ناسیونالیسم: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ دسامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - ' کرده اند' به ' کرده‌اند'
جز (جایگزینی متن - ' می توان' به ' می‌توان')
جز (جایگزینی متن - ' کرده اند' به ' کرده‌اند')
خط ۲: خط ۲:


== معنی ناسیونالیسم ==
== معنی ناسیونالیسم ==
واژه * «ناسیونالیسم»<ref>واژه ی فرانسه «ناسیونالیسم» (یا به انگلیسی «نشنالیزم») از ترکیب صفت «ناسیونال» (یا «نشنال») به معنای «ملی» (از «ناسیون» == ملت)+ پسوند «ایسم» ساخته شده است. در فارسی آن را ملی گرایی و ملیت گرایی و ملت پرستی و ملت خواهی و امثال آن ترجمه کرده اند. ولی بعضی معتقدند همه این ترجمه ها غلط است چون ملت مساوی «ناسیون» («یا نیشن») نیست و بانی این اشتباه مترجمان زمان مشروطه ی ما بوده‌اند، و ملت در عربی و در زبان ما در قدیم به معنای دین و کیش و شریعت و آیین یا مردمانی تابع یک کیش و آیین بوده است، و از این گذشته، این لفظ در زبانهای فعلی غربی به معنای کشور نیز هست که مفهوم حاکمیت دولتی در آن مستتراست (چنانکه مثلاً به جای سازمان ملل متحد می بایست گفته شود سازمان کشورهای متحد). ورود به این بحث در اینجا بی مورد است زیرا کل این مقاله مربوط به این موضوع است. فقط تذکر می دهیم که این قبیل ایهامها در اصل کلمه ی «ناسیون» نیز وجود دارد و بسیاری دعواها از همین مایه نمی‌گیرد. (مترجم)</ref> را می‌توان دست کم به پنج معنای مختلف تعریف کرد:
واژه * «ناسیونالیسم»<ref>واژه ی فرانسه «ناسیونالیسم» (یا به انگلیسی «نشنالیزم») از ترکیب صفت «ناسیونال» (یا «نشنال») به معنای «ملی» (از «ناسیون» == ملت)+ پسوند «ایسم» ساخته شده است. در فارسی آن را ملی گرایی و ملیت گرایی و ملت پرستی و ملت خواهی و امثال آن ترجمه کرده‌اند. ولی بعضی معتقدند همه این ترجمه ها غلط است چون ملت مساوی «ناسیون» («یا نیشن») نیست و بانی این اشتباه مترجمان زمان مشروطه ی ما بوده‌اند، و ملت در عربی و در زبان ما در قدیم به معنای دین و کیش و شریعت و آیین یا مردمانی تابع یک کیش و آیین بوده است، و از این گذشته، این لفظ در زبانهای فعلی غربی به معنای کشور نیز هست که مفهوم حاکمیت دولتی در آن مستتراست (چنانکه مثلاً به جای سازمان ملل متحد می بایست گفته شود سازمان کشورهای متحد). ورود به این بحث در اینجا بی مورد است زیرا کل این مقاله مربوط به این موضوع است. فقط تذکر می دهیم که این قبیل ایهامها در اصل کلمه ی «ناسیون» نیز وجود دارد و بسیاری دعواها از همین مایه نمی‌گیرد. (مترجم)</ref> را می‌توان دست کم به پنج معنای مختلف تعریف کرد:


1. گونه‌ای احساس وفاداری به ملتی خاص (یعنی قسمی میهن پرستی<ref>Patriotism.</ref>).
1. گونه‌ای احساس وفاداری به ملتی خاص (یعنی قسمی میهن پرستی<ref>Patriotism.</ref>).
خط ۲۱: خط ۲۱:


