۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''علم غیب''' گونهای آگاهی است که در حالت طبیعی برای انسان دستیافتنی نیست و خداوند برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. بنابر آموزههای شیعی آگاهی از غیب مخصوص خداوند است؛ ولی او بنابر مصالحی برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. با این حال برخی علوم غیبی مانند علم به ذات خداوند مخصوص خود اوست و کسی را توان رسیدن به آن نیست. بر اساس آموزههای دینی پیامبران ( یا دستکم برخی از آنها) از جمله [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر اسلام(ص)]]، [[ائمه|امامان]] شیعه و برخی از انسانهای صالح از علم غیب برخوردارند. مقدار و گستره این علم در افراد مختلف متفاوت است و بیشترین میزان آن مخصوص پیامبر اکرم (ص) و جانشینان اوست. | '''علم غیب''' گونهای آگاهی است که در حالت طبیعی برای انسان دستیافتنی نیست و خداوند برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. بنابر آموزههای شیعی آگاهی از غیب مخصوص خداوند است؛ ولی او بنابر مصالحی برخی انسانها را از آن بهرهمند میکند. با این حال برخی علوم غیبی مانند علم به ذات خداوند مخصوص خود اوست و کسی را توان رسیدن به آن نیست. بر اساس آموزههای دینی پیامبران (یا دستکم برخی از آنها) از جمله [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر اسلام(ص)]]، [[ائمه|امامان]] شیعه و برخی از انسانهای صالح از علم غیب برخوردارند. مقدار و گستره این علم در افراد مختلف متفاوت است و بیشترین میزان آن مخصوص پیامبر اکرم (ص) و جانشینان اوست. | ||
درباره علم غیب امامان دو نظر عمده حداقلی و حداکثری در بین متکلمان شیعه رواج داشته است. علمای متأخر شیعه بیشتر به علم غیب غیر محدود امامان معتقدند. | درباره علم غیب امامان دو نظر عمده حداقلی و حداکثری در بین متکلمان شیعه رواج داشته است. علمای متأخر شیعه بیشتر به علم غیب غیر محدود امامان معتقدند. | ||
==تعریف غیب== | == تعریف غیب == | ||
اجمالاً روشن است که غیب یک معنای کاملا نسبی است، یعنی هرچیزی نسبت بهکسی میتواند غایب باشد و نسبت به دیگری حاضر. وقتی در این مباحث صحبت از علم غیب میکنیم، منظورمان از غیب آن مجموعهای از عالم میباشد که از ادراک عموم مردم مخفی است؛ یعنی در زندگی متعارف و عادی انسانها، مجموعهای از اطلاعات وجود دارد که بین همه مشترک است و بهوسیله ابزارهای ظاهری (حواس پنجگانه) و تفکر بهدست میآید. ادراک ماورای این مسائل را معمولاً به ادراکات غیبی تعبیر میکنند (البته معمولاً به اینشرط که از طریق نوعی حس باطن به دست آید، ونه با تفکر و تیزهوشی). لذا غیب مرز مشخص و دقیقی در این بحث ندارد. حتی برخی از انسانهای عادی گاهی خوابهای صادقه میبینند و حرفهای خاصی میزنند و مقداری علومشان با علوم دیگران متفاوت است و بعضیها ضعیفتر هستند و از همین مقدار علم هم محرومند؛ ولی اگر کسی دارای دریافتی، ماورای دریافتهای عمومی باشد، میگویند فلانی علم غیب دارد و این حداقل معنای «علم غیب» است و اختصاصی هم به ائمه علیهمالسلام و اولیاءالهی ندارد، حتی اختصاص به انسانهای خوب هم نداشته و چهبسا در بعضی از انسانهای بد هم وجود دارد. | اجمالاً روشن است که غیب یک معنای کاملا نسبی است، یعنی هرچیزی نسبت بهکسی میتواند غایب باشد و نسبت به دیگری حاضر. وقتی در این مباحث صحبت از علم غیب میکنیم، منظورمان از غیب آن مجموعهای از عالم میباشد که از ادراک عموم مردم مخفی است؛ یعنی در زندگی متعارف و عادی انسانها، مجموعهای از