۲۱٬۸۹۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
«شخصیت بزرگی که در ارائهٔ تعالیم سنتی و غنی شرق عهدهدار مسئولیت بسیاری بود <big>«رنه گنون»</big> بود؛ مردی که خود سنت او را برای این تکلیف برگزیده بود و کسی که رسالت عقلانیِ توأم با ویژگی فرافردی را به ثمر رسانید. ... نخستین کتاب[1] گنون که در سال 1921 میلادی، در پاریس به طبع رسید، اولین شرح کامل جوانب اصلی تعالیم سنتی بود. این کتاب شبیه انفجار ناگهانی نور بود، هجومی غیرمنتظره به جهان جدیدِ «دانشپیشه»، دیدگاهی که با وضعیت و جهانبینیِ غالب آن دوره بیگانه بود و کاملاً مخالف مشخصههای ذهنیت متجدد بود.<br> | «شخصیت بزرگی که در ارائهٔ تعالیم سنتی و غنی شرق عهدهدار مسئولیت بسیاری بود <big>«رنه گنون»</big> بود؛ مردی که خود سنت او را برای این تکلیف برگزیده بود و کسی که رسالت عقلانیِ توأم با ویژگی فرافردی را به ثمر رسانید. ... نخستین کتاب[1] گنون که در سال 1921 میلادی، در پاریس به طبع رسید، اولین شرح کامل جوانب اصلی تعالیم سنتی بود. این کتاب شبیه انفجار ناگهانی نور بود، هجومی غیرمنتظره به جهان جدیدِ «دانشپیشه»، دیدگاهی که با وضعیت و جهانبینیِ غالب آن دوره بیگانه بود و کاملاً مخالف مشخصههای ذهنیت متجدد بود.<br> | ||
در طول سی سال بعد، گنون کتابها، مقالات و نقدهای بسیاری نوشت که یک کل هماهنگ و کامل را تشکیل میدهند؛ گویی یک بار نشسته است و همهی آنها را نوشته و سپس در چند دههی بعدی آنها را به مرور منتشر کرده است. فقدان یک بسط تاریخی در آثارش نشان میدهد که زندگی شخصی وی یکباره تغییر یافت و این به خاطر این واقعیت بود که وظیفهی او بیان تعالیم جهانشناختی و متافیزیکی سنت بود، نه معرفی جنبههای وجودی و عملی آن، و نه ارائهٔ یک پژوهش دانشورانه در این باره. او با آغوش باز اسلام پذیرفت، به قاهره سفر کرد و با یک زن مصری ازدواج کرد، در یک خانهی سنتی نزدیک اهرام سکنی گزید -که چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ معماری با محل سکونتش در پاریس تفاوت بسیار داشت- که حتی با وجود محیط شلوغ و نیمه مدرن آن، بسیار با حال و هوای فرهنگی فرانسه که زادگاهش بود، تفاوت داشت. وی برای انجام وظیفه مجبور بود به یک معنی افراطی باشد. او ناچار بود زمینه را به طور کامل فراهم کند تا امکان هر خطایی از بین برود. لذا یک لحن مصالحهناپذیر و جدلی داشت و اغلب این لحن مانع از این میشد که بسیاری از مردم توصیف وی از حکمت سنتی را درک کنند.» | در طول سی سال بعد، گنون کتابها، مقالات و نقدهای بسیاری نوشت که یک کل هماهنگ و کامل را تشکیل میدهند؛ گویی یک بار نشسته است و همهی آنها را نوشته و سپس در چند دههی بعدی آنها را به مرور منتشر کرده است. فقدان یک بسط تاریخی در آثارش نشان میدهد که زندگی شخصی وی یکباره تغییر یافت و این به خاطر این واقعیت بود که وظیفهی او بیان تعالیم جهانشناختی و متافیزیکی سنت بود، نه معرفی جنبههای وجودی و عملی آن، و نه ارائهٔ یک پژوهش دانشورانه در این باره. او با آغوش باز اسلام پذیرفت، به قاهره سفر کرد و با یک زن مصری ازدواج کرد، در یک خانهی سنتی نزدیک اهرام سکنی گزید -که چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ معماری با محل سکونتش در پاریس تفاوت بسیار داشت- که حتی با وجود محیط شلوغ و نیمه مدرن آن، بسیار با حال و هوای فرهنگی فرانسه که زادگاهش بود، تفاوت داشت. وی برای انجام وظیفه مجبور بود به یک معنی افراطی باشد. او ناچار بود زمینه را به طور کامل فراهم کند تا امکان هر خطایی از بین برود. لذا یک لحن مصالحهناپذیر و جدلی داشت و اغلب این لحن مانع از این میشد که بسیاری از مردم توصیف وی از حکمت سنتی را درک کنند.» | ||
