از رسول ‏خدا نقل شده است: «انا و علی من نور واحد و انا و اياه شی‏ء واحد و انه منی و انا منه لحمه لحمی و دمه دمی يريبنی ما أرابه[ای يسوؤنی و يزعجنی ما يسوؤها و يزعجها] و يريبه ما أرابنی». [۴۹] و باز از همين قبيل است رواياتی كه علی (ع) خصلت‌های ده‌گانه‌ای برای خود برشمارد كه رسول‏ خدا بدو داده است. در يكی از اين روايات آمده است كه برای من يكی از اين خصلت‌ها از تمام آن چه آفتاب بر آن می‌تابد مسرت‌بخش‌تر است. آن‌گاه آن حضرت فرمود: «قال لی رسول‏الله‏ (ص) يا علی انت الأخ و انت الخليل، و انت الوصی و انت الوزير و انت الخليفة فی الاهل و المال و فی كل غيبة اغيبها و منزلتك منی كمنزلتی من ربی و انت الخليفة فی امتی وليك وليی و عدوك عدوی و انت اميرالمؤمنين و سيد المرسلين من بعدی. [۵۰] و پرواضح است كسی كه اين صفات را دارد چون جان رسول‏ خدا خواهد بود.

۳ـ روايات بسياری كه دلالت دارد رسول خدا (ص) خود را از علی (ع) و علی (ع) را از خود دانسته است. اين روايات در مقاطع مختلف با تعابير مشابه به هم از رسول‏ خدا (ص) نقل شده است مثل«علی منی و انا من علی» و«انه منی و انا منه» و «انت منی و انا منك» و مثل«لايبلغ عنی الا رجل منی» كه در جريان ابلاغ سوره برائت بر مشركين به‌توسط علی (ع)‏، از آن حضرت شنيده شد و اگر بخواهيم باز هم به نمونه‌ای اشاره كنيم بايد از سخن رسول‏ خدا در جريان نبرد احد ياد كنيم آن‌گاه كه ديد علی (ع) چون پروانه‏ای برگرد شمع وجودش می‌چرخد و بر دشمنان شمشير می‌زند و جبرئيل در حق او می‌گوید«هذه هی المواساة»، پس حضرتش فرمود«انه منی و انا منه» و جبرئيل گفت«و انا منكما». [۵۱] ابن بطريق پس از نقل بيست مورد از مواردی كه اين حديث نقل شده است می‌گوید «من» در اين روايات به چهار معنا می‌تواند باشد: ابتدای غايت، تبعيض، زائده و تبيين جنس و تنها احتمال چهارم می‌تواند صحيح باشد. آن‌گاه معنای اين روايات چنين خواهد بود كه علی از جنس من است در جهت تبليغ و اداء و وجوب اطاعت. رسول‏ خدا منصب نبوت و امامت داشت و استحقاق علی (ع) برای امامت مانند استحقاق رسول‏ خدا برای امامت است و خصوصاً تعبير«انا منه» نشان از مزيد شأن و جلالت علی (ع) است. [۵۲]

۴ـ رواياتی كه پيامبر خدا مقام و منزلت علی را در نزد خود به مانند سر برای بدن دانسته است. [۵۳] تعابير وارد در اين روايات چنين است:

  • «علی منی مثل رأسی من بدنی»
  • «علی بمنزلة رأسی من بدنی»
  • «علی منی كرأسی من بدنی»

۵ـ روايات متعددی كه در آنها به نقل از رسول‏خدا آمده است كه من و علی دو پدر اين امت هستيم. [۵۴] تعابير وارد در اين روايات چنين است:

  • «انا و علی ابوا هذه الامة»
  • «يا علی انا و انت و ابوا هذه الامة»
  • «انا و انت موليا هذا الخلق»

۶ـ زيارت اميرالمؤمنين در روز تولد رسول‏خدا (ص) و در روز و شب مبعث رسول‏ خدا (ص) كه در كتب ادعيه و زيارات وارد شده است، نشان از آن است كه جان علی و جان پيغمبر يكی است و زيارت علی همان زيارت رسول ‏خداست.

