پرش به محتوا

امام صادق پایه‌گذار علوم و حوزه‌های اسلامی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
تمیزکاری
جز (جایگزینی متن - ']]↵<references />' به ']]')
جز (تمیزکاری)
خط ۱: خط ۱:
متن ذیل قسمت‌هائی از سخنرانی [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] است که در زمینه اوضاع فرهنگی زمان امام صادق ‌علیه‌السلام در مقایسه با شرائط زمانی ائمه دیگر ایراد شده است. در این سخنرانی نقش امام صادق در تاسیس و گسترش علوم اسلامی و نیز پایه‌گذاری حوزه های شیعی و سنی که همچنان استمرار دارد توسط آن حضرت تبیین شده است.
متن ذیل قسمت‌هائی از سخنرانی [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] است که در زمینه اوضاع فرهنگی زمان امام صادق ‌علیه‌السلام در مقایسه با شرائط زمانی ائمه دیگر ایراد شده است. در این سخنرانی نقش امام صادق در تاسیس و گسترش علوم اسلامی و نیز پایه‌گذاری حوزه های شیعی و سنی که همچنان استمرار دارد توسط آن حضرت تبیین شده است.  


==امام صادق ‌علیه‌السلام پایه گذار علوم و حوزه‌های اسلامی(سنی و شیعی)==
== امام صادق ‌علیه‌السلام پایه گذار علوم و حوزه‌های اسلامی(سنی و شیعی) ==


در اواخر دوره بنی‌امیه که منجر به سقوط آنها شد و در زمان بنی العباس عموماً- بالخصوص در ابتدای آن- اوضاع طور دیگری شد به گونه‌‏ای که اولًا حریت فکری در میان مردم پیدا شد.  
در اواخر دوره بنی‌امیه که منجر به سقوط آنها شد و در زمان بنی العباس عموماً- بالخصوص در ابتدای آن- اوضاع طور دیگری شد به گونه‌‏ای که اولًا حریت فکری در میان مردم پیدا شد.  
خط ۱۵: خط ۱۵:
این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را برای اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد؛ و اینها هم که مسلمان شده بودند می‌‏خواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمی‌کردند، ولی ملت‌های دیگر آن‏چنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش می‌کردند که حد نداشت، روی کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب می‌کردند.
این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را برای اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد؛ و اینها هم که مسلمان شده بودند می‌‏خواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمی‌کردند، ولی ملت‌های دیگر آن‏چنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش می‌کردند که حد نداشت، روی کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب می‌کردند.


==جنگ عقاید==
== جنگ عقاید ==


در این زمان، ما می‌بینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ می‌‏شود و چگونه داغ می‌‏شود! اولًا در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنی بحث‌هایی شروع می‌‏شود.
در این زمان، ما می‌بینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ می‌‏شود و چگونه داغ می‌‏شود! اولًا در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنی بحث‌هایی شروع می‌‏شود.


طبقه‏ ای به وجود آمد به نام «قُرّاء» یعنی کسانی که قرآن را قرائت می‌کردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحی به مردم می‌‏آموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد.) یکی می‌‏گفت من قرائت می‌‏کنم و قرائت خودم را روایت می‌‏کنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابی پیغمبر، که اغلب اینها به حضرت امیر می‌‏رسند.
طبقه‏ ای به وجود آمد به نام «قُرّاء» یعنی کسانی که قرآن را قرائت می‌کردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحی به مردم می‌‏آموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد.) یکی می‌‏گفت من قرائت می‌‏کنم و قرائت خودم را روایت می‌‏کنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابی پیغمبر، که اغلب اینها به حضرت امیر می‌‏رسند.


دیگری می‌‏گفت من [قرائت خودم را روایت می‌‏کنم‏] از فلان کس از فلان کس از فلان کس می‌‏آمدند در مساجد می‌‏نشستند و به دیگران تعلیم قرائت می‌‏دادند و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت می‌کردند، چون غیر عرب‌ها بودند که با زبان عربی آشنایی درستی نداشتند و علاقه وافری به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت می‌‏آمد در مسجد می‌‏نشست و عده زیادی جمع می‌شدند که از او قرائت بیاموزند.
دیگری می‌‏گفت من [قرائت خودم را روایت می‌‏کنم‏] از فلان کس از فلان کس از فلان کس می‌‏آمدند در مساجد می‌‏نشستند و به دیگران تعلیم قرائت می‌‏دادند و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت می‌کردند، چون غیر عرب‌ها بودند که با زبان عربی آشنایی درستی نداشتند و علاقه وافری به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت می‌‏آمد در مسجد می‌‏نشست و عده زیادی جمع می‌شدند که از او قرائت بیاموزند.
خط ۳۰: خط ۲۹:


و همین‏طور بود در حدیث و روایاتی که از پیغمبر رسیده بود. چه افتخار بزرگی بود برای کسی که حافظ احادیث بود؛ می‌‏نشست و می‌‏گفت که من این حدیث را از کی از کی از پیغمبر روایت می‌‏کنم. آیا این حدیث درست است؟ و آیا مثلًا به این عبارت است؟.
و همین‏طور بود در حدیث و روایاتی که از پیغمبر رسیده بود. چه افتخار بزرگی بود برای کسی که حافظ احادیث بود؛ می‌‏نشست و می‌‏گفت که من این حدیث را از کی از کی از پیغمبر روایت می‌‏کنم. آیا این حدیث درست است؟ و آیا مثلًا به این عبارت است؟.


از اینها بالاتر نحله‌‏های فقهی بود. مردم می‌‏آمدند مسأله می‌‏پرسیدند، همین‏طور که الآن می‌‏آیند مسأله می‌‏پرسند. طبقاتی به وجود آمده بودند- در مراکز مختلف- به نام «فقها» که باید جواب مسائل مردم را می‌‏دادند: این حلال است، آن حرام است، این پاک است، آن نجس است، این معامله صحیح است، آن معامله باطل است.  
از اینها بالاتر نحله‌‏های فقهی بود. مردم می‌‏آمدند مسأله می‌‏پرسیدند، همین‏طور که الآن می‌‏آیند مسأله می‌‏پرسند. طبقاتی به وجود آمده بودند- در مراکز مختلف- به نام «فقها» که باید جواب مسائل مردم را می‌‏دادند: این حلال است، آن حرام است، این پاک است، آن نجس است، این معامله صحیح است، آن معامله باطل است.  
خط ۳۷: خط ۳۵:


می‌گفتند فلان فقیه نظرش این است، فلان فقیه دیگر نظرش آن است. اینها شاگرد این مکتب بودند، آنها شاگرد آن مکتب و یک جنگ عقایدی هم در زمینه مسائل فقهی پیدا شده بود.
می‌گفتند فلان فقیه نظرش این است، فلان فقیه دیگر نظرش آن است. اینها شاگرد این مکتب بودند، آنها شاگرد آن مکتب و یک جنگ عقایدی هم در زمینه مسائل فقهی پیدا شده بود.