== دموکراسی یا توهم == | |||
او امور حادث سیاسی را علامتهای بیرونی ذهنیت حاکم بر یک دوره میداند. تیزترین لحن گنون در انتقاد از بینش اجتماعی و سیاسی تمدن جدید به صحنه میآید. او [[دموکراسی]] [2] به معنای حاکمیت ارادهٔ مردم بر سرنوشت خودشان را توهمی مضحک میداند که تنها به کار تبلیغات رسانهای و ارضای میل مردم به شنیدن تملق میآید. او میگوید: «انسان باید مراقب باشد که کلمات او را گمراه نکند: گفتن اینکه اشخاص یکسان میتوانند در آنِ واحد فرمانفرما و فرمانبردار باشند متناقضگویی است؛ زیرا اگر از واژگان <big>ارسطو</big> استفاده شود، یک موجود در آنِ واحد و در یک ارتباط نمیتواند «بالفعل» و «بالقوه» باشد». او میگوید با وجود بداهت باطل بودن مبنای دموکراسی و رسواییهای پیدرپی مدعیان آن، همچنان مردم تمایل دارند دروغهای دموکراسیخواهان را باور کنند و قبول کنند که بر خودشان حکومت میکنند. او علت این امر را در این میداند که مردم هرچه بیشتر تمایل دارند این مطلب را باور کنند، چون از این طریق تملق میشنوند و چون به هر حال به اندازهٔ کافی نمیتوانند تأمل کنند، امکانناپذیری آن را متوجه نمیشوند.»<br> | او امور حادث سیاسی را علامتهای بیرونی ذهنیت حاکم بر یک دوره میداند. تیزترین لحن گنون در انتقاد از بینش اجتماعی و سیاسی تمدن جدید به صحنه میآید. او [[دموکراسی]] [2] به معنای حاکمیت ارادهٔ مردم بر سرنوشت خودشان را توهمی مضحک میداند که تنها به کار تبلیغات رسانهای و ارضای میل مردم به شنیدن تملق میآید. او میگوید: «انسان باید مراقب باشد که کلمات او را گمراه نکند: گفتن اینکه اشخاص یکسان میتوانند در آنِ واحد فرمانفرما و فرمانبردار باشند متناقضگویی است؛ زیرا اگر از واژگان <big>ارسطو</big> استفاده شود، یک موجود در آنِ واحد و در یک ارتباط نمیتواند «بالفعل» و «بالقوه» باشد». او میگوید با وجود بداهت باطل بودن مبنای دموکراسی و رسواییهای پیدرپی مدعیان آن، همچنان مردم تمایل دارند دروغهای دموکراسیخواهان را باور کنند و قبول کنند که بر خودشان حکومت میکنند. او علت این امر را در این میداند که مردم هرچه بیشتر تمایل دارند این مطلب را باور کنند، چون از این طریق تملق میشنوند و چون به هر حال به اندازهٔ کافی نمیتوانند تأمل کنند، امکانناپذیری آن را متوجه نمیشوند.»<br> | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
او میگوید دموکراسی تنها به یک دلیل سادهی ریاضی توهم است: بالاتر ممکن نیست از پایینتر نشأت بگیرد، زیرا بیشتر ممکن نیست از کمتر به وجود بیاید. این یک یقین مطلق ریاضی است که هیچ چیز نمیتواند آن را باطل کند و البته او همین استدلال را بر علیه ماتریالیسم نیز به کار میگیرد و ارتباط دموکراسی را با دیدگاه ماتریالیستی و در نهایت سیطرهی کمیت ارتباطی محکم و معنادار میداند. | او میگوید دموکراسی تنها به یک دلیل سادهی ریاضی توهم است: بالاتر ممکن نیست از پایینتر نشأت بگیرد، زیرا بیشتر ممکن نیست از کمتر به وجود بیاید. این یک یقین مطلق ریاضی است که هیچ چیز نمیتواند آن را باطل کند و البته او همین استدلال را بر علیه ماتریالیسم نیز به کار میگیرد و ارتباط دموکراسی را با دیدگاه ماتریالیستی و در نهایت سیطرهی کمیت ارتباطی محکم و معنادار میداند. | ||
