محمد بن عبدالوهاب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'مجموعه ها' به 'مجموعه‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'هم پیمان' به 'هم‌پیمان')
خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:
=آشنایی با محمدبن سعود=  
=آشنایی با محمدبن سعود=  
شیخ در سال 1157ق، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت. در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید. و بعد از مدتی محمد بن سعود به خانه عبدالله بن سویلم برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علیه و اصحاب آن حضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور می‌شود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعت‌هایی بکار می‌برند و مرتکب ظلم می‌شوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند. محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه می گرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند» بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت می‌کنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع می‌شوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی می‌گردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پیریزی می‌شود.  
شیخ در سال 1157ق، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت. در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید. و بعد از مدتی محمد بن سعود به خانه عبدالله بن سویلم برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علیه و اصحاب آن حضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور می‌شود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعت‌هایی بکار می‌برند و مرتکب ظلم می‌شوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند. محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه می گرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند» بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت می‌کنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع می‌شوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی می‌گردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پیریزی می‌شود.  
بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. هنگامی که شیخ از راه هم پیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل‌سعود از او پشتیبانی می‌کند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند.  
بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. هنگامی که شیخ از راه هم‌پیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل‌سعود از او پشتیبانی می‌کند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند.  
محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان)کسی را که اطاعت او را می پذیرفت می گرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی می‌کرد با او وارد جنگ می‌شد و اگر تسلیم نمی شد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانواده‌اش را اسیر می‌کرد پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بت‌پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود.
محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان)کسی را که اطاعت او را می پذیرفت می گرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی می‌کرد با او وارد جنگ می‌شد و اگر تسلیم نمی شد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانواده‌اش را اسیر می‌کرد پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بت‌پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود.



نسخهٔ ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۱

محمد بن عبدالوهاب
محمد بن عبدالوهاب
نام محمد بن عبدالوهاب
نام‎های دیگر محمد بن عبدالوهّاب بن سلیمان التمیمی
پدر عبدالوهاب
متولد ۱۱۱۵هـ. ق

۱۷۰۳م. ۱۰۸۱ هـ. ش

تاریخ وفات ۲۳ مه ۱۷۹۲

۳ خرداد ۱۱۷۱ ۱ شوال ۱۲۰۶

محل تولد عُیَینه در نزدیکی ریاض/عربستان
اساتید
برخی آثار کتاب التوحید، کشف الشبهات، اصول الثلاثه، مسائل الجاهلیه، اصول الایمان، قواعد الأربع

محمد بن عبدالوهاب از عالمان مذهب حنبلی، مؤسس مکتبی خاص در اصول عقاید اسلامی است که این مکتب به لحاظ نسبت یافتن به او «وهابیت» نام گرفته است و ریشه‌های فکری آن برگرفته از آرا و افکار برخی از متقدمان اهل سنت مانند ابن تیمیه حرانی (661-728ق) و ابن قیم جوزی(691-751ق) است.

ولادت

محمدبن عبدالوهاب در سال 1115ق (1703م) در شهر عیینه در صحرای دور افتاده نجد متولد شد. او در خانواده‌ای علمی چشم به جهان گشود. پدرش دانشمندی حنبلی، مردی شایسته و قاضی عیینه و مادرش دختر محمدبن عزاز مشرفی بود. جد پدری او سلیمان رئیس عالمان نجد به شمار می‌رفت. [۱]

تحصیلات

ابن عبدالوهاب در سال 1111 در عیینه به دنیا آمد و برخی روایات هم تاریخ تولد او را سال 1115 گفته‌اند. خانواده او و پدر و عمویش ابراهیم و برادر بزرگش در فقه حنبلی سررشته داشتند. محمد پس از فراگیری علوم نزد پدرش برای یادگیری علوم اسلامی به مکه و مدینه رفت و در آن زمان عالم مکه شیخ سندی بود و در آن زمان علم آموزی در مکه جالب بود و در خانه کعبه حلقه های درس برگزار می‌شد که در آنها علوم مختلفی مانند فقه، حدیث، تفسیر و عربی تدریس می‌شد، اما محمد بن عبدالوهاب از این درس‌ها خوشش نیامد. پس از آن به مدینه رفت و در آنجا عالم مدینه شیخ محمد الکردی یا الکریدی بود و از دروس آنجا هم خوشش نیامد و در آنجا شیخ محمد الکردی به او توصیه کرد که در این وضعیت از غرور و تکبر دوری کند و از سیره علمای گذشته جدا نماند. طلبه یا باید پیرو و شاگرد دیگران باشد و یا اینکه خودش تولید و اجتهاد و ابداع داشته باشد. محمد بن عبدالوهاب به عیینه بازگشت و از آنجا به بصره رفت تا از آنجا به شام برود. ابن عبدالوهاب از عیینه به بصره رفت. در آن زمان علوم اسلامی در بصره گستردگی نداشت و بیشتر در آنجا عربی و علوم لغت تدریس می‌شد. ابن عبدالوهاب 4 سال در بصره بود و پس از آن 5 سال در بغداد سپری کرد و برخی می‌گویند یک سال هم در کردستان عراق بوده و برخی می‌گویند از آنجا به اصفهان رفته و برخی هم سفر او به بغداد و اصفهان و کردستان عراق را انکار می‌کنند، اما همه اجماع دارند که به بصره سفر کرده و 4 سال آنجا بوده و عربی را فراگرفته و در آنجا بود که برخی افکار عجیب خود را اظهار کرد و مطالبی درباره تحریم زیارت قبور و اولیاء و زیارت ضریح های مقدس و تکفیر کسانی که ضریح ها را زیارت می‌کنند بیان کرد و به آنها لقب "قبوریین" داد و از اینجا این افکار او آشکار شد و مردم بصره او را طرد کردند و استاد او به این خاطر از مردم بصره ناراحت شد. از آن روستا به سمت "زبیر" حرکت کرد تا اینکه به هر طریق خود را به عیینه رساند و دید پدرش از آنجا به حریملاء رفته و او هم به حریملاء رفت. [۲] نویسنده کتاب «ازالة الشبهات» مى نویسد: او در کودکى علاقه شدیدى به مطالعه کتاب‌هاى «ابن تیمیه» و «ابن قیم جوزى» که هر دو در قرن هشتم مى زیستند، داشت و خمیرمایه افکار خود را از آن دو گرفت. بسیارى نوشته‌اند که پدرش در همان سنین جوانى فهمیده بود که او اشتباهات فکرى فراوانى دارد و از آینده او نگران بود و پیوسته او را سرزنش مى کرد و برحذر مى داشت. او سفرهاى زیادى کرد، مدّتى به مکّه و مدینه و سپس به بصره رفت و از آنجا به ایران آمد و مدّتى در اصفهان نزد دانشمندى به نام میرزاجان اصفهانى درس خواند، سپس به قم رفت و مدّت کمى در آنجا ماند و بعد به قلمرو حکومت عثمانى و شام و مصر رفت سپس به جزیرة العرب (نجد) بازگشت و به اظهار عقاید خود پرداخت.[۳]