از همه اینها داغ‏تر- نه مهم‏تر- بحثهای کلامی‌ بود. از همان قرن اول طبقه‌ای به نام «متکلّم» پیدا شدند، که این تعبیرات را در کلمات امام صادق می‌بینیم و حتی به بعضی از شاگردانشان می‌‏فرمایند: «این متکلمین را بگویید بیایند.» متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولی بحث می‌کردند: درباره خدا، درباره صفات خدا، درباره آیاتی از قرآن که مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟
از همه اینها داغ‏تر- نه مهم‏تر- بحثهای کلامی‌ بود. از همان قرن اول طبقه‌ای به نام «متکلّم» پیدا شدند، که این تعبیرات را در کلمات امام صادق می‌بینیم و حتی به بعضی از شاگردانشان می‌‏فرمایند: «این متکلمین را بگویید بیایند.» متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولی بحث می‌کردند: درباره خدا، درباره صفات خدا، درباره آیاتی از قرآن که مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟


آیا حادث است یا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحی بحث می‌کردند، درباره شیطان بحث می‌کردند، درباره توحید و ثنویّت بحث می‌کردند، درباره اینکه آیا عمل رکن ایمان است که اگر عمل نبود ایمانی نیست، یا اینکه عمل در ایمان دخالتی ندارد بحث می‌کردند، درباره قضا و قدر بحث می‌کردند، درباره جبر و اختیار بحث می‌کردند. یک بازار فوق‏العاده داغی متکلمین به وجود آورده بودند.
آیا حادث است یا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحی بحث می‌کردند، درباره شیطان بحث می‌کردند، درباره توحید و ثنویّت بحث می‌کردند، درباره اینکه آیا عمل رکن ایمان است که اگر عمل نبود ایمانی نیست، یا اینکه عمل در ایمان دخالتی ندارد بحث می‌کردند، درباره قضا و قدر بحث می‌کردند، درباره جبر و اختیار بحث می‌کردند. یک بازار فوق‏العاده داغی متکلمین به وجود آورده بودند.


از همه اینها خطرناک‏تر- نمی‌‏گویم داغ‏تر، و نمی‌‏گویم مهم‏تر- پیدایش طبقه‌ای بود به نام «زنادقه». زنادقه از اساس منکر خدا و ادیان بودند، و این طبقه- حال روی هرحسابی بود- آزادی داشتند. حتی در حرمین، یعنی مکه و مدینه، و حتی در خود مسجد الحرام و در خود مسجد النبی می‌‏نشستند و حرفهایشان را می‌‏زدند، البته به عنوان اینکه بالاخره فکری است، شبهه‏ای است برای ما پیدا شده و باید بگوییم‏ زنادقه، طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند، طبقه‏ ای بودند که با زبانهای زنده آن روز دنیا آشنا بودند، زبان سُریانی را که در آن زمان بیشتر زبان علمی‌ بود می‌دانستند، بسیاری از آنها زبان یونانی می‌دانستند، بسیاری‏شان ایرانی بودند و زبان فارسی می‌دانستند، بعضی زبان هندی می‌دانستند و زندقه را از هند آورده بودند، که این هم یک بحثی است که اصلًا ریشه زندقه در دنیای اسلام از کجا پیدا شد؟ و بیشتر معتقدند که ریشه زندقه از مانوی‌هاست.
از همه اینها خطرناک‏تر- نمی‌‏گویم داغ‏تر، و نمی‌‏گویم مهم‏تر- پیدایش طبقه‌ای بود به نام «زنادقه». زنادقه از اساس منکر خدا و ادیان بودند، و این طبقه- حال روی هرحسابی بود- آزادی داشتند. حتی در حرمین، یعنی مکه و مدینه، و حتی در خود مسجد الحرام و در خود مسجد النبی می‌‏نشستند و حرفهایشان را می‌‏زدند، البته به عنوان اینکه بالاخره فکری است، شبهه‏ای است برای ما پیدا شده و باید بگوییم‏ زنادقه، طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند، طبقه‏ ای بودند که با زبانهای زنده آن روز دنیا آشنا بودند، زبان سُریانی را که در آن زمان بیشتر زبان علمی‌ بود می‌دانستند، بسیاری از آنها زبان یونانی می‌دانستند، بسیاری‏شان ایرانی بودند و زبان فارسی می‌دانستند، بعضی زبان هندی می‌دانستند و زندقه را از هند آورده بودند، که این هم یک بحثی است که اصلًا ریشه زندقه در دنیای اسلام از کجا پیدا شد؟ و بیشتر معتقدند که ریشه زندقه از مانوی‌هاست.


جریان دیگری که مربوط به این زمان است (همه، جریان‌های افراط و تفریطی است) جریان خشکه‏ مقدسی متصوفه است. متصوفه هم در زمان امام صادق طلوع کردند، یعنی ما طلوع متصوفه را به طوری که اینها یک طبقه‌‏ای را به وجود آوردند و طرفداران زیادی پیدا کردند و در کمال آزادی حرفهای خودشان را می‌گفتند در زمان امام صادق می‌‏بینیم. اینها باز از آن طرفِ خشکه‏ مقدسی افتاده بودند. اینها به عنوان نحله‌‏ای در مقابل اسلام سخن نمی‌گفتند، بلکه اصلًا می‌گفتند حقیقت اسلام آن است که ما می‌‏گوییم.
جریان دیگری که مربوط به این زمان است (همه، جریان‌های افراط و تفریطی است) جریان خشکه‏ مقدسی متصوفه است. متصوفه هم در زمان امام صادق طلوع کردند، یعنی ما طلوع متصوفه را به طوری که اینها یک طبقه‌‏ای را به وجود آوردند و طرفداران زیادی پیدا کردند و در کمال آزادی حرفهای خودشان را می‌گفتند در زمان امام صادق می‌‏بینیم. اینها باز از آن طرفِ خشکه‏ مقدسی افتاده بودند. اینها به عنوان نحله‌‏ای در مقابل اسلام سخن نمی‌گفتند، بلکه اصلًا می‌گفتند حقیقت اسلام آن است که ما می‌‏گوییم.


اینها یک روش خشکه ‏مقدسی عجیبی پیشنهاد می‌کردند و می‌گفتند اسلام نیز همین را می‌‏گوید و همین، یک زاهدمآبی غیر قابل تحملی!.
اینها یک روش خشکه ‏مقدسی عجیبی پیشنهاد می‌کردند و می‌گفتند اسلام نیز همین را می‌‏گوید و همین، یک زاهدمآبی غیر قابل تحملی!.
خط ۵۵: خط ۴۸:
خوارج و مُرجئه نیز هر یک نحله‌ای بودند.
خوارج و مُرجئه نیز هر یک نحله‌ای بودند.


