پرش به محتوا

شبلی: تفاوت میان نسخه‌ها

۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۵ دسامبر ۲۰۲۲
جز
تمیزکاری
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس|2}}↵↵[[رده:' به '== پانویس == {{پانویس}} [[رده:')
جز (تمیزکاری)
خط ۱۲: خط ۱۲:
</div>
</div>


'''شبلی''' (د ۳۳۴ق) از صوفیان خراسانی تبار و از شاگردان جنید و از اقران [[حلاجیه|حلاج]] بود اما شور و مستی و همچنین حالات غریبش که به عقلاء مجانین می‌مانست او را از مرگ رهانید. سخنان بسیاری از او در باب محبت و عشق و فقر و معرفت باقی مانده است <ref>هجویری، علی، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش. - عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص۶۱۴-۶۳۸، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش. - جامی، عبدالرحمان، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۷، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش. - زرین‌کوب، عبدالحسین، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۹، جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ش</ref>.
'''شبلی''' (د ۳۳۴ق) از صوفیان خراسانی تبار و از شاگردان جنید و از اقران [[حلاجیه|حلاج]] بود اما شور و مستی و همچنین حالات غریبش که به عقلاء مجانین می‌مانست او را از مرگ رهانید. سخنان بسیاری از او در باب محبت و عشق و فقر و معرفت باقی مانده است <ref>هجویری، علی، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش. - عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص۶۱۴-۶۳۸، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش. - جامی، عبدالرحمان، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۷، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش. - زرین‌کوب، عبدالحسین، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۹، جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ش</ref>.


=معرفی اجمالی=
=معرفی اجمالی=
خط ۲۰: خط ۲۰:
=تاریخ ولادت=
=تاریخ ولادت=


شبلی در ۲۴۷ در [[سامرا]] یا [[بغداد]] به دنیا آمد و تا پایان عمر در بغداد زیست<ref>ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷</ref><ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref>.  
شبلی در ۲۴۷ در [[سامرا]] یا [[بغداد]] به دنیا آمد و تا پایان عمر در بغداد زیست<ref>ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷</ref><ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref>.  


=مذهب=
=مذهب=
خط ۲۶: خط ۲۶:
برخی<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref> <ref>ابن‌خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳</ref>.شبلی را [[سنّی]] [[مالکی]] دانسته‌اند<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶</ref><ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸</ref><ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.اما برخی<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref><ref>موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۳۱</ref><ref>مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه‌ الادب، ج۳، ص۱۸۱۱۸۲</ref>. به دلیل این‌که در روز [[غدیر]] به [[شیعیان]] تبریک گفته است، وی را [[شیعه]] امامى‌دانسته‌اند<ref>ابوبکر شبلی، دیوان ابوبکر شبلی، ج۱، ص۵۸</ref>.
برخی<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref> <ref>ابن‌خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳</ref>.شبلی را [[سنّی]] [[مالکی]] دانسته‌اند<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶</ref><ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸</ref><ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.اما برخی<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref><ref>موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۳۱</ref><ref>مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه‌ الادب، ج۳، ص۱۸۱۱۸۲</ref>. به دلیل این‌که در روز [[غدیر]] به [[شیعیان]] تبریک گفته است، وی را [[شیعه]] امامى‌دانسته‌اند<ref>ابوبکر شبلی، دیوان ابوبکر شبلی، ج۱، ص۵۸</ref>.


==دیدگاه قاضی نورالله==
== دیدگاه قاضی نورالله ==


[[قاضی نورالله شوشتری]] شبلی را همچون بسیاری از بزرگان [[تصوف]] از شخصیت‌های شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش ارائه‌ دهد<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>.از جمله این شواهد حکایتی است که [[ابوالفتوح رازی]] در تفسیر خود درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت شبلی در دست گرفتن [[پیامبر]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستان [[علی(ع)|امام‌ علی]] (علیه‌السّلام) را در روز غدیر با داستان زلیخا و [[حضرت یوسف]] مقایسه کرده است که تفصیل آن به شرح زیر است:<ref>ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۷، صص۶۶ - ۶۷</ref>.  
[[قاضی نورالله شوشتری]] شبلی را همچون بسیاری از بزرگان [[تصوف]] از شخصیت‌های شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش ارائه‌ دهد<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>.از جمله این شواهد حکایتی است که [[ابوالفتوح رازی]] در تفسیر خود درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت شبلی در دست گرفتن [[پیامبر]] (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستان [[علی(ع)|امام‌ علی]] (علیه‌السّلام) را در روز غدیر با داستان زلیخا و [[حضرت یوسف]] مقایسه کرده است که تفصیل آن به شرح زیر است:<ref>ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۷، صص۶۶ - ۶۷</ref>.  
شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از [[علویان]] و او را تهنیت گفت آن‌گه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بی‌خبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰</ref>.         او خواست تا طرفی از جمال یوسف به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامه‌های سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من می‌خواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دست‌ها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref>.گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کرده‌اید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد.
شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از [[علویان]] و او را تهنیت گفت آن‌گه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بی‌خبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰</ref>. او خواست تا طرفی از جمال یوسف به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامه‌های سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من می‌خواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دست‌ها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref>.گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کرده‌اید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد.


==دیدگاه طبری==
== دیدگاه طبری ==


عمادالدین طبری نیز حکایتی شبیه همین نقل را در کتاب خود (کامل بهایی) آورده است؛ با این تفاوت که دیدار شبلی را با نقیب سادات بغداد دانسته است. سخن او در این‌باره، چنین است: <ref>عمادالدین طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ص۳۶۳</ref>. حکایت: شبلی در اصل، رئیسی بود از رؤسای ولایت دماوند و مردی عاقل بود. ملک مازندران او را به رسالت، به خلیفه فرستاد، چون به بغداد رسید و آن مشاهد علما بدید، در آنجا توبه کرد و از دنیا اعراض نمود، القصه شبلی، روزی پیش نقیب بغداد رفت و گفت: یا سید! دانی که غرض مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این حدیث، چه بود که دست پدرت گرفت و بر خلق، عرضه کرد؟»! گفت: نه یا شیخ.
عمادالدین طبری نیز حکایتی شبیه همین نقل را در کتاب خود (کامل بهایی) آورده است؛ با این تفاوت که دیدار شبلی را با نقیب سادات بغداد دانسته است. سخن او در این‌باره، چنین است: <ref>عمادالدین طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ص۳۶۳</ref>. حکایت: شبلی در اصل، رئیسی بود از رؤسای ولایت دماوند و مردی عاقل بود. ملک مازندران او را به رسالت، به خلیفه فرستاد، چون به بغداد رسید و آن مشاهد علما بدید، در آنجا توبه کرد و از دنیا اعراض نمود، القصه شبلی، روزی پیش نقیب بغداد رفت و گفت: یا سید! دانی که غرض مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این حدیث، چه بود که دست پدرت گرفت و بر خلق، عرضه کرد؟»! گفت: نه یا شیخ.
خط ۴۸: خط ۴۸:
=اساتید=
=اساتید=


شبلی در مجلس یکی از [[صوفیان]] به نام [[خیر نَسّاج]] (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس نسّاج وی را نزد [[جنید بغدادی]] (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد<ref>فخرالدین واعظ کاشفی، علی‌ بن حسین، رشحات عین‌الحیاه، ج۲، ص۴۵۰</ref>.شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴</ref>.جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به گدایی، حلالیت‌طلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد.شبلی پس از مدت‌ها شاگردی نزد جنید به مقامی‌رسید که جنید او را تاج صوفیان نامید<ref>عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵</ref>.[[روزبهان بقلی]]<ref>روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابی‌نصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰</ref>. [[ابوالحسین نوری|ابوالحسین نوری]] را نیز دیگر استاد او دانسته است.شوشتری<ref>قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>. او را شاگرد حلاج نیز دانسته و به نوشته زرین‌کوب <ref>زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲</ref>. شبلی با شطحیات خود بخشی از سخنان و آموزه‌های حلاج را نشر داده است.افزون بر آن شبلی خود به وحدت عقیده خویش با حلاج اشاره کرده و جنون خویش را مایه نجات خود و عقل حلاج را سبب هلاک او تلقی کرده است<ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۸۱</ref>.اما بنابر گزارشی دیگر<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۵۹۲</ref> شبلی حلاج را انکار کرد و او را مستوجب زجر خواند و گویا همین انکار بعد‌ها به شوریدگی شبلی افزود.
شبلی در مجلس یکی از [[صوفیان]] به نام [[خیر نَسّاج]] (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس نسّاج وی را نزد [[جنید بغدادی]] (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد<ref>فخرالدین واعظ کاشفی، علی‌ بن حسین، رشحات عین‌الحیاه، ج۲، ص۴۵۰</ref>.شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴</ref>.جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به گدایی، حلالیت‌طلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد. شبلی پس از مدت‌ها شاگردی نزد جنید به مقامی‌رسید که جنید او را تاج صوفیان نامید<ref>عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵</ref>.[[روزبهان بقلی]]<ref>روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابی‌نصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰</ref>. [[ابوالحسین نوری|ابوالحسین نوری]] را نیز دیگر استاد او دانسته است. شوشتری<ref>قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>. او را شاگرد حلاج نیز دانسته و به نوشته زرین‌کوب <ref>زرین‌کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲</ref>. شبلی با شطحیات خود بخشی از سخنان و آموزه‌های حلاج را نشر داده است. افزون بر آن شبلی خود به وحدت عقیده خویش با حلاج اشاره کرده و جنون خویش را مایه نجات خود و عقل حلاج را سبب هلاک او تلقی کرده است<ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۸۱</ref>.اما بنابر گزارشی دیگر<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۵۹۲</ref> شبلی حلاج را انکار کرد و او را مستوجب زجر خواند و گویا همین انکار بعد‌ها به شوریدگی شبلی افزود.


=شاگردان=
=شاگردان=
خط ۵۶: خط ۵۶:
=آثار=
=آثار=


از شبلی تألیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او در تذکره‌ها آمده است<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۳۸</ref>.[[عطار نیشابوری]] در منطق‌ الطیر <ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، منطق‌الطیر، ج۱، ص۵۴۲ـ۵۴۴</ref>.و الهی‌نامه<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهی‌نامه، ج۱، ص۸۸ـ۸۹</ref>برخی حکایات درباره شبلی را به نظم درآورده است.[[ابن‌عربی]] نیز در التجلیات الالهیه<ref>ابن‌عربی، محمد بن علی، التجلیات الالهیه، ج۱، ص۳۸۰ـ۳۸۱، همراه با تعلیقات ابن‌سودکین و کشف‌الغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات</ref> نوشته است که در دو مرتبه از مراتب تجلی با شبلی دیدار کرده است.وی در فتوحات مکیه نیز از شبلی حکایات و سخنانی نقل کرده است<ref>ابن‌عربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۲، ص۶۸۴</ref>.دیوان اشعار منسوب به وی را «کامل مصطفی الشیبی» در سال ۱۳۸۶ ه. ق، در بغداد، تصحیح و منتشر کرده است.
از شبلی تألیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او در تذکره‌ها آمده است<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۳۸</ref>.[[عطار نیشابوری]] در منطق‌ الطیر <ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، منطق‌الطیر، ج۱، ص۵۴۲ـ۵۴۴</ref>.و الهی‌نامه<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهی‌نامه، ج۱، ص۸۸ـ۸۹</ref>برخی حکایات درباره شبلی را به نظم درآورده است. [[ابن‌عربی]] نیز در التجلیات الالهیه<ref>ابن‌عربی، محمد بن علی، التجلیات الالهیه، ج۱، ص۳۸۰ـ۳۸۱، همراه با تعلیقات ابن‌سودکین و کشف‌الغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات</ref> نوشته است که در دو مرتبه از مراتب تجلی با شبلی دیدار کرده است. وی در فتوحات مکیه نیز از شبلی حکایات و سخنانی نقل کرده است<ref>ابن‌عربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۲، ص۶۸۴</ref>.دیوان اشعار منسوب به وی را «کامل مصطفی الشیبی» در سال ۱۳۸۶ ه. ق، در بغداد، تصحیح و منتشر کرده است.


=جایگاه شبلی در تاریخ عرفان=
=جایگاه شبلی در تاریخ عرفان=
خط ۷۹: خط ۷۹:


زیارتگاه ابوبکر شبلى‌، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر [[ابوحنیفه]] در محله اعظمیه، در سمت شرقی بغداد، واقع است.
زیارتگاه ابوبکر شبلى‌، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر [[ابوحنیفه]] در محله اعظمیه، در سمت شرقی بغداد، واقع است.
گفتنی است محمد سعید راوی، با بیان اینکه شبلی در قبرستان «باب حرب» در غرب دجله دفن شده، انتساب این زیارتگاه را به شبلی، نپذیرفته است<ref>راوی، سیدمحمد سعید، خیر الزاد، ص۳۸</ref>. اما به یقین ادعای وی، درست نیست، زیرا در منابع تاریخی، به دفن شدن یا وجود قبر وی در قبرستان خیزران که منطبق با قبرستان اعظمیه کنونی است، اشاره شده است<ref>هروی، علی بن ابی‌بکر، الاشارات الی معرفة الزیارات، ص۶۶</ref>.  
گفتنی است محمد سعید راوی، با بیان اینکه شبلی در قبرستان «باب حرب» در غرب دجله دفن شده، انتساب این زیارتگاه را به شبلی، نپذیرفته است<ref>راوی، سیدمحمد سعید، خیر الزاد، ص۳۸</ref>. اما به یقین ادعای وی، درست نیست، زیرا در منابع تاریخی، به دفن شدن یا وجود قبر وی در قبرستان خیزران که منطبق با قبرستان اعظمیه کنونی است، اشاره شده است<ref>هروی، علی بن ابی‌بکر، الاشارات الی معرفة الزیارات، ص۶۶</ref>.  


==مسجد زیارتگاه شبلی==
== مسجد زیارتگاه شبلی ==


مسجد حاوی زیارتگاه شبلی، در دوره [[سلطان عبدالحمید دوم]] [[عثمانی]]، به دست قاضی بغداد، حاج مصطفی چلبی‌زاده، بازسازی شده که در دو کتیبه عربی و ترکی (به ترتیب، مورخ ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ ه. ق) به این بازسازی، اشاره شده است، اما در بازسازی دیگری در سال ۱۹۶۲ م، کتیبه عربی از جای خود، برداشته شد<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، صص۵۰ - ۵۱</ref>.
مسجد حاوی زیارتگاه شبلی، در دوره [[سلطان عبدالحمید دوم]] [[عثمانی]]، به دست قاضی بغداد، حاج مصطفی چلبی‌زاده، بازسازی شده که در دو کتیبه عربی و ترکی (به ترتیب، مورخ ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ ه. ق) به این بازسازی، اشاره شده است، اما در بازسازی دیگری در سال ۱۹۶۲ م، کتیبه عربی از جای خود، برداشته شد<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، صص۵۰ - ۵۱</ref>.


==قبر غلام شبلی==
== قبر غلام شبلی ==


عبدالحمید عباده، به وجود قبر «سعید»، غلام شبلی، در مسجد زیارتگاه شبلی اشاره کرده است که در گوشه سمت راست قبر شبلی، واقع بوده است<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، ص۵۱</ref>.
عبدالحمید عباده، به وجود قبر «سعید»، غلام شبلی، در مسجد زیارتگاه شبلی اشاره کرده است که در گوشه سمت راست قبر شبلی، واقع بوده است<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، ص۵۱</ref>.
خط ۹۲: خط ۹۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده: تصوف]]
[[رده:تصوف]]
۴٬۹۳۳

ویرایش