اطلاعات وجود دارد که بین همه مشترک است و بهوسیله ابزارهای ظاهری (حواس پنجگانه) و تفکر بهدست میآید. ادراک ماورای این مسائل را معمولاً به ادراکات غیبی تعبیر میکنند (البته معمولاً به اینشرط که از طریق نوعی حس باطن به دست آید، ونه با تفکر و تیزهوشی). لذا غیب مرز مشخص و دقیقی در این بحث ندارد. حتی برخی از انسانهای عادی گاهی خوابهای صادقه میبینند و حرفهای خاصی میزنند و مقداری علومشان با علوم دیگران متفاوت است و بعضیها ضعیفتر هستند و از همین مقدار علم هم محرومند؛ ولی اگر کسی دارای دریافتی، ماورای دریافتهای عمومی باشد، میگویند فلانی علم غیب دارد و این حداقل معنای «علم غیب» است و اختصاصی هم به ائمه علیهمالسلام و اولیاءالهی ندارد، حتی اختصاص به انسانهای خوب هم نداشته و چهبسا در بعضی از انسانهای بد هم وجود دارد. | ||
==مروری بر تاریخ عقاید شیعی در باب علم غیب== | == مروری بر تاریخ عقاید شیعی در باب علم غیب == | ||
ما در تاریخ این بحث چند دوره را پشت سر گذاشتهایم: | ما در تاریخ این بحث چند دوره را پشت سر گذاشتهایم: | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
دورۀ سوّم از قرن هفتم تا به امروز است که آرام آرام تفکر جدیدی حاکم شده است. | دورۀ سوّم از قرن هفتم تا به امروز است که آرام آرام تفکر جدیدی حاکم شده است. | ||
===باور اصحاب ائمه(ع) نسبت به علم غیب داشتن ایشان=== | === باور اصحاب ائمه(ع) نسبت به علم غیب داشتن ایشان === | ||
از دوره اول (دوره اصحاب ائمه) گزارشهای دقیقی به تفصیل نداریم، چون بزرگان آن عصر عموماً یا دارای تالیف نیستند یا تألیفاتشان بهدست ما نرسیده است که انسان بتواند افکارشان را رصد کند. به عنوان مثال هیچ اطلاعی نداریم نظر جناب ابوذر راجع به علم غیب امام چگونه بوده است. | از دوره اول (دوره اصحاب ائمه) گزارشهای دقیقی به تفصیل نداریم، چون بزرگان آن عصر عموماً یا دارای تالیف نیستند یا تألیفاتشان بهدست ما نرسیده است که انسان بتواند افکارشان را رصد کند. به عنوان مثال هیچ اطلاعی نداریم نظر جناب ابوذر راجع به علم غیب امام چگونه بوده است. | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
درست است که فضای مکه و مدینه سابقه انبیایی داشته است و آداب حنیفی و ابراهیمی در آن رایج بوده و یهود و نصاری هم بودهاند، ولی با همه اینها معاصرین نزول قرآن، تقریبا مردمانی خالی از هر علم و دانشی بودهاند و طبیعتا مطالبی که سطحش عالی بوده، در بین آنها نفوذی نداشته است. البته هرچه جلوتر میرویم عقول رشد کرده، سطح معرفتی بالا رفته، و درصد کسانیکه به مراتبی از علم غیب معتقد بودهاند بیشتر و منکرین کمتر شدهاند. | درست است که فضای مکه و مدینه سابقه انبیایی داشته است و آداب حنیفی و ابراهیمی در آن رایج بوده و یهود و نصاری هم بودهاند، ولی با همه اینها معاصرین نزول قرآن، تقریبا مردمانی خالی از هر علم و دانشی بودهاند و طبیعتا مطالبی که سطحش عالی بوده، در بین آنها نفوذی نداشته است. البته هرچه جلوتر میرویم عقول رشد کرده، سطح معرفتی بالا رفته، و درصد کسانیکه به مراتبی از علم غیب معتقد بودهاند بیشتر و منکرین کمتر شدهاند. | ||
==سطح نگاه به ائمه علیهم السلام در عصر خودشان== | == سطح نگاه به ائمه علیهم السلام در عصر خودشان == | ||
در ایندوره چند سطح نگاه به ائمه وجود داشته است: | در ایندوره چند سطح نگاه به ائمه وجود داشته است: | ||
===سطح پایین=== | === سطح پایین === | ||