==برخورد امام صادق با جریان‌های فکری مختلف‏==
== برخورد امام صادق با جریان‌های فکری مختلف‏==
 


ما می‌بینیم که امام صادق با همه اینها مواجه است و با همه اینها برخورد کرده است.
ما می‌بینیم که امام صادق با همه اینها مواجه است و با همه اینها برخورد کرده است.
از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند، و امام با دیگران درباره قرائت آیات قرآن و تفسیرهای قرآن مباحثه کرده، داد کشیده، فریاد کشیده که آنها چرااین‏جور غلط می‌‏گویند، اینها چرا چنین می‌‏گویند، آیات را این‏طور باید تفسیر کرد.
از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند، و امام با دیگران درباره قرائت آیات قرآن و تفسیرهای قرآن مباحثه کرده، داد کشیده، فریاد کشیده که آنها چرااین‏جور غلط می‌‏گویند، اینها چرا چنین می‌‏گویند، آیات را این‏طور باید تفسیر کرد.


در باب احادیث هم که خیلی واضح است، می‌‏فرمود: سخنان اینها اساس ندارد، احادیث صحیح آن است که ما از پدرانمان از پیغمبر روایت می‌‏کنیم.  
در باب احادیث هم که خیلی واضح است، می‌‏فرمود: سخنان اینها اساس ندارد، احادیث صحیح آن است که ما از پدرانمان از پیغمبر روایت می‌‏کنیم.  


در باب نحله فقهی هم که مکتب امام صادق قوی‏ترین و نیرومندترین مکتبهای فقهی آن زمان بوده به طوری که اهل تسنن هم قبول دارند.
در باب نحله فقهی هم که مکتب امام صادق قوی‏ترین و نیرومندترین مکتبهای فقهی آن زمان بوده به طوری که اهل تسنن هم قبول دارند.


تمام امامهای اهل تسنن یا بلاواسطه و یا مع الواسطه شاگرد امام بوده و نزد امام شاگردی کرده‏ اند.  
تمام امامهای اهل تسنن یا بلاواسطه و یا مع الواسطه شاگرد امام بوده و نزد امام شاگردی کرده‏ اند.  
خط ۷۲: خط ۶۲:


(نعمان اسم ابوحنیفه است. اسمش «نعمان بن ثابت بن زوطیّ بن مرزبان» است؛ اجدادش ایرانی هستند.)  
(نعمان اسم ابوحنیفه است. اسمش «نعمان بن ثابت بن زوطیّ بن مرزبان» است؛ اجدادش ایرانی هستند.)  


مالک بن انس که امام دیگر اهل تسنن است نیز معاصر امام صادق است. او هم نزد امام می‌‏آمد و به شاگردی امام افتخار می‌‏کرد.  
مالک بن انس که امام دیگر اهل تسنن است نیز معاصر امام صادق است. او هم نزد امام می‌‏آمد و به شاگردی امام افتخار می‌‏کرد.  


شافعی در دوره بعد بوده ولی او شاگردی کرده شاگردان ابوحنیفه را و خود مالک بن انس را. احمد حنبل نیز سلسله نسبش در شاگردی در یک جهت به امام می‌‏رسد. و همین‏طور دیگران.
شافعی در دوره بعد بوده ولی او شاگردی کرده شاگردان ابوحنیفه را و خود مالک بن انس را. احمد حنبل نیز سلسله نسبش در شاگردی در یک جهت به امام می‌‏رسد. و همین‏طور دیگران.


حوزه درس فقهی امام صادق از حوزه درس تمام فقهای دیگر بارونق‏تر بوده است که حال من شهادت بعضی از علمای اهل تسنن در این جهت را عرض می‌‏کنم.
حوزه درس فقهی امام صادق از حوزه درس تمام فقهای دیگر بارونق‏تر بوده است که حال من شهادت بعضی از علمای اهل تسنن در این جهت را عرض می‌‏کنم.


==سخنان برخی از دانشمندان اهل سنت درباره امام صادق ‌علیه‌السلام==
== سخنان برخی از دانشمندان اهل سنت درباره امام صادق ‌علیه‌السلام ==
===مالک بن انس ‏===
=== مالک بن انس ‏===


مالک بن انس که در مدینه بود، نسبتا آدم خوش نفسی بوده است. می‌‏گوید: من می‌‏رفتم نزد جعفر بن محمد «وَ کانَ کثیرَ التبسُّمِ» و خیلی زیاد تبسم داشت، یعنی به اصطلاح خوش‏رو بود و عبوس نبود و بیشتر متبسم بود؛ و از آدابش این بود که وقتی اسم پیغمبر را در حضورش می‌‏بردیم رنگش تغییر می‌‏کرد (یعنی آن‏چنان نام پیغمبر به هیجانش می‌‏آورد که رنگش تغییر می‌‏کرد). من زمانی با او آمد و شد داشتم.
مالک بن انس که در مدینه بود، نسبتا آدم خوش نفسی بوده است. می‌‏گوید: من می‌‏رفتم نزد جعفر بن محمد «وَ کانَ کثیرَ التبسُّمِ» و خیلی زیاد تبسم داشت، یعنی به اصطلاح خوش‏رو بود و عبوس نبود و بیشتر متبسم بود؛ و از آدابش این بود که وقتی اسم پیغمبر را در حضورش می‌‏بردیم رنگش تغییر می‌‏کرد (یعنی آن‏چنان نام پیغمبر به هیجانش می‌‏آورد که رنگش تغییر می‌‏کرد). من زمانی با او آمد و شد داشتم.


بعد، از عبادت امام صادق نقل می‌کند که چقدر این مرد عبادت می‌‏کرد و عابد و متقی بود. آن داستان معروف را همین مالک نقل کرده که می‌‏گوید در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف می‌‏شدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و می‌‏خواستیم لبّیک بگوییم و رسماً مُحرم شویم.
بعد، از عبادت امام صادق نقل می‌کند که چقدر این مرد عبادت می‌‏کرد و عابد و متقی بود. آن داستان معروف را همین مالک نقل کرده که می‌‏گوید در یک سفر با امام با هم به مکه مشرف می‌‏شدیم، از مدینه خارج شدیم و به مسجد الشجره رسیدیم، لباس احرام پوشیده بودیم و می‌‏خواستیم لبّیک بگوییم و رسماً مُحرم شویم.


همان‏طور سواره داشتیم محرم می‌‏شدیم، ما همه لبّیک گفتیم، من نگاه کردم دیدم امام می‌‏خواهد لبّیک بگوید امّا چنان رنگش متغیر شده و آن‏چنان می‌‏لرزد که نزدیک است از روی مرکبش‏ به روی زمین بیفتد، از خوف خدا. من نزدیک شدم و عرض کردم: یا ابْنَ رسولِ اللَّه! بالاخره بفرمایید، چاره‏ای نیست، باید گفت. به من گفت: من چه بگویم؟! به کی بگویم لبّیک؟! اگر در جواب من گفته شود: «لا لبّیک» آن وقت من چه کنم؟!.
همان‏طور سواره داشتیم محرم می‌‏شدیم، ما همه لبّیک گفتیم، من نگاه کردم دیدم امام می‌‏خواهد لبّیک بگوید امّا چنان رنگش متغیر شده و آن‏چنان می‌‏لرزد که نزدیک است از روی مرکبش‏ به روی زمین بیفتد، از خوف خدا. من نزدیک شدم و عرض کردم: یا ابْنَ رسولِ اللَّه! بالاخره بفرمایید، چاره‏ای نیست، باید گفت. به من گفت: من چه بگویم؟! به کی بگویم لبّیک؟! اگر در جواب من گفته شود: «لا لبّیک» آن وقت من چه کنم؟!.