محدث قمی در مفاتیح‌الجنان در بيان دومين زيارت از زيارات مخصوص اميرالمؤمنين به نقل از سید بن طاووس آورده است كه در هفدهم ربيع‏الاول (روز ولادت رسول ‏خدا) امام صادق (ع) بدين زيارت علی (ع) را زيارت كرد و آن را به محمد بن مسلم تعليم داد. محدث قمی در همان جا آورده است كه مردی اعرابی به خدمت رسول‏ خدا (ص) مشرف شد و عرض كرد يا رسول‌الله منزل من دور از منزل شماست و گاه كه به اشتياق زيارت و ديدن شما می‌آیم، ملاقات شما برايم ميسر نمی‌شود و علی ‏بن ابی‌طالب را ملاقات می‌کنم و او مرا به سخن و مواعظ خود مأنوس می‌کند و من با حال اندوه و حسرت بر نديدن شما باز می‌گردم.

پس آن حضرت فرمود هر كه علی را زيارت كند مرا زيارت كرده است و هر كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. اين را از جانب من به قوم خود برسان و هر كه به زيارت او برود البته به نزد من آمده است و در قيامت او را جزا خواهد داد من و جبرئيل و صالح المؤمنين. و نيز محدث قمی در بيان سومين زيارت از زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين در روز و شب مبعث (بيست و هفتم رجب) زياراتی را به نقل از شيخ مفيد و سيدبن طاووس آورده است كه تأمل در مضامين بلند اين زيارت ‏نامه و زيارت‏نامه پيشين از مقام و منزلت خاص آن حضرت در نزد رسول ‏خدا پرده برمی ‏دارد.[۵۵]

وجوه اهمیت واقعۀ مباهله

اهمیت و پیام روشن واقعۀ تاریخی مباهله و آیه متناظر با آن نظر محققان شیعه و سنی و حتی پاره‏ای از مستشرقان را جلب کرده است. نخستین موضوعی که در این آیه جلب‌توجه می‌کند این است که مباهله را می‌توان نشانۀ روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) در مسئلۀ رسالت دانست؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد؛ یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد. به طور مسلم ورود به چنین میدانی بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجه‌ای جز رسوایی دعوت‌کننده نخواهد داشت، و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به این میدان قدم نمی‌گذارد.

وجه اهمیت دیگر ظهور حقانیت اسلام در برابر مسیحیت است. این اثبات حقانیت به حدی قاطع بود که تا به امروز نیز هیچ عالم و عابد مسیحی نخواسته است که بار دیگر به میدان مباهله با مسلمانان درآید و مسیحیان علایم پیغمبر خاتم را که در کتب آسمانی خودخوانده بودند، بر پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) منطبق دیدند و او را در ادعای نبوت بر حق ‏دانستند، ولی نخواستند از دین خود و موقعیت ویژه‏ای که نزد مردم خود پیدا کرده‏اند دست بکشند. به تعبیر قرآن «الّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و إن فریقاً منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» [۵۶]کسانی که به ایشان کتاب داده‌ایم او را همچون پسران خود می‌شناسند، و به‌یقین گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می‌دارند، درحالی‌که خودشان می‌دانند.

یکی دیگر از وجوه اهمیت مباهله اثبات فضیلتی‏ عظیم برای علی‏ (علیه‌السلام) و زهرا (علیهاالسلام) و حسنین‏ (علیهماالسلام) که تنها همراهان رسول‏ خدا در این ماجرا بودند و اینکه پیامبر اینان را از میان فرزندان و زنان و اصحاب خود برگزید بهترین دلیل بر علو مرتبه و منزلت آنها نزد خدا و رسول ‏خداست.

واقعه مباهله و آیه مباهله به‌روشنی بر برتری و فضیلت اهل‌بیت و آل‌عبا دلالت دارد.[۵۷] حتی به‌جرئت می‌توان گفت آیه در فضیلت اهل‌بیت پیامبر نازل شده است. [۵۸] سند این امر روایات و تفاسیری است که به‌وفور در تفاسیر شیعه و اهل‌سنت یافت می‌شوند. [۵۹] و نمونۀ بارز آن سخن امام رضا (علیه‌السلام) در این ‌باره است: «خداوند بندگان پاک خود را در آیۀ مباهله مشخص ساخته و به پیامبرش دستور انجام مباهله با مسیحیان را داده است. به دنبال نزول این آیه، پیامبر اکرم، علی و فاطمه و حسنین (صلوات‌الله علیهم اجمعین) را با خود به مباهله برد. این مزیتی است که هیچ‌کس در آن، بر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرافتی است که قبل از آن هیچ‌کس از آن برخوردار نبوده است». [۶۰]

