۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ']]↵<references />' به ']]') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
متن ذیل قسمتهائی از سخنرانی [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] است که در زمینه اوضاع فرهنگی زمان امام صادق علیهالسلام در مقایسه با شرائط زمانی ائمه دیگر ایراد شده است. در این سخنرانی نقش امام صادق در تاسیس و گسترش علوم اسلامی و نیز پایهگذاری حوزه های شیعی و سنی که همچنان استمرار دارد توسط آن حضرت تبیین شده است. | متن ذیل قسمتهائی از سخنرانی [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] است که در زمینه اوضاع فرهنگی زمان امام صادق علیهالسلام در مقایسه با شرائط زمانی ائمه دیگر ایراد شده است. در این سخنرانی نقش امام صادق در تاسیس و گسترش علوم اسلامی و نیز پایهگذاری حوزه های شیعی و سنی که همچنان استمرار دارد توسط آن حضرت تبیین شده است. | ||
==امام صادق علیهالسلام پایه گذار علوم و حوزههای اسلامی(سنی و شیعی)== | == امام صادق علیهالسلام پایه گذار علوم و حوزههای اسلامی(سنی و شیعی) == | ||
در اواخر دوره بنیامیه که منجر به سقوط آنها شد و در زمان بنی العباس عموماً- بالخصوص در ابتدای آن- اوضاع طور دیگری شد به گونهای که اولًا حریت فکری در میان مردم پیدا شد. | در اواخر دوره بنیامیه که منجر به سقوط آنها شد و در زمان بنی العباس عموماً- بالخصوص در ابتدای آن- اوضاع طور دیگری شد به گونهای که اولًا حریت فکری در میان مردم پیدا شد. | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را برای اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد؛ و اینها هم که مسلمان شده بودند میخواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمیکردند، ولی ملتهای دیگر آنچنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش میکردند که حد نداشت، روی کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب میکردند. | این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را برای اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد؛ و اینها هم که مسلمان شده بودند میخواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمیکردند، ولی ملتهای دیگر آنچنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش میکردند که حد نداشت، روی کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب میکردند. | ||
==جنگ عقاید== | == جنگ عقاید == | ||
در این زمان، ما میبینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ میشود و چگونه داغ میشود! اولًا در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنی بحثهایی شروع میشود. | در این زمان، ما میبینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ میشود و چگونه داغ میشود! اولًا در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنی بحثهایی شروع میشود. | ||
طبقه ای به وجود آمد به نام «قُرّاء» یعنی کسانی که قرآن را قرائت میکردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحی به مردم میآموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد.) یکی میگفت من قرائت میکنم و قرائت خودم را روایت میکنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابی پیغمبر، که اغلب اینها به حضرت امیر میرسند. | طبقه ای به وجود آمد به نام «قُرّاء» یعنی کسانی که قرآن را قرائت میکردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحی به مردم میآموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد.) یکی میگفت من قرائت میکنم و قرائت خودم را روایت میکنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابی پیغمبر، که اغلب اینها به حضرت امیر میرسند. | ||
دیگری میگفت من [قرائت خودم را روایت میکنم] از فلان کس از فلان کس از فلان کس میآمدند در مساجد مینشستند و به دیگران تعلیم قرائت میدادند و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت میکردند، چون غیر عربها بودند که با زبان عربی آشنایی درستی نداشتند و علاقه وافری به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت میآمد در مسجد مینشست و عده زیادی جمع میشدند که از او قرائت بیاموزند. | دیگری میگفت من [قرائت خودم را روایت میکنم] از فلان کس از فلان کس از فلان کس میآمدند در مساجد مینشستند و به دیگران تعلیم قرائت میدادند و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت میکردند، چون غیر عربها بودند که با زبان عربی آشنایی درستی نداشتند و علاقه وافری به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت میآمد در مسجد مینشست و عده زیادی جمع میشدند که از او قرائت بیاموزند. | ||
خط ۳۰: | خط ۲۹: | ||
و همینطور بود در حدیث و روایاتی که از پیغمبر رسیده بود. چه افتخار بزرگی بود برای کسی که حافظ احادیث بود؛ مینشست و میگفت که من این حدیث را از کی از کی از پیغمبر روایت میکنم. آیا این حدیث درست است؟ و آیا مثلًا به این عبارت است؟. | و همینطور بود در حدیث و روایاتی که از پیغمبر رسیده بود. چه افتخار بزرگی بود برای کسی که حافظ احادیث بود؛ مینشست و میگفت که من این حدیث را از کی از کی از پیغمبر روایت میکنم. آیا این حدیث درست است؟ و آیا مثلًا به این عبارت است؟. | ||
از اینها بالاتر نحلههای فقهی بود. مردم میآمدند مسأله میپرسیدند، همینطور که الآن میآیند مسأله میپرسند. طبقاتی به وجود آمده بودند- در مراکز مختلف- به نام «فقها» که باید جواب مسائل مردم را میدادند: این حلال است، آن حرام است، این پاک است، آن نجس است، این معامله صحیح است، آن معامله باطل است. | از اینها بالاتر نحلههای فقهی بود. مردم میآمدند مسأله میپرسیدند، همینطور که الآن میآیند مسأله میپرسند. طبقاتی به وجود آمده بودند- در مراکز مختلف- به نام «فقها» که باید جواب مسائل مردم را میدادند: این حلال است، آن حرام است، این پاک است، آن نجس است، این معامله صحیح است، آن معامله باطل است. | ||
