نظریه کسب: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ مارس ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'نمی توان' به 'نمی‌توان'
جز (جایگزینی متن - 'می رسد' به 'می‌رسد')
جز (جایگزینی متن - 'نمی توان' به 'نمی‌توان')
خط ۸: خط ۸:
==دلیل نام گذاری نظریه کسب==
==دلیل نام گذاری نظریه کسب==


واژه کسب و مشتقات آن دارای ریشه قرآنی است که در باره نسبت افعال انسان بیان شده است. روی همین جهت، متکلمان اشعری و ماتریدی در تفسیر افعال اختیاری انسان، از این واژه بهره برده اند. مثلا [[ابو حامد غزالی|ابوحامد غزالی]] به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است که آن را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. می‌نویسد:« أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشی‏ء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جمیعا بقدرة اللّه تعالى، سمی خالقا و مخترعا. و لم یكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم یسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن یطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب‏ تیمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد فی القرآن.»  قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال می شود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود می َآید و اوست خالق و مخترع. بنا بر این، عبد نمی تواند در فعلش خالق و مخترع باشد، پس باید نامی دیگر برای فعل عبد یافت (که نه خلق باشد و نه اختراع) و آن کسب است، زیرا به دلیل تیمن به قرآن از این نام استفاده می شود.<ref>غزالی ابو حامد،الاقتصاد فی الاعتقاد،ص  60</ref>
واژه کسب و مشتقات آن دارای ریشه قرآنی است که در باره نسبت افعال انسان بیان شده است. روی همین جهت، متکلمان اشعری و ماتریدی در تفسیر افعال اختیاری انسان، از این واژه بهره برده اند. مثلا [[ابو حامد غزالی|ابوحامد غزالی]] به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است که آن را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. می‌نویسد:« أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشی‏ء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جمیعا بقدرة اللّه تعالى، سمی خالقا و مخترعا. و لم یكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم یسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن یطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب‏ تیمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد فی القرآن.»  قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال می شود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود می َآید و اوست خالق و مخترع. بنا بر این، عبد نمی‌تواند در فعلش خالق و مخترع باشد، پس باید نامی دیگر برای فعل عبد یافت (که نه خلق باشد و نه اختراع) و آن کسب است، زیرا به دلیل تیمن به قرآن از این نام استفاده می شود.<ref>غزالی ابو حامد،الاقتصاد فی الاعتقاد،ص  60</ref>


==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی==
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی==
خط ۲۲: خط ۲۲:
'''ابو اسحاق اسفرایینی(337-418)''' نظریه کسب را همانند باقلانی تفسیر می کند، با این بیان که حقیقت خلق را به خالق منتسب می کند و می گوید اصل خلقت مربوط به خالق و منوط به قدرت او است، زیرا  فقط او خالق است و نیز حقیقت هر فعلی، منشاش قدرت الهی است. ابن قیم جوزیه که خود از متکلمان اهل حدیث است، از قول ابو اسحاق اسفرایینی  نقل می کند که حقیقت خلق از خالق است که با قدرت او واقع می شود و انفراد خلق مربوط به اوست و حقیقت فعل با قدرت خالق واقع می شود و حقیقت کسب از فرد مکتسب است و مختص اوست. پس قدیم (خدا) خلق می کند و همراه با محدث(عبد) در ایجاد فعل مشترک اند، ولی کسب و اطلاق آن، مخصوص محدث(بنده) است، اما اطلاق لفظ فعل (فاعلیت) هم برای خدا و هم برای عبد صحیح است.<ref>ابن قیم جوزیه،  شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعلیل ، ص 324</ref>  
