پرش به محتوا

عبدالملک بن مروان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
تمیزکاری
جز (جایگزینی متن - 'ه‌ی' به 'ه')
جز (تمیزکاری)
خط ۳۹: خط ۳۹:
'''عبدالملک مروان''' یا '''عبدالملک بن مروان''' پنجمین [[خلیفه]] از [[خلفای اموی]] در [[دمشق]] بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوان‌های مهم شعر و کتب علمی از زبان‌های گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمین‌ها به سوی دربار دمشق روی آوردند.  
'''عبدالملک مروان''' یا '''عبدالملک بن مروان''' پنجمین [[خلیفه]] از [[خلفای اموی]] در [[دمشق]] بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوان‌های مهم شعر و کتب علمی از زبان‌های گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمین‌ها به سوی دربار دمشق روی آوردند.  


او اگر چه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با [[زهد]] و [[عبادت]] در نظر مردم جامعه موجّه جلوه می‌داد ولی به محض رسیدن به [[خلافت]] با همه ارزش‌های اخلاقی و [[اسلام]] خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت می‌کرد گفت: « هذا آخر العهد بک. » ( این آخرین دیدار من و توست.)
او اگر چه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با [[زهد]] و [[عبادت]] در نظر مردم جامعه موجّه جلوه می‌داد ولی به محض رسیدن به [[خلافت]] با همه ارزش‌های اخلاقی و [[اسلام]] خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت می‌کرد گفت: «هذا آخر العهد بک.» (این آخرین دیدار من و توست.)


پس از رسیدن به خلافت به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌خورد که [[شراب]] می‌نوشد و در خطبه‌ای تصریح کرد: « هر کس مرا به [[تقوا]] دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا می‌کنم.»
پس از رسیدن به خلافت به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌خورد که [[شراب]] می‌نوشد و در خطبه‌ای تصریح کرد: «هر کس مرا به [[تقوا]] دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا می‌کنم.»


از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از [[پیامبر]] برتر می‌دانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[امیرالمؤمنین علی (ع)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود.  
از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از [[پیامبر]] برتر می‌دانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[امیرالمؤمنین علی (ع)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود.  
خط ۴۷: خط ۴۷:
=عبدالملک بن مروان کیست=
=عبدالملک بن مروان کیست=


دوران خلافت عبدالملک بن مروان مدت بیست و یک سال طول کشید. مورخان از عبدالملک به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند یاد کرده‌اند. <ref> ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 4 ص 520)</ref>
دوران خلافت عبدالملک بن مروان مدت بیست و یک سال طول کشید. مورخان از عبدالملک به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند یاد کرده‌اند. <ref> ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه. ق، ج 4 ص 520)</ref>


مؤلف [[الفخرى|الفخری]] می‌‏گوید: «عبدالملک فردی خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، ادیب، باهوش، جبار، بسیار باهیبت، فوق العاده سیاستمدار، و دارای حسن تدبیر بود» <ref>ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122و 124</ref>  
مؤلف [[الفخرى|الفخری]] می‌‏گوید: «عبدالملک فردی خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، ادیب، باهوش، جبار، بسیار باهیبت، فوق العاده سیاستمدار، و دارای حسن تدبیر بود» <ref>ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122و 124</ref>  
[[هندشاه]] می‏‌نویسد: «او مردی بود عاقل و فاضل و فصیح و [[فقیه|فقیه]] و علم اخبار و دقایق اشعار، نیکو دانستی و صاحب رأی و تدبیر بود». <ref> تجارب السلف، تصحیح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهورى، 1357 ه.ش، ص 75</ref>
[[هندشاه]] می‏‌نویسد: «او مردی بود عاقل و فاضل و فصیح و [[فقیه|فقیه]] و علم اخبار و دقایق اشعار، نیکو دانستی و صاحب رأی و تدبیر بود». <ref> تجارب السلف، تصحیح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهورى، 1357 ه. ش، ص 75</ref>


او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای [[مدینه|مدینه]] به شمار می‏‌رفت. <ref> ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122-سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 216</ref> و به [[زهد]] و [[عبادت]] و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در [[مسجد]] با [[عبادت]] سپری می‏‌کرد به طوری که به او <big>حمامه المسجد</big> (کبوتر مسجد) می‏‌گفتند! گویند: پس از مرگ پدرش مروان هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد! و دیگر با تو کاری ندارم»!. <ref>هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>
او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای [[مدینه|مدینه]] به شمار می‏‌رفت. <ref> ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122-سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 216</ref> و به [[زهد]] و [[عبادت]] و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در [[مسجد]] با [[عبادت]] سپری می‏‌کرد به طوری که به او <big>حمامه المسجد</big> (کبوتر مسجد) می‏‌گفتند! گویند: پس از مرگ پدرش مروان هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد! و دیگر با تو کاری ندارم» !. <ref>هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>


