۸٬۲۰۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس|3}}↵↵[[رده:' به '== پانویس == {{پانویس}} [[رده:') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo">[[پرونده: | <div class="wikiInfo">[[پرونده: |جایگزین=عمر بن خطاب|بندانگشتی|عمر بن خطاب]] | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
!نام | !نام | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
'''عمر بن الخطاب''' (به عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی) ملقب به عمر فاروق (متوفی ۲۳ ق)، خلیفه دوم از خلفای نخستین است. وی بنا به وصیت خلیفه اول به مدت ۱۰ سال (۱۳-۲۳ ق) [[خلیفه مسلمانان]] بود. در زمان او اعراب موفق شدند بخشهای عظیمی از امپراطوری ساسانی و امپراطوری روم را به تصرف خود درآوردند. صحابهٔ [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر (ص)]]، فرمانده نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از [[خلفای راشدین]] بود. مورخین تاریخ اسلام گاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم مینامند. در دوران حکومت عمر بن خطاب گستردگی سرزمین اسلامی به شکل بیسابقهای وسیع شد و بیشتر سرزمینهای تحت حکومت ساسانیان بهجز تبرستان، دو سوم امپراتوری روم شرقی را در بر میگرفت. حملات وی به شاهنشاهی ایران در دوران ساسانی در مدت کمتر از ۲ سال موجب سقوط این دودمان گردید. [[شیعیان]] به دلیل برخی اقدامات وی، مانند غصب خلافت امیرالمؤمنین (ع) و هتک حرمت حضرت زهرا (س) در ماجرای غصب [[فدک]] و هجوم به خانه آن حضرت که منجر به شهادت ایشان شد، وی را شایسته نکوهش میدانند. | '''عمر بن الخطاب''' (به عربی: أبوحفص عمر بن الخطاب العدوی القرشی) ملقب به عمر فاروق (متوفی ۲۳ ق)، خلیفه دوم از خلفای نخستین است. وی بنا به وصیت خلیفه اول به مدت ۱۰ سال (۱۳-۲۳ ق) [[خلیفه مسلمانان]] بود. در زمان او اعراب موفق شدند بخشهای عظیمی از امپراطوری ساسانی و امپراطوری روم را به تصرف خود درآوردند. صحابهٔ [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر (ص)]]، فرمانده نظامی در سپاه صدر اسلام و خلیفه دوم از [[خلفای راشدین]] بود. مورخین تاریخ اسلام گاهی وی را خلیفه عمر اول و عمر بن عبدالعزیز را عمر دوم مینامند. در دوران حکومت عمر بن خطاب گستردگی سرزمین اسلامی به شکل بیسابقهای وسیع شد و بیشتر سرزمینهای تحت حکومت ساسانیان بهجز تبرستان، دو سوم امپراتوری روم شرقی را در بر میگرفت. حملات وی به شاهنشاهی ایران در دوران ساسانی در مدت کمتر از ۲ سال موجب سقوط این دودمان گردید. [[شیعیان]] به دلیل برخی اقدامات وی، مانند غصب خلافت امیرالمؤمنین (ع) و هتک حرمت حضرت زهرا (س) در ماجرای غصب [[فدک]] و هجوم به خانه آن حضرت که منجر به شهادت ایشان شد، وی را شایسته نکوهش میدانند. | ||
=معرفی عمر بن خطاب= | ==معرفی عمر بن خطاب== | ||
نام او عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزى بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن کعب است و کنیه اش ابو حفص و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن محزوم می باشد.<ref>الطبقات الکبرى،ج۳،ص:۲۰۱</ref> البته مورخان، نفیل، جد عمر را نه از [[قریش|قبیله قریش]] بلکه از احفاد قبیله میدانند. تاریخ تولد وی را سال ۱۳ عام الفیل ذکر کرده اند. | نام او عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزى بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن کعب است و کنیه اش ابو حفص و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن محزوم می باشد.<ref>الطبقات الکبرى،ج۳،ص:۲۰۱</ref> البته مورخان، نفیل، جد عمر را نه از [[قریش|قبیله قریش]] بلکه از احفاد قبیله میدانند. تاریخ تولد وی را سال ۱۳ عام الفیل ذکر کرده اند. | ||
در زمان جاهلیت شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کرده اند. عبدالرحمن بن حاطب می گوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را می چرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع میکردم. اما امروز به آنجا رسیدم که -در اطراف من با ذلت و خواری شلاق بر سر صورت مردم فرود میآید- و احدی از من برتر و بالاتر نیست. همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می داده و در مقابل مبغلی جهت دلالی می گرفته است.<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref> | در زمان جاهلیت شغل عمر بن خطاب را مسؤول کرایه دادن حیواناتی مانند شتر و الاغ به مردم ذکر کرده اند. عبدالرحمن بن حاطب می گوید با عمر به منطقه ضجنان رسیدیم عمر گفت: اگر مرا در اینجا میدیدی درحالیکه شترهای خطاب که مردی خشن، تندخو و سنگدلی بود را می چرانیدم، مرتبه ای بر شتر هیزم بار میزدم و مرتبه ای دیگر برگ درختان را جمع میکردم. اما امروز به آنجا رسیدم که -در اطراف من با ذلت و خواری شلاق بر سر صورت مردم فرود میآید- و احدی از من برتر و بالاتر نیست. همچنین در حدیثی آمده است که عمر در دوران جاهلیت مبرطش بوده، یعنی کسی که شتر و الاغ و استر افراد را به مردم کرایه می داده و در مقابل مبغلی جهت دلالی می گرفته است.<ref>طبقات الکبری ج۳ص۲۶۷</ref> | ||