'''ابو اسحاق اسفرایینی(337-418)''' نظریه کسب را همانند باقلانی تفسیر می کند، با این بیان که حقیقت خلق را به خالق منتسب می کند و می گوید اصل خلقت مربوط به خالق و منوط به قدرت او است، زیرا  فقط او خالق است و نیز حقیقت هر فعلی، منشاش قدرت الهی است. ابن قیم جوزیه که خود از متکلمان اهل حدیث است، از قول ابو اسحاق اسفرایینی  نقل می کند که حقیقت خلق از خالق است که با قدرت او واقع می شود و انفراد خلق مربوط به اوست و حقیقت فعل با قدرت خالق واقع می شود و حقیقت کسب از فرد مکتسب است و مختص اوست. پس قدیم (خدا) خلق می کند و همراه با محدث(عبد) در ایجاد فعل مشترک اند، ولی کسب و اطلاق آن، مخصوص محدث(بنده) است، اما اطلاق لفظ فعل (فاعلیت) هم برای خدا و هم برای عبد صحیح است.<ref>ابن قیم جوزیه،  شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعلیل ، ص 324</ref>  


''' [عبدالملک جوینی]](419-475 ق)''' با توجه به اشکالات تفاسیر متکلمان گذشته از نحوه تفسیر کسب، صریحا اعتراف می کند که تاثیر قدرت انسان در طول قدرت الهی است. جوینی تقریر اشعری و باقلانی را در باره نظریه کسب  نقد می کند و معتقد است که عقل نمی تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه استطاعت و  قدرتی که  بی اثر باشد، با نبود قدرت تفاوتی ندارد، پس باید بگوییم که عبد استطاعت و قدرت حقیقی دارد تا استنادش نسبت به آن چه انجام می دهد حقیقی باشد. اما این استناد بر وجه خلق نیست، زیرا خلق در جایی قابل تصور است که موجودی که سابقه عدم دارد آفریده شود و این از عهده انسانی که خود مخلوق است، زیرا انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود، آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود. نقل کرده اند که که جوینی این رای را از حکمای الهی گرفته است. <ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref>
''' [عبدالملک جوینی]](419-475 ق)''' با توجه به اشکالات تفاسیر متکلمان گذشته از نحوه تفسیر کسب، صریحا اعتراف می کند که تاثیر قدرت انسان در طول قدرت الهی است. جوینی تقریر اشعری و باقلانی را در باره نظریه کسب  نقد می کند و معتقد است که عقل نمی‌تواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه استطاعت و  قدرتی که  بی اثر باشد، با نبود قدرت تفاوتی ندارد، پس باید بگوییم که عبد استطاعت و قدرت حقیقی دارد تا استنادش نسبت به آن چه انجام می دهد حقیقی باشد. اما این استناد بر وجه خلق نیست، زیرا خلق در جایی قابل تصور است که موجودی که سابقه عدم دارد آفریده شود و این از عهده انسانی که خود مخلوق است، زیرا انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال می کند، همان گونه نیز احساس وابستگی می کند. بنا بر این فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند می شود، آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند می شود و این استناد به شکل توالی فاعل ها سر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی می شود. نقل کرده اند که که جوینی این رای را از حکمای الهی گرفته است. <ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل ، ص 111 و 112</ref>
   
   
'''[[ابو حامد غزالی]](450-505)'''اگر چه در کلیت تفسیر کسب، هم رای ابوالحسن اشعری و نیز باقلانی است، اما در بسیاری از استناد ها و نظراتش به صراحت از جبر و تفویض  تبری می جوید و راه میان این دو را  بر می گزیند و آن را عقیده تمام اهل سنت و جماعت می داند. وی برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف می کند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است. <ref> ابو حامد غزالی،  احیاء علوم الدین ، ص 249</ref> با این حال این متکلم اشعری چون دیگر اشاعره در تفسیر نظریه کسب تلاش می کند ضمن دفاع از توحید در خالقیت، نحوه انتساب صحیح افعال به عباد را نیز تفسیر کند. در نگاه غزالی، خدای متعال در خلق و اختراع عالم منفرد است و هم زمان قدرت و مقدور را  با هم می آفریند و کسی جز او نمی تواند چیزی را خلق کند. بنا برا