confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
|- | |- | ||
|فعالیتها | |فعالیتها | ||
|شرکت در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] در رکاب [[امام | |شرکت در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] در رکاب [[امام علیعلیه السلام]] • مخالفت با ولیعهدی یزید • حمایت از قیام [[حجر بن عدی]] علیه زیاد بن ابیه • همراهی و حمایت از قیام [[مسلم بن عقیل]] در کوفه | ||
|- | |- | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''هانی بن عُرْوَة بن غران مرادی''' (شهادت ۶۰ق)، از بزرگان [[کوفه]] و یاران خاص [[امام | '''هانی بن عُرْوَة بن غران مرادی''' (شهادت ۶۰ق)، از بزرگان [[کوفه]] و یاران خاص [[امام علیعلیه السلام]] بود. وی در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] حضور داشت. | ||
هانی از ارکان قیام [[حجر بن عدی]] در برابر [[زیاد بن ابیه]]، و از مخالفان [[بیعت]] با [[یزید]] به شمار میرفت. خانهٔ او از زمان ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] مرکز فعالیتهای سیاسی و نظامی بود، وی نقش مهمی در قیام [[مسلم بن عقیل]] داشت. هانی پس از شهادت مسلم بن عقیل، و به دستور عبیدالله بن زیاد، سر از بدنش جدا کردند. خبر [[شهادت]] او در میانهٔ راه [[کوفه]]، در منزلگاه زرود به [[امام | هانی از ارکان قیام [[حجر بن عدی]] در برابر [[زیاد بن ابیه]]، و از مخالفان [[بیعت]] با [[یزید]] به شمار میرفت. خانهٔ او از زمان ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] مرکز فعالیتهای سیاسی و نظامی بود، وی نقش مهمی در قیام [[مسلم بن عقیل]] داشت. هانی پس از شهادت مسلم بن عقیل، و به دستور عبیدالله بن زیاد، سر از بدنش جدا کردند. خبر [[شهادت]] او در میانهٔ راه [[کوفه]]، در منزلگاه زرود به [[امام حسینعلیه السلام]] رسید. امام بر مرگ او گریست و [[آیهٔ استرجاع]] را خواند و برایش درخواست رحمت کرد. هانی را در کنار دارالامارهٔ کوفه به خاک سپردند. آستانهٔ هانی بن عروه هم اکنون [[زیارتگاه]] [[شیعیان]] است. | ||
== هانی بن عروه کیست == | == هانی بن عروه کیست == | ||
هانى بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبد یغوث بن مخدش بن عصم بن مالک بن عوف بن منبه بن غطیف بن عبدالله بن ناجیة<ref> ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1403/1983، چاپ اول، ص 406.</ref> از قبیله بنی مراد شاخهای از قبیله بزرگ مذحج<ref>قبیله ای که در سریه علی بن ابی طالب | هانى بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبد یغوث بن مخدش بن عصم بن مالک بن عوف بن منبه بن غطیف بن عبدالله بن ناجیة<ref> ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1403/1983، چاپ اول، ص 406.</ref> از قبیله بنی مراد شاخهای از قبیله بزرگ مذحج<ref>قبیله ای که در سریه علی بن ابی طالب علیه السلام به یمن مسلمان شدند. الواقدی، محمد بن عمر؛ کتاب المغازى، تحقیق: مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمى، 1409/1989، چاپ سوم، ج 3، ص 1080 - 1079.</ref> عرب جنوب ([[یمن]]) که در [[کوفه]] ساکن بودند. از تاریخ ولادت و دوران کودکیش اطلاعاتى در دست نیست. برخی وی را از [[صحابه]] [[رسول خداصلی الله علیه]] دانستهاند<ref> المشهدی، محمد بن جعفر؛ فضل الکوفة و مساجدها، تحقیق: محمد سعید الطریحی، بیروت، دار المرتضى، ص 86.</ref>. هانى بن عروة از قاریان<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج 5، ص 426.</ref> و بزرگان کوفه و یاران خاص امیر مومنان [[علیعلیه السلام]] بود<ref> العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولى، 1415/1995، ج 6، ص 445 و الزرکلى، خیر الدین؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، 1989، چاپ دوم، ج 8، ص .68.</ref> که در جنگهای آن حضرتعلیه السلام شرکت داشت. در [[جنگ جمل]] این شعر را میخواند: | ||