=ویژگیهای شکلی و شخصیتی عمر بن خطاب= | ==ویژگیهای شکلی و شخصیتی عمر بن خطاب== | ||
در شکل و شمایل عمر نوشتهاند: عمر مردی بسیار قد بلند و درشت هیکل بود. عمر سرش به شدّت طاس بود، یعنی هیچ مویی بر سرش دیده نمیشد. رنگ چهرهی عمر سیاه و قرمز بسیار تند و تیره بوده است. یعقوبی مینویسد که او مردی بلند قامت، پیش سر بى موى، کژچشم و سخت گندمگون بود، با هر دو دست کار مى کرد، ریش خود را رنگ زرد مى بست و بقولى آن را با رنگ و حنا تغییر مى داد.<ref> تاریخ یعقوبى/ترجمه،ج۲،ص:۵۱،الطبقات الکبرى/ترجمه،ج۳،ص:۲۸۱</ref> | در شکل و شمایل عمر نوشتهاند: عمر مردی بسیار قد بلند و درشت هیکل بود. عمر سرش به شدّت طاس بود، یعنی هیچ مویی بر سرش دیده نمیشد. رنگ چهرهی عمر سیاه و قرمز بسیار تند و تیره بوده است. یعقوبی مینویسد که او مردی بلند قامت، پیش سر بى موى، کژچشم و سخت گندمگون بود، با هر دو دست کار مى کرد، ریش خود را رنگ زرد مى بست و بقولى آن را با رنگ و حنا تغییر مى داد.<ref> تاریخ یعقوبى/ترجمه،ج۲،ص:۵۱،الطبقات الکبرى/ترجمه،ج۳،ص:۲۸۱</ref> | ||
خط ۶۳: | خط ۶۱: | ||
در موارد دیگری هم میبینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند! <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | در موارد دیگری هم میبینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد، دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه، گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند! <ref>مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۹۱، تحقیق:نمیسی، محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق</ref> | ||
=فرزندان و همسران عمر بن خطاب= | ==فرزندان و همسران عمر بن خطاب== | ||
فرزندان عمر عبارت اند از: | فرزندان عمر عبارت اند از: | ||
خط ۸۹: | خط ۸۶: | ||
البته در مسئله ازدواج ام کلثوم با عمر اختلاف هایی بین علمای [[شیعه]] و [[سنی]] وجود دارد. برخی از علمای شیعه مانند [[شیخ مفید]]<ref>ر.ک:مقاله شیخ مفید</ref><ref>در دو رساله مجزا به نام های المسائل العُکبریة و المسائل السرویة</ref> بر این باورند که اصلاً ازدواجی رخ نداده است. برخی دیگر همچون [[آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی]] بنا بر روایت نووی عالم اهل سنت در کتاب تهذیب الاسماء بر این عقیده اند که ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده است در واقع دختر [[ابوبکر]]<ref>ر.ک:مقاله ابوبکر</ref> و ربیبة حضرت علی (ع) بوده است. دسته دیگر از علمای شیعه نیز مانند رضی الدین حلی، علامه مقرّم و علامه باقر شریف القرشی اصل وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت زهرا (س) منکر شدهاند. گروهی نیز چون سید مرتضی این ازدواج را امری اجباری و زوری تلقی کرده اند. | البته در مسئله ازدواج ام کلثوم با عمر اختلاف هایی بین علمای [[شیعه]] و [[سنی]] وجود دارد. برخی از علمای شیعه مانند [[شیخ مفید]]<ref>ر.ک:مقاله شیخ مفید</ref><ref>در دو رساله مجزا به نام های المسائل العُکبریة و المسائل السرویة</ref> بر این باورند که اصلاً ازدواجی رخ نداده است. برخی دیگر همچون [[آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی]] بنا بر روایت نووی عالم اهل سنت در کتاب تهذیب الاسماء بر این عقیده اند که ام کلثومی که با عمر ازدواج کرده است در واقع دختر [[ابوبکر]]<ref>ر.ک:مقاله ابوبکر</ref> و ربیبة حضرت علی (ع) بوده است. دسته دیگر از علمای شیعه نیز مانند رضی الدین حلی، علامه مقرّم و علامه باقر شریف القرشی اصل وجود دختری به نام امّ کلثوم را برای حضرت زهرا (س) منکر شدهاند. گروهی نیز چون سید مرتضی این ازدواج را امری اجباری و زوری تلقی کرده اند. | ||
=مخالفت | ==مخالفت بااسلام== | ||
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت [[مسلمانان]] بود و بر افرادی که از قبیلهاش به اسلام میگرویدند، با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه میداشتند. <ref> بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق</ref> با این حال در حدود سال ششم بعثت <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، پورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.</ref> و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد،اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۶۴۳، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق</ref> او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد. | |||
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت [[مسلمانان]] بود و بر افرادی که از قبیلهاش به اسلام میگرویدند، با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه میداشتند. <ref> بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۶، تحقیق:زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق</ref> با این حال در حدود سال ششم بعثت <ref>مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۸، | |||
==اسلام آوردن== | |||
بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفتهاند،<ref>، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹. | بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفتهاند،<ref>، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹. | ||
جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱</ref> ولی مسعودی، تاریخنگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱</ref> بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار میداد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴</ref> و برخی از آنان را شکنجه میکرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج۲، ص۶۹</ref> از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۱</ref> | جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱</ref> ولی مسعودی، تاریخنگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱</ref> بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار میداد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴</ref> و برخی از آنان را شکنجه میکرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج۲، ص۶۹</ref> از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۱</ref> | ||
خط ۱۰۲: | خط ۹۷: | ||
در برخی منابع [[اهل سنت]] همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر سنی قرن ششم، آمده است که پس از اسلام آوردن عمر در سال ششم [[بعثت]] بود که دعوت به اسلام علنی شد و مسلمانان توانستند در [[مسجد الحرام]] جمع شوند و بر گرد [[کعبه]] طواف کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۳۵</ref> سید جعفر مرتضی در این زمینه گفته است چگونه ممکن است قریش پیش از هجرت مسلمانان به [[مدینه]] از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در سال ششم هجری در ماجرای صلح حدیبیه از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰</ref> | در برخی منابع [[اهل سنت]] همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر سنی قرن ششم، آمده است که پس از اسلام آوردن عمر در سال ششم [[بعثت]] بود که دعوت به اسلام علنی شد و مسلمانان توانستند در [[مسجد الحرام]] جمع شوند و بر گرد [[کعبه]] طواف کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۳۵</ref> سید جعفر مرتضی در این زمینه گفته است چگونه ممکن است قریش پیش از هجرت مسلمانان به [[مدینه]] از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در سال ششم هجری در ماجرای صلح حدیبیه از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰</ref> | ||
=شرکت | ==شرکت در غزوهها و جنگها== | ||
===در زمان پیامبر(ص)=== | |||
==در زمان پیامبر(ص)== | |||
اخباری درخور توجه از او در زمان حیات رسول خدا(ص) نرسیده است. او را به سبب خردسالی از نبرد در غزوههای بدر<ref>الکامل، ج۲، ص۱۳۶</ref> و احد بازداشتند.<ref>الکامل، ج۲، ص۱۵۱</ref> به گفته خودش در ۲۱ غزوه شرکت داشت که نخستین آنها خندق بود. در شش غزوه غایب بود؛ زیرا پیامبر(ص) به او اجازه حضور در آنها را نداد.<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۷</ref> از چگونگی شرکت او در این غزوهها گزارشی در دست نیست. وی را از فراریان [[جنگ موته]] دانستهاند که بر اثر آن در [[مدینه]] سخت سرزنش شد.<ref> البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۸۳</ref> در فتح مکه حاضر بوده و چگونگی ورود پیامبر(ص) به مکه و عملکرد ایشان در نابود کردن بتها را گزارش کرده است.<ref> البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۳۶، ۳۴۷</ref> | اخباری درخور توجه از او در زمان حیات رسول خدا(ص) نرسیده است. او را به سبب خردسالی از نبرد در غزوههای بدر<ref>الکامل، ج۲، ص۱۳۶</ref> و احد بازداشتند.<ref>الکامل، ج۲، ص۱۵۱</ref> به گفته خودش در ۲۱ غزوه شرکت داشت که نخستین آنها خندق بود. در شش غزوه غایب بود؛ زیرا پیامبر(ص) به او اجازه حضور در آنها را نداد.<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۲۰۷</ref> از چگونگی شرکت او در این غزوهها گزارشی در دست نیست. وی را از فراریان [[جنگ موته]] دانستهاند که بر اثر آن در [[مدینه]] سخت سرزنش شد.<ref> البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۸۳</ref> در فتح مکه حاضر بوده و چگونگی ورود پیامبر(ص) به مکه و عملکرد ایشان در نابود کردن بتها را گزارش کرده است.<ref> البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۳۶، ۳۴۷</ref> | ||
==پس از پیامبر(ص)== | ===پس از پیامبر(ص)=== | ||
وی در زمان ابوبکر در [[جنگهای ردّه]] شرکت داشت و چگونگی کشته شدن [[مسیلمه کذاب]] در سال یازدهم ق. را گزارش کرده است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵</ref>در همین جنگ، عمویش زید بن خطاب به دست اصحاب مسیلمه کشته شد و عمر به گمان کوتاهی ورزیدن عبدالله، در صدد توبیخ او برآمد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶</ref> در دوره خلافت پدرش در برخی فتوحات و لشکرکشیها حضور داشت. بر پایه گزارشهای تاریخی، در فتح خراسان و جرجان به فرماندهی سعید بن العاص شرکت داشته است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰۷-</ref> گفتهاند که در فتح مصر نیز حاضر بوده است.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵</ref> پدرش در دوران خلافت خود، برای او سالانه ۵۰۰۰ درهم مقرری از بیتالمال قرار داد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳</ref> این، مقداری بود که به اصحاب بدر پرداخت میشد<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۳۸</ref> ؛ اما او از اصحاب بدر نبود.ابن عمر به سال ۲۸ق. در فتح افریقیه، حد فاصل [[تونس]] و [[مراکش]]، تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابیسرح شرکت داشت.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶۷</ref> | وی در زمان ابوبکر در [[جنگهای ردّه]] شرکت داشت و چگونگی کشته شدن [[مسیلمه کذاب]] در سال یازدهم ق. را گزارش کرده است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۴-۳۶۵</ref>در همین جنگ، عمویش زید بن خطاب به دست اصحاب مسیلمه کشته شد و عمر به گمان کوتاهی ورزیدن عبدالله، در صدد توبیخ او برآمد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۶</ref> در دوره خلافت پدرش در برخی فتوحات و لشکرکشیها حضور داشت. بر پایه گزارشهای تاریخی، در فتح خراسان و جرجان به فرماندهی سعید بن العاص شرکت داشته است.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰۷-</ref> گفتهاند که در فتح مصر نیز حاضر بوده است.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۵</ref> پدرش در دوران خلافت خود، برای او سالانه ۵۰۰۰ درهم مقرری از بیتالمال قرار داد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳</ref> این، مقداری بود که به اصحاب بدر پرداخت میشد<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۳۸</ref> ؛ اما او از اصحاب بدر نبود.ابن عمر به سال ۲۸ق. در فتح افریقیه، حد فاصل [[تونس]] و [[مراکش]]، تحت فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابیسرح شرکت داشت.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۲۶۷</ref> | ||
=مخالفت | ==مخالفت با پیامبر(ص)== | ||
===ماجرای صلح حدیبیه=== | |||
==ماجرای صلح حدیبیه== | |||
عمر بن خطاب در زمان حیات [[پیامبر]](ص)، در مواردی با ایشان مخالفت کرد، از جمله اینکه در ماجرای صلح حدیبیه، بر رسول خدا(ص) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به نبوت او شک کرده است.<ref> ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱</ref> | عمر بن خطاب در زمان حیات [[پیامبر]](ص)، در مواردی با ایشان مخالفت کرد، از جمله اینکه در ماجرای صلح حدیبیه، بر رسول خدا(ص) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به نبوت او شک کرده است.<ref> ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱</ref> | ||
===ماجرای دوات و قلم=== | |||
==ماجرای دوات و قلم== | |||
بنابر منابع تاریخی و روایی، هنگامی که [[پیامبر اسلام]] در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته ماند. یکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است. سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۸، ج۷، ص۹؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۵-۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵</ref> اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.