او میگوید طرفداران دموکراسی همیشه به سفسطهگری میپردازند و ضرورت دموکراسی را «القا» میکنند، نه «اثبات». او نشان میدهد که رواج پدیدهی «حرّافی» و استفاده از کلمات پرطمطراق، توهم فکری پدید میآورد و تأثیری که سخنوران بر مردم دارند، خصوصاً در این رابطه شاخص است. او اضافه میکند که فرایند القا در عرصهٔ سیاسی مدرن شبیه فرایندی است که متخصصان <big>هیپنوتیزم</big> از آن استفاده میکنند. | او میگوید طرفداران دموکراسی همیشه به سفسطهگری میپردازند و ضرورت دموکراسی را «القا» میکنند، نه «اثبات». او نشان میدهد که رواج پدیدهی «حرّافی» و استفاده از کلمات پرطمطراق، توهم فکری پدید میآورد و تأثیری که سخنوران بر مردم دارند، خصوصاً در این رابطه شاخص است. او اضافه میکند که فرایند القا در عرصهٔ سیاسی مدرن شبیه فرایندی است که متخصصان <big>هیپنوتیزم</big> از آن استفاده میکنند. | ||
== آغاز پایان == | |||
او به موضوع رواج گفتمان آخرالزمانی و پیشگوییهایی از این جنس اشاره میکند و میگوید: «دلمشغولی نسبت به پایان دنیا ارتباط نزدیکی با حالت عمومی ناآرامی ذهنیای دارد که در حال حاضر در آن زندگی میکنیم؛ نگرانی مبهم در مورد یک پایان -که در واقع نزدیک است- به نحو کنترلناپذیر بر تخیلات بعضی از افراد اثر میکند و به نحو کاملاً طبیعی باعث بروز تصوراتی میشود که بینظم و ترتیب و اغلب به نحوی درشت مادیاند. افرادی هستند که احساس مبهمی دارند نسبت به اینکه چیزی دارد به پایانش نزدیک میشود، بدون اینکه بتوانند ماهیت یا میزان تغییری را که پیشبینی میکنند به طور دقیق تعریف کنند؛ نمیتوان انکار کرد که این احساس بر مبنای واقعیت است، هرچند که مبهم باشد و دچار تفسیرهای غلط یا تصورات معوجگرداننده قرار گیرد؛ زیرا ماهیت این پایان قریبالوقوع هر چه که باشد، بحرانی که لزوماً باید به آن بینجامد به اندازهی کافی آشکار است، و نشانههای واضح و به آسانی قابل درکی که همگی به طور یکپارچه به پایانی یکسان اشاره دارند، کم نیست. | او به موضوع رواج گفتمان آخرالزمانی و پیشگوییهایی از این جنس اشاره میکند و میگوید: «دلمشغولی نسبت به پایان دنیا ارتباط نزدیکی با حالت عمومی ناآرامی ذهنیای دارد که در حال حاضر در آن زندگی میکنیم؛ نگرانی مبهم در مورد یک پایان -که در واقع نزدیک است- به نحو کنترلناپذیر بر تخیلات بعضی از افراد اثر میکند و به نحو کاملاً طبیعی باعث بروز تصوراتی میشود که بینظم و ترتیب و اغلب به نحوی درشت مادیاند. افرادی هستند که احساس مبهمی دارند نسبت به اینکه چیزی دارد به پایانش نزدیک میشود، بدون اینکه بتوانند ماهیت یا میزان تغییری را که پیشبینی میکنند به طور دقیق تعریف کنند؛ نمیتوان انکار کرد که این احساس بر مبنای واقعیت است، هرچند که مبهم باشد و دچار تفسیرهای غلط یا تصورات معوجگرداننده قرار گیرد؛ زیرا ماهیت این پایان قریبالوقوع هر چه که باشد، بحرانی که لزوماً باید به آن بینجامد به اندازهی کافی آشکار است، و نشانههای واضح و به آسانی قابل درکی که همگی به طور یکپارچه به پایانی یکسان اشاره دارند، کم نیست. | ||
این پایان بدون شک «پایان دنیا» به معنی کاملی که بعضی اشخاص سعی میکنند تفسیر کنند نیست. اما حداقل پایان یک دنیا است؛ و اگر این پایان، پایان تمدن غربی در صورت کنونیاش باشد، قابل فهم است که کسانی که به ندیدن چیزی ورای آن خو گرفتهاند و برای آنها «تمدن» غربی مطلقِ تمدن است، باید آمادهٔ قبول این اعتقاد باشند که همه چیزِ آن به پایان خواهد رسید و از بین رفتن آن در واقع پایان دنیا خواهد بود.» | این پایان بدون شک «پایان دنیا» به معنی کاملی که بعضی اشخاص سعی میکنند تفسیر کنند نیست. اما حداقل پایان یک دنیا است؛ و اگر این پایان، پایان تمدن غربی در صورت کنونیاش باشد، قابل فهم است که کسانی که به ندیدن چیزی ورای آن خو گرفتهاند و برای آنها «تمدن» غربی مطلقِ تمدن است، باید آمادهٔ قبول این اعتقاد باشند که همه چیزِ آن به پایان خواهد رسید و از بین رفتن آن در واقع پایان دنیا خواهد بود.» |