خط ۳۷: | خط ۳۵: | ||
میگفتند فلان فقیه نظرش این است، فلان فقیه دیگر نظرش آن است. اینها شاگرد این مکتب بودند، آنها شاگرد آن مکتب و یک جنگ عقایدی هم در زمینه مسائل فقهی پیدا شده بود. | میگفتند فلان فقیه نظرش این است، فلان فقیه دیگر نظرش آن است. اینها شاگرد این مکتب بودند، آنها شاگرد آن مکتب و یک جنگ عقایدی هم در زمینه مسائل فقهی پیدا شده بود. | ||
از همه اینها داغتر- نه مهمتر- بحثهای کلامی بود. از همان قرن اول طبقهای به نام «متکلّم» پیدا شدند، که این تعبیرات را در کلمات امام صادق میبینیم و حتی به بعضی از شاگردانشان میفرمایند: «این متکلمین را بگویید بیایند.» متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولی بحث میکردند: درباره خدا، درباره صفات خدا، درباره آیاتی از قرآن که مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟ | از همه اینها داغتر- نه مهمتر- بحثهای کلامی بود. از همان قرن اول طبقهای به نام «متکلّم» پیدا شدند، که این تعبیرات را در کلمات امام صادق میبینیم و حتی به بعضی از شاگردانشان میفرمایند: «این متکلمین را بگویید بیایند.» متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولی بحث میکردند: درباره خدا، درباره صفات خدا، درباره آیاتی از قرآن که مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟ | ||
آیا حادث است یا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحی بحث میکردند، درباره شیطان بحث میکردند، درباره توحید و ثنویّت بحث میکردند، درباره اینکه آیا عمل رکن ایمان است که اگر عمل نبود ایمانی نیست، یا اینکه عمل در ایمان دخالتی ندارد بحث میکردند، درباره قضا و قدر بحث میکردند، درباره جبر و اختیار بحث میکردند. یک بازار فوقالعاده داغی متکلمین به وجود آورده بودند. | آیا حادث است یا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحی بحث میکردند، درباره شیطان بحث میکردند، درباره توحید و ثنویّت بحث میکردند، درباره اینکه آیا عمل رکن ایمان است که اگر عمل نبود ایمانی نیست، یا اینکه عمل در ایمان دخالتی ندارد بحث میکردند، درباره قضا و قدر بحث میکردند، درباره جبر و اختیار بحث میکردند. یک بازار فوقالعاده داغی متکلمین به وجود آورده بودند. | ||
از همه اینها خطرناکتر- نمیگویم داغتر، و نمیگویم مهمتر- پیدایش طبقهای بود به نام «زنادقه». زنادقه از اساس منکر خدا و ادیان بودند، و این طبقه- حال روی هرحسابی بود- آزادی داشتند. حتی در حرمین، یعنی مکه و مدینه، و حتی در خود مسجد الحرام و در خود مسجد النبی مینشستند و حرفهایشان را میزدند، البته به عنوان اینکه بالاخره فکری است، شبههای است برای ما پیدا شده و باید بگوییم زنادقه، طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند، طبقه ای بودند که با زبانهای زنده آن روز دنیا آشنا بودند، زبان سُریانی را که در آن زمان بیشتر زبان علمی بود میدانستند، بسیاری از آنها زبان یونانی میدانستند، بسیاریشان ایرانی بودند و زبان فارسی میدانستند، بعضی زبان هندی میدانستند و زندقه را از هند آورده بودند، که این هم یک بحثی است که اصلًا ریشه زندقه در دنیای اسلام از کجا پیدا شد؟ و بیشتر معتقدند که ریشه زندقه از مانویهاست. | از همه اینها خطرناکتر- نمیگویم داغتر، و نمیگویم مهمتر- پیدایش طبقهای بود به نام «زنادقه». زنادقه از اساس منکر خدا و ادیان بودند، و این طبقه- حال روی هرحسابی بود- آزادی داشتند. حتی در حرمین، یعنی مکه و مدینه، و حتی در خود مسجد الحرام و در خود مسجد النبی مینشستند و حرفهایشان را میزدند، البته به عنوان اینکه بالاخره فکری است، شبههای است برای ما پیدا شده و باید بگوییم زنادقه، طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند، طبقه ای بودند که با زبانهای زنده آن روز دنیا آشنا بودند، زبان سُریانی را که در آن زمان بیشتر زبان علمی بود میدانستند، بسیاری از آنها زبان یونانی میدانستند، بسیاریشان ایرانی بودند و زبان فارسی میدانستند، بعضی زبان هندی میدانستند و زندقه را از هند آورده بودند، که این هم یک بحثی است که اصلًا ریشه زندقه در دنیای اسلام از کجا پیدا شد؟ و بیشتر معتقدند که ریشه زندقه از مانویهاست. | ||
جریان دیگری که مربوط به این زمان است (همه، جریانهای افراط و تفریطی است) جریان خشکه مقدسی متصوفه است. متصوفه هم در زمان امام صادق طلوع کردند، یعنی ما طلوع متصوفه را به طوری که اینها یک طبقهای را به وجود آوردند و طرفداران زیادی پیدا کردند و در کمال آزادی حرفهای خودشان را میگفتند در زمان امام صادق میبینیم. اینها باز از آن طرفِ خشکه مقدسی افتاده بودند. اینها به عنوان نحلهای در مقابل اسلام سخن نمیگفتند، بلکه اصلًا میگفتند حقیقت اسلام آن است که ما میگوییم. | جریان دیگری که مربوط به این زمان است (همه، جریانهای افراط و تفریطی است) جریان خشکه مقدسی متصوفه است. متصوفه هم در زمان امام صادق طلوع کردند، یعنی ما طلوع متصوفه را به طوری که اینها یک طبقهای را به وجود آوردند و طرفداران زیادی پیدا کردند و در کمال آزادی حرفهای خودشان را میگفتند در زمان امام صادق میبینیم. اینها باز از آن طرفِ خشکه مقدسی افتاده بودند. اینها به عنوان نحلهای در مقابل اسلام سخن نمیگفتند، بلکه اصلًا میگفتند حقیقت اسلام آن است که ما میگوییم. | ||
اینها یک روش خشکه مقدسی عجیبی پیشنهاد میکردند و میگفتند اسلام نیز همین را میگوید و همین، یک زاهدمآبی غیر قابل تحملی!. | اینها یک روش خشکه مقدسی عجیبی پیشنهاد میکردند و میگفتند اسلام نیز همین را میگوید و همین، یک زاهدمآبی غیر قابل تحملی!. | ||
خط ۵۵: | خط ۴۸: | ||