ین، با طرح این نظریه در صدد تفسیر صحیح از نحوه انتساب افعال به عباد است و آن را پاسخ مناسبی برای توجیه افعال انسانی می داند. به گمان او  نظریه کسب در واقع توجیه کننده افعال اختیاری انسان در برابر جبر و تفویض است. به همین دلیل در تفسیر آن، آگاهی از همراهی با فعل کسب شده را لحاظ می کند و تنها راه فرار از اتهام جبر گرایی را در همین نوع نگاه و تفسیر می داند. غزالی  باره علت برگزیدن نام کسب می گوید اکنون که نمی توان گفت انسان خالق است و نیز نمی توان گفت که مجبور است، پس باید نامی دیگر برای افعالش انتخاب کرد که نه خالق باشد و نه مخترع( و نه مجبور) پس به پیروی از کتاب خدا و تیمن از آن، نام کسب را برای افعال عباد بر گزینیم.<ref> ابو حامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد ،ص 60</ref>  
'''[[ابو حامد غزالی]](450-505)'''اگر چه در کلیت تفسیر کسب، هم رای ابوالحسن اشعری و نیز باقلانی است، اما در بسیاری از استناد ها و نظراتش به صراحت از جبر و تفویض  تبری می جوید و راه میان این دو را  بر می گزیند و آن را عقیده تمام اهل سنت و جماعت می داند. وی برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف می کند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است. <ref> ابو حامد غزالی،  احیاء علوم الدین ، ص 249</ref> با این حال این متکلم اشعری چون دیگر اشاعره در تفسیر نظریه کسب تلاش می کند ضمن دفاع از توحید در خالقیت، نحوه انتساب صحیح افعال به عباد را نیز تفسیر کند. در نگاه غزالی، خدای متعال در خلق و اختراع عالم منفرد است و هم زمان قدرت و مقدور را  با هم می آفریند و کسی جز او نمی‌تواند چیزی را خلق کند. بنا برا ین، با طرح این نظریه در صدد تفسیر صحیح از نحوه انتساب افعال به عباد است و آن را پاسخ مناسبی برای توجیه افعال انسانی می داند. به گمان او  نظریه کسب در واقع توجیه کننده افعال اختیاری انسان در برابر جبر و تفویض است. به همین دلیل در تفسیر آن، آگاهی از همراهی با فعل کسب شده را لحاظ می کند و تنها راه فرار از اتهام جبر گرایی را در همین نوع نگاه و تفسیر می داند. غزالی  باره علت برگزیدن نام کسب می گوید اکنون که نمی‌توان گفت انسان خالق است و نیز نمی‌توان گفت که مجبور است، پس باید نامی دیگر برای افعالش انتخاب کرد که نه خالق باشد و نه مخترع( و نه مجبور) پس به پیروی از کتاب خدا و تیمن از آن، نام کسب را برای افعال عباد بر گزینیم.<ref> ابو حامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد ،ص 60</ref>  


'''[[فخرالدین رازی]] (543-606)''' معتقد است که افعال اختیاری بشر منوط به وجود قدرت و داعی است و وقتی این دو صفت حاصل شود، عبد حقیقتا فاعل می شود. او می گوید ما ضرورتا می فهمیم که وقتی برای فاعل انسانی داعی بر انجام فعل حاصل شود و مانعی هم در بین نباشد، آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی،  القضا و القدر ، ص 31</ref> او در جای دیگر نیز به این موضوع پرداخته و آن را مذهب خود دانسته است که مجموع قدرت با انگیزه مشخص(داعی) موجب حصول فعل می شود.<ref>فخرالدین رازی،  المطالب العالیة من العلم الإلهی ،ج‏3، ص 73</ref>
'''[[فخرالدین رازی]] (543-606)''' معتقد است که افعال اختیاری بشر منوط به وجود قدرت و داعی است و وقتی این دو صفت حاصل شود، عبد حقیقتا فاعل می شود. او می گوید ما ضرورتا می فهمیم که وقتی برای فاعل انسانی داعی بر انجام فعل حاصل شود و مانعی هم در بین نباشد، آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی،  القضا و القدر ، ص 31</ref> او در جای دیگر نیز به این موضوع پرداخته و آن را مذهب خود دانسته است که مجموع قدرت با انگیزه مشخص(داعی) موجب حصول فعل می شود.<ref>فخرالدین رازی،  المطالب العالیة من العلم الإلهی ،ج‏3، ص 73</ref>
خط ۳۵: خط ۳۵:
