۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس|2}}↵↵[[رده:' به '== پانویس == {{پانویس}} [[رده:') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
|- | |- | ||
|درگذشت | |درگذشت | ||
|عاشورای ۶۱ ه.ق • [[کربلا]] • عراق | |عاشورای ۶۱ ه. ق • [[کربلا]] • عراق | ||
|- | |- | ||
|[[دین]] و [[مذهب]] | |[[دین]] و [[مذهب]] | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
</div> | </div> | ||
'''زُهَیر بن قَین بَجَلی''' از یاران بزرگ و با وفای | '''زُهَیر بن قَین بَجَلی''' از یاران بزرگ و با وفای [[امام حسین (ع)]] و وی از مردان شریف و شجاع شهر [[کوفه]] و قوم خود شمرده میشد و به واسطه حضور در جنگها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود. وی را زهیربن قین بن قیس انماری بجلی میخواندند<ref> ابصار العین، ص 161. </ref>. | ||
او [[عثمانی ها|عثمانی]] مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از [[واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید. | او [[عثمانی ها|عثمانی]] مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از [[واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید. | ||
=ویژگیهای زهیر بن قین= | =ویژگیهای زهیر بن قین= | ||
#شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست و افتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوی]] دراینباره مینویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است. | # شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست و افتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوی]] دراینباره مینویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است. | ||
#از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر استکه خاطرهای نیز از آن باز گفته است. و در آینده به آن خواهیم پرداخت. | # از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر استکه خاطرهای نیز از آن باز گفته است. و در آینده به آن خواهیم پرداخت. | ||
#نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده میشد. رشادت و دلاوری او چنان بود که [[امام حسین(ع)]] در [[روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، ویرا بر میمنه گمارد; [[حبیبابن مظاهر]] را در میسره جای داد، خود در قلب سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>. | # نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده میشد. رشادت و دلاوری او چنان بود که [[امام حسین(ع)]] در [[روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، ویرا بر میمنه گمارد; [[حبیبابن مظاهر]] را در میسره جای داد، خود در قلب سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>. | ||
# | # | ||
#از دیگر ویژگیهای زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود که گاه از اومیخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین(ع) سخن بگوید. | # از دیگر ویژگیهای زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود که گاه از اومیخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین(ع) سخن بگوید. | ||
# | # | ||
#سومیخ ویژگی زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگی اوست، عشق به امام زمانش [[حسین بن علی(ع)]] است. | # سومیخ ویژگی زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگی اوست، عشق به امام زمانش [[حسین بن علی(ع)]] است. | ||
#زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است. | # زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است. | ||
او در شب عاشورا، هنگامی که امام حسین(ع) اجازه رفتن به ویداد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسولالله(ص) اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلکالیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج7، ص297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیا فرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد. | او در شب عاشورا، هنگامی که امام حسین(ع) اجازه رفتن به ویداد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسولالله(ص) اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلکالیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج7، ص297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیا فرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
[[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوستدارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست. | [[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوستدارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست. | ||
سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتی در[[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است. | سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتی در[[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است. | ||
بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال33 به فرماندهی سلمان بنربیعه باهلی فتح شد.(معجم البلدان، ج 1، ص489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که دید همگان از این پیشآمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمتهایی که به دست آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری. | بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال33 به فرماندهی سلمان بنربیعه باهلی فتح شد. (معجم البلدان، ج 1، ص489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که دید همگان از این پیشآمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمتهایی که به دست آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری. | ||
[[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری او خوشحالتر باشید از آنچه که امروز بر آن دستیافتید. و اکنون من با شما خداحافظی میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشدهای که سالها در پیاش بود، برود. | [[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری او خوشحالتر باشید از آنچه که امروز بر آن دستیافتید. و اکنون من با شما خداحافظی میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشدهای که سالها در پیاش بود، برود. | ||
او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند. | او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
'''حمایت از امام در ذو حسم''' | '''حمایت از امام در ذو حسم''' | ||
پس از برخورد امام با سپاه [[حر]] در محلی به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.</ref> امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای | پس از برخورد امام با سپاه [[حر]] در محلی به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.</ref> امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته، به یاران امام گفت: شما سخن میگویید یا من آغاز کنم؟ | ||
گفتند: آری، تو سخن بگوی. | گفتند: آری، تو سخن بگوی. | ||
زهیر، پس از به جای آوردن حمد و ثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به معنای یاری تو بود; باز همراهی شما را برمیگزیدیم. امام(ع) | زهیر، پس از به جای آوردن حمد و ثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به معنای یاری تو بود; باز همراهی شما را برمیگزیدیم. امام(ع)، ضمن ستودن روحیه بالای او، برایش دعای خیر کرد<ref>ابصار العین، ص 162.</ref>. | ||
'''پیشنهاد جنگ در بین راه''' | '''پیشنهاد جنگ در بین راه''' | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلی، با این قوم سخن بگو و اگر میخواهی، من سخن بگویم. | عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلی، با این قوم سخن بگو و اگر میخواهی، من سخن بگویم. | ||
زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادی و خود نیز بدین امر بپرداز. | زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادی و خود نیز بدین امر بپرداز. | ||
حبیب به آنها گفت: به خدا، فردای قیامت پیش خدا بد | حبیب به آنها گفت: به خدا، فردای قیامت پیش خدا بد مردمیاند، کسانی که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت کنندگان این شهر را که [[نماز شب]] میگزارند، کشته باشند... . | ||
عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن. | عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن. | ||
زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای | زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره، از خدا پرهیز کن من برایت خیر میخواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری میدهند... . | ||
عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از [[شیعیان]] این خانوادهنبودی، تو [[عثمان]] خواه بودی. | عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از [[شیعیان]] این خانوادهنبودی، تو [[عثمان]] خواه بودی. | ||
زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمییابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامهای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به سوی دشمن میآید... . | زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمییابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامهای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به سوی دشمن میآید... . | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
'''زهیر و مراتب عشق به رهبری''' | '''زهیر و مراتب عشق به رهبری''' | ||
در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفاداری [[مسلم بن عوسجه]]، از جای برخاست و گفت: به خدا | در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفاداری [[مسلم بن عوسجه]]، از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند، من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار; و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد<ref>رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفید، ج 2، ص 92.</ref>. | ||
'''سخنان زهیر در روز عاشورا''' | '''سخنان زهیر در روز عاشورا''' |