۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
=1. وضعیت ایران عصر قاجار= | =1. وضعیت ایران عصر قاجار= | ||
==1ـ1. انحطاط کلى== | ==1ـ1. انحطاط کلى== | ||
اوج شکوه ایران در عصر صفوى و از سوى دیگر، آغاز انحطاط آن، در دوران فرمانروایى شاه عباس اول جستوجو مىشود.<ref>عبدالحسین زرین کوب، ص53و54.</ref> این انحطاط با سقوط اصفهان در دامن شورشیان قندهار آشکار شده، به طور فراگیر ادامه مىیابد. فاصله میان فرو افتادن اصفهان و برآمدن تهران، در روایات اروپایى، عصر انقلابات ایران و به تعبیر زرین کوب «عصر وحشت» خوانده مىشود.<ref>همان، ص 95</ref>، و سرانجام قاجارها، وارث ایرانى ویران مىشوند. گزارشها و سفرنامههاى بیگانگان درباره ایران، از تفاوتِ فاحش ایرانِ پیش و پس از عصر وحشت حاکى است. ظاهراً دولتِ قاجار، چنانچه هم مىخواسته نمىتوانست روند این انحطاط و زوال را تغییر دهد؛ زیرا قاجارها افزون بر مشکلات مألوف سلسلههاى گذشته ایران، بىهیچ تمرینى، از تجربه دنیاى جدیدى ناگزیر شدند که معادلات آن براى | اوج شکوه ایران در عصر صفوى و از سوى دیگر، آغاز انحطاط آن، در دوران فرمانروایى شاه عباس اول جستوجو مىشود.<ref>عبدالحسین زرین کوب، ص53و54.</ref> این انحطاط با سقوط اصفهان در دامن شورشیان قندهار آشکار شده، به طور فراگیر ادامه مىیابد. فاصله میان فرو افتادن اصفهان و برآمدن تهران، در روایات اروپایى، عصر انقلابات ایران و به تعبیر زرین کوب «عصر وحشت» خوانده مىشود.<ref>همان، ص 95</ref>، و سرانجام قاجارها، وارث ایرانى ویران مىشوند. گزارشها و سفرنامههاى بیگانگان درباره ایران، از تفاوتِ فاحش ایرانِ پیش و پس از عصر وحشت حاکى است. ظاهراً دولتِ قاجار، چنانچه هم مىخواسته نمىتوانست روند این انحطاط و زوال را تغییر دهد؛ زیرا قاجارها افزون بر مشکلات مألوف سلسلههاى گذشته ایران، بىهیچ تمرینى، از تجربه دنیاى جدیدى ناگزیر شدند که معادلات آن براى آنها ناشناخته بود؛ از این رو اوج دوران انحطاط ایران را مىتوان در عصر قاجار مشاهده کرد؛ روزگارى که ایران به حکم ویژگىهاى اقتصادى، سیاسى و جغرافیایى، عملا بازیچه نقشهها، تکنیکها و معاملاتِ گسترش خواهانه عوامل جهانى استکبار شد. | ||
در تقسیمبندىهاى قراردادى ادوار تاریخى، به طور معمول، عصر جدید ایران در دوران قاجاریه آغاز مىشود. <ref>ایراماروین لاپیدوس، ص 37.</ref> قاجاریه، برخلاف ادعاى انتساب به زاد و رود طایفه چنگیزخان، از ترکان غربى و از خویشاوندان طوایف بیات بودهاند.<ref>سعید نفیسى، ج 1، ص 16 و 25ـ28.</ref> نقش آفرینىهاى ایشان با نهضت صفویه در تاریخ ایران، آغاز مىشود. سرانجام پس از کشاکشهاى طولانى با افشاریه و زندیه، آقامحمدخان قاجار، به خواستههاى نهفته ایلات قدرتمند در تاریخ ایران جامه عمل مىپوشاند و سلطنت قاجاریه را در سال 1193 قمرى / 1779 میلادى بنیان مىنهد. <br> | در تقسیمبندىهاى قراردادى ادوار تاریخى، به طور معمول، عصر جدید ایران در دوران قاجاریه آغاز مىشود. <ref>ایراماروین لاپیدوس، ص 37.