در سطح پائین و ابتدائی، افرادی را میبینیم که منکر علم غیب ائمه هستند و به تعبیر خودشان ائمه را علمایابرار میدانند و حتّی بعضاً علم امام را اکتسابی دانسته و میگویند هرچه میدانند در آموزشهای ظاهری از امام قبلی فراگرفتهاند و امام قبلی هم در آموزشهای ظاهری از رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم یاد گرفتهاند. | در سطح پائین و ابتدائی، افرادی را میبینیم که منکر علم غیب ائمه هستند و به تعبیر خودشان ائمه را علمایابرار میدانند و حتّی بعضاً علم امام را اکتسابی دانسته و میگویند هرچه میدانند در آموزشهای ظاهری از امام قبلی فراگرفتهاند و امام قبلی هم در آموزشهای ظاهری از رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم یاد گرفتهاند. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
بههرحال چنین تصوری در بین برخی از شیعیان بوده است و متاسفانه هنوز هستند کسانیکه علوم ائمه را صرفا اکتسابی و تحصیلی و از طریق امامان قبلی میدانند، و اگر جایی اخباری از غیب باشد فکر میکنند به وحی الهی و فرود جبرائیل بر رسول خدا برمیگردد که خاطرهاش سینهبهسینه برای امامان بعدی نقل شده است. | بههرحال چنین تصوری در بین برخی از شیعیان بوده است و متاسفانه هنوز هستند کسانیکه علوم ائمه را صرفا اکتسابی و تحصیلی و از طریق امامان قبلی میدانند، و اگر جایی اخباری از غیب باشد فکر میکنند به وحی الهی و فرود جبرائیل بر رسول خدا برمیگردد که خاطرهاش سینهبهسینه برای امامان بعدی نقل شده است. | ||
===سطح متوسط=== | === سطح متوسط === | ||
در سطح دوّم، نگاه دیگری میان اصحاب بوده است، میگفتند ائمه علیهمالسلام علوم غیر اکتسابی هم دارند و برخی علوم از قلب خودشان تراوش میکند ولی اینها محدود است، گهگاهی فرشتهای نازل میشود و دانشی را به حضرت عطا میکند، یا یکنوع الهاماتی شبیه وحی انبیاء برای ائمه هم وجود دارد، ولی این موارد محدود است و امام علیهالسلام به همه چیز احاطه ندارند. (این همان نگاهی است که چند قرنی میان متکلمان شیعه رایج بود). | در سطح دوّم، نگاه دیگری میان اصحاب بوده است، میگفتند ائمه علیهمالسلام علوم غیر اکتسابی هم دارند و برخی علوم از قلب خودشان تراوش میکند ولی اینها محدود است، گهگاهی فرشتهای نازل میشود و دانشی را به حضرت عطا میکند، یا یکنوع الهاماتی شبیه وحی انبیاء برای ائمه هم وجود دارد، ولی این موارد محدود است و امام علیهالسلام به همه چیز احاطه ندارند. (این همان نگاهی است که چند قرنی میان متکلمان شیعه رایج بود). | ||
===سطح عالی=== | === سطح عالی === | ||
در سطح عالیتر نگاه دیگری در همان دوره در جهان اسلام وجود دارد که میگفتند امام به همه چیز آگاه است، تمام علوم در نزد حضرت حاضر میباشد و هیچ جهلی برای امام متصوّر نیست. این گروه از افراد، همان کسانی هستند که از ائمه علیهمالسلام روایت میکردند : إنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة[۱]. | در سطح عالیتر نگاه دیگری در همان دوره در جهان اسلام وجود دارد که میگفتند امام به همه چیز آگاه است، تمام علوم در نزد حضرت حاضر میباشد و هیچ جهلی برای امام متصوّر نیست. این گروه از افراد، همان کسانی هستند که از ائمه علیهمالسلام روایت میکردند: إنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة[۱]. | ||