اساتید

درباره استادان محمدبن عبدالوهاب اختلاف نظر است. شاید علت این امر ردیه هایی است که بعضی از استادانش بر او نوشته‌اند. همچنین در اطلاق نام استاد به برخی از اینان و استفاده علمی او از آنها مناقشه جدی وجود دارد. در این مقاله سعی شده نام تمام استادانی که در کتب مختلف به آنها اشاره شده است، بیان شود که به این قرار است: 1. عبدالوهاب بن سلیمان (پدرش)؛ 2. شهاب‌الدین موصلی (قاضی بصره)؛ 3. حسن الاسلامبولی (علمای بصره)؛ 4. عبدالله بن عبداللطیف شافعی احسایی؛ 5. زین الدین مغربی؛ 6. حسن تمیمی؛ 7. محمدبن حیاه السندی؛ 8. محمد مجموعی؛ 9. یوسف آل سیف؛ 10. ابراهیم بن سیف؛ 11. انس بن درویش؛ 12. علی داغستانی؛ 13. محمدبن سلیمان کردی؛ 14. عبدالرحمن بن احمد؛ 15. حسان تمیمی؛ 16. عبدالرحیم کردی شافعی؛ 17. میرزاجان الاصفهانی؛ 19. صبغه الله حیدری؛ 20. اسماعیل عجلونی؛ 21. عبداللطیف عفالقی احسایی؛ 22. محمد عفالقی احسائی؛ 23. حمد جمیلی؛ 24. محمدبن ناصر؛ 25. ابراهیم بن سلیمان؛ 26. عبدالله بن سالم بصری؛ 27. عبدالله بن فیروز؛ 28. عبدالکریم أفندی داغستانی؛ 29. محمد برهانی؛ 30. عثمان الدیار بکری. [۴]

شاگردان

شاگردان محمدبن عبدالوهاب منابع وهابی شاگردان متعددی را برای محمدبن عبدالوهاب بیان کرده‌اند که برخی از آنها عبارتنداز: 1. احمدبن راشد العرینی (قاضی سدیر)؛ 2. حمدبن حسین؛ 3. عبدالعزیزبن حسین؛ 4. حمدبن ابراهیم (قاضی مرات و صهره)؛ 5. علی بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 6. حسین بن محمدبن عبدالوهاب(پسرش)؛ 7. ابراهیم بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 8. عبدالله بن محمدبن عبدالوهاب (پسرش)؛ 9. احمدبن ناصربن معمر؛ 10. احمدبن سویلم؛ 11. حسن بن عبدالله (قاضی حریملاء)؛ 12. سعودبن عبدالعزیز؛ 13. سعیدبن حجی (قاضی حوطه)؛ 14.عبدالرحمن بن خمییس (امام الدرعیه)؛ 15. عبدالعزیزبن سویلم (قاضی قصیم)؛ 16. امیر عبدالعزیزبن محمدبن سعود؛ 17. حسن بن عبدان (قاضی حریملاء)؛ 18. عبدالعزیزبن عبدالله الحصین (قاضی وشم)؛ 19. حسین بن غنام؛ 20. عبدالرحمن بن نامی (قاضی عیینه و سپس احساء)؛ 21. عبدالرحمن بن حسن؛ 22. حمدبن معمر؛ 23. محمدبن سلطان عوسجی؛ 24. عبدالرحمن بن عبدالمحسن. [۵]

آثار علمی

تالیفات محمدبن عبدالوهاب به سه قسم تقسیم می‌شود:[۶]

الف) تالیفاتی که به امور اعتقادی اختصاص دارد:

1) کتاب التوحیدالذی هو حق الله علی العبید

2)کشف الشبهات

3)الاصول الثلاثه

4)مسائل الجاهلیه

5)اصول الایمان

6) القواعدالاربع

7)فضل الاسلام

8)مفیدالمستفیذ فی الکفر تارک التوحید

9)سته الاصول

10) نواقص الاسلام العشره.

11)بطلان الشرک و معامله اهله.

12) اقامه المله الحنیفیه.

13) تفسیر کلمه التوحید.

14)الرسائل الشخصیه.

ب) تالیفاتی که اختصاص به علوم شرعی دیگر دارد.

الف: فقه

1. مختصر الانصاف و الشرح الکبیر.

2.مجموعه کتاب فقهی که شامل کتاب‌هایی کوچک به شرح زیر است:

  • أربع قواعد تدور الأحکام علیها.
  • مبحث الاجتهاد والخلاف.
  • کتاب الطهارة.
  • شروط الصلاة و أرکانها و واجباتها.
  • آداب المشی إلی الصلاة.
  • أحکام الصلاة.
  • أحکام تمنی الموت.

ب: تاریخ و سیره

1. مایختص بالحدیث النبوی.