</ref> قاجاریه، برخلاف ادعاى انتساب به زاد و رود طایفه چنگیزخان، از ترکان غربى و از خویشاوندان طوایف بیات بودهاند.<ref>سعید نفیسى، ج 1، ص 16 و 25ـ28.</ref> نقش آفرینىهاى ایشان با نهضت صفویه در تاریخ ایران، آغاز مىشود. سرانجام پس از کشاکشهاى طولانى با افشاریه و زندیه، آقامحمدخان قاجار، به خواستههاى نهفته ایلات قدرتمند در تاریخ ایران جامه عمل مىپوشاند و سلطنت قاجاریه را در سال 1193 قمرى / 1779 میلادى بنیان مىنهد. <br> | ||
قاجاریه با وجود تظاهر به شعائر مذهبى شیعى نتوانست از پشتوانه مشروعیت مذهبىِ مایهدارى بهرهمند شود. آنچه نه تنها مشروعیت، بلکه اعتبار دولت قاجار در دورن و بیرون از مرزهاى ایران را مخدوش کرد، درماندگى این دولت در برقرارى رفاه، امنیت و عدالتِ نسبى در داخل کشور، مقابله با تجاوزها و زیادهطلبىهاى قدرتهاى اروپایى و بهره بردارى مناسب از دستاوردهاى فرهنگ و تمدن غرب بود. تنزّل چشمگیر وضعیت اجتماعى، اقتصادى، علمى و فرهنگى ایران در عصر قاجار حتى طبق معیارهاى متعارف تاریخ ایران، گویاى نابسامانىهایى بود جدا از آنچه به ساختار حاکمیتهاى ایرانى بر مىگردد. دولت قاجار با وجود درماندگى در سامان داخلى و دفاع از صیانت و استقلال کشور، دولتى غیر مستعجل به شمار مىرفت. برجستهترین وجه تمایز ایران عصر قاجار با ادوار پیش از آن، یعنى حضور و نفوذ غرب در شرق، جهان اسلام و ایران و پیامدهاى این هیمنه غربى و به عبارت دیگر مُعادلات جدید جهانى بود. <br> | قاجاریه با وجود تظاهر به شعائر مذهبى شیعى نتوانست از پشتوانه مشروعیت مذهبىِ مایهدارى بهرهمند شود. آنچه نه تنها مشروعیت، بلکه اعتبار دولت قاجار در دورن و بیرون از مرزهاى ایران را مخدوش کرد، درماندگى این دولت در برقرارى رفاه، امنیت و عدالتِ نسبى در داخل کشور، مقابله با تجاوزها و زیادهطلبىهاى قدرتهاى اروپایى و بهره بردارى مناسب از دستاوردهاى فرهنگ و تمدن غرب بود. تنزّل چشمگیر وضعیت اجتماعى، اقتصادى، علمى و فرهنگى ایران در عصر قاجار حتى طبق معیارهاى متعارف تاریخ ایران، گویاى نابسامانىهایى بود جدا از آنچه به ساختار حاکمیتهاى ایرانى بر مىگردد. دولت قاجار با وجود درماندگى در سامان داخلى و دفاع از صیانت و استقلال کشور، دولتى غیر مستعجل به شمار مىرفت. برجستهترین وجه تمایز ایران عصر قاجار با ادوار پیش از آن، یعنى حضور و نفوذ غرب در شرق، جهان اسلام و ایران و پیامدهاى این هیمنه غربى و به عبارت دیگر مُعادلات جدید جهانى بود. <br> | ||
رشد گسترده تجارت جهانى، عوامل سنتى داخلى، ضعف اساسى اداره اقتصادى، نظام پدرشاهى و فردى و دسیسهها و ترفندهاى قدرتهاى استعمارى غرب، ایران سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى را به سوى ورشکستگى اقتصادى و سرانجام به وابستگى خارجى سوق داد. در سرتاسر این دوره، ایران نه تنها با مرکزیت امپراتورى عثمانى، بلکه حتى با مصر که ولایت تابع قسطنطنیه بود نیز به شدت تفاوت داشت. ایران