== تعریف ملت بر حسب زبان و فرهنگ ==
== تعریف ملت بر حسب زبان و فرهنگ ==
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در اواخر قرن هجدهم و عمدتاً به وسیله آثار برخی از متفکران و نویسندگان آلمانی همچون هردر<ref> J. G. Herder)1803-1744). فیلسوف و ادیب آلمانی. (مترجم)</ref> و نوالیس<ref> Novalis (نام اصلی: Friedrich von Hardenberg 1801- 1772). شاعر آلمانی. (مترجم)</ref> و اشلایرماخر<ref>F. E. D. Schleiermacher (1834-1768). فیلسوف و متکلم آلمانی. (مترجم)</ref> و فیشته<ref>J. G. Fichte (1814-1768). فیلسوف و متکلم آلمانی. (مترجم)</ref> و به عنوان رکنی از ارکان ایده ئولوژی ناسیونالیستی، صورت بیان یافت و بسط و تفصیل پیدا کرد. [[انقلاب کبیر فرانسه|انقلابگران فرانسوی]] معتقد بودند که ملت گروهی از افراد است که همه تابع یک نظام سیاسی باشند. اما آلمانیها بر این نظر بودند که خداوند و طبیعت ملت‌ها را از یکدیگر تفکیک کرده اند، و هر ملت دارای خصلت ویژه‌ای است که با زبان مشترک آن ملت ارتباط نزدیک دارد، و چون زبان حامل سنتهاست و احساسات و نمادها و پیوندهای عاطفی و اسطوره‌ها را انتقال می‌دهد، پس سهیم بودن در هر زبان بومی به معنای سهم بردن از فرهنگی مشترک است. به نوشته اشلایرماخر: «هر زبانی مساوی با طرز فکر مخصوصی است، و آنچه به یک زبان اندیشیده می‌شود هرگز ممکن نیست همان طور به زبان دیگری تکرار گردد.» این تصور از ملیت کم کم با نظریه‌ای متافیزیکی پیوستگی پیدا کرد که پیروان آن عقیده داشتند هر ملتی مظهر روح یا معنای کلی<ref>idea.</ref> دیگری است که آن نیز به نوبه خویش جلوه‌ای از جمال حق است، و گوناگونی ملت‌ها تنوع هستی را انعکاس می‌دهد، و هر ملتی به سهم خود به پیشرفت نوع بشر کمک می‌کند، و، از این رو، افراد ملت اخلاقاً مکلف به حفظ و پرورش ملتند. از اینجا بود که ناسیونالیستهای فرهنگی آلمان، در ابراز واکنش به آیین جهان میهنی<ref>cosmopolitanism.</ref> Aufklarung (یا نهضت روشنگری در آن سرزمین) که به فرانسه تمایل داشت، با وجود جنبه ناسیونالیستی افکارشان، همچنان به ملت‌ها در منظر عام بشریت می‌نگریستند و معتقد بودند که هر ملتی باید سهم خویش را در سرگذشت پرفراز و نشیب آدمیزاد ادا کند.
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در اواخر قرن هجدهم و عمدتاً به وسیله آثار برخی از متفکران و نویسندگان آلمانی همچون هردر<ref> J. G. Herder)1803-1744). فیلسوف و ادیب آلمانی. (مترجم)</ref> و نوالیس<ref> Novalis (نام اصلی: Friedrich von Hardenberg 1801- 1772). شاعر آلمانی. (مترجم)</ref> و اشلایرماخر<ref>F. E. D. Schleiermacher (1834-1768). فیلسوف و متکلم آلمانی. (مترجم)</ref> و فیشته<ref>J. G. Fichte (1814-1768). فیلسوف و متکلم آلمانی. (مترجم)</ref> و به عنوان رکنی از ارکان ایده ئولوژی ناسیونالیستی، صورت بیان یافت و بسط و تفصیل پیدا کرد. [[انقلاب کبیر فرانسه|انقلابگران فرانسوی]] معتقد بودند که ملت گروهی از افراد است که همه تابع یک نظام سیاسی باشند. اما آلمانیها بر این نظر بودند که خداوند و طبیعت ملت‌ها را از یکدیگر تفکیک کرده‌اند، و هر ملت دارای خصلت ویژه‌ای است که با زبان مشترک آن ملت ارتباط نزدیک دارد، و چون زبان حامل سنتهاست و احساسات و نمادها و پیوندهای عاطفی و اسطوره‌ها را انتقال می‌دهد، پس سهیم بودن در هر زبان بومی به معنای سهم بردن از فرهنگی مشترک است. به نوشته اشلایرماخر: «هر زبانی مساوی با طرز فکر مخصوصی است، و آنچه به یک زبان اندیشیده می‌شود هرگز ممکن نیست همان طور به زبان دیگری تکرار گردد.» این تصور از ملیت کم کم با نظریه‌ای متافیزیکی پیوستگی پیدا کرد که پیروان آن عقیده داشتند هر ملتی مظهر روح یا معنای کلی<ref>idea.</ref> دیگری است که آن نیز به نوبه خویش جلوه‌ای از جمال حق است، و گوناگونی ملت‌ها تنوع هستی را انعکاس می‌دهد، و هر ملتی به سهم خود به پیشرفت نوع بشر کمک می‌کند، و، از این رو، افراد ملت اخلاقاً مکلف به حفظ و پرورش ملتند. از اینجا بود که ناسیونالیستهای فرهنگی آلمان، در ابراز واکنش به آیین جهان میهنی<ref>cosmopolitanism.</ref> Aufklarung (یا نهضت روشنگری در آن سرزمین) که به فرانسه تمایل داشت، با وجود جنبه ناسیونالیستی افکارشان، همچنان به ملت‌ها در منظر عام بشریت می‌نگریستند و معتقد بودند که هر ملتی باید سهم خویش را در سرگذشت پرفراز و نشیب آدمیزاد ادا کند.


این دسته از متفکران و نویسندگان عقیده داشتند که وجود ملت وابسته به تصمیم یا وقوف افراد آن نیست؛ افراد نمی‌توانند تصمیم به عدم عضویت در ملت خویش بگیرند، زیرا وجود ملت است که به آگاهی ایشان شکل می‌دهد؛ ملت آلمان به این جهت هستی طبیعی یافته است که کسانی که بنا به سنن آلمانی بار آمده‌اند ذاتاً با انگلیسیها یا فرانسویها تفاوت دارند. بنابراین، یک آلمانی که بخواهد میمون وار، فی المثل، از فرانسویان تقلید کند، مانع شکوفندگی ذات و سرشت خویش می‌شود و باید به آنچه، از جهت او، چیزی ساختگی و درجه دوم است، قناعت کند.
این دسته از متفکران و نویسندگان عقیده داشتند که وجود ملت وابسته به تصمیم یا وقوف افراد آن نیست؛ افراد نمی‌توانند تصمیم به عدم عضویت در ملت خویش بگیرند، زیرا وجود ملت است که به آگاهی ایشان شکل می‌دهد؛ ملت آلمان به این جهت هستی طبیعی یافته است که کسانی که بنا به سنن آلمانی بار آمده‌اند ذاتاً با انگلیسیها یا فرانسویها تفاوت دارند. بنابراین، یک آلمانی که بخواهد میمون وار، فی المثل، از فرانسویان تقلید کند، مانع شکوفندگی ذات و سرشت خویش می‌شود و باید به آنچه، از جهت او، چیزی ساختگی و درجه دوم است، قناعت کند.
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۱۰

ویرایش