۸۸٬۱۶۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
عمر بن عبدالعزیز از همان ابتدا روش حکومتی خویش را اعلام کرد. او در سخنرانی خود در آغاز خلافتش اعلام کرد: ای مردم بعد از [[قرآن]] هیچ کتابی و بعد از [[محمد(ص)]] هیچ پیامبری نیست. من قاضی نیستم، بلکه مجری هستم. بدعت گذار نیستم، بلکه تابع هستم. <ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 30 و 60</ref> | عمر بن عبدالعزیز از همان ابتدا روش حکومتی خویش را اعلام کرد. او در سخنرانی خود در آغاز خلافتش اعلام کرد: ای مردم بعد از [[قرآن]] هیچ کتابی و بعد از [[محمد(ص)]] هیچ پیامبری نیست. من قاضی نیستم، بلکه مجری هستم. بدعت گذار نیستم، بلکه تابع هستم. <ref> ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 30 و 60</ref> | ||
از [[مزاحم بن زفر]] نقل شده است، همراه نمایندگان [[کوفه]] <ref>ر.ک:مقاله کوفه</ref> پیش عمر بن عبدالعزیز رفتم. او درباره امور شهر ما و امیر ما و قاضى ما پرسید. آن گاه گفت: پنج خصلت است که اگر یکى از | از [[مزاحم بن زفر]] نقل شده است، همراه نمایندگان [[کوفه]] <ref>ر.ک:مقاله کوفه</ref> پیش عمر بن عبدالعزیز رفتم. او درباره امور شهر ما و امیر ما و قاضى ما پرسید. آن گاه گفت: پنج خصلت است که اگر یکى از آنها را قاضى رعایت نکند، مایه ننگ و عار اوست. قاضى باید فهیم و سخت بردبار و سخت پارسا و استوار و چنان عالم باشد که از هر چه نمىدانند از او بپرسند، یا چنان باشد که در عین عالم بودن از هر چه نمىداند بپرسد. <ref>ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 62</ref> | ||
=برخورد شایسته عمربن عبدالعزیز با علویان= | =برخورد شایسته عمربن عبدالعزیز با علویان= | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
عمر بن عبدالعزیز علت محبت خود را به على(ع) این گونه نقل میکند: من در مدینه مشغول تحصیل علم بودم. همیشه ملازم عبیدالله بن عبدالله بن عتبة بن مسعود بودم. او چیزى درباره من (و لعن على) شنیده بود. روزى من نزد او رفتم او را در حال نماز دیدم. او نماز خود را طول داد و من به انتظار نشستم که او از نماز فراغت یابد. چون نماز او پایان یافت رو به من کرد و گفت: | عمر بن عبدالعزیز علت محبت خود را به على(ع) این گونه نقل میکند: من در مدینه مشغول تحصیل علم بودم. همیشه ملازم عبیدالله بن عبدالله بن عتبة بن مسعود بودم. او چیزى درباره من (و لعن على) شنیده بود. روزى من نزد او رفتم او را در حال نماز دیدم. او نماز خود را طول داد و من به انتظار نشستم که او از نماز فراغت یابد. چون نماز او پایان یافت رو به من کرد و گفت: | ||
تو کى و از کجا دانستى که خداوند بر اهل [[بدر]] و بر یارانى که با پیغمبر [[بیعت رضوان]] کرده بودند، غضب کرده (و | تو کى و از کجا دانستى که خداوند بر اهل [[بدر]] و بر یارانى که با پیغمبر [[بیعت رضوان]] کرده بودند، غضب کرده (و آنها را مستوجب لعن دانسته که تو لعن مىکنى؟). خداوند از آنها راضى بوده است. من (عمر بن عبدالعزیز) گفتم: چیزى نشنیدهام (درباره غضب خدا نسبت به آنها). گفت: آنچه از تو درباره على(ع) شنیده شده چه بوده است؟ گفتم: از خدا و از تو معذرت میخواهم. من هم از آن روز لعن علی(ع) را ترک کردم. پدرم هم خطبه میخواند، چون خواست نام على را به زشتى برد، دچار خبط و خلط گردید. همین که فرود آمد از او پرسیدم علت آن تزلزل و پریشانگویى در خطبه چه بود؟ من متوجه شده بودم که چون تو به نام على(ع) مىرسیدى، سخن تو پریشان میگردید. گفت: آیا تو متوجه آن پریشانى و اختلال شدى؟ گفتم: آرى. گفت: اى فرزند، آنانى که گرد ما تجمع کردهاند اگر آنچه را که ما از (فضایل) على(ع) مىدانستیم خود بدانند، از گرد ما پراکنده شده به اولاد على(ع) میگرویدند. <ref>ابن اثیر، پیشین، ج 13، ص 242</ref> | ||
علاوه بر این عمر بن عبدالعزیز [[خمس]] <ref>ر.ک:مقاله خمس</ref> که به [[بنیهاشم]] <ref>ر.ک:مقاله بنیهاشم</ref> تعلق داشت را به | علاوه بر این عمر بن عبدالعزیز [[خمس]] <ref>ر.ک:مقاله خمس</ref> که به [[بنیهاشم]] <ref>ر.ک:مقاله بنیهاشم</ref> تعلق داشت را به آنها داد و [[فدک]] را که [[معاویه]] <ref>روک:مقاله معاویه</ref> تیول مروان ساخته بود و او هم آن را به پسرش عبدالعزیز بخشیده بود و عمر آن را ارث برده بود، به فرزندان فاطمه(س) باز گرداند. <ref> یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 269</ref> | ||
=در گذشت عمربن عبدالعزیز= | =در گذشت عمربن عبدالعزیز= |