پرش به محتوا

انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'وصف ها' به 'وصف‌ها'
جز (جایگزینی متن - 'آسمان ها' به 'آسمان‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'وصف ها' به 'وصف‌ها')
خط ۷۸: خط ۷۸:
خدای سبحان آن امانت را به این حباب داد و نوری را به این کف بخشید و از او خواست این امانت را سالم به مقصد برساند. هر که بپندارد، این امانت از آن اوست، خائن می شود و اگر آن را از آنِ خدا داند، امینانه حفظش می کند و صادقانه با او رفتار می کند و به آن ستم نمی کند، پس جان انسان و هستی وی امانت الهی است؛ نه از آنِ خود انسان، چنان که در برابر خداوند، مالک مال خود هم نیست، بلکه تنها امین و وکیل خداست و نفوذ او، به محدوده وکالت او وابسته است.
خدای سبحان آن امانت را به این حباب داد و نوری را به این کف بخشید و از او خواست این امانت را سالم به مقصد برساند. هر که بپندارد، این امانت از آن اوست، خائن می شود و اگر آن را از آنِ خدا داند، امینانه حفظش می کند و صادقانه با او رفتار می کند و به آن ستم نمی کند، پس جان انسان و هستی وی امانت الهی است؛ نه از آنِ خود انسان، چنان که در برابر خداوند، مالک مال خود هم نیست، بلکه تنها امین و وکیل خداست و نفوذ او، به محدوده وکالت او وابسته است.


اگر انسان، عین فقر است و هستی او جز نیاز نیست، در شناخت خود هم حاجت مند است و بدون تعریف شدن توسط خدای سبحان، نمی تواند خود را بشناسد. اگر موصوفی مانند انسان عین فقر و نیاز بود، وصف او نیز چون شناخت و معرفت او همان گونه است و حال چون وصف به موصوف متکی است، اگر انسان در شناخت خود مستقل و از غیر بی نیاز باشد، لازم می آید که موصوف؛ عین نیاز بوده، ولی وصف او، یعنی معرفت، مستقلّ و خود ساخته باشد و همین گونه لازم می آید که موصوف در بعضی وصف ها به غیر محتاج نباشد؛ یعنی مثلاً انسان در شناخت خود و دیگر ماهیات بی نیاز باشد؛ حال آنکه انسان که موصوف است، سراسر نیاز است و لازم چنین مطلبی، همانا استقلال و استغنای موصوف است، در حالی که او عین فقر است.
اگر انسان، عین فقر است و هستی او جز نیاز نیست، در شناخت خود هم حاجت مند است و بدون تعریف شدن توسط خدای سبحان، نمی تواند خود را بشناسد. اگر موصوفی مانند انسان عین فقر و نیاز بود، وصف او نیز چون شناخت و معرفت او همان گونه است و حال چون وصف به موصوف متکی است، اگر انسان در شناخت خود مستقل و از غیر بی نیاز باشد، لازم می آید که موصوف؛ عین نیاز بوده، ولی وصف او، یعنی معرفت، مستقلّ و خود ساخته باشد و همین گونه لازم می آید که موصوف در بعضی وصف‌ها به غیر محتاج نباشد؛ یعنی مثلاً انسان در شناخت خود و دیگر ماهیات بی نیاز باشد؛ حال آنکه انسان که موصوف است، سراسر نیاز است و لازم چنین مطلبی، همانا استقلال و استغنای موصوف است، در حالی که او عین فقر است.
بنابراین انسان باید از ناحیه موجود مستقل که خداوند است، تعریف شود و مقصود اساسی از این تعریف، همان ایجاد معرفت در نهاد انسان و تعلیم تکوینی او به حقیقت خویش است؛ وگرنه تعریف لفظی چندان کار آمد نخواهد بود.
بنابراین انسان باید از ناحیه موجود مستقل که خداوند است، تعریف شود و مقصود اساسی از این تعریف، همان ایجاد معرفت در نهاد انسان و تعلیم تکوینی او به حقیقت خویش است؛ وگرنه تعریف لفظی چندان کار آمد نخواهد بود.


Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۲۵۵

ویرایش