پرش به محتوا

رسالت مجمع تقریب و افق‌هاى آن (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
تمیزکاری
جز (جایگزینی متن - 'دانش آموزان' به 'دانش‌آموزان')
جز (تمیزکاری)
خط ۴۱: خط ۴۱:
هم چنین این گفته خداوند است: «وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا... <ref>(حشر:10)</ref>؛ کسانى که پس از آنها آمدند مى‌گویند: خدایا ما و برادران ما را که در ایمان از ما سبقت جسته‌اند بیامرز و در دل‌هاى ما نسبت به کسانى که ایمان آورده اند کینه قرار مده». پایبند بودن به دو اصل عظیم بر مبناى این گفته پیامبر اکرم است: «انى ترکت فیکم شیئین لن تضلوا بعدهما کتاب الله و سنتى <br>
هم چنین این گفته خداوند است: «وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِْیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا... <ref>(حشر:10)</ref>؛ کسانى که پس از آنها آمدند مى‌گویند: خدایا ما و برادران ما را که در ایمان از ما سبقت جسته‌اند بیامرز و در دل‌هاى ما نسبت به کسانى که ایمان آورده اند کینه قرار مده». پایبند بودن به دو اصل عظیم بر مبناى این گفته پیامبر اکرم است: «انى ترکت فیکم شیئین لن تضلوا بعدهما کتاب الله و سنتى <br>
<ref>(المستدرک على الصحیحین؛ 1/173)</ref>؛ من دو چیز در اختیار شما قرار داده ام که اگر به آنها رجوع کنید گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و سنت من». نیز این گفته امام صادق(‌علیه‌السلام) است: «کل شىء مردة الى کتاب الله والسنة و کل حدیث لایوافق کتاب الله فهو زخرف؛ همه چیز به خداوند و سنت پیامبر باز مى‌گردد و هر سخنى که با کتاب خدا و سنت پیامبر وفق نداشته باشد سخنى باطل و بیهوده است».<br>
<ref>(المستدرک على الصحیحین؛ 1/173)</ref>؛ من دو چیز در اختیار شما قرار داده ام که اگر به آنها رجوع کنید گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و سنت من». نیز این گفته امام صادق(‌علیه‌السلام) است: «کل شىء مردة الى کتاب الله والسنة و کل حدیث لایوافق کتاب الله فهو زخرف؛ همه چیز به خداوند و سنت پیامبر باز مى‌گردد و هر سخنى که با کتاب خدا و سنت پیامبر وفق نداشته باشد سخنى باطل و بیهوده است».<br>
سخن در زمینه مذاهب اسلامى ‌بر دو گونه است: یک گونه مذهب گرایى را یک نیاز و ضرورت عقلى مى‌داند و همان گونه که دکتر قرضاوى مى‌گوید: مذهب یک ضرورت دینى و زبانى و بشرى و جهانى است <ref>(ر.ک.: رسالة التقریب، 1998، ش 19 و 20: 219)</ref> چون مذهب در اصل خود بیان گر درک متون قرآن و حدیث پیامبر از سوى صاحب آن و راه اجرا و به کارگیرى امر و نهى آن است. از آن جا که قرآن کریم و حدیث پ[[پیامبر اکرم(ص)|یامبر(صلى الله علیه وآله)]] طبق فرمایش [[حضرت على (ع)|حضرت على(‌علیه‌السلام)]] «حمال اوجه» یعنى در برگیرنده چندین وجه است، طبیعى است که برداشت‌ها نسبت به مقاصد و معانى آنها متفاوت خواهد بود. گونه دیگر] سخن از مذاهب اسلامى ‌به این دلیل [مذموم و نکوهیده است که ناشى از عصبیت عشایرى و اندیشه‌اى و غلو و افراطى‌گرى است و اختلافات مذهبى را اختلافات عمدى مى‌داند که در مسائل ثابت و متغیر با هم متناقض مى‌باشند. توجه به این دو صورت