در این آیه از اهل‌بیت تعبیر به «انفس» و «نساء» و «ابناء» شده است؛ یعنی از میان همه مردان و زنان و فرزندان، فقط این بزرگواران به این تعابیر خوانده شده‌اند و این از مناقب ارزشمند برای آنان است؛ به‌خاطر همین، حضرت علی علیه‌السلام در روز تعیین جانشین برای خلیفه دوم، با این منقبت، بر اهل شوری استدلال کرد که: «شما را سوگند می‏دهم به خدا که هیچ‌کدام از شما به رسول در نسب نزدیک‌تر از من هست و غیر از من کسی دیگر در میان شما هست که اولاد او، اولاد رسول اللَّه و نساء او، نساء رسول اللَّه باشد»؟ گفتند: نه هیچ‌کدام از ما این منزلت ندارد .[۶۱]

وجه اهمیت بعدی دلالت آیۀ مباهله بر امامت علی‏ (علیه‌السلام) است. چرا که کلمۀ «انفسنا» در آیۀ مذکور شاهد بر وجود مقام و منزلتی برای خصوص علی‏ (علیه‌السلام) نزد رسول ‏خداست که هیچ‌کس بدان نرسیده است و نخواهد رسید و هموست که در لسان وحی نفس پیغمبر شمرده شده است و از اینجاست که می‏توان گفت علی‏ (علیه‌السلام) افضل صحابه بلکه افضل خلق بعد از رسول‏خدا (صلی‌الله علیه و آله) است و طبعاً همۀ کمالاتی که برای رسول‏ خدا (صلی‌الله علیه و آله) ثابت است، برای او نیز ثابت می‏گردد، مگر اصل نبوت.

روز بیست و چهارم ذیحجّه از این لحاظ شریف است که علاوه بر ثابت شدن نبوت پیامبر خدا (ص)، ولایت را نیز تثبیت کرد که با اوّلی ( ثابت شدن نبوت پیامبر خدا (ص)بنای اسلام استوار گردید و با دوّمی ( ثابت شدن ولایت ) مبانی ایمان تحکیم یافت. در سوالات مأمون از حضرت رضا (ع) نقل شده که مأمون به حضرت گفت:« دلیل بر خلافت جدت علی ابن ابی‌طالب علیهماالسلام چیست؟ حضرت فرمود: آیه (انفسنا) مأمون گفت: اگر (نسائنا) نباشد حضرت فرمود: اگر (ابنائنا) نبود. حضرت فرمود: در آیه (انفسنا) منظورش آن است که در این آیه خداوند حکیم نفس علی (ع) را مانند و به منزله نفس پیامبر (ص) قرار داده است و این که مأمون گفت اگر (نسائنا) نباشد, منظورش این بود که کلمه (نسائنا) در آیه دلیل است که مراد از (انفسنا) مردها است و در این صورت فضیلتی برای علی (ع) نیست حضرت (ع) ایراد او را با وجود کلمه (ابنائنا) رد کرد و فهماند که اگر منظور از (انفسنا) مردها می‌بود دیگر ذکر ابنائنا زاید است؛ زیرا روی حساب ابنائنا داخل و تحت انفسنا می‌شد».[۶۲]