او براستی از [[قرآن]] جدا شد و در اثر غرور قدرت، چنان دستخوش [[مسخ]] شخصیت گردید که مورخان از کارنامه سیاه حکومت او به تلخی یاد می‌کنند. [[جلال‌الدین سیوطی|سیوطی]] و [[ابن اثیر|ابن اثیر]] می‏‌نویسند: در طی [[تاریخ اسلام|تاریخ اسلام]] عبدالملک نخستین کسی بود که غدر و خیانت ورزید ([[عمرو بن سعید بن العاص|عمرو بن سعید بن العاص]] را پس از امان دادن کشت) و نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور [[خلیفه|خلیفه]] منع کرد و نخستین کسی بود که از [[امر به معروف]] جلوگیری کرد. <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 217؛ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122؛ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغه و الادب، تحقیق: نعیم زر زور (و) تغارید بیضون، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1985 م، ج 2، ص 192؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76؛ جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1336 ه.ق، ج 4، ص 100</ref>
او براستی از [[قرآن]] جدا شد و در اثر غرور قدرت، چنان دستخوش [[مسخ]] شخصیت گردید که مورخان از کارنامه سیاه حکومت او به تلخی یاد می‌کنند. [[جلال‌الدین سیوطی|سیوطی]] و [[ابن اثیر|ابن اثیر]] می‏‌نویسند: در طی [[تاریخ اسلام|تاریخ اسلام]] عبدالملک نخستین کسی بود که غدر و خیانت ورزید ([[عمرو بن سعید بن العاص|عمرو بن سعید بن العاص]] را پس از امان دادن کشت) و نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور [[خلیفه|خلیفه]] منع کرد و نخستین کسی بود که از [[امر به معروف]] جلوگیری کرد. <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122؛ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغه و الادب، تحقیق: نعیم زر زور (و) تغارید بیضون، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1985 م، ج 2، ص 192؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76؛ جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1336 ه. ق، ج 4، ص 100</ref>


او دو سال پس از شکست دادن [[عبدلله بن زبیر|عبدلله بن زبیر]] در [[مکه]] (در سال 75 هجری) در جریان سفر [[حج]] وارد مدینه شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده ([[عثمان]])، نه همچون خلیفه آسان گیر ([[معاویه|معاویه]]) و نه مانند خلیفه سست خرد ([[یزید|یزید]]) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی‌کنم، شما از ما کارهای [[مهاجران]] را می‏‌خواهید، اما، مانند آنان رفتار نمی‏‌کنید (ما را به پرهیزگاری می‏‌خوانید و خود به آن عمل نمی‏ کنید) به خدا [[سوگند]] از این پس هر کس مرا به [[تقوا]] امر کند، گردن او را خواهم زد! <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 218؛ ابن اثیر، همان کتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از این کارها را معاویه نیز قبلاً کرده بود.</ref>
او دو سال پس از شکست دادن [[عبدلله بن زبیر|عبدلله بن زبیر]] در [[مکه]] (در سال 75 هجری) در جریان سفر [[حج]] وارد مدینه شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده ([[عثمان]])، نه همچون خلیفه آسان گیر ([[معاویه|معاویه]]) و نه مانند خلیفه سست خرد ([[یزید|یزید]]) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی‌کنم، شما از ما کارهای [[مهاجران]] را می‏‌خواهید، اما، مانند آنان رفتار نمی‏‌کنید (ما را به پرهیزگاری می‏‌خوانید و خود به آن عمل نمی‏ کنید) به خدا [[سوگند]] از این پس هر کس مرا به [[تقوا]] امر کند، گردن او را خواهم زد! <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 218؛ ابن اثیر، همان کتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از این کارها را معاویه نیز قبلاً کرده بود.</ref>


جمله اخیر را برای آن گفت که خطیبان و [[ائمه جمعه]]، هنگام خواندن خطبه جمعه، گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز می‏‌کردند <ref>دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،گ 1365 ه.ش، ص 98</ref> پیدا است وقتی کسی که خود را خلیفه پیامبر قلمداد می‌کرد، در شهر پیامبر و کنار مدفن او چنین سخنانی بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالت‌های دور افتاده چگونه خواهد بود.
جمله اخیر را برای آن گفت که خطیبان و [[ائمه جمعه]]، هنگام خواندن خطبه جمعه، گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز می‏‌کردند <ref>دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، گ 1365 ه. ش، ص 98</ref> پیدا است وقتی کسی که خود را خلیفه پیامبر قلمداد می‌کرد، در شهر پیامبر و کنار مدفن او چنین سخنانی بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالت‌های دور افتاده چگونه خواهد بود.


عبدالملک در مدت حکومت طولانی خود، آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگری خو گرفت که نور [[ایمان|ایمان]] در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی خود به این امر اعتراف کرد و به [[سعید بن مسیّب|سعید بن مسیّب]] چنین گفت: «چنان شده‏ ام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمی‌شوم، و اگر کار بدی از من سر زند، ناراحت نمی‏ گردم»! سعید بن مسیب گفت: [[مرگ]] دل در تو کامل شده است! <ref>ابن طقطقا،الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثیر، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>
عبدالملک در مدت حکومت طولانی خود، آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگری خو گرفت که نور [[ایمان|ایمان]] در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی خود به این امر اعتراف کرد و به [[سعید بن مسیّب|سعید بن مسیّب]] چنین گفت: «چنان شده‏ ام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمی‌شوم، و اگر کار بدی از من سر زند، ناراحت نمی‏ گردم»! سعید بن مسیب گفت: [[مرگ]] دل در تو کامل شده است! <ref>ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثیر، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>


عبدالملک غالبا با زنی به نام <big>ام الدردا</big> گفتگو می‌‏کرد. روزی ام الدردا به وی گفت: «ای امیر المؤمنین! شنیده‏ ام پس از عبادت و [[تهجد]]، [[شراب]] نوشیده ‏ای»؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیده ‏ام»!! <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص، 216</ref>
عبدالملک غالبا با زنی به نام <big>ام الدردا</big> گفتگو می‌‏کرد. روزی ام الدردا به وی گفت: «ای امیر المؤمنین! شنیده‏ ام پس از عبادت و [[تهجد]]، [[شراب]] نوشیده ‏ای» ؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیده ‏ام» !! <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص، 216</ref>


او که روزی از لشکر کشی یزید به مکه (جهت سرکوبی [[عبدالله بن زبیر|عبدالله بن زبیر]]) به خدا پناه می‌‏برد و ابراز نفرت می‏‌کرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکی چون [[حجاج]] را مأمور این کار کرد و او [[مسجد الحرام]] و [[کعبه]] را (که پسر [[زبیر|زبیر]] در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد! <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 217؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref> نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف کشور اسلامی، به پیروی از او، حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدری با مردم رفتار می‏‌کردند.
او که روزی از لشکر کشی یزید به مکه (جهت سرکوبی [[عبدالله بن زبیر|عبدالله بن زبیر]]) به خدا پناه می‌‏برد و ابراز نفرت می‏‌کرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکی چون [[حجاج]] را مأمور این کار کرد و او [[مسجد الحرام]] و [[کعبه]] را (که پسر [[زبیر|زبیر]] در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد! <ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref> نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف کشور اسلامی، به پیروی از او، حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدری با مردم رفتار می‏‌کردند.


[[مسعودى|مسعودی]] می‏‌نویسد: «عبدالملک فردی خونریز بود. عمال او ماند «حجاج» حاکم [[عراق]]، [[مهلب]] حاکم [[خراسان]]، و [[هشام بن اسماعیل|هشام بن اسماعیل]] حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفاک و بی رحم بودند». <ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91</ref> هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آن چنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتی ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید. <ref> ابن واضح، تاریخ یعقوبى، تعلیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، 1384 ه.ق، ج 3، ص 27 و 29؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 220</ref> بدتر از همه آنان حجاج بود که جنایات او در [[تارخ اسلام]] مشهوراست. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استانداری [[حجاز]] (مکه و مدینه و [[طائف]]) منصوب کرد. <ref>ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه.ق، ج 2، ص 31</ref>
[[مسعودى|مسعودی]] می‏‌نویسد: «عبدالملک فردی خونریز بود. عمال او ماند «حجاج» حاکم [[عراق]]، [[مهلب]] حاکم [[خراسان]]، و [[هشام بن اسماعیل|هشام بن اسماعیل]] حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفاک و بی رحم بودند». <ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91</ref> هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آن چنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتی ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید. <ref> ابن واضح، تاریخ یعقوبى، تعلیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، 1384 ه. ق، ج 3، ص 27 و 29؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 220</ref> بدتر از همه آنان حجاج بود که جنایات او در [[تارخ اسلام]] مشهوراست. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استانداری [[حجاز]] (مکه و مدینه و [[طائف]]) منصوب کرد. <ref>ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه. ق، ج 2، ص 31</ref>


=سرکوبی مخالفان در شام=
=سرکوبی مخالفان در شام=
۴٬۹۳۳

ویرایش