'''[[ملا علی قوشجی]](782-853 ش)''' برای انسان در افعال اختیاری اش، سهم ناچیزی به نام کسبِ بدون قدرت موثر قایل است. می گوید مراد از کسب، مقارنت با قدرت و اراده شخص است بدون آن که آن قدرت و اراده، تاثیر یا مدخلی در وجود فعل داشته باشد، مگر آن که فعل محلی برای کسب باشد. با این حساب، فعل فقط از طرف خدا صادر و انسان محل پذیرش فعل خدا می شود.<ref> جعفر سبحانی ، [[بحوث فی الملل و النحل]]، جلد 9 ،ص 50</ref>البته باید دانست که از نگاه قوشجی، آن چیزی که برای انسان موجب مسئولیت می شود، عملی است که دارای صفت باشد که هم زمان با اراده و فعل اختیاریِ تابع آن، خلق می شود.<ref>ر ک، همان</ref>  
'''[[ملا علی قوشجی]](782-853 ش)''' برای انسان در افعال اختیاری اش، سهم ناچیزی به نام کسبِ بدون قدرت موثر قایل است. می گوید مراد از کسب، مقارنت با قدرت و اراده شخص است بدون آن که آن قدرت و اراده، تاثیر یا مدخلی در وجود فعل داشته باشد، مگر آن که فعل محلی برای کسب باشد. با این حساب، فعل فقط از طرف خدا صادر و انسان محل پذیرش فعل خدا می شود.<ref> جعفر سبحانی ، [[بحوث فی الملل و النحل]]، جلد 9 ،ص 50</ref>البته باید دانست که از نگاه قوشجی، آن چیزی که برای انسان موجب مسئولیت می شود، عملی است که دارای صفت باشد که هم زمان با اراده و فعل اختیاریِ تابع آن، خلق می شود.<ref>ر ک، همان</ref>  


'''[[عبدالوهاب شعرانی]](898- 973)''' تفسیر شهودی و عرفانی از کسب، عبدالوهاب شعرانی را از دیگر از دیگر اشاعره متمایز می کند. وی می گوید کسب از مسایل دقیق اصولی و نیز پیچیده ای است که حل آن جز به شهود عرفانی و مشی صوفیانه امکان پذیر نیست.<ref>عبدالوهاب شعرانی، الیواقیت و الجواهر ، ج 1، ص 251</ref> مفاد ادعای وی این است که در تفسیر خلق افعال عباد، هر چند از نظر عقلی و منطقی تابع تفسیر اشعری هستیم؛ اما در مقام شهود نمی توانیم تاثیر فاعلیت اختیاری انسان را انکار کنیم، پس در این جهت با اشعری هم سو نیستیم. شعرانی در اثبات ادعای خود به قاعده کشف ملتزم می شود و معتقد است که از نظر ما فاعلیت اختیاری انسان  با دلیل کشفی ثابت می شود، اما با عبارت گویا قابل تبیین نیست..<ref>همان، ص 252</ref>  
'''[[عبدالوهاب شعرانی]](898- 973)''' تفسیر شهودی و عرفانی از کسب، عبدالوهاب شعرانی را از دیگر از دیگر اشاعره متمایز می کند. وی می گوید کسب از مسایل دقیق اصولی و نیز پیچیده ای است که حل آن جز به شهود عرفانی و مشی صوفیانه امکان پذیر نیست.<ref>عبدالوهاب شعرانی، الیواقیت و الجواهر ، ج 1، ص 251</ref> مفاد ادعای وی این است که در تفسیر خلق افعال عباد، هر چند از نظر عقلی و منطقی تابع تفسیر اشعری هستیم؛ اما در مقام شهود نمی‌توانیم تاثیر فاعلیت اختیاری انسان را انکار کنیم، پس در این جهت با اشعری هم سو نیستیم. شعرانی در اثبات ادعای خود به قاعده کشف ملتزم می شود و معتقد است که از نظر ما فاعلیت اختیاری انسان  با دلیل کشفی ثابت می شود، اما با عبارت گویا قابل تبیین نیست..<ref>همان، ص 252</ref>  


''' [[محمد عبده]](1266-1323ق)'''در تفسیر کسب  می گوید که عقل سلیم همراه با حواس( پنج گانه) شهادت می دهد که انسان متوجه موجودیت خود وافعالش باشد در حالی که این فهم و توجه به هیچ دلیل و ارشادی احتیاج ندارد، زیرا فهم این موضوع، ریشه در فطرت انسان دارد و علاوه افعالش را با عقلش می سنجد و با اراده اش تقدیر می کند و سپس آن  را  با عقلش می سنجد و با اراده اش مقدر می کند و  با قدرتی که در وجودش است، به فعلیت می‌رساند. عبده اضافه می کند البته کسی که این حقیقت و بداهت فطری و عقلی را انکار کند، در واقع وجود خودش را انکار کرده است.<ref> محد عبده،  رساله التوحید ، جلد اول، ص 31</ref>در نظریه عبده از تفسیر جبر و اختیار، نکات قابل توجهی وجود دارد. 1. ایشان بیان می کند که عبد دارای قدرت و اراده است و این دو بیهوده آفریده نشده است. 2. وجود این دو صفت، به این دلیل است که مناط تکلیف و ثواب و عذاب باشد، زیرا بدون داشتن قدرت و اراده، وجود تکالیف امری عبث است و منجر به جبر می شود. 3. عبده انتساب افعال به عباد را حقیقی می داند و معتقد است که عباد با داشتن قدرت و اراده، فاعل واقعی افعال خود خواهند بود.( و البته قدرت و اراده در وجود انسان می بایست به طور واقعی باشد و گرنه با فرض قدرت و اراده مجازی هیچ فعلی صادر نخواهد شد.)  