یا لک حربا حثها جِمالُها یقودها لنقصها ضلّالها | یا لک حربا حثها جِمالُها یقودها لنقصها ضلّالها | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
جنگى که سواران جمل آتش آن را دامن مىزدند، و گمراهان، آن را هدایت مىکردند و اکنون این على است که قهرمانان جنگاور، پیرامونش را گرفتهاند. | جنگى که سواران جمل آتش آن را دامن مىزدند، و گمراهان، آن را هدایت مىکردند و اکنون این على است که قهرمانان جنگاور، پیرامونش را گرفتهاند. | ||
پس از نافرمانی [[معاویه]]، با این که امیرمومنان | پس از نافرمانی [[معاویه]]، با این که امیرمومنان علیعلیه السلام برای رفتن به [[شام]] جهت نبرد عجله داشتند؛ اما مردم ترسیدند و خواستند که در کوفه بمانند، این در حالی بود که هانى بن عروة و افرادی هم چون [[مالک اشتر]] و عدی بن حاتم و عمرو بن حمق خزاعىّ، سعید بن قیس همدانىّ بدون ترس از دشمن، با اعلان جان فشانی گفتند: آرزویمان این است که بر دشمنانت پیروز شویم یا در رکابت کشته شویم<ref> الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ کتاب الفتوح، تحقیق: على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411/1991، چاپ اول، ج 2، ص 510.</ref>. | ||
در جریان [[جنگ صفین]]، هانی با افرادی از اهل یمن درباره تغییر ریاست قبیله کنده و ربیعه با امیرمومنان | در جریان [[جنگ صفین]]، هانی با افرادی از اهل یمن درباره تغییر ریاست قبیله کنده و ربیعه با امیرمومنان علیعلیه السلام گفتگو کردند<ref> المنقرى، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین، تحقیق عبد السلام محمد هارون، القاهرة، المؤسسة العربیة الحدیثة، 1382، چاپ دوم، ص 137.</ref>. | ||
== موقعیت اجتماعی هانی == | == موقعیت اجتماعی هانی == | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
مـعـاویـه وى را مـامـور رسـیـدگـى بـه خـیـانـت مـذحـجـى کـرد و گـفـت: قـسـمـتـى از اموال مسروقه را بگیر و بخشى را به او ببخش<ref> السماوی، الشیخ محمد؛ پیشین، ص 140 و با اندکی تغییر در عبارت الزرکلى، خیر الدین؛ پیشین، ج 8، ص 68.</ref>. | مـعـاویـه وى را مـامـور رسـیـدگـى بـه خـیـانـت مـذحـجـى کـرد و گـفـت: قـسـمـتـى از اموال مسروقه را بگیر و بخشى را به او ببخش<ref> السماوی، الشیخ محمد؛ پیشین، ص 140 و با اندکی تغییر در عبارت الزرکلى، خیر الدین؛ پیشین، ج 8، ص 68.</ref>. | ||
موقعیت اجتماعی هانی آن چنان بود که با نهضت [[امام | موقعیت اجتماعی هانی آن چنان بود که با نهضت [[امام حسینعلیه السلام]] پیوند خورد و همین امر سبب جاودانگی وی شد. از این رو، شهرت وی در کتب تاریخی بیشتر در ماجرای شهادت امام حسینعلیه السلام است<ref>«القصّة مشهورة فی جزء مقتل الحسین» العسقلانى، احمد بن على بن حجر؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415/1995، چاپ اول، ج 6، ص 445.</ref>. | ||
== همراهی با نهضت امام | == همراهی با نهضت امام حسینعلیه السلام == | ||
=== هانی میزبان سفیر امام | === هانی میزبان سفیر امام حسینعلیه السلام === | ||