این روایتی است که مرحوم آقا شیخ عباس قمی‌ و دیگران در کتاب‌هایشان نقل می‌‏کنند، و همه نقل کرده‏ اند. راوی این روایت چنانکه گفتیم مالک بن انس امام اهل تسنن است.
این روایتی است که مرحوم آقا شیخ عباس قمی‌ و دیگران در کتاب‌هایشان نقل می‌‏کنند، و همه نقل کرده‏ اند. راوی این روایت چنانکه گفتیم مالک بن انس امام اهل تسنن است.


همین مالک می‌‏گوید: «ما رَأَتْ عَیْنٌ وَ لا سَمِعَتْ اذُنٌ وَ لا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ افْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» چشمی‌ ندیده و گوشی نشنیده و به قلب بشر خطور نکرده مردی بافضیلت‏تر از جعفر بن محمد.
همین مالک می‌‏گوید: «ما رَأَتْ عَیْنٌ وَ لا سَمِعَتْ اذُنٌ وَ لا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ افْضَلُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» چشمی‌ ندیده و گوشی نشنیده و به قلب بشر خطور نکرده مردی بافضیلت‏تر از جعفر بن محمد.


محمد شهرستانی صاحب کتاب الملل و النّحل و از فلاسفه و متکلمین بسیار زبردست قرن پنجم هجری و مرد بسیار دانشمندی است. او در این کتاب، رشته‏ های دینی و مذهبی و از جمله رشته ‏های فلسفی در همه دنیا را تشریح کرده است.  
محمد شهرستانی صاحب کتاب الملل و النّحل و از فلاسفه و متکلمین بسیار زبردست قرن پنجم هجری و مرد بسیار دانشمندی است. او در این کتاب، رشته‏ های دینی و مذهبی و از جمله رشته ‏های فلسفی در همه دنیا را تشریح کرده است.  


در یک جا که از امام صادق نام می‌‏برد می‌‏گوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمی‌ جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِی الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملی داشت، «وَ زُهْدٍ فِی الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوق‏العاده مرد زاهد و باتقوایی بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه می‌‏کرد: وَ یُفیضُ عَلَی الْمَوالی لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتی هم به عراق آمد. بعد اشاره به کناره‏گیری امام از سیاست می‌کند و می‌‏گوید: «وَ لا نازَعَ فِی الْخِلافَةِ احَداً» (با احدی در مسأله خلافت به نزاع برنخاست.)  
در یک جا که از امام صادق نام می‌‏برد می‌‏گوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَریرٍ» علمی‌ جوشان داشت «وَ ادَبٍ کامِلٍ فِی الْحِکْمَةِ» و در حکمت، ادب کاملی داشت، «وَ زُهْدٍ فِی الدُّنْیا وَ وَرَعٍ تامٍّ عَنِ الشَّهَواتِ» فوق‏العاده مرد زاهد و باتقوایی بود و از شهوات پرهیز داشت. و در مدینه اقامت کرد و بر دوستان خود اسرار علوم را افاضه می‌‏کرد: وَ یُفیضُ عَلَی الْمَوالی لَهُ اسْرارَ الْعُلومِ. «ثُمَّ دَخَلَ الْعِراقَ» مدتی هم به عراق آمد. بعد اشاره به کناره‏گیری امام از سیاست می‌کند و می‌‏گوید: «وَ لا نازَعَ فِی الْخِلافَةِ احَداً» (با احدی در مسأله خلافت به نزاع برنخاست.)  


او این کناره‏گیری را این‏طور تأویل می‌کند، می‌‏گوید: «امام آن‏چنان غرق در بحر معرفت و علوم بود که اعتنایی به این مسائل نداشت.» من نمی‌‏خواهم توجیه او را صحیح بدانم، مقصودم اقرار اوست که امام تا چه حد در دریای معرفت غرق بود. می‌‏گوید: «وَ مَنْ غَرِقَ فی بَحْر المَعْرِفَةِ لَمْ یَقَعْ فی شطٍّ» آن که در دریای معرفت غرق باشد خودش را در شط نمی‌‏اندازد (می‌‏خواهد بگوید این‏جور چیزها شطّ است) «وَ مَنْ تَعَلّی‏ الی‏ ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یَخَفْ مِنْ حَطٍّ» آن که بر قله حقیقت بالا رفته است از پایین افتادن نمی‌‏ترسد.
او این کناره‏گیری را این‏طور تأویل می‌کند، می‌‏گوید: «امام آن‏چنان غرق در بحر معرفت و علوم بود که اعتنایی به این مسائل نداشت.» من نمی‌‏خواهم توجیه او را صحیح بدانم، مقصودم اقرار اوست که امام تا چه حد در دریای معرفت غرق بود. می‌‏گوید: «وَ مَنْ غَرِقَ فی بَحْر المَعْرِفَةِ لَمْ یَقَعْ فی شطٍّ» آن که در دریای معرفت غرق باشد خودش را در شط نمی‌‏اندازد (می‌‏خواهد بگوید این‏جور چیزها شطّ است) «وَ مَنْ تَعَلّی‏ الی‏ ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یَخَفْ مِنْ حَطٍّ» آن که بر قله حقیقت بالا رفته است از پایین افتادن نمی‌‏ترسد.
خط ۱۱۲: خط ۹۴:
ولی به هر حال برای شخص امام صادق احترام فوق‏العاده‏ای قائل هستند.
ولی به هر حال برای شخص امام صادق احترام فوق‏العاده‏ای قائل هستند.


===حمد امین‏===
=== حمد امین‏===


از معاصرین خودمان احمد امین مصری صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَی الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتاب‌های فوق‏العاده مهم اجتماعی قرن اخیر است، به این بیماری ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتی در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلی دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامی‌ قائل است که من که همه کتاب‌های او را خوانده‏ام [می‌‏دانم‏] هرگز چنین احترامی‌ برای امامهای اهل تسنن قائل نیست. کلماتی در حکمت از امام نقل می‌کند که فوق‏العاده است و من ندیده‏ام که یک عالم شیعی این کلمات را نقل کرده باشد.
از معاصرین خودمان احمد امین مصری صاحب کتاب فجر الاسلام و ضُحَی الاسلام و ظُهر الاسلام و یوم الاسلام که از کتاب‌های فوق‏العاده مهم اجتماعی قرن اخیر است، به این بیماری ضد تشیع گرفتار است و گویا اطلاعاتی در زمینه تشیع نداشته است. با شیعه خیلی دشمن است و در عین حال نسبت به امام صادق یک احترامی‌ قائل است که من که همه کتاب‌های او را خوانده‏ام [می‌‏دانم‏] هرگز چنین احترامی‌ برای امامهای اهل تسنن قائل نیست. کلماتی در حکمت از امام نقل می‌کند که فوق‏العاده است و من ندیده‏ام که یک عالم شیعی این کلمات را نقل کرده باشد.
===جاحظ===
=== جاحظ ===