و بازگشت به اصل در معناى مذهبیت که اختلاف میان مذاهب باید اختلاف موازى و مکمل یک‌دیگر و در جزئیات و متغیرها باشد و نه در مسائل ثابت و عمومى، بند دوم از بندهاى رسالت این مجمع را تشکیل مى‌دهد. عمر بن عبد العزیز یکى از خلفاى بنى‌امیه بود ولى این سمت و مقام وى، مانع عاقل بودن و مؤمن بودن او نمى‌شد. من نیازى نمى‌بینم که درباره فضایل و مآثر ایشان سخن بگویم. در سرلوحه فضایل وى خوددارى ایشان از گفتن چیزهایى بود که قبل از آن بنا به دستور خلفاى پیشین روى منبرها گفته مى‌شد. من تنها به ذکر یک قضیه کوتاه درباره ایشان اکتفا مى‌کنم. روایت شده است شخصى از ایشان سؤال کرد کدامیک نزد تو بهترند عثمان یا على؟ او جواب داد: «واى بر تو از من درباره دو مرد مى‌پرسى که هر دو از من بهترند». حال در پرتو چنین چیزى آیا ما مى‌توانیم این گفته را بپذیریم که منظور از شجره ملعونه در قرآن کریم شجره نسبت اموى است در حالى که قول خداوند را در پنج موضع قرآن کریم نادیده گرفتیم که مى‌فرماید: «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى؛ هیچ کسى گناه دیگرى را به دوش نمى‌کشد». نیز از این گفته خداوند متعال غافل شده‌ایم که: «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیراً یرَهُ <ref>(زلزله: 7)</ref>؛ هر کسى که به اندازه مثقال ذره اى کار نیکو انجام دهد آن را خواهد دید». سخن در اختلاف موازى موجود میان مذاهب است که به تکامل و سرانجام به یگانگى و وحدت منتهى مى‌شود، و سخن درباره اختلاف‌هاى عمدى میان مذاهب است که به برخورد با یک‌دیگر و تفرقه منجر خواهد شد (بند سوم از بندهاى رسالت این مجمع).<br>
سخن در زمینه مذاهب اسلامى ‌بر دو گونه است: یک گونه مذهب گرایى را یک نیاز و ضرورت عقلى مى‌داند و همان گونه که دکتر قرضاوى مى‌گوید: مذهب یک ضرورت دینى و زبانى و بشرى و جهانى است <ref>(ر. ک. : رسالة التقریب، 1998، ش 19 و 20: 219)</ref> چون مذهب در اصل خود بیان گر درک متون قرآن و حدیث پیامبر از سوى صاحب آن و راه اجرا و به کارگیرى امر و نهى آن است. از آن جا که قرآن کریم و حدیث پ[[پیامبر اکرم(ص)|یامبر(صلى الله علیه وآله)]] طبق فرمایش [[حضرت على (ع)|حضرت على(‌علیه‌السلام)]] «حمال اوجه» یعنى در برگیرنده چندین وجه است، طبیعى است که برداشت‌ها نسبت به مقاصد و معانى آنها متفاوت خواهد بود. گونه دیگر] سخن از مذاهب اسلامى ‌به این دلیل [مذموم و نکوهیده است که ناشى از عصبیت عشایرى و اندیشه‌اى و غلو و افراطى‌گرى است و اختلافات مذهبى را اختلافات عمدى مى‌داند که در مسائل ثابت و متغیر با هم متناقض مى‌باشند. توجه به این دو صورت و بازگشت به اصل در معناى مذهبیت که اختلاف میان مذاهب باید اختلاف موازى و مکمل یک‌دیگر و در جزئیات و متغیرها باشد و نه در مسائل ثابت و عمومى، بند دوم از بندهاى رسالت این مجمع را تشکیل مى‌دهد. عمر بن عبد العزیز یکى از خلفاى بنى‌امیه بود ولى این سمت و مقام وى، مانع عاقل بودن و مؤمن بودن او نمى‌شد. من نیازى نمى‌بینم که درباره فضایل و مآثر ایشان سخن بگویم. در سرلوحه فضایل وى خوددارى ایشان از گفتن چیزهایى بود که قبل از آن بنا به دستور خلفاى پیشین روى منبرها گفته مى‌شد. من تنها به ذکر یک قضیه کوتاه درباره ایشان اکتفا مى‌کنم. روایت شده است شخصى از ایشان سؤال کرد کدامیک نزد تو بهترند عثمان یا على؟ او جواب داد: «واى بر تو از من درباره دو مرد مى‌پرسى که هر دو از من بهترند». حال در پرتو چنین چیزى آیا ما مى‌توانیم این گفته را بپذیریم که منظور از شجره ملعونه در قرآن کریم شجره نسبت اموى است در حالى که قول خداوند را در پنج موضع قرآن کریم نادیده گرفتیم که مى‌فرماید: «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى؛ هیچ کسى گناه دیگرى را به دوش نمى‌کشد». نیز از این گفته خداوند متعال غافل شده‌ایم که: «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیراً یرَهُ <ref>(زلزله: 7)</ref>؛ هر کسى که به اندازه مثقال ذره اى کار نیکو انجام دهد آن را خواهد دید». سخن در اختلاف موازى موجود میان مذاهب است که به تکامل و سرانجام به یگانگى و وحدت منتهى مى‌شود، و سخن درباره اختلاف‌هاى عمدى میان مذاهب است که به برخورد با یک‌دیگر و تفرقه منجر خواهد شد (بند سوم از بندهاى رسالت این مجمع).<br>
اگر شیوه و روش فرعون در زمان او همان گونه که خداوند متعال مى‌فرماید، چنین بوده است:<br>
اگر شیوه و روش فرعون در زمان او همان گونه که خداوند متعال مى‌فرماید، چنین بوده است:<br>
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الأَْرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیعاً <ref>(قصص: 4)</ref>؛ همانا فرعون در زمین سر برافراشت و مردم آن را دسته دسته به تفرقه واداشت» و اگر روش فرعون‌ها در هر زمان و مکانى آن باشد مردم را دسته دسته کنند و آنها را به جان هم بیندازند، در این صورت رسالت این مجمع این است که شیوه و روش خود را به سوى وحدت و توحید قرار دهد و فرمان خداوند را اجرا نماید که مى‌گوید: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْء <ref>(انعام: 59)</ref>؛ کسانى که دینشان را پراکنده کردند و دسته دسته شدند، تو را با آنها کارى نیست».<br>
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الأَْرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیعاً <ref>(قصص: 4)</ref>؛ همانا فرعون در زمین سر برافراشت و مردم آن را دسته دسته به تفرقه واداشت» و اگر روش فرعون‌ها در هر زمان و مکانى آن باشد مردم را دسته دسته کنند و آنها را به جان هم بیندازند، در این صورت رسالت این مجمع این است که شیوه و روش خود را به سوى وحدت و توحید قرار دهد و فرمان خداوند را اجرا نماید که مى‌گوید: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِى شَىْء <ref>(انعام: 59)</ref>؛ کسانى که دینشان را پراکنده کردند و دسته دسته شدند، تو را با آنها کارى نیست».<br>
افراد بسیارى هنگامى‌ که '''«لا اله الا الله »''' مى‌گویند و نام واژه توحید را بر آن مى‌گذارند، فکر مى‌کنند که توحید براى خداى متعال است؛ در حالى که خداوند واحد و أحد است و تجزیه نگردیده تا جمع شود و پراکنده نگردیده تا به یگانگى برسد. بلکه مقصود از آن، وحدت امت قائل به آن است و توحید و وحدت بخشیدن به صف‌هاى دعوت کنندگان به آن است. هشت سال پیش خداوند به من این کرامت را بخشید که براى شرکت در دهمین کنفرانس وحدت اسلامى ‌زیر نظر مجمع جهانى تقریب بین مذاهب اسلامى ‌دعوت شدم. من در آن کنفرانس درباره «زمینه وحدت در تقریب بین مذاهب» سخن رانى کردم و در شرح جزئیات آن وحدت توحیدى مورد نظر به طور مفصل سخن گفتم که در این جا نیازى به تکرار آن نیست.<br>