2. احادیث الفتن و الحوادث.

3. مختصر سیرة الرسول (ص)

4.ابطال وقف الجنف والاثم.

5. مختصر زاد المعاد فی هدی خیر العباد.

ج: تفسیر القرآن الکریم

1. فی کتاب«فضائل القرآن»

2. تفسیر بعض آیات من بعض سور القرآن

3. کتاب الکبائر

آثار وکتب محمد بن عبدالوهاب در مجموعه‌های متعددی جمع‌آوری شده است که در اینجا به نام دو مجموعه بسنده می‌کنیم.

1) مجموعة التوحید معروف به (مجموعة التوحید النجدیة)

2) مجموعة الحدیث معروف به (مجموعة الحدیث النجدیّة)

شرایط روزگار محمد بن عبدالوهاب

عقاید و باورها

برخی از عقاید محمد ابن عبدالوهاب عبارت‌اند از:

1- محمد بن عبدالوهاب سفر به سوی زیارت قبور انبیاء و اولیاء را بدعت و حرام می‌داند به این باور است که به دلیل حدیث شدالرحال هیچ مسجدی غیر از مساجد سه گانه با نذر متعین نمی­شود. محمد بن عبدالوهاب در راستای مخالفت با آموزه ­های قرآن کریم مسئله توسل را مورد انکار قرار داده و قائلین به آن را مشرک می­‌داند. محمد بن عبدالوهاب می­‌گوید: اگر کسی بگوید:«ای خدا به وسیله پیغمبرت(ص) به تو متوسل می­شوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهی» چنین شخصی به راه شرک رفته و عقیده­ی او همان عقیده اهل شرک است. در حالی که سبکی گفته است که توسل و استعانت و تشفّع به نبی(ص) به سوی خدا امر پسندیده است و هیچ کسی از سلف و خلف آن را انکار نکرده تا این­که ابن تیمیه آمد و آن را منکر شد و از صراط مستقیم عدول نمود و چیزی را بدعت کرد که هیچ عالمی آن­را نگفته است و با این بدعت بین اهل اسلام شکاف ایجاد نمود.

3- نفی شفاعت و بدعت شمردن آن از عقاید محمد بن عبدالوهاب به شمار می‌آید. با وجود این که شفاعت یک امر مسلم و از ضروریات دین اسلام است، عقیده محمد بن عبدالوهاب مبتنی بر انکار شفاعت معروف در اسلام است و قائلین به آن را متهم به شرک و کفر می‌کنند به این معنا که کسی حق ندارد نه در دنیا و نه در آخرت بین خود و خدایش شخصی را شفیع و واسطه قرار دهد. سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب که از نواده محمد بن عبدالوهاب است در شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب بدون قید و شرط می‌گوید: شفاعت از انواع شرک در عبادت است. [۹] و بر این مطلب تاکید می‌کند که: اگر کسی به روش وساطت، شخصی را در بین خود و خدایش شفیع قرار دهد مشرک است[۱۰]. آنان غیر از خدای متعال، داشتن شفیع را برای مؤمنین نفی نموده و غیر از خدا هیچ کسی شفیع آنان نیست و اگر کسی غیر از خدا شخصی دیگری را شفیع خود بگیرد از مؤمنین به حساب نمی‌آید برای اینکه این گونه شفیع در دین مشرکین وجود داشته است.