خوارج و مُرجئه نیز هر یک نحلهای بودند. | خوارج و مُرجئه نیز هر یک نحلهای بودند. | ||
==برخورد امام صادق با جریانهای فکری مختلف== | == برخورد امام صادق با جریانهای فکری مختلف== | ||
ما میبینیم که امام صادق با همه اینها مواجه است و با همه اینها برخورد کرده است. | ما میبینیم که امام صادق با همه اینها مواجه است و با همه اینها برخورد کرده است. | ||
از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند، و امام با دیگران درباره قرائت آیات قرآن و تفسیرهای قرآن مباحثه کرده، داد کشیده، فریاد کشیده که آنها چرااینجور غلط میگویند، اینها چرا چنین میگویند، آیات را اینطور باید تفسیر کرد. | از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند، و امام با دیگران درباره قرائت آیات قرآن و تفسیرهای قرآن مباحثه کرده، داد کشیده، فریاد کشیده که آنها چرااینجور غلط میگویند، اینها چرا چنین میگویند، آیات را اینطور باید تفسیر کرد. | ||
در باب احادیث هم که خیلی واضح است، میفرمود: سخنان اینها اساس ندارد، احادیث صحیح آن است که ما از پدرانمان از پیغمبر روایت میکنیم. | در باب احادیث هم که خیلی واضح است، میفرمود: سخنان اینها اساس ندارد، احادیث صحیح آن است که ما از پدرانمان از پیغمبر روایت میکنیم. | ||
در باب نحله فقهی هم که مکتب امام صادق قویترین و نیرومندترین مکتبهای فقهی آن زمان بوده به طوری که اهل تسنن هم قبول دارند. | در باب نحله فقهی هم که مکتب امام صادق قویترین و نیرومندترین مکتبهای فقهی آن زمان بوده به طوری که اهل تسنن هم قبول دارند. | ||
تمام امامهای اهل تسنن یا بلاواسطه و یا مع الواسطه شاگرد امام بوده و نزد امام شاگردی کرده اند. | تمام امامهای اهل تسنن یا بلاواسطه و یا مع الواسطه شاگرد امام بوده و نزد امام شاگردی کرده اند. | ||
خط ۷۲: | خط ۶۲: | ||
(نعمان اسم ابوحنیفه است. اسمش «نعمان بن ثابت بن زوطیّ بن مرزبان» است؛ اجدادش ایرانی هستند.) | (نعمان اسم ابوحنیفه است. اسمش «نعمان بن ثابت بن زوطیّ بن مرزبان» است؛ اجدادش ایرانی هستند.) | ||
مالک بن انس که امام دیگر اهل تسنن است نیز معاصر امام صادق است. او هم نزد امام میآمد و به شاگردی امام افتخار میکرد. | مالک بن انس که امام دیگر اهل تسنن است نیز معاصر امام صادق است. او هم نزد امام میآمد و به شاگردی امام افتخار میکرد. | ||
شافعی در دوره بعد بوده ولی او شاگردی کرده شاگردان ابوحنیفه را و خود مالک بن انس را. احمد حنبل نیز سلسله نسبش در شاگردی در یک جهت به امام میرسد. و همینطور دیگران. | شافعی در دوره بعد بوده ولی او شاگردی کرده شاگردان ابوحنیفه را و خود مالک بن انس را. احمد حنبل نیز سلسله نسبش در شاگردی در یک جهت به امام میرسد. و همینطور دیگران. | ||
حوزه درس فقهی امام صادق از حوزه درس تمام فقهای دیگر بارونقتر بوده است که حال من شهادت بعضی از علمای اهل تسنن در این جهت را عرض میکنم. | حوزه درس فقهی امام صادق از حوزه درس تمام فقهای دیگر بارونقتر بوده است که حال من شهادت بعضی از علمای اهل تسنن در این جهت را عرض میکنم. | ||
==سخنان برخی از دانشمندان اهل سنت درباره امام صادق علیهالسلام== | == سخنان برخی از دانشمندان اهل سنت درباره امام صادق علیهالسلام == | ||
===مالک بن انس === | === مالک بن انس === | ||
مالک بن انس که در مدینه بود، نسبتا آدم خوش نفسی بوده است. میگوید: من میرفتم نزد جعفر بن محمد «وَ کانَ کثیرَ التبسُّمِ» و خیلی زیاد تبسم داشت، یعنی به اصطلاح خوشرو بود و عبوس نبود و بیشتر متبسم بود؛ و از آدابش این بود که وقتی اسم پیغمبر را در حضورش میبردیم رنگش تغییر میکرد (یعنی آنچنان نام پیغمبر به هیجانش میآورد که رنگش تغییر میکرد). من زمانی با او آمد و شد داشتم. | مالک بن انس که در مدینه بود، نسبتا آدم خوش نفسی بوده است. میگوید: من میرفتم نزد جعفر بن محمد «وَ کانَ کثیرَ التبسُّمِ» و خیلی زیاد تبسم داشت، یعنی به اصطلاح خوشرو بود و عبوس نبود و بیشتر متبسم بود؛ و از آدابش این بود که وقتی اسم پیغمبر را در حضورش میبردیم رنگش تغییر میکرد (یعنی آنچنان نام پیغمبر به هیجانش میآورد که رنگش تغییر میکرد). من زمانی با او آمد و شد داشتم. | ||
بعد، از عبادت امام صادق نقل میکند که چقدر این مرد عبادت میکرد و عابد و متقی بود. آن داستان معروف را همین مالک نقل کرده که میگوید در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف میشدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و میخواستیم لبّیک بگوییم و رسماً مُحرم شویم. | بعد، از عبادت امام صادق نقل میکند که چقدر این مرد عبادت میکرد و عابد و متقی بود. آن داستان معروف را همین مالک نقل کرده که میگوید در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف میشدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و میخواستیم لبّیک بگوییم و رسماً مُحرم شویم. | ||
همانطور سواره داشتیم محرم میشدیم، ما همه لبّیک گفتیم، من نگاه کردم دیدم امام میخواهد لبّیک بگوید امّا چنان رنگش متغیر شده و آنچنان میلرزد که نزدیک است از روی مرکبش به روی زمین بیفتد، از خوف خدا. من نزدیک شدم و عرض کردم: یا ابْنَ رسولِ اللَّه! بالاخره بفرمایید، چارهای نیست، باید گفت. به من گفت: من چه بگویم؟! به کی بگویم لبّیک؟! اگر در جواب من گفته شود: «لا لبّیک» آن وقت من چه کنم؟!. | همانطور سواره داشتیم محرم میشدیم، ما همه لبّیک گفتیم، من نگاه کردم دیدم امام میخواهد لبّیک بگوید امّا چنان رنگش متغیر شده و آنچنان میلرزد که نزدیک است از روی مرکبش به روی زمین بیفتد، از خوف خدا. من نزدیک شدم و عرض کردم: یا ابْنَ رسولِ اللَّه! بالاخره بفرمایید، چارهای نیست، باید گفت. به من گفت: من چه بگویم؟! به کی بگویم لبّیک؟! اگر در جواب من گفته شود: «لا لبّیک» آن وقت من چه کنم؟!. | ||
این روایتی است که مرحوم آقا شیخ عباس قمی و دیگران در کتابهایشان نقل میکنند، و همه نقل کرده اند. راوی این روایت چنانکه گفتیم مالک بن انس امام اهل تسنن است. | این روایتی است که مرحوم آقا شیخ عباس قمی و دیگران در کتابهایشان نقل میکنند، و همه نقل کرده اند. راوی این روایت چنانکه گفتیم مالک بن انس امام اهل تسنن است. | ||
همین مالک میگوید: «ما رَأَتْ عَیْنٌ وَ لا سَمِعَتْ اذُنٌ وَ لا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ افْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به قلب بشر خطور نکرده مردی بافضیلتتر از جعفر بن محمد. | همین مالک میگوید: «ما رَأَتْ عَیْنٌ وَ لا سَمِعَتْ اذُنٌ وَ لا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ افْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به قلب بشر خطور نکرده مردی بافضیلتتر از جعفر بن محمد. | ||
محمد شهرستانی صاحب کتاب الملل و النّحل و از فلاسفه و متکلمین بسیار زبردست قرن پنجم هجری و مرد بسیار دانشمندی است. او در این کتاب، رشته های دینی و مذهبی و از جمله رشته های فلسفی در همه دنیا را تشریح کرده است. | محمد شهرستانی صاحب کتاب الملل و النّحل و از فلاسفه و متکلمین بسیار زبردست قرن پنجم هجری و مرد بسیار دانشمندی است. او در این کتاب، رشته های دینی و مذهبی و از جمله رشته های فلسفی در همه دنیا را تشریح کرده است. | ||
در یک جا که از امام صادق نام میبرد میگوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمی جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِی الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملی داشت، «وَ زُهْدٍ فِی الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوقالعاده مرد زاهد و باتقوایی بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه میکرد: وَ یُفیضُ عَلَی الْمَوالی لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتی هم به عراق آمد. بعد اشاره به کنارهگیری امام از سیاست میکند و میگوید: «وَ لا نازَعَ فِی الْخِلافَةِ احَداً» (با احدی در مسأله خلافت به نزاع برنخاست.) | در یک جا که از امام صادق نام میبرد میگوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمی جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِی الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملی داشت، «وَ زُهْدٍ فِی الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوقالعاده مرد زاهد و باتقوایی بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه میکرد: وَ یُفیضُ عَلَی الْمَوالی لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتی هم به عراق آمد. بعد اشاره به کنارهگیری امام از سیاست میکند و میگوید: «وَ لا نازَعَ فِی الْخِلافَةِ احَداً» (با احدی در مسأله خلافت به نزاع برنخاست.) | ||
او این کنارهگیری را اینطور تأویل میکند، میگوید: «امام آنچنان غرق در بحر معرفت و علوم بود که اعتنایی به این مسائل نداشت.» من نمیخواهم توجیه او را صحیح بدانم، مقصودم اقرار اوست که امام تا چه حد در دریای معرفت غرق بود. میگوید: «وَ مَنْ غَرِقَ فی بَحْر المَعْرِفَةِ لَمْ یَقَعْ فی شطٍّ» آن که در دریای معرفت غرق باشد خودش را در شط نمیاندازد (میخواهد بگوید اینجور چیزها شطّ است) «وَ مَنْ تَعَلّی الی ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یَخَفْ مِنْ حَطٍّ» آن که بر قله حقیقت بالا رفته است از پایین افتادن نمیترسد. | او این کنارهگیری را اینطور تأویل میکند، میگوید: «امام آنچنان غرق در بحر معرفت و علوم بود که اعتنایی به این مسائل نداشت.» من نمیخواهم توجیه او را صحیح بدانم، مقصودم اقرار اوست که امام تا چه حد در دریای معرفت غرق بود. میگوید: «وَ مَنْ غَرِقَ فی بَحْر المَعْرِفَةِ لَمْ یَقَعْ فی شطٍّ» آن که در دریای معرفت غرق باشد خودش را در شط نمیاندازد (میخواهد بگوید اینجور چیزها شطّ است) «وَ مَنْ تَعَلّی الی ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یَخَفْ مِنْ حَطٍّ» آن که بر قله حقیقت بالا رفته است از پایین افتادن نمیترسد. | ||
خط ۱۱۲: | خط ۹۴: | ||
ولی به هر حال برای شخص امام صادق احترام فوقالعادهای قائل هستند. | ولی به هر حال برای شخص امام صادق احترام فوقالعادهای قائل هستند. | ||
===حمد امین=== | === حمد امین=== | ||
از معاصرین خودمان احمد امین مصری صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَی الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتابهای فوقالعاده مهم اجتماعی قرن اخیر است، به این بیماری ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتی در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلی دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامی قائل است که من که همه کتابهای او را خواندهام [میدانم] هرگز چنین احترامی برای امامهای اهل تسنن قائل نیست. کلماتی در حکمت از امام نقل میکند که فوقالعاده است و من ندیدهام که یک عالم شیعی این کلمات را نقل کرده باشد. | از معاصرین خودمان احمد امین مصری صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَی الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتابهای فوقالعاده مهم اجتماعی قرن اخیر است، به این بیماری ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتی در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلی دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامی قائل است که من که همه کتابهای او را خواندهام [میدانم] هرگز چنین احترامی برای امامهای اهل تسنن قائل نیست. کلماتی در حکمت از امام نقل میکند که فوقالعاده است و من ندیدهام که یک عالم شیعی این کلمات را نقل کرده باشد. | ||
===جاحظ=== | === جاحظ === | ||