افراد بسیارى هنگامى‌ که '''«لا اله الا الله»''' مى‌گویند و نام واژه توحید را بر آن مى‌گذارند، فکر مى‌کنند که توحید براى خداى متعال است؛ در حالى که خداوند واحد و أحد است و تجزیه نگردیده تا جمع شود و پراکنده نگردیده تا به یگانگى برسد. بلکه مقصود از آن، وحدت امت قائل به آن است و توحید و وحدت بخشیدن به صف‌هاى دعوت کنندگان به آن است. هشت سال پیش خداوند به من این کرامت را بخشید که براى شرکت در دهمین کنفرانس وحدت اسلامى ‌زیر نظر مجمع جهانى تقریب بین مذاهب اسلامى ‌دعوت شدم. من در آن کنفرانس درباره «زمینه وحدت در تقریب بین مذاهب» سخن رانى کردم و در شرح جزئیات آن وحدت توحیدى مورد نظر به طور مفصل سخن گفتم که در این جا نیازى به تکرار آن نیست.<br>
بند چهارم و پنجم و دهم را در مورد رسالت این مجمع مى‌توان بدون زحمت از اساسنامه مجمع بیرون آورد، چنان که در فصل دوم ماده پنجم زیر عنوان هدف‌هاى مجمع نیز آمده است. من مى‌توانستم این کار را انجام دهم و بندهاى رسالت مجمع و هدف‌هاى آن را برایتان بازگو کنم که البته این کار نظیر آوردن خرما به هجر یا آب به ساحل رودخانه بردن است.<br>
بند چهارم و پنجم و دهم را در مورد رسالت این مجمع مى‌توان بدون زحمت از اساسنامه مجمع بیرون آورد، چنان که در فصل دوم ماده پنجم زیر عنوان هدف‌هاى مجمع نیز آمده است. من مى‌توانستم این کار را انجام دهم و بندهاى رسالت مجمع و هدف‌هاى آن را برایتان بازگو کنم که البته این کار نظیر آوردن خرما به هجر یا آب به ساحل رودخانه بردن است.<br>
بنابراین به من اجازه دهید تعارف‌ها را کنار بگذارم و بگویم مسئله، مسئله تقریب مذاهب نیست، مسئله تقریب و نزدیکى میان پیروان مذاهب و زدودن تعصبات مذهبى افراطى کورکورانه موجود نزد این اتباع است که در پى متحول شدن اختلاف از خطوط موازى به خطوط متقاطع به وجود آمده است و از حالت اختلاف در فهم متون به عنوان یک پدیده صحیح مطلوب، به اختلاف فرقه اى نامطلوب و ویران گر تبدیل گردیده است. شاید مهم‌ترین مثال‌هاى آن سخن [[یاقوت حموى]] در «[[معجم البلدان]]» است که درباره عوامل خراب شدن شهر رى در قرن ششم و خالى شدن آن از ساکنانش سخن مى‌گوید. <br>
بنابراین به من اجازه دهید تعارف‌ها را کنار بگذارم و بگویم مسئله، مسئله تقریب مذاهب نیست، مسئله تقریب و نزدیکى میان پیروان مذاهب و زدودن تعصبات مذهبى افراطى کورکورانه موجود نزد این اتباع است که در پى متحول شدن اختلاف از خطوط موازى به خطوط متقاطع به وجود آمده است و از حالت اختلاف در فهم متون به عنوان یک پدیده صحیح مطلوب، به اختلاف فرقه اى نامطلوب و ویران گر تبدیل گردیده است. شاید مهم‌ترین مثال‌هاى آن سخن [[یاقوت حموى]] در «[[معجم البلدان]]» است که درباره عوامل خراب شدن شهر رى در قرن ششم و خالى شدن آن از ساکنانش سخن مى‌گوید. <br>
خط ۵۴: خط ۵۴:
