۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیه السلام' به 'علیهالسلام') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''روابط بین الملل اسلامى''' عنوان | '''روابط بین الملل اسلامى''' عنوان سخنرانى است از استاد [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] که در روز دوشنبه 20 بهمن 1354 در سمینار دبیران دینى منطقه غرب تهران ایراد شده است. | ||
در این سخنرانی رابطه یک فرد مسلمان را با یک فرد غیر مسلمان | در این سخنرانی رابطه یک فرد مسلمان را با یک فرد غیر مسلمان و نیز رابطه یک جامعه اسلامى با جامعه غیر اسلامى تبیین شده است. | ||
ضمنا متن این سخنرانی در کتاب (پانزده گفتار)استاد شهید مطهری ذکر شده است . | ضمنا متن این سخنرانی در کتاب (پانزده گفتار)استاد شهید مطهری ذکر شده است. | ||
==روابط بین الملل اسلامى== | == روابط بین الملل اسلامى == | ||
مقصود از روابط بین الملل اسلامى این است که رابطه یک فرد مسلمان را با یک فرد غیر مسلمان مشخص کنیم و یا رابطه یک جامعه اسلامى با جامعهاى غیر اسلامى چگونه بایستى باشد؟ | مقصود از روابط بین الملل اسلامى این است که رابطه یک فرد مسلمان را با یک فرد غیر مسلمان مشخص کنیم و یا رابطه یک جامعه اسلامى با جامعهاى غیر اسلامى چگونه بایستى باشد؟ | ||
==انواع رابطه ها== | == انواع رابطه ها == | ||
رابطه فرد مسلمان با فرد غیر مسلمان، و رابطه جامعه اسلامى با جامعه غیر اسلامى دو مسئله مختلف هستند و این دو را یکى نباید فرض کرد. این که من به عنوان یک فرد مسلمان با یک فرد دیگرى که او مسلمان نیست چه روابط و رفتارى باید داشته باشم و در مورد او چه تکالیفى دارم و چه حقوقى بین من و او برقرار است، مسئلهاى است و این که یک جامعه اسلامى که حکومت آن اسلامى است، یک حکومت اسلامى رابطهاش با یک فرد غیر مسلمان و با یک جامعه غیر مسلمان چگونه باید باشد مسئله دیگر. اینها با یکدیگر متفاوت است، حسابهایش را نباید مخلوط کرد. | رابطه فرد مسلمان با فرد غیر مسلمان، و رابطه جامعه اسلامى با جامعه غیر اسلامى دو مسئله مختلف هستند و این دو را یکى نباید فرض کرد. این که من به عنوان یک فرد مسلمان با یک فرد دیگرى که او مسلمان نیست چه روابط و رفتارى باید داشته باشم و در مورد او چه تکالیفى دارم و چه حقوقى بین من و او برقرار است، مسئلهاى است و این که یک جامعه اسلامى که حکومت آن اسلامى است، یک حکومت اسلامى رابطهاش با یک فرد غیر مسلمان و با یک جامعه غیر مسلمان چگونه باید باشد مسئله دیگر. اینها با یکدیگر متفاوت است، حسابهایش را نباید مخلوط کرد. | ||
==نظریات مختلف در زمینه دین و نقش آن در روابط اجتماعی== | == نظریات مختلف در زمینه دین و نقش آن در روابط اجتماعی == | ||
در اینجا نظریات مختلفى مىتواند وجود داشته باشد. یک نظریه این است: | در اینجا نظریات مختلفى مىتواند وجود داشته باشد. یک نظریه این است: | ||
==مسلک صلح کل== | == مسلک صلح کل == | ||
مسلک صلح کل و این که دین یک امر وجدانى فردى است | مسلک صلح کل و این که دین یک امر وجدانى فردى است | ||
