محمد کوهستانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
آقا جان سفارش می کرد که زیر بار سه چیز نروید : مال صغیر، مال میت و مال وقف و می فرمود: این وقف دست من نبود ابتدا در اختیار پدرم قرار داشت و تولیت آن پس از ایشان قهراً به من رسید، که ناچار شدم آن را به عهده بگیرم در غیر این صورت زیر بارش نمی رفتم.   
آقا جان سفارش می کرد که زیر بار سه چیز نروید : مال صغیر، مال میت و مال وقف و می فرمود: این وقف دست من نبود ابتدا در اختیار پدرم قرار داشت و تولیت آن پس از ایشان قهراً به من رسید، که ناچار شدم آن را به عهده بگیرم در غیر این صورت زیر بارش نمی رفتم.   
<br>
<br>
روزی شخصی به خدمت معظم له رسید تا او را برای اقامه نماز میت به روستای مجاور کوهستان ببرد. او با خود اسبی داشت که آن را برای آقا آورده بود تا سوارش شود. ایشان از وی پرسید: اسب مال کیست؟ او گفت: مال فلانی است، آقاجان فرمود: زنده است یا مرده ؟ شخص جواب داد : فوت کرده است. ایشان پرسید: بچه صغیر هم دارد؟ گفت: یک بچه صغیر دارد ، وقتی متوجه شد صغیر هم در آن اسب سهم دارد ، فرمود: من نمی توانم سوار این اسب شوم و با پای پیاده به طرف آن روستا حرکت کرد.
روزی شخصی به خدمت معظم له رسید تا او را برای اقامه نماز میت به روستای مجاور کوهستان ببرد. او با خود اسبی داشت که آن را برای آقا آورده بود تا سوارش شود. ایشان از وی پرسید: اسب مال کیست؟ او گفت: مال فلانی است، آقاجان فرمود: زنده است یا مرده ؟ شخص جواب داد : فوت کرده است. ایشان پرسید: بچه صغیر هم دارد؟ گفت: یک بچه صغیر دارد ، وقتی متوجه شد صغیر هم در آن اسب سهم دارد ، فرمود: من نمی توانم سوار این اسب شوم و با پای پیاده به طرف آن روستا حرکت کرد.<ref>[http://varesoon.ir/ برگرفته شده از مقاله بزرگان علماء شیعه]</ref>
<br>
<br>
==چقدر زود مجذوب شدی==
<br>
می فرمود: زمانی که در [[مشهد]] مشغول تحصیل بودم به خاطر فرا رسیدن سال نو میوه های بسیار تازه و رنگارنگ در بازار آمده بود. روزی از بازار می گذشتم وقتی چشمم به آن میوه های تازه و مرغوب افتاد مجذوب شدم، به حدی که نتوانستم بدون خریدن میوه از آن بگذرم. یک کیلو سیب خریدم چند عدد را در بین راه به دوستان تعارف کردم و مقداری را نیز به مدرسه آوردم ؛ وقتی به مدرسه رسیدم با خود گفتم، شیخ محمد حیف نبود، چه قدر زود مجذوب این زرق و برق شدی! چه قدر زود دست و پایت را گم کردی!.
=حمایت از نهضت امام خمینی (ره)=
=حمایت از نهضت امام خمینی (ره)=
<br>
<br>

نسخهٔ ‏۲۴ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۱:۴۴

حضرت آیت اللّه کوهستانی فقیه بزرگ، حکیم فرزانه و عارف وارسته ای بود که عمر سراسر نورانی اش را در مسیر تهذیب و تزکیه نفس سپری کرد، اسلام و زمان خویش را شناخت و به دیگران شناسانْد و با تأسیس حوزه علوم دینی با کمترین امکانات رفاهی، شاگردانی را تربیت کرد که هر کدام، در عرصه های مختلف، منشأ برکات فراوانی بودند و هستند.