و کلمه توحید در برگیرنده معناى کلمه توحید است و هدف از تقریب آن است که انسان یک فرد است و مردم جماعت‌ها و جامعه‌ها مى‌باشند؟<br>
و کلمه توحید در برگیرنده معناى کلمه توحید است و هدف از تقریب آن است که انسان یک فرد است و مردم جماعت‌ها و جامعه‌ها مى‌باشند؟<br>
به من اجازه دهید سرانجام به این گفته برسم: ما باید با اندیشه تقریب مردم را در نظر بگیریم و طبق نقد اولویت‌ها باید به سه قشر از مردم یعنى: مبلغان، جوانان و زنان توجه کنیم.<br>
به من اجازه دهید سرانجام به این گفته برسم: ما باید با اندیشه تقریب مردم را در نظر بگیریم و طبق نقد اولویت‌ها باید به سه قشر از مردم یعنى: مبلغان، جوانان و زنان توجه کنیم.<br>
منظور ما از مبلغان یا دعوت کنندگان، همان ابزار با صلاحیت نشر اندیشه تقریب میان مردم در بازارها و معاملات و کشتزارها و در مساجد و مدارس و حوزه‌ها و مجالس مردم است. جناب آیة الله تسخیرى دبیر کل مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى ‌در‌این‌باره گفته اى با ارزش دارند: ما باید گروه‌ها و کادرهایى براى گفت‌وگو تربیت کنیم که بتوانند شخصیت خود را حفظ و روى طرف دیگر تأثیر بگذارند... <ref>(ر.ک: رسالة التقریب، ش 19 و 20: 309)</ref>. این جمله با همان کوتاهى خود داراى چهار محور است: تربیت، گفت‌وگو، شخصیت و تأثیر در دیگران. تربیت و آموزش مبلغان براى اندیشه تقریب باید با برنامه‌هاى تربیتى ویژه باشد که با آن چه در آموزشگاه‌هاى شرعى و حوزه‌هاى علمیه سنتى وجود دارد متفاوت است. سخن درباره کادرهاى ویژه اى از مدرسان و ناظران بر آموزش این برنامه‌ها است. <br>
منظور ما از مبلغان یا دعوت کنندگان، همان ابزار با صلاحیت نشر اندیشه تقریب میان مردم در بازارها و معاملات و کشتزارها و در مساجد و مدارس و حوزه‌ها و مجالس مردم است. جناب آیة الله تسخیرى دبیر کل مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى ‌در‌این‌باره گفته اى با ارزش دارند: ما باید گروه‌ها و کادرهایى براى گفت‌وگو تربیت کنیم که بتوانند شخصیت خود را حفظ و روى طرف دیگر تأثیر بگذارند... <ref>(ر. ک: رسالة التقریب، ش 19 و 20: 309)</ref>. این جمله با همان کوتاهى خود داراى چهار محور است: تربیت، گفت‌وگو، شخصیت و تأثیر در دیگران. تربیت و آموزش مبلغان براى اندیشه تقریب باید با برنامه‌هاى تربیتى ویژه باشد که با آن چه در آموزشگاه‌هاى شرعى و حوزه‌هاى علمیه سنتى وجود دارد متفاوت است. سخن درباره کادرهاى ویژه اى از مدرسان و ناظران بر آموزش این برنامه‌ها است. <br>
سخن از گفتمان نیز باید در برگیرنده نظر طرف‌هاى دیگر باشد و جدال و بحث با بهترین شیوه «بالّتى هى احسن» باشد و براى همیشه این گفته کنار گذاشته شود که «نظر من صحیح است که اشتباه در آن محتمل است و نظر دیگرى اشتباه است ولى صحیح در آن محتمل مى‌باشد». در واقع و عمل، به این مطلب ایمان داریم که حقیقت همچون الماس یک میلیون وجه دارد و شاید یک نفر به سبب جایى که در آن قرار دارد تنها یک وجه آن را ببیند و دیگر وجه‌هاى آن را که دیگران مى‌بینند از نظر او پنهان باشد. سخن در شخصیت و تأثیر در دیگران، با کیفیت برنامه‌هاى پرورشى و دبیران آن از یک سو، و با روش آموزشى