''' [[محمد عبده]](1266-1323ق)'''در تفسیر کسب  می گوید که عقل سلیم همراه با حواس( پنج گانه) شهادت می دهد که انسان متوجه موجودیت خود وافعالش باشد در حالی که این فهم و توجه به هیچ دلیل و ارشادی احتیاج ندارد، زیرا فهم این موضوع، ریشه در فطرت انسان دارد و علاوه افعالش را با عقلش می سنجد و با اراده اش تقدیر می کند و سپس آن  را  با عقلش می سنجد و با اراده اش مقدر می کند و  با قدرتی که در وجودش است، به فعلیت می‌رساند. عبده اضافه می کند البته کسی که این حقیقت و بداهت فطری و عقلی را انکار کند، در واقع وجود خودش را انکار کرده است.<ref> محد عبده،  رساله التوحید ، جلد اول، ص 31</ref>در نظریه عبده از تفسیر جبر و اختیار، نکات قابل توجهی وجود دارد. 1. ایشان بیان می کند که عبد دارای قدرت و اراده است و این دو بیهوده آفریده نشده است. 2. وجود این دو صفت، به این دلیل است که مناط تکلیف و ثواب و عذاب باشد، زیرا بدون داشتن قدرت و اراده، وجود تکالیف امری عبث است و منجر به جبر می شود. 3. عبده انتساب افعال به عباد را حقیقی می داند و معتقد است که عباد با داشتن قدرت و اراده، فاعل واقعی افعال خود خواهند بود.( و البته قدرت و اراده در وجود انسان می بایست به طور واقعی باشد و گرنه با فرض قدرت و اراده مجازی هیچ فعلی صادر نخواهد شد.)  
خط ۴۳: خط ۴۳:
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه ماتریدیه==
==خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه ماتریدیه==


'''ابو منصور ماتریدی.(م 333 ق)'''  به عنوان موسس مکتب ماتریدیه معتقد است میان [[خلق فعل]] و کسب آن تفاوت وجود دارد، خلق برای خدا و کسب برای انسان است. <ref>ابو منصور ماتریدی،  التوحید ، ص 225</ref>  وی این ادعا را  مطابق با دلایل عقلی و سمعی که به وجود وعد و وعید اشاره می کند، می داند. <ref>همان، ص 168</ref> ماتریدی بر خلاف ابوالحسن اشعری به استطاعت قبل از فعل اعتقاد دارد.<ref> ر ک، همان، ص 188</ref> وی علاوه می گوید امر و نهی بر تکالیف و افعال و نیز وجود وعده و وعید نشان از واقعی بودن این انتساب دارد. <ref>همان، ص 167</ref> . ابو منصور به برخی از آیات قرآن استشهاد می کند که علاوه بر امر و نهی به انسان، او را مسئول عمل خویش می داند.<ref>ر ک، همان</ref>. از نگاه ماتریدی کسبِ آگاهان کسبی است که همراه با علم و اختیار و مسئولیت باشد و هم چنین این گونه نیست که چون نمی تواند فعل را خلق کند، پس نتواند آن را کسب کند و نسبت به آن مجبور باشد.<ref>همان، ص 175</ref> زیرا جهت خلقی فعل با جهت کسبی آن؛ دو مقوله جدااز هم است.