در مقایسه با | رشد گسترده تجارت جهانى، عوامل سنتى داخلى، ضعف اساسى اداره اقتصادى، نظام پدرشاهى و فردى و دسیسهها و ترفندهاى قدرتهاى استعمارى غرب، ایران سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى را به سوى ورشکستگى اقتصادى و سرانجام به وابستگى خارجى سوق داد. در سرتاسر این دوره، ایران نه تنها با مرکزیت امپراتورى عثمانى، بلکه حتى با مصر که ولایت تابع قسطنطنیه بود نیز به شدت تفاوت داشت. ایران در مقایسه با آنها جمعیت کمترى داشت و حاکمیت قاجار نمىتوانست اراده خود را بر اتباع متمرّد، به ویژه عشایر، تحمیل کند.<ref>پیرآمده ژویر، ص 289.</ref> نیروهاى نظامى بسیار ضعیف، تشکیلات ادارى ناکارامد و نظام مالى بسیار فرسوده و کهنه از ویژگىهاى بارز این دوره است. <br> | ||
در دوران فرمانروایى ناصرالدین شاه که نیم سده بر ایران فرمان راند، آرامش نسبى در مملکت برقرار بود و تجارت، رونق بیشترى یافت. بىتردید عقب ماندگى ایران قاجارى از امپراتورى عثمانى، از چشم زمامداران اروپایى پنهان نبود. این انحطاط ژرف و همه جانبه در ایران عصر قاجار، ایران را نه فقط در قیاس با امپراتورى عثمانى و حتى ولایتهاى تابعه آن مانند مصر و عراق، در موقعیت پایینترى قرار مىداد، بلکه حتى در پارهاى از جهات، از همسایه جدید شرقى خود (افغانستان) که از سال 1160 قمرى / 1747 میلادى، در پى قتل نادرشاه افشار و تجزیه ایران، میان جویندگان فرمانروایى، روند جدایى آن از ایران مرکزى آغاز شد و در بستر معادلات استعمارى قدرتهاى غربى در سال 1273 قمرى / 1857 میلادى، استقلالِ آن از ایران رسمیت بینالمللى یافت نیز فرومانده بود. <br> | در دوران فرمانروایى ناصرالدین شاه که نیم سده بر ایران فرمان راند، آرامش نسبى در مملکت برقرار بود و تجارت، رونق بیشترى یافت. بىتردید عقب ماندگى ایران قاجارى از امپراتورى عثمانى، از چشم زمامداران اروپایى پنهان نبود. این انحطاط ژرف و همه جانبه در ایران عصر قاجار، ایران را نه فقط در قیاس با امپراتورى عثمانى و حتى ولایتهاى تابعه آن مانند مصر و عراق، در موقعیت پایینترى قرار مىداد، بلکه حتى در پارهاى از جهات، از همسایه جدید شرقى خود (افغانستان) که از سال 1160 قمرى / 1747 میلادى، در پى قتل نادرشاه افشار و تجزیه ایران، میان جویندگان فرمانروایى، روند جدایى آن از ایران مرکزى آغاز شد و در بستر معادلات استعمارى قدرتهاى غربى در سال 1273 قمرى / 1857 میلادى، استقلالِ آن از ایران رسمیت بینالمللى یافت نیز فرومانده بود. <br> | ||
معضل اساسى جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، مىخواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوى دیگر، محکومان ایشان یعنى مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. مىتوان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوى را که یکى از پیشرفتهترین انواع انحطاط در جامعه ایرانى این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوى در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصرى به این سو، انتقادهاى تُندى از این نوع انحطاط در جامعه ایرانى به ویژه، هیأت حاکمه داشتهاند. اگر چه استعمار غرب را نمى توان مسبّب اصلى در انحطاط کلى ایران و دیگر اجزاى جهان اسلام شمرد، بدیهى است که قدرتهاى غربى به دلیل ماهیت استعمارى در بهرهجویى از مزایاى انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسى در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبودهاند. کوششهاى اصلاحطلبانه که همانند امپراتورى عثمانى به طور طبیعى از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فنآورى غرب به ویژه در زمینه نظامى معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفاى مطالبات اصلاحطلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکى از جریانهاى اصیل اصلاحطلب در ایران عصر قاجار به شمار مىآید، در بیدارى ایرانیان و جوشش اصلاح طلبى بیرون از حاکمیت، نقش مؤثرى داشت. <br> | معضل اساسى جانشینان آقا محمدخان قاجار این بود که در سده سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى که دنیا ترتیب و ترکیب گذشته خود را از دست داده بود، مىخواستند به همان اسلوب سلاطین مقتدر گذشته حکم برانند. از سوى دیگر، محکومان ایشان یعنى مردم ایران از فرادست و فرودست، با محکومیت سلف ایشان، تفاوت یافته بودند. مىتوان گفت: این وضعیت، انحطاط معنوى را که یکى از پیشرفتهترین انواع انحطاط در جامعه ایرانى این دوران بوده است تشدید کرد. آنچه مسلّم است، انتقاد از انحطاط معنوى در ایران عصر قاجار، به بیگانگان منحصر نبوده و ایرانیان، خود به ویژه از عهد ناصرى به این سو، انتقادهاى تُندى از این نوع انحطاط در جامعه ایرانى به ویژه، هیأت حاکمه داشتهاند. اگر چه استعمار غرب را نمى توان مسبّب اصلى در انحطاط کلى ایران و دیگر اجزاى جهان اسلام شمرد، بدیهى است که قدرتهاى غربى به دلیل ماهیت استعمارى در بهرهجویى از مزایاى انحطاط جهان اسلام، و زوال قدرت سیاسى در آن، به خود تردید، راه نداده و در تقویت و استمرار انحطاط و زوال فروگذار نبودهاند. کوششهاى اصلاحطلبانه که همانند امپراتورى عثمانى به طور طبیعى از درون حاکمیت آغاز شد و به تحصیل فنآورى غرب به ویژه در زمینه نظامى معطوف بود، به بیرون از حاکمیت کشیده، و به تدریج بر تنوع گستره و ژرفاى مطالبات اصلاحطلبانه، افزوده شد. <ref>(چنگیز پهلوان، ص 249.</ref> در این میان، جنبش اتحاد اسلام، جدا از آن که یکى از جریانهاى اصیل اصلاحطلب در ایران عصر قاجار به شمار مىآید، در بیدارى ایرانیان و جوشش اصلاح طلبى بیرون از حاکمیت، نقش مؤثرى داشت. <br> | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
==1ـ2ـ2. سلاطین ضعیف، سلطنت حرمسرا== | ==1ـ2ـ2. سلاطین ضعیف، سلطنت حرمسرا== | ||