طلاب از سوى دیگر رابطه نزدیکى دارد. سیستم آموزشى سرکوب کننده روحیه اندیشه دانش‌آموزان که در آغاز خلاقیت و شکوفایى خود قرار دارند، هیچ سودى جز براى مبلغان سنتى که منبرها را پر کرده و حلقه‌هاى تدریس را اشغال نموده اند، ندارد. ما در زمینه تقریب میان مذاهب نیاز به مبلغانى داریم که مردم را به شناخت فرماندهنده پیش از شناختن فرمان، دعوت کنند... و پیش از دعوت، نمونه و سرمشق را ببینند. و با عقل و دل سخن بگویند... و گمان خوبى به خداوند و مردم داشته باشند... و «یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» باشند؛ یعنى گفته‌ها را بشنوند و بهترین آن را دنبال کنند. و ترغیب را پیش از ترهیب و احسان را پیش از بیان و اجراى پیش از تعریف و تحقیق در خبر و نه تصدیق آن را در پیش گیرند. <br>
سخن از گفتمان نیز باید در برگیرنده نظر طرف‌هاى دیگر باشد و جدال و بحث با بهترین شیوه «بالّتى هى احسن» باشد و براى همیشه این گفته کنار گذاشته شود که «نظر من صحیح است که اشتباه در آن محتمل است و نظر دیگرى اشتباه است ولى صحیح در آن محتمل مى‌باشد». در واقع و عمل، به این مطلب ایمان داریم که حقیقت همچون الماس یک میلیون وجه دارد و شاید یک نفر به سبب جایى که در آن قرار دارد تنها یک وجه آن را ببیند و دیگر وجه‌هاى آن را که دیگران مى‌بینند از نظر او پنهان باشد. سخن در شخصیت و تأثیر در دیگران، با کیفیت برنامه‌هاى پرورشى و دبیران آن از یک سو، و با روش آموزشى طلاب از سوى دیگر رابطه نزدیکى دارد. سیستم آموزشى سرکوب کننده روحیه اندیشه دانش‌آموزان که در آغاز خلاقیت و شکوفایى خود قرار دارند، هیچ سودى جز براى مبلغان سنتى که منبرها را پر کرده و حلقه‌هاى تدریس را اشغال نموده اند، ندارد. ما در زمینه تقریب میان مذاهب نیاز به مبلغانى داریم که مردم را به شناخت فرماندهنده پیش از شناختن فرمان، دعوت کنند... و پیش از دعوت، نمونه و سرمشق را ببینند. و با عقل و دل سخن بگویند... و گمان خوبى به خداوند و مردم داشته باشند... و «یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» باشند؛ یعنى گفته‌ها را بشنوند و بهترین آن را دنبال کنند. و ترغیب را پیش از ترهیب و احسان را پیش از بیان و اجراى پیش از تعریف و تحقیق در خبر و نه تصدیق آن را در پیش گیرند. <br>
هم چنین هدف آنها آسان سازى باشد نه دشوار کردن امور. نصیحت را در پیش گیرند و نه رسوایى و براى جبران حرکت کنند نه به سوى شکستن... و خود را رحیم بدانند نه وکیل و وصى مردم... و ایمان داشته باشند که علم و عمل همزادند و علم بى عمل دیوانگى است و عمل بدون علم نیز امکان ناپذیر. <br>
هم چنین هدف آنها آسان سازى باشد نه دشوار کردن امور. نصیحت را در پیش گیرند و نه رسوایى و براى جبران حرکت کنند نه به سوى شکستن... و خود را رحیم بدانند نه وکیل و وصى مردم... و ایمان داشته باشند که علم و عمل همزادند و علم بى عمل دیوانگى است و عمل بدون علم نیز امکان ناپذیر. <br>
خط ۶۶: خط ۶۶:
شگفت آور این که هنگامى‌که یکى از آنها متوجه خطرهاى ناشى از تکیه نمودن بر ظاهر این حدیث مى‌شود، مدعى مى‌شود که پیامبر(صلى الله علیه وآله)آن را به عنوان مزاح گفته‌اند.<br>
شگفت آور این که هنگامى‌که یکى از آنها متوجه خطرهاى ناشى از تکیه نمودن بر ظاهر این حدیث مى‌شود، مدعى مى‌شود که پیامبر(صلى الله علیه وآله)آن را به عنوان مزاح گفته‌اند.<br>
</ref> و چگونه مى‌تواند در خانه همسر خود طبق تعبیر گله دار و مسئول گله خود باشد؟ مگر نه این است که کسى که چیزى ندارد نمى‌تواند آن را به دیگران بدهد؟ چنان چه این گفته صحیح باشد که زن از نظر عقل و دین ناقص است پس اولاتر آن است که از او رفع تکلیف شود بر مبناى این قاعده: «اخذ ما اوهب اسقط ما اوجب؛ اگر چیزى را که داده است پس بگیرد، در آن صورت تکلیف را از او ساقط کرده است».<br>
</ref> و چگونه مى‌تواند در خانه همسر خود طبق تعبیر گله دار و مسئول گله خود باشد؟ مگر نه این است که کسى که چیزى ندارد نمى‌تواند آن را به دیگران بدهد؟ چنان چه این گفته صحیح باشد که زن از نظر عقل و دین ناقص است پس اولاتر آن است که از او رفع تکلیف شود بر مبناى این قاعده: «اخذ ما اوهب اسقط ما اوجب؛ اگر چیزى را که داده است پس بگیرد، در آن صورت تکلیف را از او ساقط کرده است».<br>
اسلام براى این آمده است که براى نخستین بار در تاریخ بشریت، کرامت زن را را به عنوان یک انسان و جایگاه وى را در جامعه بازگرداند. چنان که ما امروزه مسئله ارث را یک مسئله معمولى مى‌دانیم؛ خداوند متعال در‌این‌باره مى‌گوید: «... وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَک الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً ؛ و زنان را از آن چه پدر و مادر و خویشان بر جاى مى‌نهند ـ کم باشد یا زیاد ـ سهمى‌جدا است». این مطلب در آن زمان یک انقلاب اقتصادى و اجتماعى در موضوع تقسیم ثروت و به کارگیرى و انتقال آن بوده که از هیچ انقلاب دیگرى در زمان خود کمتر نبوده است.<br>
اسلام براى این آمده است که براى نخستین بار در تاریخ بشریت، کرامت زن را را به عنوان یک انسان و جایگاه وى را در جامعه بازگرداند. چنان که ما امروزه مسئله ارث را یک مسئله معمولى مى‌دانیم؛ خداوند متعال در‌این‌باره مى‌گوید: «... وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمّا تَرَک الْوالِدانِ وَ الأَْقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً؛ و زنان را از آن چه پدر و مادر و خویشان بر جاى مى‌نهند ـ کم باشد یا زیاد ـ سهمى‌جدا است». این مطلب در آن زمان یک انقلاب اقتصادى و اجتماعى در موضوع تقسیم ثروت و به کارگیرى و انتقال آن بوده که از هیچ انقلاب دیگرى در زمان خود کمتر نبوده است.<br>
چه چیزى در آن زمان روى داد؟<br>
چه چیزى در آن زمان روى داد؟<br>
چیزى که روى داد این است که موقع نزول قرآن لفظ ذکر (مرد) در آن آورده نمى‌شد مگر این که با لفظ انثى (زن) همراه بود و بدین سان خداوند ذکور و اناث بنى آدم را تکریم نمود. با وجود این ما شاهدیم که در اغلب فتواهاى فقها و احکام آنها و هم چنین در بسیارى از معانى و مقاصد آیات و احادیث پیامبر، توجه به مرد غلبه دارد. خداوند متعال مى‌فرماید: «کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتالُ <ref>(بقره: 216)</ref>؛ نبرد بر شما واجب است». در این جا «کم» جمع شامل مردان و زنان است ولى بسیارى از فقها در زمینه اجرایى و عملى به این گفته شاعر تمایل دارند:<br>
چیزى که روى داد این است که موقع نزول قرآن لفظ ذکر (مرد) در آن آورده نمى‌شد مگر این که با لفظ انثى (زن) همراه بود و بدین سان خداوند ذکور و اناث بنى آدم را تکریم نمود. با وجود این ما شاهدیم که در اغلب فتواهاى فقها و احکام آنها و هم چنین در بسیارى از معانى و مقاصد آیات و احادیث پیامبر، توجه به مرد غلبه دارد. خداوند متعال مى‌فرماید: «کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتالُ <ref>(بقره: 216)</ref>؛ نبرد بر شما واجب است». در این جا «کم» جمع شامل مردان و زنان است ولى بسیارى از فقها در زمینه اجرایى و عملى به این گفته شاعر تمایل دارند:<br>
کتب الحرب و القتال علینا***و على القانیات جر الذیول<br>
کتب الحرب و القتال علینا*** و على القانیات جر الذیول<br>
جنگ و نبرد بر ما مردان واجب گردیده***و زنان باید دنباله لباس خود را بکشند<br>
جنگ و نبرد بر ما مردان واجب گردیده*** و زنان باید دنباله لباس خود را بکشند<br>
خداوند مى‌فرماید: «و قل اعملوا <ref>(توبه: 105)</ref>؛ بگو عمل کنید» در این جا واو خطاب به مردان و زنان است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره علم مى‌گوید: «طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة؛ فراگیرى علم براى هر مرد و زن مسلمانى واجب است». با وجود این بسیارى به این گفته شاعر تمایل دارند:<br>
خداوند مى‌فرماید: «و قل اعملوا <ref>(توبه: 105)</ref>؛ بگو عمل کنید» در این جا واو خطاب به مردان و زنان است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره علم مى‌گوید: «طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة؛ فراگیرى علم براى هر مرد و زن مسلمانى واجب است». با وجود این بسیارى به این گفته شاعر تمایل دارند:<br>
ما للنساء و للعمالة و الکتابة و الخطابة؟***هذا لنا و لهن منا أن یبتن على جنابه<br>
ما للنساء و للعمالة و الکتابة و الخطابة؟ *** هذا لنا و لهن منا أن یبتن على جنابه<br>
زنان را به نویسندگى و سخن‌رانى چه کار؟***این از آنِ ما و کار آنها همبسترى است <br>
زنان را به نویسندگى و سخن‌رانى چه کار؟ *** این از آنِ ما و کار آنها همبسترى است <br>
حتى برخى از آنها معتقد به منع زن از نوشتن و خواندن‌اند با این بهانه که نتواند نامه‌هاى عاشقانه بنویسد. <br>
حتى برخى از آنها معتقد به منع زن از نوشتن و خواندن‌اند با این بهانه که نتواند نامه‌هاى عاشقانه بنویسد. <br>
شاید برخى گمان کنند که شاهدهاى من از عصرهاى گذشته است و ما امروز به نقش زنان که خداوند و پیامبر او برایشان مقرر نموده‌اند، آگاهى و درک عمیق‌ترى داریم. به این خبر زیر بى آن که درباره آن چیزى بگویم توجه کنید:<br>
شاید برخى گمان کنند که شاهدهاى من از عصرهاى گذشته است و ما امروز به نقش زنان که خداوند و پیامبر او برایشان مقرر نموده‌اند، آگاهى و درک عمیق‌ترى داریم. به این خبر زیر بى آن که درباره آن چیزى بگویم توجه کنید:<br>
خط ۷۹: خط ۷۹:
=پانویس=
=پانویس=


 
[[رده:مقالات]]
 
[[رده: مقالات]]
   
   
[[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
۴٬۹۳۳

ویرایش