خط ۳۷: | خط ۳۵: | ||
آنهایى که در تبلیغات خود خیلى زیرک هستند، مانند مسیحیها که خیلى ورزیده شدهاند، تبلیغ مستقیم خیلى کم مىکنند یا اصلًا نمىکنند بلکه تبلیغات غیر مستقیم مىکنند و اولین اثر این نوع تبلیغ این است که اتباع و پیروان ادیان دیگر را در دین خودشان سست مىکنند و عقیدهشان را متزلزل مىنمایند. | آنهایى که در تبلیغات خود خیلى زیرک هستند، مانند مسیحیها که خیلى ورزیده شدهاند، تبلیغ مستقیم خیلى کم مىکنند یا اصلًا نمىکنند بلکه تبلیغات غیر مستقیم مىکنند و اولین اثر این نوع تبلیغ این است که اتباع و پیروان ادیان دیگر را در دین خودشان سست مىکنند و عقیدهشان را متزلزل مىنمایند. | ||
==اصل روشنفکرىِ عدم تعصب== | == اصل روشنفکرىِ عدم تعصب== | ||
مثلًا اصلى به نام اصل روشنفکرى- که در جامعه ما هم کم و بیش رسوخ کرده است- مىگوید: یک آدم روشنفکر تعصب ندارد. در منطق روزنامهها کلمه «تدیّن» مرادف با «تعصب» شده است. من نمىدانم مقصود آنها از کلمه تعصب چیست. | مثلًا اصلى به نام اصل روشنفکرى- که در جامعه ما هم کم و بیش رسوخ کرده است- مىگوید: یک آدم روشنفکر تعصب ندارد. در منطق روزنامهها کلمه «تدیّن» مرادف با «تعصب» شده است. من نمىدانم مقصود آنها از کلمه تعصب چیست. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۳: | ||
تعصب از ماده «عصب» است. مثلًا من حرفى مىزنم و سخنم منطقى نیست ولى چون خودم این حرف را زدهام ایستادگى مىکنم و این تعصب است. همچنین پدر یا اجداد من موضوعى را گفتهاند که منطقى نیست؛ فقط به دلیل این که حرف اجدادم است از آن حرف بىمنطق حمایت مىکنم و این همان تعصب است، زیرا دفاع من براى حرف و سخنى است که با منطق وفق نمى دهد. ولى یک وقت است که انسان به مطلبى به عنوان یک حقیقت رسیده است یعنى به حکم عقل و منطق آن مطلب را دریافت کرده و به آن ایمان آورده است نه اینکه نسبت به آن پیوندى عصبى داشته باشد. در این صورت آن مطلب را باید جزو ایده خود قرار بدهد. | تعصب از ماده «عصب» است. مثلًا من حرفى مىزنم و سخنم منطقى نیست ولى چون خودم این حرف را زدهام ایستادگى مىکنم و این تعصب است. همچنین پدر یا اجداد من موضوعى را گفتهاند که منطقى نیست؛ فقط به دلیل این که حرف اجدادم است از آن حرف بىمنطق حمایت مىکنم و این همان تعصب است، زیرا دفاع من براى حرف و سخنى است که با منطق وفق نمى دهد. ولى یک وقت است که انسان به مطلبى به عنوان یک حقیقت رسیده است یعنى به حکم عقل و منطق آن مطلب را دریافت کرده و به آن ایمان آورده است نه اینکه نسبت به آن پیوندى عصبى داشته باشد. در این صورت آن مطلب را باید جزو ایده خود قرار بدهد. | ||
==بىتعصبى یا بىمسلکى== | == بىتعصبى یا بىمسلکى== | ||
اگر انسان ایدهاى را منطقاً بپذیرد آیا باید نسبت به آن ایده بى تفاوت باشد؟ اگر از طرفداران مکتب صلح کل سؤال کنیم که آیا پسندیده است که انسان مسلکى باشد؟ | اگر انسان ایدهاى را منطقاً بپذیرد آیا باید نسبت به آن ایده بى تفاوت باشد؟ اگر از طرفداران مکتب صلح کل سؤال کنیم که آیا پسندیده است که انسان مسلکى باشد؟ | ||
خط ۵۱: | خط ۴۹: | ||
جواب مىدهند: بله، خوب است که انسان مسلکى باشد. به آنها مىگوییم اگر مىگویید مسلکى بودن خوب است، مسلکى بودن یعنى حمایت از یک رویّه و مسلک؛ چرا در اینجا اسم آن را تعصب نمىگذارید؟ | جواب مىدهند: بله، خوب است که انسان مسلکى باشد. به آنها مىگوییم اگر مىگویید مسلکى بودن خوب است، مسلکى بودن یعنى حمایت از یک رویّه و مسلک؛ چرا در اینجا اسم آن را تعصب نمىگذارید؟ | ||
==محبت عمومى== | == محبت عمومى== | ||
پس نتیجه این مىشود که به نام اصل روشنفکرى و اصل صلح کل، مسیحیها و در واقع استعمارگرهاى مسیحى به دست مبشرین مسیحى این فکر را در دنیا تبلیغ کردند که: یک آدم با ایمان بایستى تابع صلح کل باشد | پس نتیجه این مىشود که به نام اصل روشنفکرى و اصل صلح کل، مسیحیها و در واقع استعمارگرهاى مسیحى به دست مبشرین مسیحى این فکر را در دنیا تبلیغ کردند که: یک آدم با ایمان بایستى تابع صلح کل باشد | ||
خط ۵۹: | خط ۵۷: | ||
به هر حال صلح کل بودن، یک فکر و نظریه است و ریشه این نظریه این است که دین صرفاً یک امر وجدانى است. | به هر حال صلح کل بودن، یک فکر و نظریه است و ریشه این نظریه این است که دین صرفاً یک امر وجدانى است. | ||
== مسائل شخصى و سلیقه اى== | |||
==مسائل شخصى و سلیقه اى== | |||
این مسئله که دین یک امر وجدانى است ریشهاى دارد و آن ریشه این است: | این مسئله که دین یک امر وجدانى است ریشهاى دارد و آن ریشه این است: | ||
خط ۹۶: | خط ۹۳: | ||
این فکر را همچنین به صورت حرف برق و جلادارى به این عنوان که روشنفکر مرد صلح کل است و دین امرى وجدانى است عنوان مىنمایند. | این فکر را همچنین به صورت حرف برق و جلادارى به این عنوان که روشنفکر مرد صلح کل است و دین امرى وجدانى است عنوان مىنمایند. | ||
==نقد دیدگاه شخصی انگاری دین== | == نقد دیدگاه شخصی انگاری دین == | ||
دین اینچنین نیست و قدر مسلّم این است که این حرف با دین اسلام جور درنمیآید زیرا دین اسلام یک طرح و ایدئولوژى بر اساس سعادت فرد و جامعه انسانى است که اگر انسان آن را بپذیرد و به آن عمل کند سعادت دنیا و آخرت فردى و اجتماعى را تأمین میکند و الّا نه؛ و این را نمىشود به ذوق و سلیقه هر فرد ربط داد. | دین اینچنین نیست و قدر مسلّم این است که این حرف با دین اسلام جور درنمیآید زیرا دین اسلام یک طرح و ایدئولوژى بر اساس سعادت فرد و جامعه انسانى است که اگر انسان آن را بپذیرد و به آن عمل کند سعادت دنیا و آخرت فردى و اجتماعى را تأمین میکند و الّا نه؛ و این را نمىشود به ذوق و سلیقه هر فرد ربط داد. | ||
==ایدئولوژى ملازم است با مسئولیت== | == ایدئولوژى ملازم است با مسئولیت== | ||
اینجاست که قبول این ایدئولوژى براى من مسئولیت به وجود مىآورد. اولین مسئولیتى که به وجود مىآورد مسئولیت در مقابل وجود خودم است و بعد مسئولیت در مقابل خانوادهام و بعد مسئولیت در مقابل اقوامم و جامعهام و بلکه مسئولیت در مقابل تمام اجتماع بشریت. | اینجاست که قبول این ایدئولوژى براى من مسئولیت به وجود مىآورد. اولین مسئولیتى که به وجود مىآورد مسئولیت در مقابل وجود خودم است و بعد مسئولیت در مقابل خانوادهام و بعد مسئولیت در مقابل اقوامم و جامعهام و بلکه مسئولیت در مقابل تمام اجتماع بشریت. | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۵: | ||
وقتى که من دین را به عنوان یک حقیقت نه به عنوان یک مسئله فانتزى و وجدانى بپذیرم، این پذیرش قهراً یک محدودیتهایى در روابط من ایجاد میکند. آن محدودیتها چیست؟ وقتى من فهمیدم بیمارى و سلامتى مسئلهاى واقعى است نه سلیقهاى، ناچار ازآنجهت که مسئول سلامت خود هستم باید حدودى را براى سلامت و بهداشت خود در نظر داشته باشم و از محدودیتهایى پیروى نمایم. | وقتى که من دین را به عنوان یک حقیقت نه به عنوان یک مسئله فانتزى و وجدانى بپذیرم، این پذیرش قهراً یک محدودیتهایى در روابط من ایجاد میکند. آن محدودیتها چیست؟ وقتى من فهمیدم بیمارى و سلامتى مسئلهاى واقعى است نه سلیقهاى، ناچار ازآنجهت که مسئول سلامت خود هستم باید حدودى را براى سلامت و بهداشت خود در نظر داشته باشم و از محدودیتهایى پیروى نمایم. | ||
===تمثیل به سلامت=== | === تمثیل به سلامت=== | ||
مثلًا اگر معاشرت با فلان مسلول براى من احساس خطرى در سلامتىام داشته باشد ناچار من بایستى در روابطم با آن شخص مسلول نوعى تجدیدنظر بنمایم؛ یعنى رابطه من از نظر بهداشتى با یک نفر سالم و رابطه من از نظر بهداشتى با یک فرد مریض و مسلول نمىتواند یکجور و یکسان باشد. | مثلًا اگر معاشرت با فلان مسلول براى من احساس خطرى در سلامتىام داشته باشد ناچار من بایستى در روابطم با آن شخص مسلول نوعى تجدیدنظر بنمایم؛ یعنى رابطه من از نظر بهداشتى با یک نفر سالم و رابطه من از نظر بهداشتى با یک فرد مریض و مسلول نمىتواند یکجور و یکسان باشد. | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۲: | ||
وقتى نگاه آن مرد به آن کرم افتاد که چه حیوان وحشتناکى است به مرد حکیم گفت: تو چه فرشتهاى هستى! و مرتب از او تعریف و تمجید مىکرد. در آنجا مسئله سلامت مطرح بود. در اینجا مسئله خیر و مصلحت براى فرد و جامعه مطرح است. | وقتى نگاه آن مرد به آن کرم افتاد که چه حیوان وحشتناکى است به مرد حکیم گفت: تو چه فرشتهاى هستى! و مرتب از او تعریف و تمجید مىکرد. در آنجا مسئله سلامت مطرح بود. در اینجا مسئله خیر و مصلحت براى فرد و جامعه مطرح است. | ||
===مسئولیت و اعمال زور=== | === مسئولیت و اعمال زور === | ||
ممکن است خود فرد درک مصلحت خویش را نداشته باشد؛ در اینجا اگر مصلح تشخیصى به نفع فرد و اجتماع بدهد، چنانچه بتواند، باید به افراد، محاسن آن تشخیص را بفهماند و بعد، از آنها بخواهد به آن عمل کنند؛ ولى اگر آنها درک نمىکنند بایستى با توسل به زور سلامت را ایجاد کند. | ممکن است خود فرد درک مصلحت خویش را نداشته باشد؛ در اینجا اگر مصلح تشخیصى به نفع فرد و اجتماع بدهد، چنانچه بتواند، باید به افراد، محاسن آن تشخیص را بفهماند و بعد، از آنها بخواهد به آن عمل کنند؛ ولى اگر آنها درک نمىکنند بایستى با توسل به زور سلامت را ایجاد کند. | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۴۳: | ||
تمام مردم انگلستان در مقابل واکسن آبله زدن مقاومت میکردند و حاضر نبودند تسلیم شوند. ولى آیا فهمیدهها باید تابع این جهالت عمومى باشند؟ | تمام مردم انگلستان در مقابل واکسن آبله زدن مقاومت میکردند و حاضر نبودند تسلیم شوند. ولى آیا فهمیدهها باید تابع این جهالت عمومى باشند؟ | ||
===دین و ضرورت محافظت از خطر=== | === دین و ضرورت محافظت از خطر === | ||
حال مىآییم سراغ مسئله ایمان و دین. یک وقت است که دین حقیقتى است مانند علم و بهداشت و سلامت و بلکه بالاتر، حقیقتى است که بشر براى سلامت خود به آن نیازمند است. | حال مىآییم سراغ مسئله ایمان و دین. یک وقت است که دین حقیقتى است مانند علم و بهداشت و سلامت و بلکه بالاتر، حقیقتى است که بشر براى سلامت خود به آن نیازمند است. | ||
اگر اینجور است مسئله دیگرى است؛ من که متدیّن هستم باید روابطى که دینم را به خطر مىاندازد از زندگیم حذف کنم و نیز دین کسانى که من مسئول آنها هستم، خانواده و خاندان و اجتماع و همه مردم عالم. | اگر اینجور است مسئله دیگرى است؛ من که متدیّن هستم باید روابطى که دینم را به خطر مىاندازد از زندگیم حذف کنم و نیز دین کسانى که من مسئول آنها هستم، خانواده و خاندان و اجتماع و همه مردم عالم. | ||
===دین، زور و جبر=== | === دین، زور و جبر === | ||
همینطور که اگر ما امروز براى گرسنگان آفریقا و بیافرا غصه بخوریم و براى سیر کردن شکم آنها فکر و کوشش کنیم خیر است و اگر براى بیماران جهان غصه بخوریم و جهت مداواى آنها اقدام نماییم عملى است انسانى، مسئله دین هم این گونه است؛ | همینطور که اگر ما امروز براى گرسنگان آفریقا و بیافرا غصه بخوریم و براى سیر کردن شکم آنها فکر و کوشش کنیم خیر است و اگر براى بیماران جهان غصه بخوریم و جهت مداواى آنها اقدام نماییم عملى است انسانى، مسئله دین هم این گونه است؛ | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۵۸: | ||
مثلًا عدهاى در کشور کفرى که حکومتى ضد دین در آنجاست زندگى مىکنند و چون آن حکومت وسیلهاى است براى به زنجیر کشیدن مردم و جلو هر ایدئولوژى را مىگیرد، چنین وضعى اجبارپذیر است که با شمشیر موانع را بردارند تا زمینهاى براى تبلیغ آزاد دین وجود پیدا کند. | مثلًا عدهاى در کشور کفرى که حکومتى ضد دین در آنجاست زندگى مىکنند و چون آن حکومت وسیلهاى است براى به زنجیر کشیدن مردم و جلو هر ایدئولوژى را مىگیرد، چنین وضعى اجبارپذیر است که با شمشیر موانع را بردارند تا زمینهاى براى تبلیغ آزاد دین وجود پیدا کند. | ||
این است که در عین اینکه براى قبول دین داریم: لا اکْراهَ فِى الدِّینِ بقره/ 256. | این است که در عین اینکه براى قبول دین داریم: لا اکْراهَ فِى الدِّینِ بقره/ 256. یعنى دین اجباربردار نیست، ولى در عین حال بایستى خرطوم ابوجهلها و ولید بن مغیرهها را زد. مگر مىشود با وجود آنها در مکه دین پیشروى کند، یا در ایران آن روز و روم آن زمان مگر مىشد با وجود آنگونه خرطومها دین اشاعه پیدا نماید و جلو برود؟ | ||
در این موارد بایستى با شمشیر زنجیرها را زد تا بعد از رفع موانع، از راه تبلیغ، مردم محاسن دین را بفهمند؛ و مسئله جهاد همین است. جهاد از دو اصل ناشى مىشود. یکى این که حقیقتى است مانند بهداشت، حقیقتى است مؤثر در پیشبرد اسلام؛ و دیگر مسئله مسئولیت انسانها در مقابل انسانهاى دیگر، مانند مسئولیت علم و بهداشت داشتن، در عین اینکه در مورد ایمان داریم: لا اکْراهَ فِى الدِّینِ. | در این موارد بایستى با شمشیر زنجیرها را زد تا بعد از رفع موانع، از راه تبلیغ، مردم محاسن دین را بفهمند؛ و مسئله جهاد همین است. جهاد از دو اصل ناشى مىشود. یکى این که حقیقتى است مانند بهداشت، حقیقتى است مؤثر در پیشبرد اسلام؛ و دیگر مسئله مسئولیت انسانها در مقابل انسانهاى دیگر، مانند مسئولیت علم و بهداشت داشتن، در عین اینکه در مورد ایمان داریم: لا اکْراهَ فِى الدِّینِ. | ||
==جهاد== | == جهاد == | ||
البته مسئله جهاد، داخل در آن مسئله رابطه جامعه اسلامى با افراد و جامعههاى دیگر است. جهاد به فرد مربوط نیست، حکم جهاد را در جامعه اسلامىِ شیعه باید فقط امام معصوم یا نایب امام صادر کند و ما مىگوییم جهاد بدون اجازه امام یا نایب امام انجام نمىشود. | البته مسئله جهاد، داخل در آن مسئله رابطه جامعه اسلامى با افراد و جامعههاى دیگر است. جهاد به فرد مربوط نیست، حکم جهاد را در جامعه اسلامىِ شیعه باید فقط امام معصوم یا نایب امام صادر کند و ما مىگوییم جهاد بدون اجازه امام یا نایب امام انجام نمىشود. | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۷۰: | ||
گفتیم لازمه حقیقت بودن دین مسئولیت داشتن در دین است چه از نظر خود و چه از نظر جامعه. | گفتیم لازمه حقیقت بودن دین مسئولیت داشتن در دین است چه از نظر خود و چه از نظر جامعه. | ||
==ضابطه ها== | == ضابطه ها == | ||
حال در روابط، احتیاج به یک ضابطههایى داریم؛ آن ضابطهها تعیینکننده این است که در چه حدودى روابط یک مسلمان با یک غیر مسلمان هیچ تفاوتى نسبت به روابط یک مسلمان با مسلمان دیگر ندارد. خیلى واضح است، تا حدودى که تأثیر مثبت یا منفى در مورد دین اسلام ندارد. | حال در روابط، احتیاج به یک ضابطههایى داریم؛ آن ضابطهها تعیینکننده این است که در چه حدودى روابط یک مسلمان با یک غیر مسلمان هیچ تفاوتى نسبت به روابط یک مسلمان با مسلمان دیگر ندارد. خیلى واضح است، تا حدودى که تأثیر مثبت یا منفى در مورد دین اسلام ندارد. | ||
خط ۱۹۰: | خط ۱۸۷: | ||
ولى ممکن است یک نفر یهودى در محله مسلماننشین زندگى کند و گرسنه باشد و از جانب او خطرى براى فرد مسلمان و جامعه مسلمین نیست؛ در این صورت مىتوانید او را سیر کنید و باید او را سیر کنید و کار پسندیدهاى است و ثواب هم دارد. | ولى ممکن است یک نفر یهودى در محله مسلماننشین زندگى کند و گرسنه باشد و از جانب او خطرى براى فرد مسلمان و جامعه مسلمین نیست؛ در این صورت مىتوانید او را سیر کنید و باید او را سیر کنید و کار پسندیدهاى است و ثواب هم دارد. | ||
قرآن مىگوید: لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلوکُمْ فِى الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ انْ تَبَرّوهُمْ ... ممتحنه/ 8. | قرآن مىگوید: لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلوکُمْ فِى الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ انْ تَبَرّوهُمْ ... ممتحنه/ 8. یعنى خدا نهى نمیکند درباره کافرانى که با شما در حال جنگ نیستند و دخیل در آواره کردن شما نبودند که به آنها نیکى کنید. انَّما یَنْهیکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُمْ فِى الدِّینِ وَ اخْرَجوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَروا عَلى اخْراجِکُمْ انْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَاولئِکَ هُمُ الظّالِمونَ. ممتحنه/ 9. خدا مىگوید درباره آن مردمى که با شما در حال جنگ هستند نیکى نکنید زیرا نیکى کردن به آنها یعنى بدى کردن به مسلمین. فرض کنید دو نفر کُشتى مىگیرند، مسلّماً اگر یکى را تقویت کنید، علیه دیگرى تمام مىشود. | ||
==ازدواجها== | == ازدواجها == | ||
پس حدود مطلب این است که اگر اسلام مىگوید- مثلًا- در ازدواج دائم حتى زن غیر مسلمان نگیرید، از جهت خطرى است که خواه ناخواه به دین شما لطمه مىزند و به ضرر دین شما تمام مىشود و به ضرر جامعه اسلامى خواهد بود. | پس حدود مطلب این است که اگر اسلام مىگوید- مثلًا- در ازدواج دائم حتى زن غیر مسلمان نگیرید، از جهت خطرى است که خواه ناخواه به دین شما لطمه مىزند و به ضرر دین شما تمام مىشود و به ضرر جامعه اسلامى خواهد بود. | ||
خط ۲۰۱: | خط ۱۹۸: | ||
اگر کسى تاریخ را به دقت مطالعه کند میبیند از این مسئله به ظاهر شخصى- که مىگویند ازدواج مسئلهاى است شخصى- و به دنبال آن ازدواجها چه به ارمغان آمده است. | اگر کسى تاریخ را به دقت مطالعه کند میبیند از این مسئله به ظاهر شخصى- که مىگویند ازدواج مسئلهاى است شخصى- و به دنبال آن ازدواجها چه به ارمغان آمده است. | ||
==زن و شراب در سقوط اسپانیا== | == زن و شراب در سقوط اسپانیا == | ||
مثلًا اندلس را که یکى از کشورهاى قدیمى و متمدن عظیم بود در نظر بگیرید. خیلى از حکما و ادبا و فلاسفه اسلامى از این سرزمین بودهاند و بعد مسیحیها آن را گرفتند و هنوز مسجدهاى تاریخى باعظمتى در آن وجود دارد.مسیحیت چگونه بر آنجا غلبه کرد؟ نقشه کشید و دو مسئله را در آنجا رایج نمود: یکى مسئله بىحجابى و دیگر مسئله مشروبخوارى. به این طریق اقدام نمودند که دستور دادند دختران بسیار زیباى مسیحى به بهترین وجه آرایش کنند و در خیابانها گردش و رفت و آمد نمایند و در روابط با مردان آزاد باشند. | مثلًا اندلس را که یکى از کشورهاى قدیمى و متمدن عظیم بود در نظر بگیرید. خیلى از حکما و ادبا و فلاسفه اسلامى از این سرزمین بودهاند و بعد مسیحیها آن را گرفتند و هنوز مسجدهاى تاریخى باعظمتى در آن وجود دارد. مسیحیت چگونه بر آنجا غلبه کرد؟ نقشه کشید و دو مسئله را در آنجا رایج نمود: یکى مسئله بىحجابى و دیگر مسئله مشروبخوارى. به این طریق اقدام نمودند که دستور دادند دختران بسیار زیباى مسیحى به بهترین وجه آرایش کنند و در خیابانها گردش و رفت و آمد نمایند و در روابط با مردان آزاد باشند. | ||