'''ابو منصور ماتریدی.(م 333 ق)'''  به عنوان موسس مکتب ماتریدیه معتقد است میان [[خلق فعل]] و کسب آن تفاوت وجود دارد، خلق برای خدا و کسب برای انسان است. <ref>ابو منصور ماتریدی،  التوحید ، ص 225</ref>  وی این ادعا را  مطابق با دلایل عقلی و سمعی که به وجود وعد و وعید اشاره می کند، می داند. <ref>همان، ص 168</ref> ماتریدی بر خلاف ابوالحسن اشعری به استطاعت قبل از فعل اعتقاد دارد.<ref> ر ک، همان، ص 188</ref> وی علاوه می گوید امر و نهی بر تکالیف و افعال و نیز وجود وعده و وعید نشان از واقعی بودن این انتساب دارد. <ref>همان، ص 167</ref> . ابو منصور به برخی از آیات قرآن استشهاد می کند که علاوه بر امر و نهی به انسان، او را مسئول عمل خویش می داند.<ref>ر ک، همان</ref>. از نگاه ماتریدی کسبِ آگاهان کسبی است که همراه با علم و اختیار و مسئولیت باشد و هم چنین این گونه نیست که چون نمی‌تواند فعل را خلق کند، پس نتواند آن را کسب کند و نسبت به آن مجبور باشد.<ref>همان، ص 175</ref> زیرا جهت خلقی فعل با جهت کسبی آن؛ دو مقوله جدااز هم است.


'''[[ابوالیسر بزدوی]](421- 494 ق )''' در بحث افعال عباد تابع اهل سنت و جماعت است و خلق را برای خدا و کسب را سزاوار انسان می داند و معتقد است که عبد فاعل واقعی فعل و وابسته به قدرت و اختیاری است که هر دو حادث است.<ref> ابوالیسر بزدوی  (محمد بن محمد)،  اصول الدین ، ص 104</ref>   
'''[[ابوالیسر بزدوی]](421- 494 ق )''' در بحث افعال عباد تابع اهل سنت و جماعت است و خلق را برای خدا و کسب را سزاوار انسان می داند و معتقد است که عبد فاعل واقعی فعل و وابسته به قدرت و اختیاری است که هر دو حادث است.<ref> ابوالیسر بزدوی  (محمد بن محمد)،  اصول الدین ، ص 104</ref>   
خط ۵۹: خط ۵۹:
'''[[محمد زاهد کوثری]](1296 – 1371 ق)''' معتقد است که مطابق با عقیده اهل سنت و جماعت، فقط خدای متعال خالق است و تمامی موجودات از اشخاص عباد و افعال شان با هر صفتی که داشته باشند را خدا خلق می کند و اگر کسی از ما به عنوان فاعل شناخته می شود، به معنای مکتسب است نه فاعل به معنای خالق. وی برای صحت استدلال خود به قرآن تمسک می کند که می فرماید:«و الله خلقکم و ما تعبدون. سوره الصافات(37) 96» یعنی خدا هم شما را آفرید و هم بت هایی را که می سازید.آیه به ما خطاب می کند که خدای متعال خالق اعمال ما است، هم چنان که خالق صورت ها و ذوات ما نیز می باشد. این موضوع از واضح ترین دلایل قرآن است. بنا بر این، افعال ما مطابق با مفاد اجماع مخلوق است.<ref>کوثری محمد زاهد،  العقیده و علم الکلام ، ص 190</ref>  
'''[[محمد زاهد کوثری]](1296 – 1371 ق)''' معتقد است که مطابق با عقیده اهل سنت و جماعت، فقط خدای متعال خالق است و تمامی موجودات از اشخاص عباد و افعال شان با هر صفتی که داشته باشند را خدا خلق می کند و اگر کسی از ما به عنوان فاعل شناخته می شود، به معنای مکتسب است نه فاعل به معنای خالق. وی برای صحت استدلال خود به قرآن تمسک می کند که می فرماید:«و الله خلقکم و ما تعبدون. سوره الصافات(37) 96» یعنی خدا هم شما را آفرید و هم بت هایی را که می سازید.آیه به ما خطاب می کند که خدای متعال خالق اعمال ما است، هم چنان که خالق صورت ها و ذوات ما نیز می باشد. این موضوع از واضح ترین دلایل قرآن است. بنا بر این، افعال ما مطابق با مفاد اجماع مخلوق است.<ref>کوثری محمد زاهد،  العقیده و علم الکلام ، ص 190</ref>  