به نظر من اعتراف جاحظ از همه اینها بالاتر است. جاحظ یک ملّای واقعاً ملّا در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم است. او یک ادیب فوقالعاده ادیبی است، و تنها ادیب نیست، تقریباً میشود گفت یک جامعه شناس عصر خودش و یک مورخ هم هست. | به نظر من اعتراف جاحظ از همه اینها بالاتر است. جاحظ یک ملّای واقعاً ملّا در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم است. او یک ادیب فوقالعاده ادیبی است، و تنها ادیب نیست، تقریباً میشود گفت یک جامعه شناس عصر خودش و یک مورخ هم هست. | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۰۶: | ||
تعبیرش راجع به امام صادق چنین است: «جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الَّذی مَلَأَ الدُّنْیا عِلْمُهُ وَ فِقْهُهُ» جعفر بن محمد که دنیا را علم و فقاهت او پر کرد «وَ یُقالُ انَّ ابا حَنیفَةَ مِنْ تَلامِذَتِهِ وَ کَذلِکَ سُفْیانُ الثُّوریُّ» و گفته میشود ابوحنیفه و سفیان ثوری- که یکی از فقها و متصوفه بزرگ آن عصر بوده- از شاگردان او بودهاند. | تعبیرش راجع به امام صادق چنین است: «جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الَّذی مَلَأَ الدُّنْیا عِلْمُهُ وَ فِقْهُهُ» جعفر بن محمد که دنیا را علم و فقاهت او پر کرد «وَ یُقالُ انَّ ابا حَنیفَةَ مِنْ تَلامِذَتِهِ وَ کَذلِکَ سُفْیانُ الثُّوریُّ» و گفته میشود ابوحنیفه و سفیان ثوری- که یکی از فقها و متصوفه بزرگ آن عصر بوده- از شاگردان او بودهاند. | ||
===میر علی هندی=== | === میر علی هندی=== | ||
میر علی هندی از معاصرین خودمان که او نیز سنی است، درباره عصر امام صادق اینطور اظهار نظر میکند، میگوید: «لا مُشاحَّةَ انَّ انْتِشارَ الْعِلْمِ فی ذلِکَ الْحینِ قَدْ ساعَدَ عَلی فَکِّ الْفِکْرِ مِنْ عِقالِهِ» انتشار علوم در آن زمان کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد. «فَاصْبَحَتِ الْمُناقَشاتُ الْفَلْسَفِیَّةُ عامَّةً فی کُلِّ حاضِرَةٍ مِنْ حَواضِرِ الْعالَمِ الْاسْلامیِّ» مناقشات فلسفی و عقلی در تمام جوامع اسلامی عمومیت پیدا کرد. | میر علی هندی از معاصرین خودمان که او نیز سنی است، درباره عصر امام صادق اینطور اظهار نظر میکند، میگوید: «لا مُشاحَّةَ انَّ انْتِشارَ الْعِلْمِ فی ذلِکَ الْحینِ قَدْ ساعَدَ عَلی فَکِّ الْفِکْرِ مِنْ عِقالِهِ» انتشار علوم در آن زمان کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد. «فَاصْبَحَتِ الْمُناقَشاتُ الْفَلْسَفِیَّةُ عامَّةً فی کُلِّ حاضِرَةٍ مِنْ حَواضِرِ الْعالَمِ الْاسْلامیِّ» مناقشات فلسفی و عقلی در تمام جوامع اسلامی عمومیت پیدا کرد. | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۱۴: | ||
بعد میگوید: «وَ یُعْتَبَرُ فِی الْواقِعِ هُوَ اوَّلُ مَنْ اسَّسَ الْمَدارِسَ الْفَلْسَفِیَّةَ الْمَشْهورَةَ فِی الْاسْلامِ» و در حقیقت اول کسی که مدارس عقلی را در دنیای اسلام تأسیس کرد او بود. «وَ لَمْ یَکُنْ یَحْضُرُ حَلْقَتَهُ الْعِلْمِیَّةَ أُولئِکَ الَّذینَ اصْبَحوا مُؤَسِّسِی الْمَذاهِبِ الْفِقْهِیَّةِ فَحَسْبُ بَلْ کانَ یَحْضُرُها طُلّابُ الْفَلْسَفَةِ وَ المُتَفَلْسِفونَ مِنْ انْحاءِ الْواسِعَة.» میگوید: شاگردانش تنها فقهای بزرگ مثل ابوحنیفه نبودند، طلاب علوم عقلی هم بودند. | بعد میگوید: «وَ یُعْتَبَرُ فِی الْواقِعِ هُوَ اوَّلُ مَنْ اسَّسَ الْمَدارِسَ الْفَلْسَفِیَّةَ الْمَشْهورَةَ فِی الْاسْلامِ» و در حقیقت اول کسی که مدارس عقلی را در دنیای اسلام تأسیس کرد او بود. «وَ لَمْ یَکُنْ یَحْضُرُ حَلْقَتَهُ الْعِلْمِیَّةَ أُولئِکَ الَّذینَ اصْبَحوا مُؤَسِّسِی الْمَذاهِبِ الْفِقْهِیَّةِ فَحَسْبُ بَلْ کانَ یَحْضُرُها طُلّابُ الْفَلْسَفَةِ وَ المُتَفَلْسِفونَ مِنْ انْحاءِ الْواسِعَة.» میگوید: شاگردانش تنها فقهای بزرگ مثل ابوحنیفه نبودند، طلاب علوم عقلی هم بودند. | ||
===احمد زکی صالح=== | === احمد زکی صالح=== | ||
در کتاب الامام الصادق آقای مظفر، از احمد زکی صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل میکند که نشاط علمی شیعه از تمام فرقه های اسلامی بیشتر بود. (میخواهم بگویم که معاصرین هم تا چه حد اعتراف میکنند.) این خودش یک مسألهای است. | در کتاب الامام الصادق آقای مظفر، از احمد زکی صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل میکند که نشاط علمی شیعه از تمام فرقه های اسلامی بیشتر بود. (میخواهم بگویم که معاصرین هم تا چه حد اعتراف میکنند.) این خودش یک مسألهای است. | ||
ایرانیها این را به حساب خودشان میگذارند، میگویند این نشاط ایرانی بود، در صورتی که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانی نبودند و غیر ایرانی بودند، که اکنون وارد این بحث نمیشویم. | ایرانیها این را به حساب خودشان میگذارند، میگویند این نشاط ایرانی بود، در صورتی که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانی نبودند و غیر ایرانی بودند، که اکنون وارد این بحث نمیشویم. | ||
این مصری میگوید: «وَ مِنَ الْجَلِیِّ الْواضِحِ لَدَی کُلِّ مَنْ دَرَسَ عِلْمَ الْکَلامِ انَّ فِرَقَ الشِّیعَةِ کانَتْ انْشَطَ الْفِرَقِ الْاسْلامِیَّةِ حَرَکَةً» میگوید هر کسی که وارد باشد میداند که نشاط فرقههای شیعه از همه بیشتر بود. «وَ کانَتْ اولی مَنْ اسَّسَ الْمَذاهِبَ الدِّینیَّةَ عَلی اسُسٍ فَلْسَفِیَّةٍ حَتّی انَّ الْبَعْضَ یَنْسُبُ الْفَلْسَفَةَ خاصَّةً لِعَلیِّ بْنِ ابی طالِبٍ» (و شیعه اولین مذهب اسلامی بود که مسائل دینی را بر اساس فکری و عقلی نهاد) و شیعه یعنی امام صادق. | این مصری میگوید: «وَ مِنَ الْجَلِیِّ الْواضِحِ لَدَی کُلِّ مَنْ دَرَسَ عِلْمَ الْکَلامِ انَّ فِرَقَ الشِّیعَةِ کانَتْ انْشَطَ الْفِرَقِ الْاسْلامِیَّةِ حَرَکَةً» میگوید هر کسی که وارد باشد میداند که نشاط فرقههای شیعه از همه بیشتر بود. «وَ کانَتْ اولی مَنْ اسَّسَ الْمَذاهِبَ الدِّینیَّةَ عَلی اسُسٍ فَلْسَفِیَّةٍ حَتّی انَّ الْبَعْضَ یَنْسُبُ الْفَلْسَفَةَ خاصَّةً لِعَلیِّ بْنِ ابی طالِبٍ» (و شیعه اولین مذهب اسلامی بود که مسائل دینی را بر اساس فکری و عقلی نهاد) و شیعه یعنی امام صادق. | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۳۰: | ||