به نظر من اعتراف جاحظ از همه اینها بالاتر است. جاحظ یک ملّای واقعاً ملّا در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم است. او یک ادیب فوق‏العاده ادیبی است، و تنها ادیب نیست، تقریباً می‌‏شود گفت یک جامعه ‏شناس عصر خودش و یک مورخ هم هست.
به نظر من اعتراف جاحظ از همه اینها بالاتر است. جاحظ یک ملّای واقعاً ملّا در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم است. او یک ادیب فوق‏العاده ادیبی است، و تنها ادیب نیست، تقریباً می‌‏شود گفت یک جامعه ‏شناس عصر خودش و یک مورخ هم هست.
خط ۱۲۴: خط ۱۰۶:


تعبیرش راجع به امام صادق چنین است: «جَعْفَرُ بْنُ‏ مُحَمَّدٍ الَّذی مَلَأَ الدُّنْیا عِلْمُهُ وَ فِقْهُهُ» جعفر بن محمد که دنیا را علم و فقاهت او پر کرد «وَ یُقالُ انَّ ابا حَنیفَةَ مِنْ تَلامِذَتِهِ وَ کَذلِکَ سُفْیانُ الثُّوریُّ» و گفته می‌‏شود ابوحنیفه و سفیان ثوری- که یکی از فقها و متصوفه بزرگ آن عصر بوده- از شاگردان او بوده‏اند.
تعبیرش راجع به امام صادق چنین است: «جَعْفَرُ بْنُ‏ مُحَمَّدٍ الَّذی مَلَأَ الدُّنْیا عِلْمُهُ وَ فِقْهُهُ» جعفر بن محمد که دنیا را علم و فقاهت او پر کرد «وَ یُقالُ انَّ ابا حَنیفَةَ مِنْ تَلامِذَتِهِ وَ کَذلِکَ سُفْیانُ الثُّوریُّ» و گفته می‌‏شود ابوحنیفه و سفیان ثوری- که یکی از فقها و متصوفه بزرگ آن عصر بوده- از شاگردان او بوده‏اند.
===میر علی هندی‏===
=== میر علی هندی‏===


میر علی هندی از معاصرین خودمان که او نیز سنی است، درباره عصر امام صادق این‏طور اظهار نظر می‌کند، می‌‏گوید: «لا مُشاحَّةَ انَّ انْتِشارَ الْعِلْمِ فی ذلِکَ الْحینِ قَدْ ساعَدَ عَلی فَکِّ الْفِکْرِ مِنْ عِقالِهِ» انتشار علوم در آن زمان کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد. «فَاصْبَحَتِ الْمُناقَشاتُ الْفَلْسَفِیَّةُ عامَّةً فی کُلِّ حاضِرَةٍ مِنْ حَواضِرِ الْعالَمِ الْاسْلامی‌ِّ» مناقشات فلسفی و عقلی‏ در تمام جوامع اسلامی‌ عمومیت پیدا کرد.
میر علی هندی از معاصرین خودمان که او نیز سنی است، درباره عصر امام صادق این‏طور اظهار نظر می‌کند، می‌‏گوید: «لا مُشاحَّةَ انَّ انْتِشارَ الْعِلْمِ فی ذلِکَ الْحینِ قَدْ ساعَدَ عَلی فَکِّ الْفِکْرِ مِنْ عِقالِهِ» انتشار علوم در آن زمان کمک کرد که فکرها آزاد شدند و پابندها از فکرها گرفته شد. «فَاصْبَحَتِ الْمُناقَشاتُ الْفَلْسَفِیَّةُ عامَّةً فی کُلِّ حاضِرَةٍ مِنْ حَواضِرِ الْعالَمِ الْاسْلامی‌ِّ» مناقشات فلسفی و عقلی‏ در تمام جوامع اسلامی‌ عمومیت پیدا کرد.
خط ۱۳۲: خط ۱۱۴:
بعد می‌‏گوید: «وَ یُعْتَبَرُ فِی الْواقِعِ هُوَ اوَّلُ مَنْ اسَّسَ الْمَدارِسَ الْفَلْسَفِیَّةَ الْمَشْهورَةَ فِی الْاسْلامِ» و در حقیقت اول کسی که مدارس عقلی‏ را در دنیای اسلام تأسیس کرد او بود. «وَ لَمْ یَکُنْ یَحْضُرُ حَلْقَتَهُ الْعِلْمِیَّةَ أُولئِکَ الَّذینَ اصْبَحوا مُؤَسِّسِی الْمَذاهِبِ الْفِقْهِیَّةِ فَحَسْبُ بَلْ کانَ یَحْضُرُها طُلّابُ الْفَلْسَفَةِ وَ المُتَفَلْسِفونَ مِنْ انْحاءِ الْواسِعَة.» می‌‏گوید: شاگردانش تنها فقهای بزرگ مثل ابوحنیفه نبودند، طلاب علوم عقلی هم بودند.
بعد می‌‏گوید: «وَ یُعْتَبَرُ فِی الْواقِعِ هُوَ اوَّلُ مَنْ اسَّسَ الْمَدارِسَ الْفَلْسَفِیَّةَ الْمَشْهورَةَ فِی الْاسْلامِ» و در حقیقت اول کسی که مدارس عقلی‏ را در دنیای اسلام تأسیس کرد او بود. «وَ لَمْ یَکُنْ یَحْضُرُ حَلْقَتَهُ الْعِلْمِیَّةَ أُولئِکَ الَّذینَ اصْبَحوا مُؤَسِّسِی الْمَذاهِبِ الْفِقْهِیَّةِ فَحَسْبُ بَلْ کانَ یَحْضُرُها طُلّابُ الْفَلْسَفَةِ وَ المُتَفَلْسِفونَ مِنْ انْحاءِ الْواسِعَة.» می‌‏گوید: شاگردانش تنها فقهای بزرگ مثل ابوحنیفه نبودند، طلاب علوم عقلی هم بودند.


===احمد زکی صالح‏===
=== احمد زکی صالح‏===


در کتاب الامام الصادق آقای مظفر، از احمد زکی صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل می‌کند که نشاط علمی‌ شیعه از تمام فرقه ‏های اسلامی‌ بیشتر بود. (می‌‏خواهم بگویم که معاصرین هم تا چه حد اعتراف می‌‏کنند.) این خودش یک مسأله‏ای است.
در کتاب الامام الصادق آقای مظفر، از احمد زکی صالح- که از معاصرین است- در مجله «الرسالة المصریة» نقل می‌کند که نشاط علمی‌ شیعه از تمام فرقه ‏های اسلامی‌ بیشتر بود. (می‌‏خواهم بگویم که معاصرین هم تا چه حد اعتراف می‌‏کنند.) این خودش یک مسأله‏ای است.