'''[[شیخ شلتوت]](1310-1383 ق)''' مباحث مربوط به افعال عباد را از جمله مسایل جنجالی و پر چالشی می داند که موجب مناقشات جدی ای میان متکلمان مسلمان مذاهب مختلف شده است. شلتوت در ابتدا به تفسیر افعال عباد از منظر مدافعین جبر اشاره می کند که معتقدند عبد هیچ اختیاری در فعلش ندارد هم ظاهرا مجبور است، هم باطنا، هم هدایتش مربوط به خدا است و هم ضلالتش و پاسخ می دهد که چنین عقیده ای نقض صریح آیاتی است که انسان را مسئول افعال خود می داند.وی در پاسخ به مکتب اشاعره که معتقدند خدای متعال خالق ضلال است چه در ابتدا و چه در استمرار و عباد قدرتی ندارند تا بتوانند در ایجاد (یا تغییر) فعل تاثیر گذار باشند، می گوید که این مکتب برای فرار از اتهام جبر گرایی که متوجه گروه قبلی یعنی جبریون شده بود، به کسب معتقد شدند و به وسیله آن، قواعد تکیلف و عدالت و نیز نسبت افعال را تصحیح و توجیه کردند. وی به گروه سوم یعنی مفوضه اشاره می کند که معتقدند خدای متعال قدرتش را به عبد تفویض کرده است تا عبد با اراده و قدرت خودش فعل را انجام دهد. شلتوت نظر خودش را بیان می کند آن چه ما به آن عقیده داریم و قبلا هم بیان کردیم این است که برای عباد؛ هم  قدرت و هم اراده  وجود دارد و باید بدانیم که این دو را خدای متعال بیهوده و عبث نیافرید، بلکه آفرید تا مناط تکلیف و مناط جزا و مبنای حقیقی انتساب افعال به بنده باشد. با این حساب معلوم می شود که عباد نه از نظر ظاهری و نه از نظر باطنی مجبور نیستند و نمی توانند گمراهی اشان را جزء مقدرات الهی بدانند، زیرا چنین چیزی مطابق با حکمت و عدالت نیست و حتی تصور این موضوع ممنوع است.<ref> سبحانی، جعفر ،  بحوث فی الملل و النحل ، ج‏2، ص 153</ref>  
'''[[شیخ شلتوت]](1310-1383 ق)''' مباحث مربوط به افعال عباد را از جمله مسایل جنجالی و پر چالشی می داند که موجب مناقشات جدی ای میان متکلمان مسلمان مذاهب مختلف شده است. شلتوت در ابتدا به تفسیر افعال عباد از منظر مدافعین جبر اشاره می کند که معتقدند عبد هیچ اختیاری در فعلش ندارد هم ظاهرا مجبور است، هم باطنا، هم هدایتش مربوط به خدا است و هم ضلالتش و پاسخ می دهد که چنین عقیده ای نقض صریح آیاتی است که انسان را مسئول افعال خود می داند.وی در پاسخ به مکتب اشاعره که معتقدند خدای متعال خالق ضلال است چه در ابتدا و چه در استمرار و عباد قدرتی ندارند تا بتوانند در ایجاد (یا تغییر) فعل تاثیر گذار باشند، می گوید که این مکتب برای فرار از اتهام جبر گرایی که متوجه گروه قبلی یعنی جبریون شده بود، به کسب معتقد شدند و به وسیله آن، قواعد تکیلف و عدالت و نیز نسبت افعال را تصحیح و توجیه کردند. وی به گروه سوم یعنی مفوضه اشاره می کند که معتقدند خدای متعال قدرتش را به عبد تفویض کرده است تا عبد با اراده و قدرت خودش فعل را انجام دهد. شلتوت نظر خودش را بیان می کند آن چه ما به آن عقیده داریم و قبلا هم بیان کردیم این است که برای عباد؛ هم  قدرت و هم اراده  وجود دارد و باید بدانیم که این دو را خدای متعال بیهوده و عبث نیافرید، بلکه آفرید تا مناط تکلیف و مناط جزا و مبنای حقیقی انتساب افعال به بنده باشد. با این حساب معلوم می شود که عباد نه از نظر ظاهری و نه از نظر باطنی مجبور نیستند و نمی‌توانند گمراهی اشان را جزء مقدرات الهی بدانند، زیرا چنین چیزی مطابق با حکمت و عدالت نیست و حتی تصور این موضوع ممنوع است.<ref> سبحانی، جعفر ،  بحوث فی الملل و النحل ، ج‏2، ص 153</ref>  




Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۳۹

ویرایش