مسلم بن عقیل، سفیر امام | مسلم بن عقیل، سفیر امام حسینعلیه السلام که در ابتدای ورود به کوفه به منزل [[مختار ثقفی]] وارد شده بود<ref>ابن سعد می گوید: حسین بن علىعلیه السلام مسلم بن عقیل را به کوفه گسیل داشت و به او فرمود که در خانه هانى بن عروه مرادى منزل کند. محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق: محمد بن صامل السلمى، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414/1993، چاپ اول، خامسة1، ص 458.</ref>، با ورود حاکم کوفه؛ یعنی عبیدالله بن زیاد به شهر کوفه، مسلم برای ادامه فعالیتهایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی بن عروه شد که به نظر میرسید، امنیتش از جاهای دیگر بیشتر بود. هر چند طبق نقل برخی گزارشها هانى از آمدن مسلم به خانهاش خشنود نشد، زیرا تکلیف سختی بود؛ اما هانی، مسلم را پذیرفت و به وی گفت: احـتـرام کسى چون تو مانع از آن مىشود که از روى نادانى پاسخ ردّ به تو بدهم، بـایـد از عـهـده ایـن کـار برآیم<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 362 و با اندکی تفاوت در تعبیر الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج 5، ص 40 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ الأخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368، ص 233 و الأصفهانى، ابو الفرج على بن الحسین؛ مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بى تا، ص 100.</ref>. | ||
از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>. | از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
مـن زندگى او را مىخواهم؛ ولى او آهنگ کشتن مرا دارد، عذر خود را نسبت به دوست مرادى بیاور. | مـن زندگى او را مىخواهم؛ ولى او آهنگ کشتن مرا دارد، عذر خود را نسبت به دوست مرادى بیاور. | ||
ابن زیاد پس از آن با عتاب و سرزنش رو به هانی کرد و گفت: این چه فتنهای است که در خانه خود برپا کردهای، و با [[یزید]] از در مخالفت و دشمنی وارد شدهای؟ مسلم بن عقیل را در خانه خود جای دادهای سلاح و سپاه برای او جمع میکنی و گمان میکنی که این مطلب بر ما پنهان و مخفی خواهد ماند؟<ref>معلوم می شود یکی از اموری که جناب هانی در راستای نهضت | ابن زیاد پس از آن با عتاب و سرزنش رو به هانی کرد و گفت: این چه فتنهای است که در خانه خود برپا کردهای، و با [[یزید]] از در مخالفت و دشمنی وارد شدهای؟ مسلم بن عقیل را در خانه خود جای دادهای سلاح و سپاه برای او جمع میکنی و گمان میکنی که این مطلب بر ما پنهان و مخفی خواهد ماند؟<ref>معلوم می شود یکی از اموری که جناب هانی در راستای نهضت حسینیعلیه السلام انجام داده جمع آوری سلاح و نیرو بوده آن هم در شرایط سخت و خفقانی که عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه پدید آورده بود.</ref> | ||
هانی در ابتدا این مسأله را انکار کرد<ref>ابن مسعود چنین آورده: عبدالله ابن زیاد... محمد بن اشعث بن قیس را در پی هانى فرستاد، و چون بیامد در باره مسلم از او سؤال کرد، هانى منکر شد و ابن زیاد با او به خشونت سخن گفت. هانى گفت: «زیاد، پدرت بر من حقى دارد، می خواهم آن را تلافى کنم، آیا می خواهى خیر تو را بگویم؟» ابن زیاد گفت: «چیست؟» گفت: «اینست که تو و خاندانت با اموالتان سالم به شام بر گردید زیرا کسى که] یعنی مسلم بن عقیل[بیشتر از تو و رفیقت حق دارد اینجا آمده است.» المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج 3، ص 57.