آیت الله کوهستانی
نام محمد کوهستانی
شهرت آقا جان
متولد 1267شمسی
زادگاه کوهستان - بهشهر - مازندران
محل زندگی کوهستان
محل تحصیل بهشهر - بابل - مشهد - نجف
مذهب شیعه
درگذشت 1351 شمسی
محل تدفین مشهد - حرم علی بن موسی الرضا(ع)

تولد


در یکی از روزهای 1267شمسی (1308قمری) در روستای «کوهستان» از توابع شهرستان «بهشهر» در استان مازندران، کودکی چشم به جهان گشود و پدر و مادر را غرق شادمانی کرد. نام این کودک را «محمد» گذاشتند تا به برکت نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، منشأ حرکت های سازنده و حیات بخش در جامعه شود و چنین شد.[۱]

پدر و مادر


آیت اللّه کوهستانی در سایه حمایتهای پدری پارسا و وارسته، حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدمهدی کوهستانی و دامان پر مهر مادری با ایمان، پاکدامن، خردمند و با کفایت، بانو فاطمه کوهستانی، رشد یافت و بالنده شد. پدر، از عالمان برجسته زمان خویش به حساب می آمد و جز این هم انتظار نمی رفت؛ زیرا در حوزه نجف، از محضر اساتید بزرگی چون آیت اللّه العظمی میرزاحبیب اللّه رشتی و آیت اللّه العظمی شیخ عبداللّه مازندرانی، بهره های فراوان برد.
مادر نیز قناعت، ساده زیستی، کیاست و تدبیر، از ویژگیهای برجسته اش بود. با وجود شرایط نامناسب معیشتی، همواره به مستمندان رسیدگی می کرد و به خاندان عصمت و طهارت، به ویژه حضرت سالار شهیدان، اباعبداللّه الحسین علیه السلام علاقه فراوان داشت.
از آن جا که مادر حضرت آیت اللّه کوهستانی، زنی لایق و مسئولیت شناس بود، پس از دست دادن همسر، ضعف و سستی به خویش راه نداد و به خوبی از عهده مسئولیت خطیر تربیت تنها یادگارش برآمد. این زن، روحی بزرگ و همّتی بلند داشت.
روزی به او خبر دادند که یکی از تاجران خیرخواه، عده ای از مؤمنان را تشویق کرد برای مخارج زندگی پسرش، کمک مالی جمع کنند و برایش به نجف بفرستند. مادر، از این خبر برآشفت و به آن تاجر پیغام فرستاد که: «شیخ محمد، مقنّی نیست تا برایش جیره جمع کنید. پسرم به این پول ها احتیاج ندارد؛ خودم هزینه اش را تأمین می کنم».

کودکی


آیت اللّه کوهستانی، بخشی از دوران کودکی را در زمان حیات پدر ارجمندش گذراند. استعداد شگفت او، پدر را برآن داشت تا وی را به مکتب بفرستد و البته خود نیز در تربیت فرزند، مراقبت کامل داشت؛ اما افسوس که این دوره بسیار کوتاه بود! هنوز هشت بهار از عمر آیت اللّه کوهستانی سپری نشده بود که از نعمت وجود پدر فرزانه اش محروم شد. این حادثه، اگر چه بسیار دردناک بود و مانع از آن شد که ایشان از فضیلت های بی شمار اخلاقی پدر بهره بیشتری ببرد، ولی وجود مادری شجاع و باکفایت، توانست گوشه ای از خلأ وجودیِ پدر را جبران کند و مایه آرامش دل غمگینش باشد.

تحصیل


آیت اللّه کوهستانی، در نوجوانی وارد حوزه علمیه شهرستان بهشهر شد و بیشتر تحصیلات مقدماتی خویش را در همین حوزه گذرانْد. البته در این میان، مدتی را در حوزه علمیه ساری و مدتی نیز در حوزه علمیه شهرستان بابل، در مدرسه کاظم بیک و سقا به تحصیل پرداخت.
ایشان پس از به پایان رساندن علوم پایه و آموختن ادبیات عرب و بخشی از فقه و اصول، برای ادامه تحصیل، وارد حوزه علمیه مشهد شد و در مدرسه میرزا جعفر که از مدرسه های بزرگ و در همسایگی حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام بود، اسکان یافت.
برخی از اساتید حضرت آیت اللّه کوهستانی در این دوره عبارت اند از: مرحوم آیت اللّه حاج شیخ نجفعلی فاضل استرآبادی ـ پدر حضرت آیت اللّه محمد فاضل استرآبادی و داماد ارجمند آیت اللّه کوهستانی ـ ، حضرت آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین قمی و آیت اللّه میرزا محمد کفایی ـ فرزند حضرت آیت اللّه ملاّمحمد کاظم خراسانی.