این گروه از افراد معمولا در آن دوره متهم به غلو بودند و طبیعی است، چون وقتی سطح عامه پایین باشد و یک میزان خاص و محدودی از علم امام را در ذهنشان تصور کنند، این سطح سوّم و نگاه سوّم متهم به زیادهروی و افراط و غلو خواهند شد، در نتیجه تصور حاکم در جامعه شیعه آنها را غالی و افراطی تصور میکردند. | این گروه از افراد معمولا در آن دوره متهم به غلو بودند و طبیعی است، چون وقتی سطح عامه پایین باشد و یک میزان خاص و محدودی از علم امام را در ذهنشان تصور کنند، این سطح سوّم و نگاه سوّم متهم به زیادهروی و افراط و غلو خواهند شد، در نتیجه تصور حاکم در جامعه شیعه آنها را غالی و افراطی تصور میکردند. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
همواره درتاریخ آنهایی که بیشتر میفهمیدهاند و مطالب پیچیدهتر بیان میکردهاند، در فضاهای دینی به غلو و زیادهروی و انحراف متهم بودهاند و این سیر پیوسته ادامه داشته و تکرار میشده و تنها مصادیقش فرق میکرده است. | همواره درتاریخ آنهایی که بیشتر میفهمیدهاند و مطالب پیچیدهتر بیان میکردهاند، در فضاهای دینی به غلو و زیادهروی و انحراف متهم بودهاند و این سیر پیوسته ادامه داشته و تکرار میشده و تنها مصادیقش فرق میکرده است. | ||
در | در برههای، حتی برخی از مسائل ابتدایی را غلو میپنداشتند که به مرور زمان عادی میشد و باز بالاتر از آنها را غلو میشمردند و باز آنها هم عادی میشد. عقایدی که امروزه ما داریم و در میان شیعیان کاملاً عادی و مرسوم است، عقایدی است که در دوران اولیه به اسم غلو خوانده میشد و اگر ما نیز در آن دوره بودیم جزء غلات محسوب میشدیم! | ||
بههرحال در دوره اصحاب ائمه گرایش های مختلفی را میبینیم، شواهد این گرایشها، روایاتی است که وجود دارد. البته بحثهای کلامی و رجالی در جای خودش باید مطرح شود تا از صحت و سقم این روایات و انتسابشان به ائمه علیهمالسلام مطمئن شویم، ولی ما نمیخواهیم چیزی را به ائمه نسبت دهیم، بلکه میخواهیم عقائد رواة را بررسی کنیم و بر فرض روایات غلط یا جعلی باشد، باز هم نشاندهنده آنست که چنین تفکری بین اصحاب وجود داشته و راوی به آن اعتقاد داشته است. (گرچه خواهیم گفت که از نظر رجالی حق اینست که همین عقیده سوّم صادق و روایات آن صحیح و متواتر بوده و رواة آن هم افرادی درست و ثقه بودهاند؛ هرچند برخی چون جابربنیزید و مفضلبنعمر و محمدبنسنان و امثال اینها در آن دوره متهم به غلو و انحراف بودهاند.) | بههرحال در دوره اصحاب ائمه گرایش های مختلفی را میبینیم، شواهد این گرایشها، روایاتی است که وجود دارد. البته بحثهای کلامی و رجالی در جای خودش باید مطرح شود تا از صحت و سقم این روایات و انتسابشان به ائمه علیهمالسلام مطمئن شویم، ولی ما نمیخواهیم چیزی را به ائمه نسبت دهیم، بلکه میخواهیم عقائد رواة را بررسی کنیم و بر فرض روایات غلط یا جعلی باشد، باز هم نشاندهنده آنست که چنین تفکری بین اصحاب وجود داشته و راوی به آن اعتقاد داشته است. (گرچه خواهیم گفت که از نظر رجالی حق اینست که همین عقیده سوّم صادق و روایات آن صحیح و متواتر بوده و رواة آن هم افرادی درست و ثقه بودهاند؛ هرچند برخی چون جابربنیزید و مفضلبنعمر و محمدبنسنان و امثال اینها در آن دوره متهم به غلو و انحراف بودهاند.) | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
سیدبنطاووس اهل فلسفه و کلام و این حرفها نبودند ولی حالات روحی خیلی خوبی داشتند. به عنوان مثال در مقدمه فلاحالسائل میفرماید: من لذّت سخن گفتن مشافهةً با خداوند را چشیدهام «و لقد وجدت من السعادة و الإقبال بهدایته جل جلاله و ما عرفنی من ملاطفته و مکاشفته و لذة مشافهته المنزهة عن کل ما لا یلیق بکمال ربوبیته ما لا أقدر على وصفه بمقال.»