<ref>ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۲۰۰۸م، ج۲، ص۴۵؛ بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷</ref> | بنابر منابع تاریخی و روایی، هنگامی که [[پیامبر اسلام]] در آخرین روزهای حیات خود(در ۲۵ صفر سال ۱۱ هجری) در بستر بیماری بود قلم و دواتی خواست تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان پس از خود شود. این خواسته، با مخالفت یکی از حاضران مواجه شد و وصیت پیامبر ناگفته ماند. یکی از حاضران گفت: پیامبر هذیان میگوید و کتاب خدا ما را بس است. سپس میان اصحاب اختلاف افتاد. پیامبر با مشاهده اختلاف اصحاب از آنان خواست از نزد او بروند. بیشتر منابع شخص مخالفتکننده با پیامبر را، خلیفه دوم معرفی کردهاند<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۸، ج۷، ص۹؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۵-۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵</ref> اما برخی منابع به نام وی اشاره نکردهاند.<ref>ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ۲۰۰۸م، ج۲، ص۴۵؛ بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج۹، ص۲۰۷</ref> | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۱۵: | ||
بر اساس نقل ابن عباس که در صحیح بخاری آمده است این واقعه در روز پنجشنبه رخ داده است <ref>بخاری، صحیح بخاری، نشر دار طوق النجاه، ج۴، ص۶۹، حدیث ۳۰۵۳</ref> و به همین مناسبت آن را [[رزیه یوم الخمیس]] یا فاجعه روز پنجشنبه می خوانند. | بر اساس نقل ابن عباس که در صحیح بخاری آمده است این واقعه در روز پنجشنبه رخ داده است <ref>بخاری، صحیح بخاری، نشر دار طوق النجاه، ج۴، ص۶۹، حدیث ۳۰۵۳</ref> و به همین مناسبت آن را [[رزیه یوم الخمیس]] یا فاجعه روز پنجشنبه می خوانند. | ||
==سپاه اسامه== | ===سپاه اسامه=== | ||
همچنین پیامبر در آخرین روزهای عمر خود فرمان داد مسلمانان به فرماندهی اسامة بن زید برای مقابله با [[روم]]، اعزام شوند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۷</ref> به گفته شیخ مفید پیامبر بر پیوستن مردم به سپاه اسامه و تسریع در حرکت آن تاکید داشت،<ref> مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۱</ref> ولی عدهای از جمله عمر بن خطاب و ابوبکر از فرمان سرپیچی کردند و در سپاه حضور نیافتند. پیامبر وقتی از سرپیچی عمر و ابوبکر آگاه شد، آن دو را فرا خواند و بر پیوستن آنها به سپاه تاکید کرد.<ref> مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۳</ref> در برخی منابع آمده است که پیامبر فرمود: لعنت خدا بر کسی که از پیوستن به سپاه اسامه سرپیچی کند.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفة، ص۳۰؛ ایجی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۷۶؛ ابن الیالحدید، شرح نهج البلاغة، کتابخانه مرعشی نجفی، ج۶، ص۵۲؛ علامه حلی، منهاج الکرامة، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۹</ref> | همچنین پیامبر در آخرین روزهای عمر خود فرمان داد مسلمانان به فرماندهی اسامة بن زید برای مقابله با [[روم]]، اعزام شوند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۷</ref> به گفته شیخ مفید پیامبر بر پیوستن مردم به سپاه اسامه و تسریع در حرکت آن تاکید داشت،<ref> مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۱</ref> ولی عدهای از جمله عمر بن خطاب و ابوبکر از فرمان سرپیچی کردند و در سپاه حضور نیافتند. پیامبر وقتی از سرپیچی عمر و ابوبکر آگاه شد، آن دو را فرا خواند و بر پیوستن آنها به سپاه تاکید کرد.<ref> مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۳</ref> در برخی منابع آمده است که پیامبر فرمود: لعنت خدا بر کسی که از پیوستن به سپاه اسامه سرپیچی کند.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفة، ص۳۰؛ ایجی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۷۶؛ ابن الیالحدید، شرح نهج البلاغة، کتابخانه مرعشی نجفی، ج۶، ص۵۲؛ علامه حلی، منهاج الکرامة، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۹</ref> | ||
= | ==دوران حکومت عمر بن خطاب== | ||
=دوران حکومت عمر بن خطاب= | |||
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را [[امیرالمؤمنین]] نامید.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱</ref> عمر در این دوره، بهرغم رفتار خشونتآمیز با مردم، زندگی سادهای داشت. وی به تجارت میپرداخت و از تجمّلگرایی و استفاده شخصی از بیت المال، به شدت متنفّر بود؛ ازاینرو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّلگرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.<ref> الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۲۷۵ - ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳</ref> | عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را [[امیرالمؤمنین]] نامید.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱</ref> عمر در این دوره، بهرغم رفتار خشونتآمیز با مردم، زندگی سادهای داشت. وی به تجارت میپرداخت و از تجمّلگرایی و استفاده شخصی از بیت المال، به شدت متنفّر بود؛ ازاینرو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّلگرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.<ref> الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۲۷۵ - ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳</ref> | ||
