ابن عطاء اسکندری

نسخهٔ تاریخ ‏۷ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'می نمود' به 'می‌نمود')

ابن عطاءالله السکندری (658 هـ/ 1260 م - 709 هـ/ 1309 م) فقیه مالکی و صوفی شاذلی است. او را می توان یکی از ارکان اساسی طریقه شاذلیه دانست. از القاب او می توان به: "قطب العارفین" و "ترجمان الواصلین" و "مرشد السالکین" اشاره کرد. او فردی صالح و عالم که دارای کرسی تدریس و مورد مراجعه عموم بود معرفی کرده‌اند به طوری که مواعظ وی در روح و قلب مردم تاثیر بسزایی داشت. به کلام اهل الحقائق وارباب طرُیق تسلط کامل داشته ضمن اینکه علاقه وافر و تسلط کاملی بر آثار مشایخ تصوف گذشته داشت. مردم را از اشارات معنوی و ارشادات مادی خود منتفع می‌نمود و صاحب روحی بزرگ و معنوی بود.

حسن بصری
مسجد و مقبره ابن عطاء اسکندری
نام تاج الدین أبوالفضل أحمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن أحمد بن عیسى بن الحسین بن عطاء الله الجذامی
نام‎های دیگر ابن عطاء الله السکندری
درگذشت 709ق

زندگی

او تاج‌الدین أبوالفضل أحمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن أحمد بن عیسى بن الحسُین بن عطاءالله منتسب به الجذامی بود زیرا پدرانش منسوب به قبیله جذام در یمن بودند که بعد از فتوحات اسلامی به مصر نقل مکان کرده و در شهر اسکندریه موطن گزیدند. ابن‌عطاء حوالی سال 658 هـ برابر با 1260 م متولد شد. او مانند پدرش نزد پدر بزرگش شیخ أبی‌محمد عبدالکریم بن عطاء الله بزرگ شد و فقیهی شد که به علوم شرعی و اسلامی مشغول بود و در جوانی علوم لغت، شرعی و دینی را فراگرفت.

تصوف

او در ابتدا منکر طریقت و تصوف بود تا آنجا که می‌گفت: هر کس بگوید علم غیر از آن‌چه در دست ما هست، بر خدای متعال افترا بسته است. تا آن‌که با ابوعباس مرسی آشنا شد و نزد او تلمذ کرد و سخنانش را شنید تا اینکه او را بسیار تحسین کرد و راه تصوف را از او گرفت و نخست از اهالی طریقه مریدیه شد از سخنان ابتدایی اوست که می گوید: «از این سخنان به خود می خندیدم». سپس ابن عطاء درجات علم و دانش را طی کرد تا این که شیخ ابوالعباس روزی به او گفت: به خدا قسم لازم است در دو مکتب مفتی راهنما بشوی. منظور در امر طریقت و شریعت است. سپس فرمود: به خدا سوگند این جوان نمی‌میرد تا اینکه دعوت کننده به سوی خدا و هدایت کننده الی الله باشد و به خدا سوگند تو کار بزرگی خواهی کرد.

شاگردان

او شاگردان زیادی را تربیت نمود که از آن میان می توان به ابن المبلق السکندری و تقی الدین السبکی شیخ شافعیه اشاره کرد.

آثار

او آثار متعددی داشت که تعدادی از آنان موجود و تعدادی دیگر نیز مفقود شده اند اما مهمترین آنان عبارتند از:

لطائف المنن فی مناقب الشیخ أبی العباس وشیخش أبی الحسن.

القصد المجرد فی معرفت اسم مفرد.

التنویر فی إسقاط التدبیر.

أصول مقدمات الوصول.

الطریق الجادة فی نیل السعادة.

عنوان التوفیق فی آداب الطریق، شرح قصیدة الشیخ أبو مدین که با این مصرع آغاز می‌شود(ما لذة العیش إلا صحبة الفقرا).

تاج العروس مطالبی در تهذیب نفوس.

مفتاح الفلاح ومصباح الأرواح فی ذکر الله الکریم الفتاح.

الحکم العطائیة على لسان أهل الطریقة،

این مهم ترین نوشته اوست و مورد انتشار گسترده قرار گرفته است و برخی از آن هنوز در برخی از دانشکده های دانشگاه الازهر در حال تدریس است. آرثر اربری خاورشناس انگلیسی بسیاری از آنها را به انگلیسی ترجمه کرده است. میشل بلاسیوس اسپانیایی قسمت های بسیاری از آنها را همراه با شرحی از الرندی بر روی آنها ترجمه کرد.

وفات

شیخ ابن عطاءالله در سال 709 هجری قمری در مدرسه منصوریه قاهره درگذشت و در قبرستان مقطم در دامنه کوه در گوشه ای که در آن عبادت می‌کرد به خاک سپرده شد. آرامگاه او هنوز در قبرستان سیدی علی ابوالوفا در زیر کوه مقطم قرار دارد. در ضلع شرقی مقبره لیث. در سال 1973 مسجدی در مکان قبر او ساخته شد.

درباره او

احمد زروق: وی گردآورنده انواع علوم از تفسیر و حدیث و فقه و نحو و اصول و غیره بود. او متکلمی بر طریقه اهل تصوف و واعظی بود که افراد زیادی را بهره رساند و راه او را ادامه دادند.

ابن حجر عسقلانی در الدرر المکانه: با شیخ ابوالعباس المرسی رئیس طریقه شاذلی همراهی کرد و فضائل او و محاسن شیخش را بر شمرد و بر زبان طریقه صوفیه در زمان خودش راهنمای مردم بود.

ذهبی: دارای جلال و عظمت بود و در جان ها اثر می گذاشت و دارای فضائل بود - در مسجد الازهر بر کرسی درس - با کلماتی که روح را آرام می‌کرد صحبت می‌نمود.

ابن الأهدل: شیخ عارف بالله، شیخ الطرُیقین و إمام الفریقین. او فقیهی عالم بود که تصوف را نکوهش کرد، سپس جذب شیخ الشیوخ مرسی شده و با وی همراه شد و به دست او فتوحاتی برایش شکل گرفت و دارای آثاری از جمله کتاب الحکم است. همه آن تالیفات شامل أسرار و معارف، حکم و لطائف، نثر و نظم است. و هر که کتابهای او را بخواند، فضل او برایش آشکار می‌شود[۱].

پانویس