پسیخانیه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۳۴ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ابو القاسم' به 'ابوالقاسم')

پسیخانیه‏ از جمله فرقی است که مربوط به محمود پسیخانی گیلانی می باشد.

شرح حال موسس

بنیانگذار این مذهب مردى به نام محمود پسیخانى گیلانى است. وى در سال 800 هجرى قمری این مذهب نو را پدید آورد و پیش از آن از پیروان فضل اللَّه استرآبادى مؤسس فرقه «حروفیه» بود. نوشته اند که فضل او را به جهت خودپسندی اش طرد كرد و از آن پس به محمود مطرود یا مردود شهرت یافت. محمود پسیخانى دیر زمانى در كنار رود ارس مى‏ زیست. وى مردى دانا و پرهیزكار بود و در عمر خود همسری انتخاب نکرد و در سال 831 هجری قمری درگذشت. برخى گفته‏ اند كه او خود را در تیزاب انداخت و نابود کرد، ولى پیروان وى این گفته را دروغ مى ‏دانند.[۱]

تاریخچه

پسیخانیان از «نقطویان» هستند. در زمان شاه تهماسب در سال 973 هجری قمری، یكى از بزرگان نقطوى به نام ابوالقاسم امرى را كور كردند و همچنین در سال 981 هجری قمری، گروهى از «نقطویان» دستگیر و كشته شدند. در زمان شاه عباس روزگار «نقطویان» بدتر از قبل شد. او در سال 1102 هجری قمری فرمان داد كه نقطویان را در سراسر كشور دستگیر كنند. پیش از این زمان، برخى از نقطویان از ایران به هند گریخته بودند. «نقطویان» را به چند نام خوانده ‏اند به ایشان «نقطوى» و نقطه و اهل نقطه گفته ‏اند، زیرا محمود آفرینش و پیدایش همه چیز را از خاك مى‏ داند و آن را نقطه مى‏ خواند. «واحدیه» و «امنا» نیز نام یافته‏ اند، براى این كه آنان هر كسی را که زناشویی نكرده بود واحد و هر كسی را كه متأهل بود امین مى ‏خواندند. زناشویى نكردن در این مذهب ستوده و محمود بود. موسس این فرقه در زندگانى كوتاه خود زناشویى نكرده و پیروان خویش را تا آن جا كه بتوانند به پرهیز از آن دعوت می کرد. به ایشان «پسیخانیان» و «پسیحانی ها» و «محمودیه» نیز گفته‏ اند و این هر دو از نام دین‏ آور آنان محمود پسیخانى گرفته شده است.[۲]

دلیل گسترش نقطویان(پسیخانیه)

تاریخ نگاران صفوی و بسیاری از مورخان بعدی بر این اندیشه بودند که شاه عباس اول باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در سال 996 هجری قمری، بشارت ظهور موعود نقطوی را می دادند و حتی شاه طهماسب را مهدی می خواندند. چنین به نظر می رسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در سال 982 و 994 هجری قمری، چشم امید به شاه عباس اول دوختند تا او را در سلک خود درآورند. شاه عباس اول مدتی با درویش خسرو در قزوین معاشرت کرد. گرایش شاه عباس اول به نقطویان چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت اندیشی، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیت های شهری تأثیر گذاشت. [۳]

اعتقادات

مسلمانان این گروه را «ملاحده» و دین ایشان را الحاد خوانده‏ اند، زیرا كه خداوند، رستاخیز، بهشت و دوزخ و آن جهان را نمى ‏شناختند و انسان كامل را مى‏ پرستیدند و بیشتر آن را به نام مركب مبین مى ‏خواندند و مى ‏گفتند كه هرچه اكنون پدید آمده و صورت و پیكرى دارد، ذرات پدیدآورنده‏ اش همیشه در این جهان است و هر زمان به صورت پیكرى در مى ‏آید، گاه صورت سنگ و خاك مى ‏گیرد و گاه به پیكر گیاه و جانور و مردم نمودار مى ‏شود و از خوى و كردار و دیدار كنونى هر چیز مى ‏توان پى برد كه پیش از این در چه پیكر و صورتى بوده است. این پى ‏بردن ایشان را احصا، و احصاكننده را «محصى» مى‏ خواندند. محمود مانند فضل خود را مهدى موعود مى‏ خواند كه پیغمبر اسلام به آمدن وى مژده داده است. او مى‏ گفت كه دین اسلام برافتاد و زمان عرب به پایان رسید و از این پس دین، دینى است كه او آورده و دور، دور عجم است و این دور هشت هزار سال خواهد بود و در آن هشت مبین خواهند آمد كه نخستین ایشان خود اوست.[۴]از جمله اصول اعتقادی پسیخانیان یكى آن است كه موجود جز مركب و محسوس نیست. علاوه ایشان منكر وحدت و بساطت هستند و تصور را، كواذب (دروغ) مى‏ دانند.[۵] در کتاب «دبستان المذاهب» آمده است كه محمود پسیخانى خود را واحد مى ‏خواند و این كه حضرت محمد (ص) به حضرت على (ع) گفته: «انا و على من نور واحد و لحمك لحمى و جسمك جسمى» اشارت بدان است كه صفوت و قوّت اجزا و اجساد همه انبیاء و اولیا به هم آمد و از آن جسد محمد (ص) و على (ع) به وجود آمد و از آن پیكر، محمود سرشته گشت. به عقیده محمود پسیخانى، خدا نمونه قدرت و نیرویى برتر و فراتر از انسان نیست، بلكه در نظر او، خدا نمونه نیروهاى «خود انسان» است كه بشر مى‏ كوشد تا در زندگى خود به آن ها دست یازدد.[۶] محمود دهدارى كه از دشمنان سرسخت پسیخانیان بود مى‏ نویسد: طایفه دوم از منكران وجود «واجب الوجود» ملاحده‏ تناسخیه ‏اند كه خود را «نقطویه» مى ‏خوانند. آنان خویشتن را خدا مى ‏دانند و مى ‏گویند كه انسان تا خود را نشناخته بنده است و چون خود را شناخت، خدا خواهد بود. كلمه ایشان این است كه می گویند: لا اله الا المركب المبین و مراد ایشان از «مركب مبین» انسان است.[۷] بسیارى از شاعران و اندیشمندان پسیخانى به جهت گریز از تعقیب و شكنجه دشمنان و پادشاهان به هندوستان و نواحى دیگر گریختند و جلاى وطن كردند.

پانویس

  1. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش اندک
  2. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش
  3. با استفاده از دانشنامه جهان اسلام، ج5، ص 649
  4. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117
  5. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 120 با ویرایش
  6. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش
  7. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش