confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''حَضْرَمَوْت''' نام قبیله و نام منطقهای وسیع است که در شرق [[یمن]] در جنوب [[جزیره العرب]] و ساحل دریای عرب قراردارد. به مردم آن، '''حَضرَ'''می گفته میشود. ساکنین آن در زمان [[پیامبر | '''حَضْرَمَوْت''' نام قبیله و نام منطقهای وسیع است که در شرق [[یمن]] در جنوب [[جزیره العرب]] و ساحل دریای عرب قراردارد. به مردم آن، '''حَضرَ'''می گفته میشود. ساکنین آن در زمان [[حضرت محمد (ص)|پیامبر اسلام صلی الله علیه]] [[مسلمان]] شدند. در طول تاریخ اسلام، [[شیعیان]] در آن زندگی میکردند. | ||
== دلایل نام گذاری == | == دلایل نام گذاری == | ||
حَضْرَمَوْت نام قبیله و نام منطقهای وسیع است که در شرق کشور یمن در جنوب جزیرة العرب و ساحل دریای عرب قراردارد. به مردم آن، حَضرَمی گفته میشود. ساکنین آن در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه مسلمان شدند. در طول تاریخ اسلام، شیعیان در آن زندگی میکردند. حضرموت از دو کلمه حضر (حضور داشتن) و موت (مرگ) تشکیل شده و به معنای سرزمین مرگ است. علت نامیدن این سرزمین به این نام عبارت است از: | حَضْرَمَوْت نام قبیله و نام منطقهای وسیع است که در شرق کشور یمن در جنوب جزیرة العرب و ساحل دریای عرب قراردارد. به مردم آن، حَضرَمی گفته میشود. ساکنین آن در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه مسلمان شدند. در طول تاریخ اسلام، شیعیان در آن زندگی میکردند. حضرموت از دو کلمه حضر (حضور داشتن) و موت (مرگ) تشکیل شده و به معنای سرزمین مرگ است. علت نامیدن این سرزمین به این نام عبارت است از: | ||
برخی معتقدند [[حضرت | برخی معتقدند [[حضرت هود علیه السلام]] پس از نفرین کردن [[کافران]]، گفت: الأن مرگ حاضر شده است. | ||
بنابر افسانهای یونانی درختان آنجا (کندر و بُخور که وادی حضرموت به تولید آن مشهور بوده است) بوی کُشندهای دارند. | بنابر افسانهای یونانی درختان آنجا (کندر و بُخور که وادی حضرموت به تولید آن مشهور بوده است) بوی کُشندهای دارند. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
مردم این منطقه در زمان پیامبر مسلمان شدند. [[رسول خدا]] فردی به نام [[زیاد بن لبید]] را حاکم بر آنجا و مأمور جمع آوری [[زکات]] آن قرار داد که او کِنده را نیز ضمیمه ولایت او کرد. | مردم این منطقه در زمان پیامبر مسلمان شدند. [[رسول خدا]] فردی به نام [[زیاد بن لبید]] را حاکم بر آنجا و مأمور جمع آوری [[زکات]] آن قرار داد که او کِنده را نیز ضمیمه ولایت او کرد. | ||
در ایام خلافت [[ابوبکر]]، طایفهای از کِنده که ساکن حَضْرَموت بودند، حاضر به پرداخت زکات به وی نشدند. در نتیجه زیاد بن لبید شبانه از آن منطقه فرار کرد و مردم این منطقه را [[مرتد]] نامید. ابوبکر نیز سپاهی فرستاد که با آنان وارد جنگ شد. | در ایام خلافت [[ابوبکر]]، طایفهای از کِنده که ساکن حَضْرَموت بودند، حاضر به پرداخت زکات به وی نشدند. در نتیجه زیاد بن لبید شبانه از آن منطقه فرار کرد و مردم این منطقه را [[ارتداد|مرتد]] نامید. ابوبکر نیز سپاهی فرستاد که با آنان وارد [[جنگ]] شد. | ||
== حضرموت در دوران معاصر == | == حضرموت در دوران معاصر == | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
== شیعه در حضرموت == | == شیعه در حضرموت == | ||
یمن تنها کشوری است که مردمانش بدون جنگ و خونریزی و با رسیدن [[حضرت | یمن تنها کشوری است که مردمانش بدون جنگ و خونریزی و با رسیدن [[علی بن ابی طالب|حضرت علی علیه السلام]] به عنوان فرستاده ویژه پیامبر اکرمصلی الله علیه به اسلام گرویدند. دوستی میان یمنیها و حضرت علیعلیه السلام به حدی بود که از تعداد بیست و سه نفری که هستۀ اولیۀ [[تشیع]] بعد از ماجرای [[سقیفه بنی ساعده|سقفیه]] را تشکیل دادند، ده نفر از [[انصار]] یمنی بودند. در گزارش دیگری آمده است که وقتی زیاد بن لَبید أنصاری، نمایندۀ خلیفه در «حضر موت» بود، حارث بن معاویه تمیمی، حارثه بن سُراقه کندی، اشعث بن قیس کندی از سران قبایل یمنی به او گفتند: ما از [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهل بیت پیامبرصلی الله علیه]] اطاعت خواهیم کرد، چرا شما آنان را از خلافت باز داشتید. | ||
در زمان بالا گرفتن اختلاف [[امام | در زمان بالا گرفتن اختلاف [[علی بن ابی طالب|امام علی علیه السلام]] با معاویه، ساکنان این منطقه از حضرت علی علیه السلام حمایت کردند. لذا در سال ۴۰ هجری بُسر بن أرطاة فهری به همراه سپاه سه هزار نفره از [[دمشق]] برای سرکوب کردن شیعیان به حضرموت رفت و با طرفداران امام علی علیه السلام جنگ کرد. | ||
در این سرزمین، خاندانهایی از نسل [[امام | در این سرزمین، خاندانهایی از نسل [[امام حسین|امام حسین علیه السلام]] و [[علویان]] بسیاری چون خاندانهای بار، بِیتی، جِفْری، جِنَید، حامد، حداد، سَقّاف، شاطری، بافَقیه و حِبْشی زندگی میکنند. و سادات علوی احترام و جایگاه والایی دارند. | ||
حضرموت یکی از نواحی شرقی کشور یمن و فعلا یکی از نواحی امیرنشین و شیخ نشین است که در حدود دویست هزار نفر جمعیت دارد. حضرموت نام یکی از پسران قحطان بن عامر و برادر یعرب بن قحطان است. نظر به شجاعت و تهورش وی را حضرموت لقب دادند. چون هر وقت در جنگی حاضر میشد و از دشمن بسیاری را میکشت، مردم میگفتند: حضرموت. یعنی مرگ حاضر شد. سپس این کلمه به نحو «ترکیب مَزج» اسم و علَم برای آن شخص شد و این ناحیه به اسم او مشهور شد<ref>عقد الفريد، ج 2، ص 203.</ref>. ناحیه حضرموت در عصر پیابر اسلام رؤساء و زمامدارانی داشت که آنان را ملوک و اَقیال (جمع قیل به معنای رئیس و مَلِک) میگفتند و از طرف پادشاهان ایران مانند سایر زمامداران کشور یمن عزل و نصب میشدند، مهم ترین ایشان وائل بن حجر حضرمی، مخوس، جمذه، مشرح و ابضعه است و بزرگ همه [[وائل بن حجر]] بوده که پیامبر اسلام نامهای به وی نوشت و آن را توسط سلیم بن عمرو انصاری به سوی او فرستاد. | حضرموت یکی از نواحی شرقی کشور یمن و فعلا یکی از نواحی امیرنشین و شیخ نشین است که در حدود دویست هزار نفر جمعیت دارد. حضرموت نام یکی از پسران قحطان بن عامر و برادر یعرب بن قحطان است. نظر به شجاعت و تهورش وی را حضرموت لقب دادند. چون هر وقت در جنگی حاضر میشد و از دشمن بسیاری را میکشت، مردم میگفتند: حضرموت. یعنی مرگ حاضر شد. سپس این کلمه به نحو «ترکیب مَزج» اسم و علَم برای آن شخص شد و این ناحیه به اسم او مشهور شد<ref>عقد الفريد، ج 2، ص 203.</ref>. ناحیه حضرموت در عصر پیابر اسلام رؤساء و زمامدارانی داشت که آنان را ملوک و اَقیال (جمع قیل به معنای رئیس و مَلِک) میگفتند و از طرف پادشاهان ایران مانند سایر زمامداران کشور یمن عزل و نصب میشدند، مهم ترین ایشان وائل بن حجر حضرمی، مخوس، جمذه، مشرح و ابضعه است و بزرگ همه [[وائل بن حجر]] بوده که پیامبر اسلام نامهای به وی نوشت و آن را توسط سلیم بن عمرو انصاری به سوی او فرستاد. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
== نامه پیامبرصلی الله علیه به رؤسای حضرموت<ref>برگرفته از کتابخانه جامع پیامبر اعظم صلی الله علیه.</ref> == | == نامه پیامبرصلی الله علیه به رؤسای حضرموت<ref>برگرفته از کتابخانه جامع پیامبر اعظم صلی الله علیه.</ref> == | ||
بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة من حضرموت، باقام الصلوة و ایتاء الزکاة، فی التیعة شاة و فی التیمة لصاحبها، و فی السیوب الخمس، لاخلاط و لاوراط و لاشناق و لاشغار و من اجنی فقد اربی و کل مسکر حرام»<ref>طبقات، ج 1، ص 349.</ref>. صاحب «طبقات» محمد بن سعد و صاحب «سیرۀنبویه» همین نامه را با اختلاف زیادی نقل کردهاند. - صاحب «طبقات» این نامه را چنین نقل کرده است: بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة، لیقیموا الصلوة و یؤتوا الزکاة. و الصدقة علی التیعة السائمة، لصاحبها التیمة لاخلاط و لاوراط و لاشناق و لاشغار ومن اجنی فقد اربی و کل مسکر حرام»<ref>طبقات، ج 1، ص 387.</ref> صاحب «سیره نبویه» این نامه را چنین نقل کرده است: بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة والارواع المشابیب فی التیعة<ref>التيعه به کسر تاء وزن جيفه اولين نصاب گوسفند است، تبيعه هم در بعض نسخ آمده / مقورة بر وزن مصرفة به ضم ميم تشديد راء ناقص و مقطوع / ضناک به کسر ضاد چاق و فربه را گويند / انطوا بر وزن و معناي اعطوا در لغة يمن / الثبجة به فتح ثاء و باء و جيم وزن شبکه حد متوسط و معتدل / سيوب بر وزن عيوب معادن / فاصقعوه بر وزن فانصروه يعني اضربوه / اضاميم سنگ.</ref> شاة لامقورة الالیاط و لاضناک، و انطوا الثبجة، و فی السیوب الخمس و من زنی مع بکر فاصقعوه مأة و استوفضوه عاما و من زنی مع ثیب فضرجوه بالاضامیم و لاتوصیم فی الدین و غمة فی فرائض الله تعالی و کل مسکر حرام و وائل یترفل علی الاقیال»<ref>سيره نبويه / حاشيه سيره حلبي، ج 3 / صبح الاعشي، ج 2، ص 246 و ج 6، ص 271.</ref>. «نوشتهای است از محمد فرستاده خداوند به سوی ملوک و زمامدارانی که همواره بر سریر حکومت برقرار و صاحبان صورتهای خوب و هیأتهای نیکو و دارای سیادت بودهاند، در اولین نصاب زکات گوسفند (چهل گوسفند) یک گوسفند که لاغر و ناقص نباشد، ثابت است و لازم نیست که آن گوسفند در غایت چاقی و فربهی باشد، بلکه متوسط دهید، و در معادن (که استخراج شود) پنج یک ثابت است، و هر کس عمل منافی عفت با شخص باکرهای مرتکب شود او را صد تازیانه زنید و یک سال از آن محل تبعیدش کنید، و اگر با ثیب (زن غیرباکره) این عمل را انجام دهد او را سنگسارش نمایید، عار و ننگی در خصوص احکام دین نیست و واجبات الهی و حدود خداوند در پنهانی نشاید انجام گیرد، تمام مسکرات حرام و ممنوع است و وائل بن حجر بر تمام اقیال و رؤسا بزرگی و برتری دارد». | بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة من حضرموت، باقام الصلوة و ایتاء الزکاة، فی التیعة شاة و فی التیمة لصاحبها، و فی السیوب الخمس، لاخلاط و لاوراط و لاشناق و لاشغار و من اجنی فقد اربی و کل مسکر حرام»<ref>طبقات، ج 1، ص 349.</ref>. صاحب «طبقات» محمد بن سعد و صاحب «سیرۀنبویه» همین نامه را با اختلاف زیادی نقل کردهاند. - صاحب «طبقات» این نامه را چنین نقل کرده است: بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة، لیقیموا الصلوة و یؤتوا الزکاة. و الصدقة علی التیعة السائمة، لصاحبها التیمة لاخلاط و لاوراط و لاشناق و لاشغار ومن اجنی فقد اربی و کل مسکر حرام»<ref>طبقات، ج 1، ص 387.</ref> صاحب «سیره نبویه» این نامه را چنین نقل کرده است: بسم الله الرحمن الرحیم «من محمد رسول الله الی الاقیال العباهلة والارواع المشابیب فی التیعة<ref>التيعه به کسر تاء وزن جيفه اولين نصاب گوسفند است، تبيعه هم در بعض نسخ آمده / مقورة بر وزن مصرفة به ضم ميم تشديد راء ناقص و مقطوع / ضناک به کسر ضاد چاق و فربه را گويند / انطوا بر وزن و معناي اعطوا در لغة يمن / الثبجة به فتح ثاء و باء و جيم وزن شبکه حد متوسط و معتدل / سيوب بر وزن عيوب معادن / فاصقعوه بر وزن فانصروه يعني اضربوه / اضاميم سنگ.</ref> شاة لامقورة الالیاط و لاضناک، و انطوا الثبجة، و فی السیوب الخمس و من زنی مع بکر فاصقعوه مأة و استوفضوه عاما و من زنی مع ثیب فضرجوه بالاضامیم و لاتوصیم فی الدین و غمة فی فرائض الله تعالی و کل مسکر حرام و وائل یترفل علی الاقیال»<ref>سيره نبويه / حاشيه سيره حلبي، ج 3 / صبح الاعشي، ج 2، ص 246 و ج 6، ص 271.</ref>. «نوشتهای است از محمد فرستاده خداوند به سوی ملوک و زمامدارانی که همواره بر سریر حکومت برقرار و صاحبان صورتهای خوب و هیأتهای نیکو و دارای سیادت بودهاند، در اولین نصاب زکات گوسفند (چهل گوسفند) یک گوسفند که لاغر و ناقص نباشد، ثابت است و لازم نیست که آن گوسفند در غایت چاقی و فربهی باشد، بلکه متوسط دهید، و در معادن (که استخراج شود) پنج یک ثابت است، و هر کس عمل منافی عفت با شخص باکرهای مرتکب شود او را صد تازیانه زنید و یک سال از آن محل تبعیدش کنید، و اگر با ثیب (زن غیرباکره) این عمل را انجام دهد او را سنگسارش نمایید، عار و ننگی در خصوص احکام دین نیست و واجبات الهی و حدود خداوند در پنهانی نشاید انجام گیرد، تمام مسکرات [[حرام]] و ممنوع است و وائل بن حجر بر تمام اقیال و رؤسا بزرگی و برتری دارد». | ||
وائل بن حجر حضرمی پس از مراجعت از مدینه به حضرموت عدهای از مردم بنی کنده با او در خصوص اراضی و زمینهایی که در دست داشت منازعه و خصومت کردند، ناچار مرافعه نزد پیغمبر اسلام بردند و رؤساء و ملوک حضرموت شهادت دادند که آن اراضی ملک وائل بن حجر حضرمی است و حکم بر له وائل صدور یافت وائل گفت: یا رسول الله! نوشتهای به من مرحمت کنید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد این نوشته را برای وائل نوشتند: «هذا کتابٌ مِن محمدٍ النبيِ لِوائل بن حجرٍ قَیلِ حضرموت و ذلک أنّک أسلمتَ و جعلتُ لکَ ما في یَدَیکَ مِن الأرضینَ و الحُصونِ، و أنَّه یؤخَذُ مِن کلّ عشرةٍ واحدٌ یَنظُرُ في ذلکَ ذُوعدلٍ و جعلتُ لکَ أن لا تُظلَمَ فیها ما قام الدینُ و النبي و المؤمنونَ علیه أنصارٌ»<ref>طبقات، ج 1، ص 349 - 282.</ref>. «نوشتهای است از محمد پیغمبر خدا برای وائل بن حجر پادشاه حضرموت و این نامه برای این است که تو (وائل) اسلام را قبول کردی و من هم هر چیزی که در تصرف تو بود از زمین و عمارات و قلعهها برای تو قرار دادم، همانا از ده من گندم و خرما و جو و مویز یک من به عنوان زکات گرفته شود، در این کار یک نفر عادل باید نظارت کند و نیز برای تو قرار دادم که در خصوص این اراضی بر تو تعدی و اجحافی نشود، مادامی که دین خدا و پیغمبر برقرار و ثابت است و گروه مؤمنین یاوران اویند». | وائل بن حجر حضرمی پس از مراجعت از مدینه به حضرموت عدهای از مردم بنی کنده با او در خصوص اراضی و زمینهایی که در دست داشت منازعه و خصومت کردند، ناچار مرافعه نزد پیغمبر اسلام بردند و رؤساء و ملوک حضرموت شهادت دادند که آن اراضی ملک وائل بن حجر حضرمی است و حکم بر له وائل صدور یافت وائل گفت: یا رسول الله! نوشتهای به من مرحمت کنید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد این نوشته را برای وائل نوشتند: «هذا کتابٌ مِن محمدٍ النبيِ لِوائل بن حجرٍ قَیلِ حضرموت و ذلک أنّک أسلمتَ و جعلتُ لکَ ما في یَدَیکَ مِن الأرضینَ و الحُصونِ، و أنَّه یؤخَذُ مِن کلّ عشرةٍ واحدٌ یَنظُرُ في ذلکَ ذُوعدلٍ و جعلتُ لکَ أن لا تُظلَمَ فیها ما قام الدینُ و النبي و المؤمنونَ علیه أنصارٌ»<ref>طبقات، ج 1، ص 349 - 282.</ref>. «نوشتهای است از محمد پیغمبر خدا برای وائل بن حجر پادشاه حضرموت و این نامه برای این است که تو (وائل) اسلام را قبول کردی و من هم هر چیزی که در تصرف تو بود از زمین و عمارات و قلعهها برای تو قرار دادم، همانا از ده من گندم و خرما و جو و مویز یک من به عنوان زکات گرفته شود، در این کار یک نفر عادل باید نظارت کند و نیز برای تو قرار دادم که در خصوص این اراضی بر تو تعدی و اجحافی نشود، مادامی که دین خدا و پیغمبر برقرار و ثابت است و گروه مؤمنین یاوران اویند». | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
پیغمبر اکرم نامه را تنظیم فرمود و به وائل داد، معاویة بن ابی سفیان را همراه او روانه فرمود که آن اراضی را به وائل تسلیم نموده و تحویل دهد. وائل بن حجر سوار بر اشتری بود و معاویه ملازم او به جانب حضرموت حرکت کردند، تصادفا هوا گرم بود و معاویه هم کفشی در پا نداشت و حرارت او را سخت آزار میداد، معاویه به وائل گفت: مرا همردیف خود بر شتر سوار کن. وائل گفت: هنوز تو را آن مرتبت و منزلت که ردیف و قرین ملوک و پادشاهان گردی، نیست. معاویه گفت: پس کفش خودت را به من ده تا آن را بپوشم و از زحمت حرارت خلاص گردم. وائل بن حجر گفت: تو را آن لیاقت هنوز نیست که پا در کفش پادشاهان کنی و لکن در سایۀ شتر من حرکت کن و همین افتخار و عظمت که در سایه شتر من راه رفتهای برای تو بس است. معاویه وقتی که قضیه را برای پیامبر نقل کرد، پیامبر فرمود: هنوز در وائل از تکبر و نخوت و [[جاهلیت]] کمی باقی است. | پیغمبر اکرم نامه را تنظیم فرمود و به وائل داد، معاویة بن ابی سفیان را همراه او روانه فرمود که آن اراضی را به وائل تسلیم نموده و تحویل دهد. وائل بن حجر سوار بر اشتری بود و معاویه ملازم او به جانب حضرموت حرکت کردند، تصادفا هوا گرم بود و معاویه هم کفشی در پا نداشت و حرارت او را سخت آزار میداد، معاویه به وائل گفت: مرا همردیف خود بر شتر سوار کن. وائل گفت: هنوز تو را آن مرتبت و منزلت که ردیف و قرین ملوک و پادشاهان گردی، نیست. معاویه گفت: پس کفش خودت را به من ده تا آن را بپوشم و از زحمت حرارت خلاص گردم. وائل بن حجر گفت: تو را آن لیاقت هنوز نیست که پا در کفش پادشاهان کنی و لکن در سایۀ شتر من حرکت کن و همین افتخار و عظمت که در سایه شتر من راه رفتهای برای تو بس است. معاویه وقتی که قضیه را برای پیامبر نقل کرد، پیامبر فرمود: هنوز در وائل از تکبر و نخوت و [[جاهلیت]] کمی باقی است. | ||
وائل بن حجر اواخر عمرش در [[کوفه]] سکونت کرد، در [[جنگ صفین]] جزء سپاه | وائل بن حجر اواخر عمرش در [[کوفه]] سکونت کرد، در [[جنگ صفین]] جزء سپاه [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیه السلام]] بود و پرچم حضرموتیان را در دست داشت و با لشگر معاویه میجنگید، ولی پس از شهادت امیرالمؤمنینعلیه السلام برای ملاقات معاویه سفری به [[شام]] کرد و بر معاویه وارد شد. معاویه او را تکریم و تمجید کرد و هر دو را آن قضیۀ پیشین و سوار نکردن وائل معاویه را بر شتر خود به یاد آمد، وائل از کرده خود پشیمان بود و میگفت: کاش معاویه را آن روز ردیف خود سوار میکردم. معاویه از تکریم و تعظیم وائل بن حجر دریغ و کوتاهی نکرد، او را جایزه و خلعتی داد و لکن وائل آنها را نپذیرفت و عزت نفس را بر ذلت و خواری مقدم داشت، گفت: آن را به کسی که از من محتاج تر است بده. | ||
== منبع == | == منبع == |