[۷] کسی که خودش چنین حقیقتی را چشیده، هرگز نمیتواند آن را دربارۀ ائمه علیهمالسلام انکار کند و طبیعی است که برای ائمه هم چنین خصوصیاتی قائل باشد. سیدبنطاووس در زمان خودش نقیبالاشراف و بزرگ حله بوده و حرفشان نفوذ داشته و کسی نمیتوانست بگوید سیدبنطاووس دروغ میگوید. | سیدبنطاووس اهل فلسفه و کلام و این حرفها نبودند ولی حالات روحی خیلی خوبی داشتند. به عنوان مثال در مقدمه فلاحالسائل میفرماید: من لذّت سخن گفتن مشافهةً با خداوند را چشیدهام «و لقد وجدت من السعادة و الإقبال بهدایته جل جلاله و ما عرفنی من ملاطفته و مکاشفته و لذة مشافهته المنزهة عن کل ما لا یلیق بکمال ربوبیته ما لا أقدر على وصفه بمقال.»[۷] کسی که خودش چنین حقیقتی را چشیده، هرگز نمیتواند آن را دربارۀ ائمه علیهمالسلام انکار کند و طبیعی است که برای ائمه هم چنین خصوصیاتی قائل باشد. سیدبنطاووس در زمان خودش نقیبالاشراف و بزرگ حله بوده و حرفشان نفوذ داشته و کسی نمیتوانست بگوید سیدبنطاووس دروغ میگوید. | ||
شخصیت دومی که خیلی | شخصیت دومی که خیلی تاثیرگذار بوده، مرحوم خواجهنصیرالدینطوسی است. تاثیر ایشان، هم در فضای درون شیعی است و هم برون شیعی؛ چون خواجهنصیر بزرگ علمای شیعه بودند و تجریدالاعتقاد ایشان در علم کلام، سند رسمی عقاید شیعه در جهان اسلام شد. | ||
خواجهنصیر شخصیتی کاملا عرفانی مسلک و در مسائل عرفانی خیلی باحرارت است. با جدّیّت به وحدت وجود و فناء و مراتب عرفانی در اوصافالاشراف و آغاز و انجام نامههایش به صدرالدینقونوی معترف است. چنین کسی با چنین تاثری از فضای عرفانی وقتی بزرگ علمای شیعه و وزیر دربار باشد، طبیعتا تفکراتش در جهان شیعه خودبهخود منتشر میشود. | خواجهنصیر شخصیتی کاملا عرفانی مسلک و در مسائل عرفانی خیلی باحرارت است. با جدّیّت به وحدت وجود و فناء و مراتب عرفانی در اوصافالاشراف و آغاز و انجام نامههایش به صدرالدینقونوی معترف است. چنین کسی با چنین تاثری از فضای عرفانی وقتی بزرگ علمای شیعه و وزیر دربار باشد، طبیعتا تفکراتش در جهان شیعه خودبهخود منتشر میشود. | ||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۵: | ||
آیاتی نظیر: | آیاتی نظیر: | ||
تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ.[۱۰] | تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ. [۱۰] | ||
وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُم.[۱۱] | وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُم.[۱۱] | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۳: | ||
سیره هم سراسر همین مسأله را نشان میدهد که حضرت برخی از مسائل را نمیدانستهاند و به تدریج معلوم میشده است. سیره اهلبیت علیهمالسلام نیز همینطور بوده است. | سیره هم سراسر همین مسأله را نشان میدهد که حضرت برخی از مسائل را نمیدانستهاند و به تدریج معلوم میشده است. سیره اهلبیت علیهمالسلام نیز همینطور بوده است. | ||
روایات هم یکصدا از تعلیم حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم توسّط جبرائیل صحبت میکند و بهصراحت میفرماید که ائمّه علیهمالسلام علمشان افزوده میشود و مرحوممجلسی در جلد بیستوشش بحارالانوار بابی دارند با این عنوان: | روایات هم یکصدا از تعلیم حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم توسّط جبرائیل صحبت میکند و بهصراحت میفرماید که ائمّه علیهمالسلام علمشان افزوده میشود و مرحوممجلسی در جلد بیستوشش بحارالانوار بابی دارند با این عنوان: «باب أنهم (ع) یزادون و لو لا ذلک لنفد ما عندهم و إن أرواحهم تعرج إلى السماء فی لیلة الجمعة» و در آن قریب به چهلحدیث ذکر میکنند. | ||