</ref>، اما عبیدالله «معقل» را که بر مسائل پنهان هانی و مسلم آگاه بود و به خانه او تردد داشت صدا زد و او را به هانی نشان داد. هانی با دیدن او از این دسیسه و نیرنگ عبیدالله مطلع شد و دیگر نتوانست که به انکار ادامه دهد. پس از اندکی درنگ سوگند خورد که: به خدا من مسلم را به خانه خود دعوت نکردم، و هیچ گونه اطلاعى از وضعیتش نداشتم تا این که به نزدم آمد و از من خواست که به خانهام بیاید، و من شرم کردم او را راه ندهم، و جریان کار او چنان است که شنیدهای. هانى افزود: اکنون با توپیمان مىبندم که غائلهاى به راه نیندازم، اگر بخواهى وثیقهای میگذارم که بروم و به مسلم دستور دهم که از خانه من به هر کجا میخواهد بیرون رود آنگاه نزد تو باز آیم ابن زیاد گفت: به خدا قسم! هرگز دست از تو برندارم تا او را به نزد من آورى، هانی گفت: سوگند به خدا! هرگز چنین کارى نخواهم کرد که من مهمان خود را بیاورم تا تو او را بکشى<ref>در گزارشی دیگر آمده: هانی گفت: به خدا اگر زیر پایم باشد پا از روى او بر نمىدارم. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 349.</ref>. چون مشاجره آن دو به درازا کشید مسلم بن عمرو باهلى -در کوفه، شامى و بصرى جز او نبود- برخاست و اجازه خواست تا در جای خلوتی با هانی صحبت کند. وی به هانی گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که خود را به کشتن نده، و قبیلهات را گرفتار بلا و سختی نکن، به خدا نمیخواهم کشته شوى. این مرد (یعنى مسلم بن عقیل) با این گروه نسبت خویشاوندی دارند، او را نمیکشند و به او آسیب نمیرسانند، مسلم را تحویل اینها بده؛ این کار بر تو ننگ نیست، زیرا جـز ایـن نـیـسـت کـه وى را بـه سـلطـان سپردهاى. هانى گفت: به خدا سوگند! براى من ننگ است که پناهنده و مهمان خود را به دشمن بدهم، در حالی که من سالمم و هواداران بسیاری دارم، اگر یار و یاورى نداشته باشم باز او را به شما نمیدهم تا در راه او بمیرم. مسلم بن عمرو او را سـوگـنـد مىداد و هانی مىگفت: به خدا هرگز وى را به ابن زیاد نمیسپارم<ref>پاسخ هانی در رد در خواست پلید ابن زیاد و مسلم بن عمرو باهلی حاکی از روح بلند و اعتقاد قوی وی نسبت به امام | هانی در ابتدا این مسأله را انکار کرد<ref>ابن مسعود چنین آورده: عبدالله ابن زیاد... محمد بن اشعث بن قیس را در پی هانى فرستاد، و چون بیامد در باره مسلم از او سؤال کرد، هانى منکر شد و ابن زیاد با او به خشونت سخن گفت. هانى گفت: «زیاد، پدرت بر من حقى دارد، می خواهم آن را تلافى کنم، آیا می خواهى خیر تو را بگویم؟» ابن زیاد گفت: «چیست؟» گفت: «اینست که تو و خاندانت با اموالتان سالم به شام بر گردید زیرا کسى که] یعنی مسلم بن عقیل[بیشتر از تو و رفیقت حق دارد اینجا آمده است.» المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج 3، ص 57.</ref>، اما عبیدالله «معقل» را که بر مسائل پنهان هانی و مسلم آگاه بود و به خانه او تردد داشت صدا زد و او را به هانی نشان داد. هانی با دیدن او از این دسیسه و نیرنگ عبیدالله مطلع شد و دیگر نتوانست که به انکار ادامه دهد. پس از اندکی درنگ سوگند خورد که: به خدا من مسلم را به خانه خود دعوت نکردم، و هیچ گونه اطلاعى از وضعیتش نداشتم تا این که به نزدم آمد و از من خواست که به خانهام بیاید، و من شرم کردم او را راه ندهم، و جریان کار او چنان است که شنیدهای. هانى افزود: اکنون با توپیمان مىبندم که غائلهاى به راه نیندازم، اگر بخواهى وثیقهای میگذارم که بروم و به مسلم دستور دهم که از خانه من به هر کجا میخواهد بیرون رود آنگاه نزد تو باز آیم ابن زیاد گفت: به خدا قسم! هرگز دست از تو برندارم تا او را به نزد من آورى، هانی گفت: سوگند به خدا! هرگز چنین کارى نخواهم کرد که من مهمان خود را بیاورم تا تو او را بکشى<ref>در گزارشی دیگر آمده: هانی گفت: به خدا اگر زیر پایم باشد پا از روى او بر نمىدارم. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 349.