confirmed
۲٬۱۶۵
ویرایش
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
== معنای مولی در لغت عربی == | == معنای مولی در لغت عربی == | ||
اصل معنای ماده «ولی» قرب است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج6 ؛ ص2528؛ | * اصل معنای ماده «ولی» قرب است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج6 ؛ ص2528؛ | ||
الصحاح، ج6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج20 ؛ ص310.</ref> و این قرب می تواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>. | * الصحاح، ج6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج20 ؛ ص310.</ref> و این قرب می تواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>. | ||
و شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونهای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>. | * و شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونهای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما<ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref>. | ||
برخی هم معتقدند که اصل ولی قراردادن چیزی بعد از اولی بون هیچ فاصلی است : أصل الولي جعل الثاني بعد الأول من غير فصل من قولهم هذا يلي ذلك وليا<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. | * برخی هم معتقدند که اصل ولی قراردادن چیزی بعد از اولی بون هیچ فاصلی است : أصل الولي جعل الثاني بعد الأول من غير فصل من قولهم هذا يلي ذلك وليا<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. | ||
موالی عمو زادگان هستند و عمو زادگان از اهل بیت کسانی هستند که صدقه واجبه بر انان حرام است و مَوْلَى به معتق و حليف و ولي گفته می شود <ref>كتاب العين ؛ ج8 ؛ ص365.</ref>. | * صاحب العین معتقد است که موالی عمو زادگان هستند و عمو زادگان از اهل بیت کسانی هستند که صدقه واجبه بر انان حرام است و مَوْلَى به معتق و حليف و ولي گفته می شود <ref>كتاب العين ؛ ج8 ؛ ص365.</ref>. | ||
ابن دريد «ولی» را مخالف دشمن دانسته و وَلْي را همجواری و همسایگی دانسته است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج1 ؛ ص246.</ref>. | * ابن دريد «ولی» را مخالف دشمن دانسته و وَلْي را همجواری و همسایگی دانسته است <ref>جمهرة اللغة ؛ ج1 ؛ ص246.</ref>. | ||
تهذيب وَلِيّ و «مَوْلى» را تابع و مُحِبّ معنا کرده و مراد از موالی را عموزادگان شمرده است <ref>تهذيب اللغة ؛ ج15 ؛ ص321.</ref> و مولی را مرادف عَصَبة، حليف و مُعْتَق دانسته است<ref>تهذيب اللغة، ج15، ص: 324.</ref>. | * تهذيب وَلِيّ و «مَوْلى» را تابع و مُحِبّ معنا کرده و مراد از موالی را عموزادگان شمرده است <ref>تهذيب اللغة ؛ ج15 ؛ ص321.</ref> و مولی را مرادف عَصَبة، حليف و مُعْتَق دانسته است<ref>تهذيب اللغة، ج15، ص: 324.</ref>. | ||
و به نقل از ابو هیثم گفته که مولی شش صورت دارد: | و به نقل از ابو هیثم گفته که مولی شش صورت دارد: | ||
* پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛ | * پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛ | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
* آزاد کننده عبد؛ | * آزاد کننده عبد؛ | ||
* عبد آزاد شده <ref>تهذيب اللغة، ج15، ص: 324.</ref>. | * عبد آزاد شده <ref>تهذيب اللغة، ج15، ص: 324.</ref>. | ||
صحاح ولایت را به معنای مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> | * صحاح ولایت را به معنای مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است <ref>الصحاح، ج6، ص: 2529.</ref> | ||
فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین کمک کننده و مُعَان کمک شونده به کار می رود. پس مومنین ولی و معینِ دین و پیامبر خدایند و خداوند هم ولی و حافظ و پشتیبان مومنین است<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. | * فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین کمک کننده و مُعَان کمک شونده به کار می رود. پس مومنین ولی و معینِ دین و پیامبر خدایند و خداوند هم ولی و حافظ و پشتیبان مومنین است<ref>الفروق في اللغة ؛ ص278.</ref>. | ||
ولی بودن چند صورت دارد: | ولی بودن چند صورت دارد: | ||
* ولي مسلمان یعنی اگر مسلمان نیاز داشت برای رفع نیاز او اقدام کند؛ | * ولي مسلمان یعنی اگر مسلمان نیاز داشت برای رفع نیاز او اقدام کند؛ | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
* کسی که برای یک امر اولویت دارد؛ | * کسی که برای یک امر اولویت دارد؛ | ||
* صاحب<ref>الفروق في اللغة؛ ص278.</ref>. | * صاحب<ref>الفروق في اللغة؛ ص278.</ref>. | ||
م | |||
راغب اصفهانی معنای واژه مَوْلَى را معتِقِ، معتَقِ، حليفِ، پسر عمو، همسایه و ولی هر امری می داند. <ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref> | * عجم مقاييس اللغه مُعْتِقُ و مُعْتَق، و صاحب و حليف، و پسر عمو و ناصر و همسایه را از معانی مولی برشمرده است <ref>معجم مقاييس اللغه ؛ ج6 ؛ ص141.</ref>. | ||
برخی وَلِى و مولی را صديق و نصير و مالك و عبد، صاحب و قريب مثل پسر عمو و مانند آن دانسته است . <ref>المحكم و المحيط الأعظم، ج10، ص: 458.</ref> | * راغب اصفهانی معنای واژه مَوْلَى را معتِقِ، معتَقِ، حليفِ، پسر عمو، همسایه و ولی هر امری می داند. <ref>مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.</ref> | ||
أساس البلاغة ولي را بمعنی دنو و نزدیکی شمرده و ولی را ولی يتيم و وليّ قتيل و ولی بلد شمرده که متناسب مضاف الیه تعریف میشوند <ref>أساس البلاغة ؛ ص689</ref> | * برخی وَلِى و مولی را صديق و نصير و مالك و عبد، صاحب و قريب مثل پسر عمو و مانند آن دانسته است . <ref>المحكم و المحيط الأعظم، ج10، ص: 458.</ref> | ||
الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و برارد و برادر زاده و عمو و پسر عمو و ... میداند<ref>الفائق ؛ ج3 ؛ ص378.</ref> | * أساس البلاغة ولي را بمعنی دنو و نزدیکی شمرده و ولی را ولی يتيم و وليّ قتيل و ولی بلد شمرده که متناسب مضاف الیه تعریف میشوند <ref>أساس البلاغة ؛ ص689</ref> | ||
لسان العرب وِلايت را مُشعر به تدْبير و قُدرت و فِعل شمرده و فاقد آنها را شایسته این تعبیر نمی داند، و از ابن السكيت نقل کرده که وِلايت از سلطاناست و وَلايت و وِلايت به معنی نصرت هستند و گفته می شوند انها بر یک ولایت هستند یعنی ناصر همدیگرند. <ref>لسان العرب، ج15، ص: 407</ref>. | * الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و برارد و برادر زاده و عمو و پسر عمو و ... میداند<ref>الفائق ؛ ج3 ؛ ص378.</ref> | ||
لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و ... شمرده است. <ref>لسان العرب، ج15، صص: 409تا 411.</ref> | * لسان العرب وِلايت را مُشعر به تدْبير و قُدرت و فِعل شمرده و فاقد آنها را شایسته این تعبیر نمی داند، و از ابن السكيت نقل کرده که وِلايت از سلطاناست و وَلايت و وِلايت به معنی نصرت هستند و گفته می شوند انها بر یک ولایت هستند یعنی ناصر همدیگرند. <ref>لسان العرب، ج15، ص: 407</ref>. | ||
* لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و ... شمرده است. <ref>لسان العرب، ج15، صص: 409تا 411.</ref> | |||
زبیدی برای وَلي چند معنا ذکر کرده، از جمله: | زبیدی برای وَلي چند معنا ذکر کرده، از جمله: | ||
* مُحِب که ضد دشمن است؛ | * مُحِب که ضد دشمن است؛ |