پانویس

  1. ر.ک: راغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 149 (مادّه بهل)، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1412ق؛ الزمخشری، جار الله، اساس البلاغه، ص 32، تحقیق: عبدالرحیم محمود، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.
  2. ر.ک: احمد بن محمد القیومی، المصباح المنیر، ج 1، ص 64، مؤسسه دارالهجره، قم، چاپ اول، 1405ق؛ الزمخشری، اساس البلاغه، ص 32.
  3. مقاله آیه مباهله در پایگاه اینترنتی حوزه
  4. شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 762، دارالمعرفه، بیروت، 1986م.
  5. الفخرالرازی، تفسیر الفخرالرازی، ج 8، ص 89، دارالفکر، بیروت، چاپ سوم، 1985م؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 762؛ جار الله الزمخشری، تفسیر الکشاف، ج 1، ص 368ـ369، نشر البلاغه، قم، چاپ دوم، 1415ق.
  6. الواحدی النیشابوری، اسباب النزول، ص 90، دارالکتاب العربی، بیروت، 1994م؛ الزمخشری، تفسیر الکشاف، ج 1، ص 369.
  7. [ یاقوت حموی در معجم البلدان ج ۵ / ۲۶۷ ـ ۲۶۶ علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است.]
  8. [ بحار الانوار، ج ۲۱ / ۲۸۵]
  9. ـ سوره آل عمران / ۶۴
  10. [ بحار ج ۲۱ / ۲۸۷.]
  11. [ تاریخ یعقوبی، ج ۲ / ۶۶]
  12. [ سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]
  13. [ سیره حلبی، ج ۳ / ۲۳۹]
  14. [ صفحه ۴۹۶ ـ ۵۱۳.]
  15. سوره آل عمران / ۵۹ )
  16. [ بحار ج ۲۱ / ۳۲، ولی از آیه مربوط به مباهله و از سیره حلبی استفاده می شود که موضوع مباهله را خود پیامبر پیشنهاد کرد. همچنانکه جمله «تعالو ا ندع ابنائنا» از آن حکایت می کند.]
  17. [ زمخشری در کشاف ج ۱ / ۲۸۲ و ۲۸۳]
  18. [ مفاتیح الغیب، ج ۲ / ۴۷۱ و ۴۷۲]
  19. [ ابن اثیر در کامل ج ۲ / ۱۱]
  20. ـ بحار، ج ۲۱ / ۳۳۸]
  21. [ فتوح البلدان / ۷۶]
  22. [به کافی ج ۲ کتاب دعا باب مباهله، صفحه ۵۱۳ ـ ۵۱۴ مراجعه فرمایید.] منبع: جعفر سبحانی - فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۳۱
  23. دینوری، ابن قتیبه، الامامۀ والسـیاسۀ، دار الأضـواء، بیروت‌، 1410‌ ق، ج‏‌1، ص‏208.
  24. ابن اثـیر، اسـد الغابۀ، دار الفـکر، بـیروت، 1420 ق، ج‏3، ص‏602.
  25. السیرۀ الحلبیۀ‌، ابوالفرج حـلبی، دار الکتـب العلمیّۀ، بیروت، 1427 ق، ج‏3، ص‏299.
  26. طبقات الکبری‌، ابن سعد، ج‏1، ص‏‌267‌.
  27. همان، ج‏7، ص‏339.
  28. الطبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 3، ص 300، جزء 3، دارالفکر، بیروت، 1988م.
  29. جامع البیان عن تأویل ای القرآن، ج 3، ص 300، جزء 3؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 667، ح3618(با کمی تفاوت)، المکتبه العصریه، بیروت، چاپ دوم، 1999م.
  30. مسلم النیشابوری، صحیح مسلم، ص 1042، ح 32،(الفضائل، باب فضایل علی بن ابی‌طالب(ع)، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 2000م؛ الترمذی، الجامع الصحیح(سنن الترمذی)، ج 5، ص 225، ح 2999، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150(کتاب معرفه الصحابه، باب من مناقب اهل‌بیت رسول‌الله(ص))، دارالمعرفه، بیروت، بی تا؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، ج 3، ص 232ـ233؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 322، دارالفکر، بیروت، چاپ دوم، چاپ افست.
  31. المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 150.
  32. اسباب النزول، ص 90.
  33. (ابن‏بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۷ به نقل از ابن‏حنبل در فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۳، حديث ۱۰۰۸؛ شروانى، ما روته العامة من مناقب اهل‏البيت، ص ۸۵ به نقل از استيعاب و شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد و مسند احمدبن حنبل؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳.)
  34. (كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۸ به نقل از خصائص نسائى؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۳۱؛ احمدبن شعيب، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۸؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳؛ سبطبن جوزى، تذكرة الخواص، ص ۴۰.)
  35. (ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۲)
  36. (شيخ طبرسى، مجمع‏البيان، ذيل آيه مباهله؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶ و در پاورقى مصحح كتاب سيد حسين بحرالعلوم به‏ عنوان مصادر اين حديث از ذخائر العقبى، صحيح ترمذى، البداية و النهاية، مسند ابوداود و مسند احمد ياد مى‏كند؛ ابن‏شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷.)
  37. (كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول‏ خدا او را چون نفس خود دانسته است)
  38. (كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۸۷، باب ۷۱ در تخصيص على به اين كه رسول‏ خدا او را چون نفس خود دانسته است.)