صاحبان این نگاه افراطی میگویند رسولخدا و ائمه علیهمالصلوةوالسلام همه چیز را میدانستند و تنها فرقشان با خدا این است که خدا استقلالاً میداند و ایشان به شکل غیراستقلالی و به تعلیم الهی. | صاحبان این نگاه افراطی میگویند رسولخدا و ائمه علیهمالصلوةوالسلام همه چیز را میدانستند و تنها فرقشان با خدا این است که خدا استقلالاً میداند و ایشان به شکل غیراستقلالی و به تعلیم الهی. | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۷۳: | ||
توضیح اینکه بعضی از آیات نفی غیب از حضرت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را میتوان حمل بر نفی علم استقلالی نمود. مثل این آیه: | توضیح اینکه بعضی از آیات نفی غیب از حضرت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را میتوان حمل بر نفی علم استقلالی نمود. مثل این آیه: | ||
لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَک.[۱۲] | لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَک. [۱۲] | ||
ممکن است بگوئیم مراد اینست که من علم غیب را بالذات و بالاستقلال نمیدانم، ولی به تعلیم الهی همه غیب در نزد من حاضر است. ولی برخی از آیات قرآن این توجیه را نمیپذیرد. خداوند در سورۀ اعراف میفرماید: | ممکن است بگوئیم مراد اینست که من علم غیب را بالذات و بالاستقلال نمیدانم، ولی به تعلیم الهی همه غیب در نزد من حاضر است. ولی برخی از آیات قرآن این توجیه را نمیپذیرد. خداوند در سورۀ اعراف میفرماید: | ||
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ.[۱۳] | قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ. [۱۳] | ||
میفرماید: «بگو من مالک نفع و ضرری برای خود نیستم و اگر غیب را میدانستم خیر بیشتری به دست آورده بودم و بدی و ضرری به من نمیرسید». | میفرماید: «بگو من مالک نفع و ضرری برای خود نیستم و اگر غیب را میدانستم خیر بیشتری به دست آورده بودم و بدی و ضرری به من نمیرسید». | ||
خط ۱۹۹: | خط ۱۹۹: | ||
۱. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج۱، ص۲۴۰. | ۱. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج۱، ص۲۴۰. | ||
۲. کَشّی، محمدبنعمربن | ۲. کَشّی، محمدبنعمربن عبدالعزیز، رجال الکشی - اختیار معرفة الرجال (مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی)، ج۲، ص: ۵۶۴. | ||
۳. برای ملاحظه برخی از دیدگاههای اصحاب ائمّۀ علیهمالسلام و خصوصا نظر بغدادیین به قمیین ر.ک به: کاظمی تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجه حجیّة الاجماع، ص۱۹۸ – ۲۰۱ و ص ۲۰۳ – ۲۰۷ و ص ۲۲۳. | ۳. برای ملاحظه برخی از دیدگاههای اصحاب ائمّۀ علیهمالسلام و خصوصا نظر بغدادیین به قمیین ر. ک به: کاظمی تستری، اسدالله، کشف القناع عن وجه حجیّة الاجماع، ص۱۹۸ – ۲۰۱ و ص ۲۰۳ – ۲۰۷ و ص ۲۲۳. | ||
۴. نمونه این جهت را در مقدمه جناب استاد شیخ محمدرضا جعفری بر مجموعه آثار شیخ مفید دید (مفید، محمدبنمحمد، سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، مقدمّه، ص۲۹۸ – ۳۰۴. | ۴. نمونه این جهت را در مقدمه جناب استاد شیخ محمدرضا جعفری بر مجموعه آثار شیخ مفید دید (مفید، محمدبنمحمد، سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، مقدمّه، ص۲۹۸ – ۳۰۴. | ||
خط ۲۱۱: | خط ۲۱۱: | ||
۷. سیدبنطاووس، فلاح السائل، ص۶. | ۷. سیدبنطاووس، فلاح السائل، ص۶. | ||