ما میبینیمصدها و بلکه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شئون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در کتب حدیث شیعه طرح است که در کتب دیگر طرح نیست. اینها سبب شده که گفته اند اولین کسی که مدارس فلسفی را (مدارس عقلی را) در دنیای اسلام تأسیس کرد امام جعفر صادق بود. | ما میبینیمصدها و بلکه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شئون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در کتب حدیث شیعه طرح است که در کتب دیگر طرح نیست. اینها سبب شده که گفته اند اولین کسی که مدارس فلسفی را (مدارس عقلی را) در دنیای اسلام تأسیس کرد امام جعفر صادق بود. | ||
===جابر بن حیّان=== | === جابر بن حیّان=== | ||
مسأله ای است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردی است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفی» میگویند؛ او هم یکی از عجایب است. | مسأله ای است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردی است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفی» میگویند؛ او هم یکی از عجایب است. | ||
ابن الندیم در الفهرست <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابی است در کتابشناسی- از معتبرترین کتب دنیا شمرده میشود. آنچنان محققانه در مورد کتابشناسی بحث کرده است که امروز اروپاییها برای این کتاب فوقالعاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجری میزیسته است. او در این کتاب، کتابهای دوره اسلامی و بعضی کتابهای غیر دوره اسلامی را( کتابهایی که در زمان خودش وجود داشته) معرفی میکند. اصلًا یک نابغهای بوده. یک ورّاق و یک کتابفروش بوده ولی آن قدر فاضل و دانشمند بوده که انسان وقتی کتابش را میخواند حیرت میکند. من تمام این کتاب را از اول تا آخر خواندهام. انواع خطوطی را که در زمان خودش رایج بوده، انواع زبانهای زمان خودش و نیز ریشههای زبانها را نشان میدهد.</ref> جابر بن حیّان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت میدهد که بیشتر این کتابها در علوم عقلی است، و به قول آن روز در کیمیاست (در شیمی است)، در صنعت است، در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمی دنیا مینامند. ظاهراً ابن النّدیم میگوید او از شاگردان امام جعفر صادق است. | ابن الندیم در الفهرست <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابی است در کتابشناسی- از معتبرترین کتب دنیا شمرده میشود. آنچنان محققانه در مورد کتابشناسی بحث کرده است که امروز اروپاییها برای این کتاب فوقالعاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجری میزیسته است. او در این کتاب، کتابهای دوره اسلامی و بعضی کتابهای غیر دوره اسلامی را(کتابهایی که در زمان خودش وجود داشته) معرفی میکند. اصلًا یک نابغهای بوده. یک ورّاق و یک کتابفروش بوده ولی آن قدر فاضل و دانشمند بوده که انسان وقتی کتابش را میخواند حیرت میکند. من تمام این کتاب را از اول تا آخر خواندهام. انواع خطوطی را که در زمان خودش رایج بوده، انواع زبانهای زمان خودش و نیز ریشههای زبانها را نشان میدهد.</ref> جابر بن حیّان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت میدهد که بیشتر این کتابها در علوم عقلی است، و به قول آن روز در کیمیاست (در شیمی است)، در صنعت است، در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمی دنیا مینامند. ظاهراً ابن النّدیم میگوید او از شاگردان امام جعفر صادق است. | ||
ابن خلّکان <ref>قاضی ابن خلّکان در قرن ششم میزیسته است.</ref> نیز که او هم سنی است از جابر بن حیّان نام میبرد و میگوید: | ابن خلّکان <ref>قاضی ابن خلّکان در قرن ششم میزیسته است.</ref> نیز که او هم سنی است از جابر بن حیّان نام میبرد و میگوید: | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۴۱: | ||
راجع به جابر بن حیّان خیلی بحث کردهاند، مستشرقین معاصر خیلی بحث کرده اند، همین تقیزاده نیز خیلی بحث کرده است. البته هنوز خیلی مجهولات راجع به جابر بن حیّان هست که کشف نشده است. حال، آنچه که عجیب است این است که در کتب خود شیعه اسمی از این آدم نیامده، یعنی در کتب رجال شیعه (ابن النّدیم شاید شیعه باشد)، در کتب فقها و محدثین شیعه اسمی از این آدم نیست. یک چنین شاگرد مبرّزی امام صادق داشته که احدی نداشته است. | راجع به جابر بن حیّان خیلی بحث کردهاند، مستشرقین معاصر خیلی بحث کرده اند، همین تقیزاده نیز خیلی بحث کرده است. البته هنوز خیلی مجهولات راجع به جابر بن حیّان هست که کشف نشده است. حال، آنچه که عجیب است این است که در کتب خود شیعه اسمی از این آدم نیامده، یعنی در کتب رجال شیعه (ابن النّدیم شاید شیعه باشد)، در کتب فقها و محدثین شیعه اسمی از این آدم نیست. یک چنین شاگرد مبرّزی امام صادق داشته که احدی نداشته است. | ||
===هشام بن الحکم=== | === هشام بن الحکم=== | ||
شاگرد دیگر امام هشام بن الحکم است. هشام بن الحکم یک اعجوبه است و بر تمام متکلمین زمان خودش برتری داشته و بر همه آنها پیروز بوده است. (من اینها را به شهادت کتب اهل تسنن عرض میکنم). أبوالهذیل علّاف یک متکلم ایرانی فوقالعاده قویّی است. | شاگرد دیگر امام هشام بن الحکم است. هشام بن الحکم یک اعجوبه است و بر تمام متکلمین زمان خودش برتری داشته و بر همه آنها پیروز بوده است. (من اینها را به شهادت کتب اهل تسنن عرض میکنم). أبوالهذیل علّاف یک متکلم ایرانی فوقالعاده قویّی است. | ||