4- یکی دیگر از عقاید محمد ابن عبدالوهاب کفر مسلمانان است. محمد بن عبدالوهاب پیشوای وهابی­ها در راستای تحقق و اهداف دشمنان اسلام و مسلمین، به حدّی با مسلمانان دشمنی داشته که به صورت افراط­گونه می­‌گوید: شرک مسلمانان غلیظ­تر از شرک بت‌پرستان زمان جاهلیت است زیرا مشرکین فقط در حال خوشی و رفاه مشرک بودند و در حال سختی و گرفتاری موحد وخدا پرست می­شدند لکن مسلمانان در هردو حال(شدت و رخا) مشرک هستند. و نیز می­‌گوید کسی که مشرکین(مسلمانان) را تکفیر نکند یا شک در کفر آنان داشته باشد از بزرگترین نواقض اسلام است. قنوجی در این رابطه می‌گوید: ‌در زمان ما اتباع محمد بن عبدالوهاب که از نجد سر در آورد و بر حرمین مسلط گردیدند و خودشان را منتسب به مذهب حنبلی می‌کردند همه آنان اعتقاد بر این دارند که فقط آنان مسلمان هستند و غیر آنها هر کسی می‌خواهد باشد مشرک‌اند و با این شعار کشتار اهل سنت و علماء آنها را مباح دانستند. احمد زینی دحلان در خلاصه الکلام می‌­نویسد: محمد بن عبدالوهاب کسانی را که از مذهب او پیروی می­کردند و قبلا فریضه حج را انجام داده بودند، وادار می­کرد که حجش را اعاده کند و به آنها می­گفت که حج اول آنها در حال شرک بوده است. همچنین به کسانی که به مذهب او می­گرویدند پس از ادای شهادتین می­گفت شهادت سوم را هم بر زبان جاری کنند و بگویند که قبلا کافر بوده ایم و پدر و مادر ما نیز در حال کفر از دنیا رفته‌اند. اگر آنان این شهادت سوم را بر زبان جاری نمی­کردند دستور قتل شان را صادر می­کرد. او به طور آشکار می­گفت مسلمانان ششصد سال کافر بوده‌اند و غیر از پیروان خود بقیه مسلمانان را مشرک و کافر می­دانسته و خون و مال شان را حلال و مباح می­شمردند. و به همین علت است که تمام جنگ‌های وهابی­ها با مسلمین از طرف آنان اسم وعنوان غزوه داده شده‌اند.

5- نفی تقلید یکی از عقاید محمد بن عبدالوهاب است. او مذاهب اربعه را مردود شمرده و تقلید از آنان را جایز نمی داند. محمد ابن عبدالوهاب بر خلاف دیگر مذاهب اهل سنت معتقداست که باب اجتهاد باز است و سخنان فقهای مذاهب اربعه که می‌گویند اجتهاد بعد از چهارمذهب محال است را باطل می‌داند.

جایگاه علمی

در توانایی علمی او نیز اسناد تاریخی اختلاف دارند. عالمان وهابی از او عالمی برجسته ساخته‌اند که در علوم مختلف اجتهاد داشت. او را شیخ الوجود وصف کرده و از جمله عالمانی دانسته‌اند که امت پیامبر به او بر سایر امت‌ها افتخار می‌کند. در طرف مقابل، برخی سلفیان دیدگاه دیگری برگزیده‌اند. برای مثال، البانی که از شخصیت های برجسته سلفیت است، درباره سلفیت سهم بسیاری برای دو مبلغ بزرگ آن ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب برمی شمرد، اما در تفاوت این دو می‌گوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت. ابن تیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتن مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی به عکس او، محمدبن عبدالوهاب در امر فقه و حدیث توجهی به این نمی کرد و در واقع شناختی از این علوم نداشت.<. [۷]

علمای نجد معاصر با محمد بن عبدالوهاب و مخالف با عقاید او

از مطالبی که از علمای حنبلی معاصر محمد بن­ عبدالوهاب از درون منطقه نجد ذکر شده، این­گونه استفاده می‌شود که از آغاز دعوت محمد بن ­عبدالوهاب به تفکراتش، علمای حنبلی موجود در نجد، تفکرات او را مخالف سیره سلف و مذهب احمد بن­ حنبل یافتند و آن را نوعی انحراف در جامعه اسلامی تلقی کردند و به‌شدت به مقابله با آن برخاستند که مخالفت آنان زمینه‌ساز بیداری بسیار از مسلمانان گردید. برخی از علمای اهل نجد که معاصر با او بودند و او را از اشتباهاتش نهی می‌کردند و با دعوت به سلفیت مخالفت و مقابله نمودند عبارتند از: [۸]