۸. سید بن طاووس مینویسد: «ومن ذلک عن الغزالی فی رسالة العلم اللدنی قال ما هذا لفظه وقال أمیر المؤمنین (سلاماللهعلیه) أن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) أدخل لسانه فی فمی فانفتح فی قلبی ألف باب من العلم وفتح لی کل باب ألف باب وقال أیضا لو ثنیت لی الوسادة وجلست علیها لحکمت بین أهل التوراة بتوراتهم وأهل الإنجیل بإنجیلهم وأهل الفرقان بفرقانهم وهذه المرتبة لا تنال بمجرد التعلم بل یتمکن المرء فی هذه المرتبة بقوة العلم اللدنی» . الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۱۳۶. | ۸. سید بن طاووس مینویسد: «ومن ذلک عن الغزالی فی رسالة العلم اللدنی قال ما هذا لفظه وقال أمیر المؤمنین (سلاماللهعلیه) أن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) أدخل لسانه فی فمی فانفتح فی قلبی ألف باب من العلم وفتح لی کل باب ألف باب وقال أیضا لو ثنیت لی الوسادة وجلست علیها لحکمت بین أهل التوراة بتوراتهم وأهل الإنجیل بإنجیلهم وأهل الفرقان بفرقانهم وهذه المرتبة لا تنال بمجرد التعلم بل یتمکن المرء فی هذه المرتبة بقوة العلم اللدنی». الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۱۳۶. | ||
۹. علامه حلی، أجوبة المسائل المهنائیة، ص: ۱۴۱ و ۱۴۲؛ «ما یقول سیدنا فی قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیٰامَةِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ . | ۹. علامه حلی، أجوبة المسائل المهنائیة، ص: ۱۴۱ و ۱۴۲؛ «ما یقول سیدنا فی قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیٰامَةِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمٰا أَشْرَکَ آبٰاؤُنٰا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّٰا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنٰا بِمٰا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ. | ||
فقد جاء فی التفسیر أن اللّه سبحانه أخرج ذریة آدم من صلبه کالذر و أخذ علیهم العهد و المیثاق بما یجب علیهم من المعارف ثم أعادهم الى صلبه علیه السلام، حتى قال بعض المتصوفة أن لذة ذلک الخطاب فی أذنی الان ... | فقد جاء فی التفسیر أن اللّه سبحانه أخرج ذریة آدم من صلبه کالذر و أخذ علیهم العهد و المیثاق بما یجب علیهم من المعارف ثم أعادهم الى صلبه علیه السلام، حتى قال بعض المتصوفة أن لذة ذلک الخطاب فی أذنی الان ... | ||
الجواب: ما ذکر المولى السید فی تأویل أخذ الذریة من صلب آدم علیه السلام فی غایة الاستبعاد، لان جمیع بنی آدم لم یؤخذوا من ظهر آدم.و أیضا فإن کان کالذر کیف یکلف أو یخاطب و یتوجه الیه طلب الشهادة منه، مع أن اللّه تعالى حکى أنه أخذ من ظهور بنی آدم لا من ظهر آدم علیه السلام. و الوجه فی ذلک توجه الخطاب الى العقلاء البالغین الذین عرفوا اللّه تعالى بما شاهدوه من آثار الصانع فی أنفسهم و فی باقی الموجودات.و کلام الصوفیة فی هذا الباب هذیان ...» | الجواب: ما ذکر المولى السید فی تأویل أخذ الذریة من صلب آدم علیه السلام فی غایة الاستبعاد، لان جمیع بنی آدم لم یؤخذوا من ظهر آدم. و أیضا فإن کان کالذر کیف یکلف أو یخاطب و یتوجه الیه طلب الشهادة منه، مع أن اللّه تعالى حکى أنه أخذ من ظهور بنی آدم لا من ظهر آدم علیه السلام. و الوجه فی ذلک توجه الخطاب الى العقلاء البالغین الذین عرفوا اللّه تعالى بما شاهدوه من آثار الصانع فی أنفسهم و فی باقی الموجودات. و کلام الصوفیة فی هذا الباب هذیان ...» | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
۱۰. سورۀ هود، آیۀ۴۹. | ۱۰. سورۀ هود، آیۀ۴۹. | ||
۱۱. سورۀ توبه، آیۀ ۱۰۱. | ۱۱. سورۀ توبه، آیۀ ۱۰۱. | ||
۱۲. سورۀ | ۱۲. سورۀ انعام، آیۀ۵۰؛ سورۀ هود، آیۀ۳۱. | ||
۱۳. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۸۸. | ۱۳. سورۀ اعراف، آیۀ ۱۸۸. | ||
[[رده:اعتقادات شیعه]] | |||
[[رده: اعتقادات شیعه]] |