شبلی نعمان در تاریخ علم کلام مینویسد احدی نمیتوانست با أبوالهذیل مباحثه کند و او از تنها کسی که میترسید هشام بن الحکم بود. نَظّام که او را از نوابغ روزگار شمردهاند و نظریاتی داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است (مثلًا در باب رنگ و بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است، یعنی رنگ و بو آنطور که خیال میکردند عرضی است برای جسم، عرضی برای جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است که بو یک چیزی است که در فضا پخش میشود) شاگرد هشام بوده (و نوشتهاند که این رأی را از هشام بن الحکم گرفت) و هشام بن الحکم خودش شاگردی از شاگردان امام صادق است. | شبلی نعمان در تاریخ علم کلام مینویسد احدی نمیتوانست با أبوالهذیل مباحثه کند و او از تنها کسی که میترسید هشام بن الحکم بود. نَظّام که او را از نوابغ روزگار شمردهاند و نظریاتی داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است (مثلًا در باب رنگ و بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است، یعنی رنگ و بو آنطور که خیال میکردند عرضی است برای جسم، عرضی برای جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است که بو یک چیزی است که در فضا پخش میشود) شاگرد هشام بوده (و نوشتهاند که این رأی را از هشام بن الحکم گرفت) و هشام بن الحکم خودش شاگردی از شاگردان امام صادق است. | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۵۰: | ||
ائمه دیگر نیز همه به همان جوانی جوانمرگ میشدند؛ مسموم میشدندو از دنیا میرفتند. نمیگذاشتند اینها زنده بمانند و الّا وضع محیط به گونهای بود که تا حدی مساعد بود. ولی برای امام صادق هر دو جهت حاصل شد، هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان مساعد بود. | ائمه دیگر نیز همه به همان جوانی جوانمرگ میشدند؛ مسموم میشدندو از دنیا میرفتند. نمیگذاشتند اینها زنده بمانند و الّا وضع محیط به گونهای بود که تا حدی مساعد بود. ولی برای امام صادق هر دو جهت حاصل شد، هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان مساعد بود. | ||
حال آیا این امر چقدر ثابت میکند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سید الشهداء؟ یعنی چه زمینه هایی برای امام صادق فراهم بود که برای سید الشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت کند و در واقع زندانی باشد، و یا کشته شود؛ ولی برای امام صادق اینجور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه اینطور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حد اکثر بهرهبرداری را بکند. | حال آیا این امر چقدر ثابت میکند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سید الشهداء؟ یعنی چه زمینه هایی برای امام صادق فراهم بود که برای سید الشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت کند و در واقع زندانی باشد، و یا کشته شود؛ ولی برای امام صادق اینجور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه اینطور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حد اکثر بهرهبرداری را بکند. | ||
خط ۱۸۴: | خط ۱۶۳: | ||
چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بیطرفی که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانی که از این مکتب به وجود میآیند همهشان علیه ما هستند، ولی مدرکی هم از او به دست نمیآورم. آری، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه میتوانم بیرونش بیاورم و نه میتوانم فرویش ببرم. | چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بیطرفی که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانی که از این مکتب به وجود میآیند همهشان علیه ما هستند، ولی مدرکی هم از او به دست نمیآورم. آری، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه میتوانم بیرونش بیاورم و نه میتوانم فرویش ببرم. | ||
==عوامل مؤثر در نشاط علمی زمان امام صادق علیهالسلام== | == عوامل مؤثر در نشاط علمی زمان امام صادق علیهالسلام== | ||
عرض کردیم در زمان امام صادق نشاط علمی فوقالعادهای پیدا شد و همان نشاط علمی منشأ شد که جنگ عقاید داغ گردید و برای هر مسلمان پاک نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند. چه عواملی در این نشاط علمی تأثیر داشت؟ | عرض کردیم در زمان امام صادق نشاط علمی فوقالعادهای پیدا شد و همان نشاط علمی منشأ شد که جنگ عقاید داغ گردید و برای هر مسلمان پاک نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند. چه عواملی در این نشاط علمی تأثیر داشت؟ | ||
خط ۲۱۰: | خط ۱۸۹: | ||
برخی مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته اند که «سعه صدر خلفا ایجاب میکرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحی و یهودی و مجوسی و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولی این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود. | برخی مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته اند که «سعه صدر خلفا ایجاب میکرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحی و یهودی و مجوسی و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولی این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود. | ||