  • عبدالوهاب بن ­سلیمان بن ­علی بن ­محمد بن ­احمد بن­ راشد

نخستین کسى که به محمد بن­ عبدالوهاب اعتراض کرد و با صراحت و صلابت در برابرش ایستاد و در مقابل او علم مخالفت برافراشت، پدرش عبدالوهاب (م1153ق) بود که از استادان برجسته فرزندش هم به­ شمار می‌رفت. عبدالوهاب در آن روزگار قاضى شهر عیینه، از توابع نجد، و عالم برجسته آن منطقه بود. ایشان فرزندش محمد را تکفیر کرد و افکار وی را انحراف در دین اسلام می­ دانست، حتی وی را گمراه می‌دانست و مردم را از اطاعت وی منع می‌کرد. به‌همین علت در زمان حیات او پسرش کارى از پیش نبرد و پس از درگذشت او، به تبلیغ افکار انحرافى خود پرداخت. پدر محمد بن­ عبدالوهاب از همان دوران کودکی از آینده پسرش نگران بود؛ چرا که در رفتار و گفتار فرزندش، آثار گمراهی و انحراف را می ­دید.

  • شیخ سلیمان بن­ عبدالوهاب تمیمی نجدی

نخستین کسى که در ردّ بر محمد بن ­عبد­الوهاب کتاب نوشت، برادر تنی او شیخ سلیمان بن ­عبد­الوهاب تمیمی نجدی است.

  • شیخ عبدالله بن ­احمد بن­ محمد بن­ سحیم
  • شیخ عبدالله بن ­عیسى المویس
  • عبدالعزیز بن­ عبدالرحمن بن­ رزین بن­ عدوان
  • مِربَد بن ­أحمد بن‌عمرالوهیبی التمیمی
  • شیخ سلیمان بن­ محمد بن ­أحمد بن ­سحیم
  • صالح بن محمد بن‌­عبدالله الصائغ
  • سیف بن­ احمد العتیقی
  • محمدبن عبدالله بن ­فیروزه

سلیمان بن ­سحیم از طرق مختلف از جمله مناظره با علمای موافق دعوت، ترویج کتاب قبانی بصری در بین اهالی نجد، ارسال نامه به علما و سیاستمداران حرمین شریفین، بصره، احساء و شهرهای نجد برای مقابله با شیخ و یا به منظور آگاه ­سازی آنها به مقابله با او پرداخت.

علت اهمیت نامه سلیمان بن ­سحیم در آشکار سازی گمراهی ­ها و بدعت‌های محمد بن ­عبدالوهاب که در کتاب تاریخ نجد ابن­ غنام نیز آمده است، بدان اشاره می‌کنیم:

سلیمان بن ­سحیم در ابتدای نامه‌اش هدف خود را نصرت دین رسول و مقابله با بدعت­ ها و گمراهی­ های محمد بن عبدالوهاب بیان می‌کند و در ادامه پانزده مورد از آنها را بر می‌شمرد. او در نهایت از علما می ­خواهد که وارد میدان شوند و شک و شبهه را از دل عوام بزدایند. برخی از این موارد پانزده‌گانه عبارت‌اند از:

خراب کردن گنبد و بارگاه اصحاب رسول خدا(ص) در جبیله بدون هیچ دلیل شرعی و فقط به سبب پیروی از هوای نفس؛

سوزاندن کتاب دلائل الخیرات به ­جهت قول مؤلفش که تعبیر سیدنا و مولانا به کار برده (و نشانه توسل است) و سوزاندن کتاب روض الریاحین؛

خراب کردن حجره پیامبر(ص) و کندن ناودان خانه خدا در صورت دسترسی به آنها؛

مسلمان ندانستن کسانی که ششصد سال قبل از او زیسته‌اند؛

تکفیر مخالفان خود و موحد شمردن موافقان خود؛

ادعای اینکه او حقیقت مفهوم لا اله الا الله را بدون درک استاد فهمیده، اما دیگران نفهمیده‌اند؛

تکفیر ابن ­فارض و ابن ­عربی؛

تکفیر سادات و ذریه رسول خدا(ص) به ­دلیل اخذ نذر؛

قائل به بطلان و فساد وقف و تکذیب روایات مروی از رسول خدا(ص) درباره وقف؛

بدعت دانستن درود فرستادن بر پیامبر در روز و شب جمعه؛

رشوه دانستن حق‌الزحمه قضات حتی در صورت قضاوت کردن به حق.