هجرت و بازگشت به وطن


آیت اللّه کوهستانی، پس از اقامت طولانی در جوار حضرت امام رضا علیه السلام ، برای رسیدن به مدارج عالی علمی، حدود سال1340 قمری، رهسپار حوزه بزرگ نجف اشرف شد. ایشان در درس فقه، از محضر علمی حضرت آیت اللّه العظمی میرزا حسین نائینی و آیت اللّه العظمی سیدابوالحسن اصفهانی بهره مند شد و در درس اصول، از شاگردان آیت اللّه العظمی آقا ضیاءالدین عراقی به شمار می رفت. البته ایشان در کنار فقه و اصول، از تهذیب نفس و خودسازی هم غافل نشد و به درجه ای از تقوا و پارسایی رسید که بزرگان اخلاق و عرفان حوزه هم به او رشک می بردند.
حضرت آیت اللّه کوهستانی، پس از نزدیک به نُه سال اقامت در نجف اشرف و دست یابی به مراتب بالای علمی و عرفانی، آهنگ وطن کرد. ایشان با تمسک به آیه 122 سوره توبه ـ آیه نَفْر ـ پس از نزدیک به بیست سال تلاش علمی و عملی، در سال1348 قمری، به زادگاه خویش بازگشت تا قوم خویش را انذار کند.
البته ناگفته نماند که مادر مؤمنه اش در تصمیم ایشان بر بازگشت به ایران، تأثیر فراوان داشت. ایشان در نامه ای محبت آمیز به آیت اللّه کوهستانی چنین نوشت: «پسرم! اکنون در حالتی هستم که دوری تو مرا بی تاب کرده؛ بدان حد که در حال نماز، به یادت می افتم... و اشک از دیدگانم جاری می گردد. از این رو، دوست دارم هر چه زودتر باز گردی».

حکمت‌هایی از آیت الله محمد کوهستانی


مخفی بر فرشتگان


حجت الاسلام دارایی نقل می کند: روزی خدمت آقا جان کوهستانی رسیدم و عرض کردم این جمله که در دعای کمیل دارد: « وکنت انت الرقیب علی من ورائهم والشاهد لما خفی عنهم ...؛ تو گواه و شاهد بر منی، از آن چه که بر فرشتگان هم مخفی است.» آن چه چیزی است که بر فرشتگان هم مخفی است؟ معظم له فرمود: خطورات قلبی است.

عالم مرگ و قبر


معظم له در مورد مرگ و حال انسان در تشییع جنازه چنین می‌فرمود:
«دامادی انسان آن روزی است که انسان را پس از شست‌شو و غسل آن هم با سدر و کافور و پوشاندن لباس سفید ( کفن) روی دست می‌گیرند و از هر طرف صدا می‌زنند «لا اله الا الله» اگر آن روز خدای بزرگ به من اجازه دهد سر از تابوت بیرون می‌آورم و خطاب به مردم می‌گویم: مردم قدر «لا اله الا الله» را بدانید، ولی حیف که خدا چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد.»[۲]
چون در آن مجلس ایشان بسیار از مردن و زندگی پس از مرگ تعریف کرده بود، فرزند ارجمندشان ـ حجت الاسلام اسماعیل کوهستانی ـ گفت: آقا جان! این گونه که شما از مرگ ستایش می‌کنید، پس مردم باید تقاضای مرگ نمایند و هر چه زودتر از این عالم به آن عالم رهسپار گردند. آقا فرمود:
«در حدیث آمده است: «الدنيا مَزرَعةُ الآخِرَة» «دنيا كشتزار آخرت است» هر چه در این عالم بیش‌تر باشیم، برای عالم پس از مرگ بیش‌تر کار می‌کنیم، از این رو تقاضای مرگ لازم نیست.»
از جمله مطالبی که معظم له در آن شب فرمودند این بود که: «یکی از مشکلات قبر سؤال دو ملک مقرب خدا یعنی نکیر و منکر از میّت است»
البته ایشان می‌فرمودند، برای مؤمنان بشیر و مبشّرند ـ و سپس رو به طلبه‌ها کردند و فرمودند: «آیا شما دعای «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا وَ بِالْإِسْلامِ دِينا» را از حفظ‌ید و بعد از هر نماز می‌خوانید یا نه؟»
در پاسخ گفتیم، نه! نمی‌دانیم در کجا است.آن گاه معظم‌له فرمودند: «این دعا در اعمال و تعقیبات مشترکه نماز در اوایل مفاتیح الجنان آقا شیخ عباس قمی است؛ شما آن دعا را ـ که متضمن اقرار به توحید و امامت و وحی و نوبت است ـ حفظ کرده و پس از هر نماز بخوانید، وقتی زبان شما به آن کلمات عادت پیدا کرد و هنگامی که شما را در قبر گذاشته و همه برگشتند و در حالت تنهایی قرار گرفتید چون عادت به آن دعا دارید شروع می‌کنید به خواندن آن دعا. این جا است که آن دو ملک برای سؤال قبر نزد شما می‌آیند و می‌بینید شما مشغول خواندن همان چیزی هستید که آن‌ها می‌خواستند از شما بپرسند.
در این حال است که یکی از آن دو ملک می گوید: از این شخص بپرسیم! دیگری می‌گوید چه بپرسیم او که قبل از پرسش دارد می‌خواند. در نتیجه تصمیم بر سؤال می‌گیرند و می‌گویند من ربک؟ من نبیک؟ شما در آن حال سربلند کرده و به آنها می‌گویید، مگر نمی‌شنوید که من دارم می‌خوانم: «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا وَ بِالْإِسْلامِ دِينا» دیگر این چه سؤالی است که از من می‌کنید. آن دو ملک خوشحال می‌شوند و قبر تو باغی از باغ‌های بهشت می‌گردد.»