==گسترش فتوحات== | ===گسترش فتوحات=== | ||
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در [[شامات]]<ref>ر.ک :مقاله شامات</ref>، [[عراق]]<ref>ر.ک:مقاله عراق</ref> و [[ایران]] ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: ا[[ردن]]، [[فلسطین]]، [[مصر]]، اسکندریه، حمص، قنسرین [[حلب]]،منبج، [[قادسیه]]، [[بصره]]<ref>ر.ک:مقاله بصره</ref>، حیره، نهاوند، [[آذربایجان]]، اهواز، اصطخر، همدان و [[اصفهان]].<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷</ref> | عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در [[شامات]]<ref>ر.ک :مقاله شامات</ref>، [[عراق]]<ref>ر.ک:مقاله عراق</ref> و [[ایران]] ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: ا[[ردن]]، [[فلسطین]]، [[مصر]]، اسکندریه، حمص، قنسرین [[حلب]]،منبج، [[قادسیه]]، [[بصره]]<ref>ر.ک:مقاله بصره</ref>، حیره، نهاوند، [[آذربایجان]]، اهواز، اصطخر، همدان و [[اصفهان]].<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷</ref> | ||
مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزههای مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴</ref> این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّلگرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را بهویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.<ref>مروجالذّهب، ج۱، ص۳۰۵</ref> | مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزههای مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴</ref> این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّلگرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را بهویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.<ref>مروجالذّهب، ج۱، ص۳۰۵</ref> | ||
==اقدامات حکومتی== | ===اقدامات حکومتی=== | ||
خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله اینکه در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(ع)، [[هجرت رسول خدا]](ص) را مبدأ تاریخ قرار داد.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(ص)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقهای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، [[کوفه]]<ref>ر.ک:مقاله کوفه</ref>، بصره، شام، فلسطین، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. [[یهودیان]] [[خیبر]] را هم از [[حجاز]] اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آوردهاند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف [[اهل کتاب]]، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجد النبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانهای در نظر گرفت.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(ص)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> | خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله اینکه در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(ع)، [[هجرت رسول خدا]](ص) را مبدأ تاریخ قرار داد.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(ص)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقهای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، [[کوفه]]<ref>ر.ک:مقاله کوفه</ref>، بصره، شام، فلسطین، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. [[یهودیان]] [[خیبر]] را هم از [[حجاز]] اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آوردهاند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف [[اهل کتاب]]، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجد النبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانهای در نظر گرفت.<ref>طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(ص)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰)</ref> | ||
==بدعتها== | ===بدعتها=== | ||
عمر، بدعتها و نوآوریهایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله: | عمر، بدعتها و نوآوریهایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله: | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۴۴: | ||
==جلوگیری از نقل حدیث== | ===جلوگیری از نقل حدیث=== | ||