آشنایی با محمدبن سعود

شیخ در سال 1157ق، بعد از رانده شدن از عیینه، به درعیه رفت. در آن زمان امیر درعیه محمدبن سعود بود. برخی معتقدند زمانی که محمدبن عبدالوهاب به درعیه رسید و محمدبن سعود از آمدن او آگاهی یافت، بلافاصله به دیدن او شتافت و به احترام و تکریم او پرداخت اما برخی دیگر بر این باورند که محمدبن عبدالوهاب ابتدا وارد خانه عبدالله بن سویلم گردید. و بعد از مدتی محمد بن سعود به خانه عبدالله بن سویلم برای دیدن او رفت. محمدبن عبدالوهاب در این دیدار قدرت و غلبه بر تمام بلاد نجد را به او بشارت داد و درباره روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علیه و اصحاب آن حضرت درباره امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا سخن گفت. همچنین به او یادآور می‌شود که هر بدعتی گمراهی است و گفت که مردم نجد بدعت‌هایی بکار می‌برند و مرتکب ظلم می‌شوند و دچار اختلاف و تفرقه هستند. محمدبن سعود سخنان شیخ را موافق دین و دنیای خود دید و به او قول داد که با دو شرط به یاری او خواهد برخاست: اول اینکه وقتی همه کارها اصلاح شد، شیخ از او جدا نشود و به دیگری نپیوندد و دوم اینکه مجاز باشد خراجی را که همه ساله هنگام برداشت محصول از اهل درعیه می گرفت، همچنان دریافت کند. شیخ شرط اول را پذیرفت، اما شرط دوم را نپذیرفته و گفت: «امیدوارم خداوند فتوحات و غنایم بسیار بیشتر از خراج مزبور نصیب گرداند» بدین ترتیب شیخ محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود در مورد جنگ با مخالفان و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه شعائر دینی طبق معتقدات خود با یکدیگر بیعت می‌کنند و جمعی از رؤسای قبایل و مردم، گردشان جمع می‌شوند. این اتحاد منجر به تشکیل حکومت سعودی می‌گردد و از پیوند این دو اساس حکومت وهابی پیریزی می‌شود. بعد از آنکه محمدبن عبدالوهاب در درعیه آزادانه مشغول دعوت خویش گردید، پیروان او از شهرهای اطراف به درعیه آمده در آنجا مستقر شدند. هنگامی که شیخ از راه هم‌پیمانی با محمدبن سعود احساس نیرومندی نمود و یقین کرد که حکومت آل‌سعود از او پشتیبانی می‌کند، پیروان و یاران خویش را گردآورد و آنها را به جهاد ترغیب کرد و به مسلمانان شهرهای مجاور نیز نامه نوشت که مذهب او را بپذیرند و از او پیروی کنند. محمدبن عبدالوهاب در پرتو قدرت حاکم، هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک را به بهانه گسترش توحید و نفی بدعت و شرک و مظاهر آن آغاز کرد و سیل غنایم از اطراف به شهر درعیه که شهروندان فقیری داشت، سرازیر شد؛ زیرا محمدبن عبدالوهاب یک دهم از اموال (از قبیل پول، کالا و چهارپایان)کسی را که اطاعت او را می پذیرفت می گرفت و هرکس از فرمان او سرپیچی می‌کرد با او وارد جنگ می‌شد و اگر تسلیم نمی شد، او را کشته، اموالش را به غنیمت گرفته، خانواده‌اش را اسیر می‌کرد پس این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که به اتهام شرک و بت‌پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود.

پانویس