عمل، بهترین وسیله نجات


شخصی به آقا جان گفت: چه کار کنیم؟ مرگ خیلی سخت است، خدا چگونه می‌خواهد با ما معامله کند. معظم له در جوابش فرمود: «اگر عمل داشته باشی چیزی نیست، مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون کنی و پیراهن تمیز بپوشی!»

دعای باقی ماندن در خط اسلام


روزی خطیب بزرگ مرحوم شیخ محمد تقی فلسفی به محضر ایشان رسید و به ایشان عرض کرد که ما تا الان در خط اسلام بودیم، دعا بفرمایید از این به بعد هم در خط اسلام باقی بمانیم. معظم له در پاسخ وی با کمال تواضع و فروتنی فرمود: همیشه دعای من این است که:
«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»: «پروردگارا، پس از آن که ما را هدایت کردی، دل هایمان را دست خوش انحراف مگردان و از جانب خود، رحمتی بر ما ارزانی دار که تو بخشایش گری.»

گدایی و تضرع به درگاه خداوند


در مورد این که انسان باید از خداوند بخواهد که او را نجات دهد، می‌فرمود: «گدایی، گدایی را آدم باید خودش بخواهد؛ گدایی من به درد دیگران نمی‌خورد.»

تداوم ذکر و اثر آن در هنگام مرگ


ایشان در مورد تداوم ذکر و اثر آن در هنگام مرگ می‌فرمودند: «انسان باید عادت به ذکری داشته باشد که در مواقع حساس مرگ و انتقال از این عالم بتواند طبق عادت همیشگی آن ذکر را بگوید.»
درخواست دستگیری ائمه علیه‌السلام در هنگام مرگ: ایشان می‌فرمودند: «به زیارت هیچ امامی مشرف نشدم مگر آن که اولین سؤال و حاجت من از آن امام این بود که در حال احتضار و مرگ مرا یاری کنند و دستم را بگیرد.»
ایشان همچنین در باب ارزش کلمه طیبه لا اله الا الله فرمودند: «فردای قیامت مردم دوست دارند به دنیا برگردند و یک «لا اله الا الله» بگویند و بمیرند.»