  39. (زمخشرى، جارالله، الكشاف، ذيل آيه ۵ سوره حجرات«ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. ..»؛ شروانى، ما روته العامله من مناقب اهل‏البيت، ص ۵۸ به نقل از تفسير زمخشرى.)
  40. (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۵۷؛ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج ۱۰، ص ۲۳۹؛ محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۲۳۸ به نقل از عيون اخبار الرضا و امالى صدوق؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص۱۶۶.)
  41. (شيخ طبرسى، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۴۲.)
  42. (ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۸۳ به نقل از خصال و بحارالانوار.)
  43. ، ج ۱، ص ۴۳۳
  44. (فيض الاسلام، نهج‏البلاغه، خطبه ۲۳۴؛ صبحى صالح، نهج‏البلاغه، خطبه ۱۹۲.)
  45. (در نهج‏البلاغه، صبحى صالح تعبير اول و در نهج‏البلاغه فيض الاسلام تعبير دوم آمده است.)
  46. (محمديان، محمد، حياة اميرالمؤمنين عن لسانه، ص ۶۷ به نقل از منابع متعدد شيعه و سنى؛ سيد ابن‏طاووس، كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين، ص ۲۱۷ به نقل از ابن‏مغازلى شافعى؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۳۹۰ به بعد كه نصوص مختلف مؤاخاة در اين منبع جمع‏آورى شده است.)
  47. (شبر، عبدالله، حق اليقين، ص ۱۵۵به نقل از مسند احمدبن حنبل و مناقب ابن‏مغازلى شافعى؛ ری‌شهری، محمد، موسوعةالامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۶ به نقل از خصال، مناقب خوارزمى، فرائد السمطين و اثبات الوصية.)
  48. (آيت‏الله مرعشى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۴۳۸؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۷.)
  49. (ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۶۴ به نقل از عوالى اللآلى.)
  50. (ری‌شهری، محمد، موسوعةالامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۲۱۲ به نقل از منابع متعدد و نظير آن در ج ۸، ص ۳۰۹.)
  51. (ابن‏شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۷۸؛ شيخ طوسى، تلخيص الشافى، ج ۲، ص ۶؛ شيخ طبرسى، مجمع البيان، ذيل آيه مباهله؛ علامه حلى، كشف الحق و نهج‏الصدق، ص ۱۷۷، سيدبن‏طاووس، الطرائف، ص ۶۵؛ آيت‏الله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۱۹۸؛ كنجى شافعى، كفاية الطالب، ص ۲۷۴؛ محمدبن عيسى‏بن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذى) حديث شماره ۳۷۱۶، ابن‏عساكر، تاريخ دمشق، ج ۱، ص ۱۴۸؛ محمدبن معتمد خان، نزل الابرار، ص ۳۸؛ احمدبن شعيب النسائى، خصائص اميرالمؤمنين، ص ۱۰۴، سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶.)
  52. (ابن‏بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۰۵.)
  53. (آيت‏الله مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۲۱، ص ۵۷۱؛ ابن بطريق، عمدة عيون صحاح الاخبار، ص ۲۹۶ به نقل از مناقب ابن‏مغازلى؛ سليمان‏بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج ۱، ص ۱۶۶؛ ابن ‏شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۲، ص ۲۱۷؛ آيت‏الله ميلانى، قادتنا كيف نعرفهم، ج ۱، ص ۴۳۷ به نقل از منابع متعدد اهل‌سنت؛ ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۷۷ به نقل از تاريخ بغداد، ذخائر العقبى، مناقب خوارزمى، امالى الطوسى، ينابيع المودة، مناقب ابن شهر آشوب، مناقب ابن‏مغازلى و تفسير فرات و همه اين منابع سند حديث را به ابن عباس يا سعدبن ابى‏وقاص رسانده‏اند؛ احمدبن عبدالله الطبرى، ذخائر العقبى، ص ۶۳ به نقل از براءبن عازب.)
  54. (ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام على‏بن ابی‌طالب، ج ۸، ص ۹۲ به نقل از الفصول المختارة، مناقب خوارزمى، كمال الدين، الامالى للصدوق، بشارة المصطفى، ينابيع المودة، كنز الفوائد، معانى الاخبار، علل الشرايع و عيون اخبار الرضا.)
  55. منبع: پایگاه تحقیقاتی القرآن http://fa.the-koran.org/content/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%83%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%87-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87
  56. (بقره، 146) أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج ‏2، ص 21)
  57. ( الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ‏1، ص 370)
  58. (تفسیر نمونه، ج ‏2، ص 582 )
  59. (البرهان فى تفسیر القرآن، ج ‏1، ص 631؛ نیز: مفاتیح الغیب، ج ‏8، ص 247)
  60. (البرهان فى تفسیر القرآن، ج ‏1، ص 631؛ نیز: مفاتیح الغیب، ج ‏8، ص 247)
  61. ( میر حامد حسین، عبقات الانوار فى امامه الائمه الاطهار، کتابخانه عمومی امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، اصفهان، ج‏۱۷، ص ۷۴۶.)
  62. ( طرائف المقال : ج ۲ ص ۳۰۲)