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان [[رسول خدا]](ص) بود. منابع آوردهاند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعههای روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد | یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان [[رسول خدا]](ص) بود. منابع آوردهاند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعههای روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد | ||
عمر حتّی کسانی مانند عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از ابوهریره و کعب الاحبار نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس<ref>محلّی که در آن خرمن میکوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰)</ref> و میمونها تبعید خواهند شد.<ref>الطبقاتالکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸</ref> این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعبالاحبار از تورات را نیکو میشمرد و آنها را میپذیرفت<ref> البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱</ref> و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم بن اوس بن خارجه داری اجازه داد تا در [[مسجد]]<ref>ر.ک:مقاله مسجد</ref> رسول خدا(ص) حاضر شوند و قصّههای [[تورات]] و [[انجیل]] را برای مردم تعریف کنند.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱</ref> | عمر حتّی کسانی مانند عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از ابوهریره و کعب الاحبار نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس<ref>محلّی که در آن خرمن میکوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰)</ref> و میمونها تبعید خواهند شد.<ref>الطبقاتالکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸</ref> این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعبالاحبار از تورات را نیکو میشمرد و آنها را میپذیرفت<ref> البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱</ref> و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم بن اوس بن خارجه داری اجازه داد تا در [[مسجد]]<ref>ر.ک:مقاله مسجد</ref> رسول خدا(ص) حاضر شوند و قصّههای [[تورات]] و [[انجیل]] را برای مردم تعریف کنند.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱</ref> | ||
==کارگزاران== | ===کارگزاران=== | ||
در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری تحت سیطره حکومت اسلام یقرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سختگیر بود؛ ازاینرو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمیخواهد [[اصحاب رسول خدا]](ص) را به امور حکومتی آلوده کند.<ref>الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹</ref> | در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری تحت سیطره حکومت اسلام یقرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سختگیر بود؛ ازاینرو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمیخواهد [[اصحاب رسول خدا]](ص) را به امور حکومتی آلوده کند.<ref>الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹</ref> | ||
==قتل== | ===قتل=== | ||
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۰ ذیحجّه سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست ابولؤلؤ مجروح شد و در اثر همین جراحت پس از سه روز، در ۲۳ ذیالحجه از دنیا رفت. صهیب بن سنان بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابوبکر دفن شد.<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، صص ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶</ref> عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، میگفت: «ای کاش من هیچ بودم،ای کاش مادرم مرا نزاییده بود،ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم،ای کاش بافنده بودم و از دسترنج خود زندگی میکردم.<ref>الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵، تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰ و...</ref> | عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۰ ذیحجّه سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست ابولؤلؤ مجروح شد و در اثر همین جراحت پس از سه روز، در ۲۳ ذیالحجه از دنیا رفت. صهیب بن سنان بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابوبکر دفن شد.<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، صص ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶</ref> عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، میگفت: «ای کاش من هیچ بودم،ای کاش مادرم مرا نزاییده بود،ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم،ای کاش بافنده بودم و از دسترنج خود زندگی میکردم.<ref>الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵، تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰ و...</ref> | ||