قلب نظام عثمانى یا نهاد سلطنت از دوره حکومت سلیم دوم، سلیم زرد<ref>«به سبب رنگ چهرهاش به او سارى سلطان سلیم (به معناى زرد و بو: نگارنده) مىگفتند. (اوزون چارشحال، تاریخ عثمانى، ج 3، ص 47 و ر.ک.: استانفوردجى. شاو، تاریخ امپراطورى عثمانى و ترکیه جدید، ج 1، ص 303).</ref> یا سلیم دائم الخمر به بعد، بیشتر بیمار بود. غالب مورخان، سلاطین عثمانى را به دو دوره یا مجموعه تقسیم کردهاند: مجموعهاى دهگانه، زنجیرهاى از پادشاهان توانمند و بیست و ششگانه و سلسلهاى از پادشاهان ضعیف با استثنائاتى چند. سلاطین مجموعه اول که از عثمان اول آغاز مىشود و با سلیمان قانونى پایان مىپذیرد، نزدیک به سه قرن فرمانروایى، دولت عثمانى را از امیرنشینى کوچک به امپراتورى عظیم و بزرگترین قدرت عصر تبدیل ساخت. در دوران سلاطین مجموعه دوم که از سلیم دوم آغاز مىشود و با سلطان محمد ششم، وحیدالدین پایان مىپذیرد، امپراتورى از پیشروى باز ایستاد و مراحل اضمحلال آن، یعنى دوران انحطاط و زوال طى مىشود؛ البته در این مجموعه، استثنائاتى چند مىتوان یافت؛ اما در این ادوار مستثنا که عثمانى به پیروزىهایى محدود دست مىیابد و فتوحاتى نیز صورت مىگیرد، روند اضمحلال کلى امپراتورى متوقف نمىشود؛ البته نباید از دیده دور داشت که خارج از قلمرو امپراتورى، وضعیت و تحولات دیگرى نیز در کار بود که حتى مقتدرترین سلاطین و کارامدترین کارگزاران حکومتى، براى کنترل یا چاره اندیشى در باره | قلب نظام عثمانى یا نهاد سلطنت از دوره حکومت سلیم دوم، سلیم زرد<ref>«به سبب رنگ چهرهاش به او سارى سلطان سلیم (به معناى زرد و بو: نگارنده) مىگفتند. (اوزون چارشحال، تاریخ عثمانى، ج 3، ص 47 و ر.ک.: استانفوردجى. شاو، تاریخ امپراطورى عثمانى و ترکیه جدید، ج 1، ص 303).</ref> یا سلیم دائم الخمر به بعد، بیشتر بیمار بود. غالب مورخان، سلاطین عثمانى را به دو دوره یا مجموعه تقسیم کردهاند: مجموعهاى دهگانه، زنجیرهاى از پادشاهان توانمند و بیست و ششگانه و سلسلهاى از پادشاهان ضعیف با استثنائاتى چند. سلاطین مجموعه اول که از عثمان اول آغاز مىشود و با سلیمان قانونى پایان مىپذیرد، نزدیک به سه قرن فرمانروایى، دولت عثمانى را از امیرنشینى کوچک به امپراتورى عظیم و بزرگترین قدرت عصر تبدیل ساخت. در دوران سلاطین مجموعه دوم که از سلیم دوم آغاز مىشود و با سلطان محمد ششم، وحیدالدین پایان مىپذیرد، امپراتورى از پیشروى باز ایستاد و مراحل اضمحلال آن، یعنى دوران انحطاط و زوال طى مىشود؛ البته در این مجموعه، استثنائاتى چند مىتوان یافت؛ اما در این ادوار مستثنا که عثمانى به پیروزىهایى محدود دست مىیابد و فتوحاتى نیز صورت مىگیرد، روند اضمحلال کلى امپراتورى متوقف نمىشود؛ البته نباید از دیده دور داشت که خارج از قلمرو امپراتورى، وضعیت و تحولات دیگرى نیز در کار بود که حتى مقتدرترین سلاطین و کارامدترین کارگزاران حکومتى، براى کنترل یا چاره اندیشى در باره آنها توانا نبود. از جمله، قدرت فزاینده کشورهاى مستقل ملى در اروپا که پیشرفتهاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و خاصّه فرهنگى، آنان را در موضعى بسیار قدرتمندتر از آنچه تا آن زمان سلاطین بزرگ سدههاى پانزدهم و شانزدهم میلادى با آن مواجه شده بودند، قرار داد.