نتیجه این شد که پس از چندى دلبستگیها بهوجود آمد و ازدواجها صورت گرفت و کمکم در سطوح بالا نیز این ازدواجها صورت گرفت و دیگر کار خاتمه پیدا کرد. | نتیجه این شد که پس از چندى دلبستگیها بهوجود آمد و ازدواجها صورت گرفت و کمکم در سطوح بالا نیز این ازدواجها صورت گرفت و دیگر کار خاتمه پیدا کرد. | ||
خط ۲۱۰: | خط ۲۰۷: | ||
در این بین دخترى مسیحى آرایشکرده خرامان خرامان از مقابل او گذشت. آن شخص، دیگر طاقت نیاورد که غلامان و خدمهاش را بفرستد تا آن دختر را براى او بیاورند بلکه خودش شخصاً دوید و او را بغل کرد و به بستر خویش برد. وقتى این جریان را به پاپ خبر دادند پاپ گفت: دیگر کارشان تمام شد، ما پیروز شدیم. | در این بین دخترى مسیحى آرایشکرده خرامان خرامان از مقابل او گذشت. آن شخص، دیگر طاقت نیاورد که غلامان و خدمهاش را بفرستد تا آن دختر را براى او بیاورند بلکه خودش شخصاً دوید و او را بغل کرد و به بستر خویش برد. وقتى این جریان را به پاپ خبر دادند پاپ گفت: دیگر کارشان تمام شد، ما پیروز شدیم. | ||
==آیات سوره ممتحنه== | == آیات سوره ممتحنه== | ||
پس اینها مسائل جزئى نیست بلکه مسائلى است که شالوده یک جامعه را عوض میکند. این است که قرآن مىگوید: | پس اینها مسائل جزئى نیست بلکه مسائلى است که شالوده یک جامعه را عوض میکند. این است که قرآن مىگوید: | ||
خط ۲۲۳: | خط ۲۲۰: | ||
اول مقدارى راجع به شأن نزول این آیات باید عرض کنم. | اول مقدارى راجع به شأن نزول این آیات باید عرض کنم. | ||
===داستان حاطب بن ابى بلتعه=== | === داستان حاطب بن ابى بلتعه=== | ||
مردى است به نام «حاطب بن ابى بَلتَعَه» که مهاجر و از فقراى مکه است و در مکه هیچ کس را ندارد، نه دوستى نه آشنایى و نه فامیلى. این شخص به مدینه آمده است و در همین موقع است که پیغمبر اکرم تصمیم دارند به طرف مکه حرکت کنند و آنجا را فتح نمایند و قرار بود این تصمیم و زمان حرکت مخفى باشد که اهل مکه از این تصمیم پیغمبر باخبر نشده و مکه بدون خونریزى فتح شود. | مردى است به نام «حاطب بن ابى بَلتَعَه» که مهاجر و از فقراى مکه است و در مکه هیچ کس را ندارد، نه دوستى نه آشنایى و نه فامیلى. این شخص به مدینه آمده است و در همین موقع است که پیغمبر اکرم تصمیم دارند به طرف مکه حرکت کنند و آنجا را فتح نمایند و قرار بود این تصمیم و زمان حرکت مخفى باشد که اهل مکه از این تصمیم پیغمبر باخبر نشده و مکه بدون خونریزى فتح شود. | ||
خط ۲۵۴: | خط ۲۵۰: | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
==منبع== | == منبع == | ||
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج24، ص: 550-537- با ویرایش جزئی - | مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (حج)، ج24، ص: 550-537- با ویرایش جزئی - | ||
[[رده: مقالات]] | [[رده:مقالات]] | ||
[[رده: سخنرانی ها]] | [[رده:سخنرانی ها]] |