ایرانیها این را به حساب خودشان می‌‏گذارند، می‌‏گویند این نشاط ایرانی بود، در صورتی که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانی نبودند و غیر ایرانی بودند، که اکنون وارد این بحث نمی‌‏شویم.  
ایرانیها این را به حساب خودشان می‌‏گذارند، می‌‏گویند این نشاط ایرانی بود، در صورتی که نشاط مربوط به شیعه بود و اکثریت شیعه هم آن وقت ایرانی نبودند و غیر ایرانی بودند، که اکنون وارد این بحث نمی‌‏شویم.  


این مصری می‌‏گوید: «وَ مِنَ الْجَلِیِّ الْواضِحِ لَدَی کُلِّ مَنْ دَرَسَ عِلْمَ الْکَلامِ انَّ فِرَقَ الشِّیعَةِ کانَتْ انْشَطَ الْفِرَقِ الْاسْلامِیَّةِ حَرَکَةً» می‌‏گوید هر کسی که وارد باشد می‌‏داند که نشاط فرقه‏های شیعه از همه بیشتر بود. «وَ کانَتْ اولی‏ مَنْ اسَّسَ الْمَذاهِبَ الدِّینیَّةَ عَلی اسُسٍ فَلْسَفِیَّةٍ حَتّی انَّ الْبَعْضَ یَنْسُبُ الْفَلْسَفَةَ خاصَّةً لِعَلیِّ بْنِ ابی طالِبٍ» (و شیعه اولین مذهب اسلامی‌ بود که مسائل دینی را بر اساس فکری و عقلی نهاد) و شیعه یعنی امام صادق.
این مصری می‌‏گوید: «وَ مِنَ الْجَلِیِّ الْواضِحِ لَدَی کُلِّ مَنْ دَرَسَ عِلْمَ الْکَلامِ انَّ فِرَقَ الشِّیعَةِ کانَتْ انْشَطَ الْفِرَقِ الْاسْلامِیَّةِ حَرَکَةً» می‌‏گوید هر کسی که وارد باشد می‌‏داند که نشاط فرقه‏های شیعه از همه بیشتر بود. «وَ کانَتْ اولی‏ مَنْ اسَّسَ الْمَذاهِبَ الدِّینیَّةَ عَلی اسُسٍ فَلْسَفِیَّةٍ حَتّی انَّ الْبَعْضَ یَنْسُبُ الْفَلْسَفَةَ خاصَّةً لِعَلیِّ بْنِ ابی طالِبٍ» (و شیعه اولین مذهب اسلامی‌ بود که مسائل دینی را بر اساس فکری و عقلی نهاد) و شیعه یعنی امام صادق.
خط ۱۴۹: خط ۱۳۰:
ما می‌بینیمصدها و بلکه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شئون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در کتب حدیث شیعه طرح است که در کتب دیگر طرح نیست. اینها سبب شده که گفته ‏اند اولین کسی که مدارس فلسفی را (مدارس عقلی را) در دنیای اسلام تأسیس کرد امام جعفر صادق بود.
ما می‌بینیمصدها و بلکه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شئون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در کتب حدیث شیعه طرح است که در کتب دیگر طرح نیست. اینها سبب شده که گفته ‏اند اولین کسی که مدارس فلسفی را (مدارس عقلی را) در دنیای اسلام تأسیس کرد امام جعفر صادق بود.


===جابر بن حیّان‏===
=== جابر بن حیّان‏===


مسأله ‏ای است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردی است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفی» می‌‏گویند؛ او هم یکی از عجایب است.  
مسأله ‏ای است که اخیراً کشف شده و آن این است: مردی است در تاریخ اسلام به نام «جابر بن حیّان» که احیاناً به او «جابر بن حیّان صوفی» می‌‏گویند؛ او هم یکی از عجایب است.  


ابن الندیم در الفهرست‏ <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابی است در کتابشناسی- از معتبرترین کتب دنیا شمرده می‏شود. آن‏چنان محققانه در مورد کتابشناسی بحث کرده است که امروز اروپایی‏ها برای این کتاب فوق‏العاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجری می‏زیسته است. او در این کتاب، کتاب‌های دوره اسلامی و بعضی کتاب‌های غیر دوره اسلامی را( کتاب‌هایی که در زمان خودش وجود داشته) معرفی می‌کند. اصلًا یک نابغه‏ای بوده. یک ورّاق و یک کتابفروش بوده ولی آن قدر فاضل و دانشمند بوده که انسان وقتی کتابش را می‏خواند حیرت می‌کند. من تمام این کتاب را از اول تا آخر خوانده‏ام. انواع خطوطی را که در زمان خودش رایج بوده، انواع زبانهای زمان خودش و نیز ریشه‏های زبانها را نشان می‏دهد.</ref> جابر بن حیّان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت می‌‏دهد که بیشتر این کتاب‌ها در علوم عقلی است، و به قول آن روز در کیمیاست (در شیمی‌ است)، در صنعت است، در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمی‌ دنیا می‌‏نامند. ظاهراً ابن النّدیم می‌‏گوید او از شاگردان امام جعفر صادق است.
ابن الندیم در الفهرست‏ <ref>الفهرست ابن الندیم در فن خودش- که کتابی است در کتابشناسی- از معتبرترین کتب دنیا شمرده می‏شود. آن‏چنان محققانه در مورد کتابشناسی بحث کرده است که امروز اروپایی‏ها برای این کتاب فوق‏العاده ارزش قائل هستند. ابن الندیم در قرن چهارم هجری می‏زیسته است. او در این کتاب، کتاب‌های دوره اسلامی و بعضی کتاب‌های غیر دوره اسلامی را(کتاب‌هایی که در زمان خودش وجود داشته) معرفی می‌کند. اصلًا یک نابغه‏ای بوده. یک ورّاق و یک کتابفروش بوده ولی آن قدر فاضل و دانشمند بوده که انسان وقتی کتابش را می‏خواند حیرت می‌کند. من تمام این کتاب را از اول تا آخر خوانده‏ام. انواع خطوطی را که در زمان خودش رایج بوده، انواع زبانهای زمان خودش و نیز ریشه‏های زبانها را نشان می‏دهد.</ref> جابر بن حیّان را یاد کرده و در حدود صد و پنجاه کتاب به او نسبت می‌‏دهد که بیشتر این کتاب‌ها در علوم عقلی است، و به قول آن روز در کیمیاست (در شیمی‌ است)، در صنعت است، در خواص طبایع اشیاء است، و امروز او را پدر شیمی‌ دنیا می‌‏نامند. ظاهراً ابن النّدیم می‌‏گوید او از شاگردان امام جعفر صادق است.