حتی جرجی زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا میگذارد. داستان سید رضی را نقل میکند که سید رضی- که مردی است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوقالعادهای است و برادر سید مرتضی است- وقتی که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صابی» <ref>ابواسحاق صابی مسلمان نبود، صابئی بود( درباره مذهب صابئین خیلی حرف است. برخی گفتهاند مذهب صابئی ریشه مجوسی داشته ولی یک نحله مسیحی است. امروز راجع به این مذهب خیلی بحثهاست که ریشه آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبی بود، و چون ادیب بود خیلی علاقهمند به ادبیّت قرآن بود و خیلی هم به آیات قرآن استشهاد میکرد. ماه رمضان چیزی نمیخورد. میگفتند تو که مسلمان نیستی چرا چیزی نمیخوری؟ میگفت: ادب اقتضا میکند که من با مردم زمان خودم هماهنگی داشته باشم.</ref> وفات یافت قصیدهای در مدح او گفت: | حتی جرجی زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا میگذارد. داستان سید رضی را نقل میکند که سید رضی- که مردی است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوقالعادهای است و برادر سید مرتضی است- وقتی که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صابی» <ref>ابواسحاق صابی مسلمان نبود، صابئی بود(درباره مذهب صابئین خیلی حرف است. برخی گفتهاند مذهب صابئی ریشه مجوسی داشته ولی یک نحله مسیحی است. امروز راجع به این مذهب خیلی بحثهاست که ریشه آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبی بود، و چون ادیب بود خیلی علاقهمند به ادبیّت قرآن بود و خیلی هم به آیات قرآن استشهاد میکرد. ماه رمضان چیزی نمیخورد. میگفتند تو که مسلمان نیستی چرا چیزی نمیخوری؟ میگفت: ادب اقتضا میکند که من با مردم زمان خودم هماهنگی داشته باشم.</ref> وفات یافت قصیدهای در مدح او گفت: | ||
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَی الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادی | أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَی الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادی | ||
خط ۲۲۲: | خط ۲۰۱: | ||
سید رضی شاگرد علی بن ابیطالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن ابیطالب آشناتر است که میگوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است. | سید رضی شاگرد علی بن ابیطالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن ابیطالب آشناتر است که میگوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است. | ||
اینها عواملی بود که این شور و نشاط علمی را به وجود آورد و قهراً این زمینه را برای امام صادق فراهم کرد. | اینها عواملی بود که این شور و نشاط علمی را به وجود آورد و قهراً این زمینه را برای امام صادق فراهم کرد. | ||
پس در واقع بحث ما این شد که برای امام صادق اگر چه زمینه برای زعامت فراهم نشد و اگر فراهم میشد مسلّم آن زمینه از همه زمینهها بهتر بود، ولی یک زمینه دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده کرد به طوری که تحقیقاً میتوان گفت حرکتهای علمی دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق است. | پس در واقع بحث ما این شد که برای امام صادق اگر چه زمینه برای زعامت فراهم نشد و اگر فراهم میشد مسلّم آن زمینه از همه زمینهها بهتر بود، ولی یک زمینه دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده کرد به طوری که تحقیقاً میتوان گفت حرکتهای علمی دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق است. | ||
حوزه های شیعه که خیلی واضح است، حوزه های سنی هم مولود امام صادق است، به جهت اینکه رأس و رئیس حوزههای سنی «جامع ازهر» است که از هزار سال پیش تشکیل شده و جامع ازهر را هم شیعیان فاطمی تشکیل دادند، و تمام حوزههای دیگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است، و همه اینها مولود همین استفادهای است که امام صادق از وضع زمان خودش کرده است. | حوزه های شیعه که خیلی واضح است، حوزه های سنی هم مولود امام صادق است، به جهت اینکه رأس و رئیس حوزههای سنی «جامع ازهر» است که از هزار سال پیش تشکیل شده و جامع ازهر را هم شیعیان فاطمی تشکیل دادند، و تمام حوزههای دیگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است، و همه اینها مولود همین استفادهای است که امام صادق از وضع زمان خودش کرده است. | ||
این مطلب لااقل به صورت یک مسأله مطرح است که آیا برای امام صادق بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم کشته شود؟ یا اینکه از این زمینه عالی استفاده کند؟ اسلام که تنها مبارزه با ظلم نیست، اسلام چیزهای دیگر هم هست. | این مطلب لااقل به صورت یک مسأله مطرح است که آیا برای امام صادق بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم کشته شود؟ یا اینکه از این زمینه عالی استفاده کند؟ اسلام که تنها مبارزه با ظلم نیست، اسلام چیزهای دیگر هم هست. | ||
بنابراین من این مطلب را فقط به عنوان یک زمینه و یک تفاوت عصر امام صادق با عصرهای دیگر عرض کردم که اگر امام صادق از این زمینه استفاده نمیکرد جای این سؤال بود که اگر ائمه حکومت و خلافت میخواستند مگر جز برای این میخواستند که اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه مساعد استفاده نکردند و باز خودشان را به کشتن دادند؟ | بنابراین من این مطلب را فقط به عنوان یک زمینه و یک تفاوت عصر امام صادق با عصرهای دیگر عرض کردم که اگر امام صادق از این زمینه استفاده نمیکرد جای این سؤال بود که اگر ائمه حکومت و خلافت میخواستند مگر جز برای این میخواستند که اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه مساعد استفاده نکردند و باز خودشان را به کشتن دادند؟ | ||
خط ۲۴۱: | خط ۲۱۵: | ||
و صلّی اللَّه علی محمد و آله الطاهرین | و صلّی اللَّه علی محمد و آله الطاهرین | ||
==منبع== | == منبع == | ||
مجموعه آثار استاد شهید | مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ ج18؛ ص69-83-با تلخیص و ویرایش جزئی - | ||
[[رده: مقالات]] | [[پانویس]] | ||
[[رده: وحدت اسلامی ]] | [[رده:مقالات]] | ||
[[رده:وحدت اسلامی]] |