نفس را کنترل کن


حجت السلام معلمی ـ از فضلای حوزه علمیه مشهد ـ نقل کرد: زمانی که در حوزه کوهستان مشغول تحصیل بودم، روزی با دو سه نفر از طلاب جهت عیادت آقاجان که در اندرونی، به خاطر کسالت بستری بودند و نمی‌توانستند بیرون تشریف بیاورند خدمتشان شرفیاب شدیم. وی در ضمن سخنان پندآموز خویش، درباره دنیا و بی‌ارزشی آن فرمودند: «شما وضع مرا که نگاه می‌کنید شاید گمان کنید، این شیخ چیزی نمی‌فهمد و خیلی آدم ساده‌ای است و حال آن که امکانات رفاهی هر طور که بخواهم برایم آماده است، اما من نمی‌خواهم، چرا که نفس را هر طور عادت بدهید همان گونه پرورش می‌یابد اگر توانستید کنترل کنید همان جا می‌ایستد ولی اگر نفس را آزاد گذاشتید چموش می‌شود و دیگر نمی‌شود او را کنترل کرد.
مثلاً اگر امروز بگویم این فرش اتاق من از حصیر یا نمد است، باید تبدیل به قالیچه شود، فردا می‌گویم این قالیچه به درد این اتاق نمی‌خورد، چرا که بهتر از اتاق است و اتاق باید عوض شود.
اتاق را عوض کردم، آن وقت می‌گویم این قالیچه‌ها به درد این اتاق نو نمی‌خورد، باید قالی یک تخته باشد و پرده اتاق باید فلان جور باشد و همین طور که اتاق عوض می‌کردم و قالیچه را تبدیل می‌کردم، عمر شیخ محمد هم در این مسیر تمام شد.
پس همین جا نفس را کنترل می‌کنیم تا کِش پیدا نکند، شما باید متوجه باشید که اگر در زندگی نفس را کنترل نکنید گرفتار می‌شوید و تا آخر عمر باید مشغول این کارها باشید».

به یاد ساعت مرگ بودن


آیت الله کوهستانی می‌فرمودند: «همین قدر بدان ما ساعتی را در پیش داریم که در آن ساعت ماییم و مأمورهای بی‌نظر خدا، برای آن ساعت فکری بکن؛ سپس این رباعی منسوب به حضرت علی علیه‌السلام را می‌خواندند:
«لا دار للمرء بعد الموت یسکنها الا التی کان قبل الموت بانیها
فان بنیها بخیرٍ طاب مسکنها و ان بناها بشرٍ خاب ثاویها»
«برای مرد بعد از مرگشان جایی نیست که در آن جا ساکن شوند، مگر آن جایی که قبل از مرگ بنا کرده باشد.
اگر آن را با خیر و خوبی ساخته باشد جای خوبی دارد و اگر با شر ساخته باشد جای گاه پرفقر و نیازی خواهد داشت.»

اثر سخنان بیهوده


آقا زاده ایشان می گوید : روزی راجع به غذای حرام از آقا سؤال کردم و عرض کردم نظر شما چه طور است و غذای حرام چه قدر در روح انسان تأثیر دارد؟ آقا به مناسبتی در بین فرمایشات خود فرمود : حرفهای بیهوده و لغو تأثیری زیاد در روح دارد و روح را می‌میراند. سپس درباره تأثیر منفی سخنان بیهوده در روان آدمی فرمود: من حرفهای بیهوده را کمتر از غذای حرام نمی دانم.

پرهیز از مال صغیر، مال میت ، مال وقفی


یکی از شاگردان ایشان در این باره می گوید:
آقا جان سفارش می کرد که زیر بار سه چیز نروید : مال صغیر، مال میت و مال وقف و می فرمود: این وقف دست من نبود ابتدا در اختیار پدرم قرار داشت و تولیت آن پس از ایشان قهراً به من رسید، که ناچار شدم آن را به عهده بگیرم در غیر این صورت زیر بارش نمی رفتم.
روزی شخصی به خدمت معظم له رسید تا او را برای اقامه نماز میت به روستای مجاور کوهستان ببرد. او با خود اسبی داشت که آن را برای آقا آورده بود تا سوارش شود. ایشان از وی پرسید: اسب مال کیست؟ او گفت: مال فلانی است، آقاجان فرمود: زنده است یا مرده ؟ شخص جواب داد : فوت کرده است. ایشان پرسید: بچه صغیر هم دارد؟ گفت: یک بچه صغیر دارد ، وقتی متوجه شد صغیر هم در آن اسب سهم دارد ، فرمود: من نمی توانم سوار این اسب شوم و با پای پیاده به طرف آن روستا حرکت کرد.[۳]

چقدر زود مجذوب شدی


می فرمود: زمانی که در مشهد مشغول تحصیل بودم به خاطر فرا رسیدن سال نو میوه های بسیار تازه و رنگارنگ در بازار آمده بود. روزی از بازار می گذشتم وقتی چشمم به آن میوه های تازه و مرغوب افتاد مجذوب شدم، به حدی که نتوانستم بدون خریدن میوه از آن بگذرم. یک کیلو سیب خریدم چند عدد را در بین راه به دوستان تعارف کردم و مقداری را نیز به مدرسه آوردم ؛ وقتی به مدرسه رسیدم با خود گفتم، شیخ محمد حیف نبود، چه قدر زود مجذوب این زرق و برق شدی! چه قدر زود دست و پایت را گم کردی!.