ابن خلّکان <ref>‏قاضی ابن خلّکان در قرن ششم می‏زیسته است.</ref> نیز که او هم سنی است از جابر بن حیّان نام می‌‏برد و می‌‏گوید:
ابن خلّکان <ref>‏قاضی ابن خلّکان در قرن ششم می‏زیسته است.</ref> نیز که او هم سنی است از جابر بن حیّان نام می‌‏برد و می‌‏گوید:
خط ۱۶۰: خط ۱۴۱:
راجع به جابر بن حیّان خیلی بحث کرده‏اند، مستشرقین معاصر خیلی بحث کرده ‏اند، همین تقی‏زاده نیز خیلی بحث کرده است. البته هنوز خیلی مجهولات راجع به جابر بن حیّان هست که کشف نشده است. حال، آنچه که عجیب است این است که در کتب خود شیعه اسمی‌ از این آدم نیامده، یعنی در کتب رجال شیعه (ابن النّدیم شاید شیعه باشد)، در کتب فقها و محدثین شیعه اسمی‌ از این آدم نیست. یک چنین شاگرد مبرّزی امام صادق داشته که احدی نداشته است.
راجع به جابر بن حیّان خیلی بحث کرده‏اند، مستشرقین معاصر خیلی بحث کرده ‏اند، همین تقی‏زاده نیز خیلی بحث کرده است. البته هنوز خیلی مجهولات راجع به جابر بن حیّان هست که کشف نشده است. حال، آنچه که عجیب است این است که در کتب خود شیعه اسمی‌ از این آدم نیامده، یعنی در کتب رجال شیعه (ابن النّدیم شاید شیعه باشد)، در کتب فقها و محدثین شیعه اسمی‌ از این آدم نیست. یک چنین شاگرد مبرّزی امام صادق داشته که احدی نداشته است.


===هشام بن الحکم‏===
=== هشام بن الحکم‏===


شاگرد دیگر امام هشام بن الحکم است. هشام بن الحکم یک اعجوبه است و بر تمام متکلمین زمان خودش برتری داشته و بر همه آنها پیروز بوده است. (من اینها را به شهادت کتب اهل تسنن عرض می‌‏کنم). أبوالهذیل علّاف یک متکلم ایرانی فوق‏العاده قویّی است.  
شاگرد دیگر امام هشام بن الحکم است. هشام بن الحکم یک اعجوبه است و بر تمام متکلمین زمان خودش برتری داشته و بر همه آنها پیروز بوده است. (من اینها را به شهادت کتب اهل تسنن عرض می‌‏کنم). أبوالهذیل علّاف یک متکلم ایرانی فوق‏العاده قویّی است.  


شبلی نعمان در تاریخ علم کلام می‌‏نویسد احدی نمی‌‏توانست با أبوالهذیل مباحثه کند و او از تنها کسی که می‌‏ترسید هشام بن الحکم بود. نَظّام که او را از نوابغ روزگار شمرده‏اند و نظریاتی داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است (مثلًا در باب رنگ و بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است، یعنی رنگ و بو آن‏طور که خیال می‌کردند عرضی است برای جسم، عرضی برای جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است که بو یک چیزی است که در فضا پخش می‌‏شود) شاگرد هشام بوده (و نوشته‏اند که این رأی را از هشام بن الحکم گرفت) و هشام بن الحکم خودش شاگردی از شاگردان امام صادق است.
شبلی نعمان در تاریخ علم کلام می‌‏نویسد احدی نمی‌‏توانست با أبوالهذیل مباحثه کند و او از تنها کسی که می‌‏ترسید هشام بن الحکم بود. نَظّام که او را از نوابغ روزگار شمرده‏اند و نظریاتی داشته که امروز با نظریات جدید منطبق است (مثلًا در باب رنگ و بو معتقد است که رنگ و بو از جسم مستقل است، یعنی رنگ و بو آن‏طور که خیال می‌کردند عرضی است برای جسم، عرضی برای جسم نیست؛ مخصوصاً در باب بو معتقد است که بو یک چیزی است که در فضا پخش می‌‏شود) شاگرد هشام بوده (و نوشته‏اند که این رأی را از هشام بن الحکم گرفت) و هشام بن الحکم خودش شاگردی از شاگردان امام صادق است.
خط ۱۷۰: خط ۱۵۰:


ائمه دیگر نیز همه به همان جوانی جوانمرگ می‌‏شدند؛ مسموم می‌شدندو از دنیا می‌‏رفتند. نمی‌‏گذاشتند اینها زنده بمانند و الّا وضع محیط به گونه‏ای بود که تا حدی مساعد بود. ولی برای امام صادق هر دو جهت حاصل شد، هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان مساعد بود.
ائمه دیگر نیز همه به همان جوانی جوانمرگ می‌‏شدند؛ مسموم می‌شدندو از دنیا می‌‏رفتند. نمی‌‏گذاشتند اینها زنده بمانند و الّا وضع محیط به گونه‏ای بود که تا حدی مساعد بود. ولی برای امام صادق هر دو جهت حاصل شد، هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان مساعد بود.


حال آیا این امر چقدر ثابت می‌کند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سید الشهداء؟ یعنی چه زمینه ‏هایی برای امام صادق فراهم بود که برای سید الشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت کند و در واقع زندانی باشد، و یا کشته شود؛ ولی برای امام صادق این‏جور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه این‏طور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حد اکثر بهره‏برداری را بکند.
حال آیا این امر چقدر ثابت می‌کند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سید الشهداء؟ یعنی چه زمینه ‏هایی برای امام صادق فراهم بود که برای سید الشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت کند و در واقع زندانی باشد، و یا کشته شود؛ ولی برای امام صادق این‏جور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه این‏طور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حد اکثر بهره‏برداری را بکند.
خط ۱۸۴: خط ۱۶۳:
چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بی‏طرفی که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانی که از این مکتب به وجود می‌‏آیند همه‏شان علیه ما هستند، ولی مدرکی هم از او به دست نمی‌‏آورم. آری، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه می‌‏توانم بیرونش بیاورم و نه می‌‏توانم فرویش ببرم.
چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بی‏طرفی که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانی که از این مکتب به وجود می‌‏آیند همه‏شان علیه ما هستند، ولی مدرکی هم از او به دست نمی‌‏آورم. آری، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه می‌‏توانم بیرونش بیاورم و نه می‌‏توانم فرویش ببرم.


==عوامل مؤثر در نشاط علمی‌ زمان امام صادق ‌علیه‌السلام‏==
== عوامل مؤثر در نشاط علمی‌ زمان امام صادق ‌علیه‌السلام‏==


عرض کردیم در زمان امام صادق نشاط علمی‌ فوق‏العاده‏ای پیدا شد و همان نشاط علمی‌ منشأ شد که جنگ عقاید داغ گردید و برای هر مسلمان پاک‏ نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند. چه عواملی در این نشاط علمی‌ تأثیر داشت؟
عرض کردیم در زمان امام صادق نشاط علمی‌ فوق‏العاده‏ای پیدا شد و همان نشاط علمی‌ منشأ شد که جنگ عقاید داغ گردید و برای هر مسلمان پاک‏ نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند. چه عواملی در این نشاط علمی‌ تأثیر داشت؟
خط ۲۱۰: خط ۱۸۹:
برخی مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته‏ اند که «سعه صدر خلفا ایجاب می‌‏کرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحی و یهودی و مجوسی و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولی این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود.  
برخی مسأله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشته‏ اند که «سعه صدر خلفا ایجاب می‌‏کرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحی و یهودی و مجوسی و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولی این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود.  