<ref>استانفور.جى. شاو، ج 1، ص 293؛ عبدالعزیز محمد الشناوى، ج 1، ص 346.</ref> در این میان، حرمسراى سلطان، نقش بسیار مؤثرى ایفا مىکرد. فقدان قانونى نهادینه در تعیین جانشین سلطان، دورنماى وسوسه انگیزى براى زنان متعدد حرم ترسیم مىکرد تا تمام تلاش خود را به منظور فراهم ساختن زمینههاى صعود فرزند خود یا محبوبترین فرزندش به تخت سلطنت فراهم آورد. این تکاپوى زنانه، همواره با جناحبندىهاى قدرت میان دیوانیان یا نهاد دبیرى (قلمیه)، نظامیان یا نهاد نظامى (سیفیه) و عالمان یا نهاد علمى (علمیه) گره مىخورد. فتنه از درِ سعادت برمىخاست و درِ دولت را فرا مىگرفت.<ref>هامر پور گشتال، ج 1، ص 675.</ref> <br> | ||
دسیسه چینىهاى حرم سلطان، با همکارى جناحى از دیوانسالاران در به تخت نشاندن سلیم دوم را مىتوان آغازى رسمى و مؤثر براى مداخلههاى حرمسرا در امور دولت عثمانى شمرد. <ref>(ر.ک: استانفوردجى.شاو، ص 179.</ref> و در دوران سلطنت سلیم دوم است که نفوذ زنان حرمسرا به اوج خود مىرسد و سلطنت زنان را برقرار مىکند که تا یک قرن پس از آن ادامه یافت. <ref>همان، ج 1، ص 309.</ref> در همین دوره، سنت برادرکشى که به منظور پرهیز از بروز اختلاف و درگیرى در خانواده سلطنتى مرسوم شده بود، از بین رفت. نظام جانشینى کارامدترین فرزند سلطان، جاى خود را به نظامى داد که طىّ آن، بزرگترین منسوب یا عضو ذکور خاندان سلطنتى، زمام امور را در دست مىگرفت. <br> | دسیسه چینىهاى حرم سلطان، با همکارى جناحى از دیوانسالاران در به تخت نشاندن سلیم دوم را مىتوان آغازى رسمى و مؤثر براى مداخلههاى حرمسرا در امور دولت عثمانى شمرد. <ref>(ر.ک: استانفوردجى.شاو، ص 179.</ref> و در دوران سلطنت سلیم دوم است که نفوذ زنان حرمسرا به اوج خود مىرسد و سلطنت زنان را برقرار مىکند که تا یک قرن پس از آن ادامه یافت. <ref>همان، ج 1، ص 309.</ref> در همین دوره، سنت برادرکشى که به منظور پرهیز از بروز اختلاف و درگیرى در خانواده سلطنتى مرسوم شده بود، از بین رفت. نظام جانشینى کارامدترین فرزند سلطان، جاى خود را به نظامى داد که طىّ آن، بزرگترین منسوب یا عضو ذکور خاندان سلطنتى، زمام امور را در دست مىگرفت. <br> | ||
به تدریج، از نیمه دوم قرن یازدهم قمرى / هفدهم میلادى از قدرت دیرینه حرمسرا بر امور سیاسى استانبول کاسته، و معادلات جدید و پیچیدهترى بر سرنوشت دربار عثمانى چیره شد که دایره آن در سدههاى سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى، دسته بندىهاى سیاسى بیرون از باب عالى را نیز فرا مىگرفت. <br> | به تدریج، از نیمه دوم قرن یازدهم قمرى / هفدهم میلادى از قدرت دیرینه حرمسرا بر امور سیاسى استانبول کاسته، و معادلات جدید و پیچیدهترى بر سرنوشت دربار عثمانى چیره شد که دایره آن در سدههاى سیزدهم قمرى / نوزدهم میلادى، دسته بندىهاى سیاسى بیرون از باب عالى را نیز فرا مىگرفت. <br> |