حمایت از نهضت امام خمینی (ره)


از آن جا که حضرت آیت اللّه کوهستانی، عالمی بیدار و زمان شناس بود، عالمان بیدار و متعهد عصر خویش را هم به خوبی می شناخت. ایشان به حضرت امام خمینی رحمه الله ارادت ویژه ای داشت و همواره از امام و نهضتش تجلیل می کرد.
نقل است که پس از حمله رژیم شاه به مدرسه فیضیه قم، مقداری سهم امام از سوی آیت اللّه کوهستانی، خدمت حضرت امام فرستاده شد. حضرت امام رحمه الله فرمودند: «سلام مرا به آقای کوهستانی برسانید. ما از ایشان التماس دعا داریم. هنوز نیمه راه هستیم؛ خیلی مانده به مقصد برسیم و محتاج دعای ایشان هستیم».
نخستین باری که رژیم شاه، حضرت امام را بازداشت کرده بود، عده ای از روحانیان، فرهنگیان و بازاریان بهشهر، خدمت آیت اللّه کوهستانی رسیدند و پیشنهاد کردند که در اعتراض به بازداشت حضرت امام رحمه الله، دستور فرمایید بازار استان مازندران تعطیل شود. ایشان فرمودند: «من موافقت می کنم؛ چرا که [وقتی امام] خمینی زندان است، دنیا برای ما زندان است. شما اطلاعیه تنظیم بکنید، من نیز امضا کرده و از شما حمایت می کنم».

در سنگر مبارزه


هنگامی که شاه می خواست برای تصویب لوایح ششگانه، اقدام به برگزاری رفراندوم کند، حضرت آیت اللّه کوهستانی نیز چون مراجع دیگر و در رأس آن ها حضرت امام خمینی رحمه الله ، این رفراندوم را تحریم کردند.
آن شیرمرد بیداردل، یک روز پیش از رفراندوم شاه، واعظی را به تکیه حسینی فرستاد تا از طرف ایشان، از مردم بخواهد در رفراندوم شرکت نکنند. ایشان در مورد «اصلاحات ارضی» می فرمود: «این، اصلاح اراضی نیست؛ بلکه افساد اراضی است».
ایشان، همواره شاگردان خویش را نیز به مبارزه تشویق می کرد. حمایت های بی دریغ حضرت آیت اللّه کوهستانی از مبارزات شاگرد ارجمندش، شهید هاشمی نژاد و تأیید مبارزات شهید نواب صفوی، گواه این امر است.

آقا جان از نظر بزرگان


روزی که مرحوم آیت اللّه کوهستانی، پس از بهبودی، از بیمارستان مرخص می شد، حضرت آیت اللّه العظمی گلپایگانی در وداع با ایشان فرمودند: «زهد و تقوا و بزرگی شما برای من علم الیقین بود و الان به مرحله عین الیقین رسید».
حضرت آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی رحمه الله جمله معروفی درباره آیت اللّه کوهستانی دارند، ایشان فرمودند: «کوهستانی، لنگر ارض است».
از علامه طباطبایی رحمه الله، صاحب تفسیر المیزان نیز نقل است که فرمودند: «از وقتی که آقای کوهستانی را در منزل آیت اللّه میلانی دیدم، هیچ شبی نشد که ایشان را فراموش کنم».
آیت الله محمد فاضل استرآبادی داماد آیت الله کوهستانی درباره سبک زندگی ایشان فرمودند: « مرحوم آیت اللّه کوهستانی در زهد ورزی، شهره بود؛ حتی در منزل هیچ وقت از لباس های قیمتی استفاده نمی کرد و پیراهن، عبا، قبا، عمامه، شلوار و جوراب او، همگی از جنس کرباس بود، و همه این لباس‌ها از پنبه‌ای بود که در مزرعه پدری به ایشان ارث رسیده بود کشت می‌شد.
ایشان هم چنین به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد و اهل تهجد و سحرخیزی بود. آن مرد بزرگ اهل مراقبت نفس، و در برابر مادر بزرگوارش بسیار فروتن بود. به صله رحم بسیار توجه می کرد و در مهمان نوازی و حق شناسی از استادان خود، یگانه روزگار به شمار می آمد.

پانویس