حتی جرجی زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا می‌‏گذارد. داستان سید رضی را نقل می‌کند که سید رضی- که مردی است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوق‏العاده‏ای است و برادر سید مرتضی است- وقتی که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صابی» <ref>ابواسحاق صابی مسلمان نبود، صابئی بود( درباره مذهب صابئین خیلی حرف است. برخی گفته‏اند مذهب صابئی ریشه مجوسی داشته ولی یک نحله مسیحی است. امروز راجع به این مذهب خیلی بحثهاست که ریشه آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبی بود، و چون ادیب بود خیلی علاقه‏مند به ادبیّت قرآن بود و خیلی هم به آیات قرآن استشهاد می‏کرد. ماه رمضان چیزی نمی‏خورد. می‌گفتند تو که مسلمان نیستی چرا چیزی نمی‏خوری؟ می‏گفت: ادب اقتضا می‌کند که من با مردم زمان خودم هماهنگی داشته باشم.</ref> وفات یافت قصیده‏ای در مدح او گفت‏:
حتی جرجی زیدان این مسأله را به حساب سعه صدر خلفا می‌‏گذارد. داستان سید رضی را نقل می‌کند که سید رضی- که مردی است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوق‏العاده‏ای است و برادر سید مرتضی است- وقتی که دانشمند معاصرش «ابواسحاق صابی» <ref>ابواسحاق صابی مسلمان نبود، صابئی بود(درباره مذهب صابئین خیلی حرف است. برخی گفته‏اند مذهب صابئی ریشه مجوسی داشته ولی یک نحله مسیحی است. امروز راجع به این مذهب خیلی بحثهاست که ریشه آن چیست) و بسیار دانشمند و مرد مؤدبی بود، و چون ادیب بود خیلی علاقه‏مند به ادبیّت قرآن بود و خیلی هم به آیات قرآن استشهاد می‏کرد. ماه رمضان چیزی نمی‏خورد. می‌گفتند تو که مسلمان نیستی چرا چیزی نمی‏خوری؟ می‏گفت: ادب اقتضا می‌کند که من با مردم زمان خودم هماهنگی داشته باشم.</ref> وفات یافت قصیده‏ای در مدح او گفت‏:
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَی الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادی‏
أَ رَأَیْتَ مَنْ حَمَلوا عَلَی الأَعْوادِ أَ رَأَیْتَ کَیْفَ خَبا ضِیاءُ النّادی‏
خط ۲۲۲: خط ۲۰۱:


سید رضی شاگرد علی بن ابی‌طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن ابی‌طالب آشناتر است که می‌‏گوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است.
سید رضی شاگرد علی بن ابی‌طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن ابی‌طالب آشناتر است که می‌‏گوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است.


اینها عواملی بود که این شور و نشاط علمی‌ را به وجود آورد و قهراً این زمینه را برای امام صادق فراهم کرد.
اینها عواملی بود که این شور و نشاط علمی‌ را به وجود آورد و قهراً این زمینه را برای امام صادق فراهم کرد.


پس در واقع بحث ما این شد که برای امام صادق اگر چه زمینه برای زعامت فراهم نشد و اگر فراهم می‌‏شد مسلّم آن زمینه از همه زمینه‏‌ها بهتر بود، ولی یک زمینه دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده کرد به طوری که تحقیقاً می‌‏توان گفت حرکتهای علمی‌ دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق است.
پس در واقع بحث ما این شد که برای امام صادق اگر چه زمینه برای زعامت فراهم نشد و اگر فراهم می‌‏شد مسلّم آن زمینه از همه زمینه‏‌ها بهتر بود، ولی یک زمینه دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده کرد به طوری که تحقیقاً می‌‏توان گفت حرکتهای علمی‌ دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق است.


حوزه‏ های شیعه که خیلی واضح است، حوزه ‏های سنی هم مولود امام صادق است، به جهت اینکه رأس و رئیس حوزه‏های سنی «جامع ازهر» است که از هزار سال پیش تشکیل شده و جامع ازهر را هم شیعیان فاطمی‌ تشکیل دادند، و تمام حوزه‏های دیگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است، و همه اینها مولود همین استفاده‏ای است که امام صادق از وضع زمان خودش کرده است.
حوزه‏ های شیعه که خیلی واضح است، حوزه ‏های سنی هم مولود امام صادق است، به جهت اینکه رأس و رئیس حوزه‏های سنی «جامع ازهر» است که از هزار سال پیش تشکیل شده و جامع ازهر را هم شیعیان فاطمی‌ تشکیل دادند، و تمام حوزه‏های دیگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است، و همه اینها مولود همین استفاده‏ای است که امام صادق از وضع زمان خودش کرده است.


این مطلب لااقل به صورت یک مسأله مطرح است که آیا برای امام صادق بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم کشته شود؟ یا اینکه از این زمینه عالی استفاده کند؟ اسلام که تنها مبارزه با ظلم نیست، اسلام چیزهای دیگر هم هست.
این مطلب لااقل به صورت یک مسأله مطرح است که آیا برای امام صادق بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم کشته شود؟ یا اینکه از این زمینه عالی استفاده کند؟ اسلام که تنها مبارزه با ظلم نیست، اسلام چیزهای دیگر هم هست.


بنابراین من این مطلب را فقط به عنوان یک زمینه و یک تفاوت عصر امام صادق با عصرهای دیگر عرض کردم که اگر امام صادق از این زمینه استفاده نمی‌‏کرد جای این سؤال بود که اگر ائمه حکومت و خلافت می‌‏خواستند مگر جز برای این می‌‏خواستند که اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه مساعد استفاده نکردند و باز خودشان را به کشتن دادند؟  
بنابراین من این مطلب را فقط به عنوان یک زمینه و یک تفاوت عصر امام صادق با عصرهای دیگر عرض کردم که اگر امام صادق از این زمینه استفاده نمی‌‏کرد جای این سؤال بود که اگر ائمه حکومت و خلافت می‌‏خواستند مگر جز برای این می‌‏خواستند که اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه مساعد استفاده نکردند و باز خودشان را به کشتن دادند؟  
خط ۲۴۱: خط ۲۱۵:
و صلّی اللَّه علی محمد و آله الطاهرین
و صلّی اللَّه علی محمد و آله الطاهرین


==منبع==  
== منبع ==  
مجموعه آثار استاد شهید مطهری ؛ ج‏18 ؛ ص69-83-با تلخیص و ویرایش جزئی -
مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ ج‏18؛ ص69-83-با تلخیص و ویرایش جزئی -
 
[[پانویس ]]


[[رده: مقالات]]
[[پانویس]]
[[رده: وحدت اسلامی ]]
[[رده:مقالات]]
[[رده:وحدت اسلامی]]
۴٬۹۳۳

ویرایش