==تشکیل شورای خلافت== | ===تشکیل شورای خلافت=== | ||
عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب دو خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به اینکه انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد<ref> المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقاتالکبری، ج۳، ص۳۴۴</ref>، شورایی شش نفره متشکّل از علی(ع)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله اینکه اگر چهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.<ref>تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انسابالاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱</ref> نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.<ref> تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است)</ref> هرچند شواهدی برای مشخص بودن نتیجه شورا میتوان یافت.<ref>نهجالبلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۸۸</ref> | عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب دو خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به اینکه انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد<ref> المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقاتالکبری، ج۳، ص۳۴۴</ref>، شورایی شش نفره متشکّل از علی(ع)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله اینکه اگر چهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.<ref>تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انسابالاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱</ref> نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.<ref> تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است)</ref> هرچند شواهدی برای مشخص بودن نتیجه شورا میتوان یافت.<ref>نهجالبلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۸۸</ref> | ||
==وفات و محل دفن== | |||
=وفات و محل دفن | |||
ابن عمر در ۷۳/۷۴ ق. در [[مکه]] درگذشت.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۷</ref> هنگام مرگ ۸۴<ref> المعارف، ص۱۸۶.</ref> یا ۸۷ ساله بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۳</ref> [[حجاج]] بر او [[نماز]] گزارد<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۷</ref> و در گورستان مهاجران در فخّ، نزدیک مکه دفنش نمودند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ المعارف، ص۱۸۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱</ref> برخی منابع به جای فخّ منطقه ذیطُویٰ<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸؛ ج۶، ص۱۳۷؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲</ref> و المُحَصّب<ref> تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸</ref> را نام بردهاند. ازرقی در سده سوم قبر او را در اذاخر در قریه خرمان<ref> اخبار مکه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰، ۲۸۹</ref> نزدیک مکه دانسته است. عمر به حفصه وصیت کرد و حفصه پس از خود به عبدالله و وی به فرزندش عبدالله به همان امور که پدرش سفارش کرده بود، وصیت نمود.<ref> الطبقات، ج۴، ص۱۸۴</ref> | ابن عمر در ۷۳/۷۴ ق. در [[مکه]] درگذشت.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۳؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۷</ref> هنگام مرگ ۸۴<ref> المعارف، ص۱۸۶.</ref> یا ۸۷ ساله بود.<ref>تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۳</ref> [[حجاج]] بر او [[نماز]] گزارد<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۶۷</ref> و در گورستان مهاجران در فخّ، نزدیک مکه دفنش نمودند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ المعارف، ص۱۸۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۳۱</ref> برخی منابع به جای فخّ منطقه ذیطُویٰ<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸؛ ج۶، ص۱۳۷؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۵۲</ref> و المُحَصّب<ref> تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۸۸</ref> را نام بردهاند. ازرقی در سده سوم قبر او را در اذاخر در قریه خرمان<ref> اخبار مکه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰، ۲۸۹</ref> نزدیک مکه دانسته است. عمر به حفصه وصیت کرد و حفصه پس از خود به عبدالله و وی به فرزندش عبدالله به همان امور که پدرش سفارش کرده بود، وصیت نمود.<ref> الطبقات، ج۴، ص۱۸۴</ref> | ||
== پانویس == | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||