</ref>. چون مشاجره آن دو به درازا کشید مسلم بن عمرو باهلى -در کوفه، شامى و بصرى جز او نبود- برخاست و اجازه خواست تا در جای خلوتی با هانی صحبت کند. وی به هانی گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که خود را به کشتن نده، و قبیلهات را گرفتار بلا و سختی نکن، به خدا نمیخواهم کشته شوى. این مرد (یعنى مسلم بن عقیل) با این گروه نسبت خویشاوندی دارند، او را نمیکشند و به او آسیب نمیرسانند، مسلم را تحویل اینها بده؛ این کار بر تو ننگ نیست، زیرا جـز ایـن نـیـسـت کـه وى را بـه سـلطـان سپردهاى. هانى گفت: به خدا سوگند! براى من ننگ است که پناهنده و مهمان خود را به دشمن بدهم، در حالی که من سالمم و هواداران بسیاری دارم، اگر یار و یاورى نداشته باشم باز او را به شما نمیدهم تا در راه او بمیرم. مسلم بن عمرو او را سـوگـنـد مىداد و هانی مىگفت: به خدا هرگز وى را به ابن زیاد نمیسپارم<ref>پاسخ هانی در رد در خواست پلید ابن زیاد و مسلم بن عمرو باهلی حاکی از روح بلند و اعتقاد قوی وی نسبت به امام حسینعلیه السلام و سفیرش دارد. چرا که زمانی که تهدید به مرگ شد، باز دست از آرمان خود بر نداشت حتی حاضر بود در این راه هم کشته شود.</ref>. | ||
ابن زیاد سر سختی هانی را که دید با تهدید گفت: یا مسلم را تحویل بده یا گردنت را خواهم زد، هانى گفت: عجب اندیشه نابجائى، اگر بخواهی مرا بکشی، شمشیرهاى برنده در گرداگرد کاخت خواهند درخشید. ابن زیاد گفت: واى بر تو مرا با شمشیرهاى برنده مىترسانى؟ سپس گفت: او را نزدیک من آرید، پس چوب دستی که در دست داشت آن قدر به سر و صورت هانى زد تا بینی او را شکست و محاسنش را خون آلود کرد. در این لحظه هانى دست بشمشیر یکى از نگهبانان ابن زیاد برد تا قصد جان عبیدالله کند؛ ولی نگهبان با نگهداشتن شمشیرش مانع از انجام این کار او شد. سپس عبیداللَّه دستور داد تا هانی را در یکی از اتاقهای قصر، زندانی کنند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص4750 - 4747 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 238 - 237.</ref>. | ابن زیاد سر سختی هانی را که دید با تهدید گفت: یا مسلم را تحویل بده یا گردنت را خواهم زد، هانى گفت: عجب اندیشه نابجائى، اگر بخواهی مرا بکشی، شمشیرهاى برنده در گرداگرد کاخت خواهند درخشید. ابن زیاد گفت: واى بر تو مرا با شمشیرهاى برنده مىترسانى؟ سپس گفت: او را نزدیک من آرید، پس چوب دستی که در دست داشت آن قدر به سر و صورت هانى زد تا بینی او را شکست و محاسنش را خون آلود کرد. در این لحظه هانى دست بشمشیر یکى از نگهبانان ابن زیاد برد تا قصد جان عبیدالله کند؛ ولی نگهبان با نگهداشتن شمشیرش مانع از انجام این کار او شد. سپس عبیداللَّه دستور داد تا هانی را در یکی از اتاقهای قصر، زندانی کنند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص4750 - 4747 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 238 - 237.</ref>. | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
چون هانی دید کسی به یاریش بر نمیخیزد دستان بسته خود را باز کرد و گفت: عصا یا کارد یا سنگی و یا استخوانی نیست تا با آن بتوان دفاع کرد؟ نگهبانان وی را گرفتند و محکم بستند. سرانجام رشید غلام ترک زبان عبیدالله با ضربهای هانی را مجروح کرد، هانی با همان وضعیت گفت: «الی الله المنقلب والمعاد اللهم الی رحمتک و رضوانک» بازگشت همه به سوی خداست، خدایا! مرا به سوی رحمت و خوشنودیت، رهسپار ساز. رشید با ضربه دیگری هانی را به شهادت رساند<ref>همان، ص 64 - 63 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص379 - 378 البته بعدها زمان قیام مختار، در نبردی که بین ابراهیم بن مالک اشتر و عبید الله بن زیاد واقع شده بود، عبد الرحمان بن حصین مرادى وقتی رشید (قاتل هانى) را در «خازر» همراه عبید الله بن زیاد دید. گفت: خدا مرا بکشد اگر او را نکشم یا در این راه کشته نشوم.» آنگاه با نیزه ای به او حمله ور شد و با ضربتى او را به هلاکت رساند. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 379.</ref>. آنگاه به دستور عبیدالله بن زیاد جنازهاش را وارونه به دار کشیدند<ref>آشوب، ابن شهر؛ پیشین، ج 3، ص 245.</ref>. | چون هانی دید کسی به یاریش بر نمیخیزد دستان بسته خود را باز کرد و گفت: عصا یا کارد یا سنگی و یا استخوانی نیست تا با آن بتوان دفاع کرد؟ نگهبانان وی را گرفتند و محکم بستند. سرانجام رشید غلام ترک زبان عبیدالله با ضربهای هانی را مجروح کرد، هانی با همان وضعیت گفت: «الی الله المنقلب والمعاد اللهم الی رحمتک و رضوانک» بازگشت همه به سوی خداست، خدایا! مرا به سوی رحمت و خوشنودیت، رهسپار ساز. رشید با ضربه دیگری هانی را به شهادت رساند<ref>همان، ص 64 - 63 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص379 - 378 البته بعدها زمان قیام مختار، در نبردی که بین ابراهیم بن مالک اشتر و عبید الله بن زیاد واقع شده بود، عبد الرحمان بن حصین مرادى وقتی رشید (قاتل هانى) را در «خازر» همراه عبید الله بن زیاد دید. گفت: خدا مرا بکشد اگر او را نکشم یا در این راه کشته نشوم.» آنگاه با نیزه ای به او حمله ور شد و با ضربتى او را به هلاکت رساند. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 379.</ref>. آنگاه به دستور عبیدالله بن زیاد جنازهاش را وارونه به دار کشیدند<ref>آشوب، ابن شهر؛ پیشین، ج 3، ص 245.</ref>. | ||
هـانـى در [[روز ترویه]] (هشتم [[ماه ذى الحجه]]) سال شصتم هجرى<ref> السماوی، محمد؛ أبصار العین فی أنصار | هـانـى در [[روز ترویه]] (هشتم [[ماه ذى الحجه]]) سال شصتم هجرى<ref> السماوی، محمد؛ أبصار العین فی أنصار الحسینعلیه السلام، تحقیق: محمد جعفر الطبسی، مرکز الدراسات الإسلامیة لممثلیة الولی الفقیه فی حرس الثورة الإسلامیة، 1419/1377، چاپ اول، ص 142.</ref> در حالی که نود و چند سال از عمر شریف او مىگذشت،<ref> محمد بن سعد، پیشین، خامسة1، ص 460 و احمد بن على بن حجر العسقلانى، پیشین، ج 6، ص 445.</ref> به شهادت رسید. | ||
عـبـداللّه بـن زبـیـر اسـدى در مـرثـیـه مـسـلم و هانى اشعار زیر را سروده است. به نقلى فرزدق سروده و عبدالله بن زبیر آن را نقل کرده است: | عـبـداللّه بـن زبـیـر اسـدى در مـرثـیـه مـسـلم و هانى اشعار زیر را سروده است. به نقلى فرزدق سروده و عبدالله بن زبیر آن را نقل کرده است: | ||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
الى بطل قد هشم السیف وجهه و آخر یهوى من طمار قتیل<ref> شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 64 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 380 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 242.</ref> | الى بطل قد هشم السیف وجهه و آخر یهوى من طمار قتیل<ref> شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 64 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 380 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 242.</ref> | ||
اگر نمىدانى مرگ چیست به هانى و پسر عقیل در بازار بنگر. بـه دلاورى که شمشیر بینى او را در هم شکسته است و به دلاورى دیگر که از بلندى در حالى که کشته شده به خاک افتاده است. پس از شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، عبیدالله بن زیاد سر مطهر آن دو را به همراه نامهای به نزد یزید بن معاویه فرستاد. در قسمتی از این نامه آمده است: مسلم به خانه هانی پناهنده شد و من به وسیله جاسوسان و مردمانی که به نزد او فرستادم، آنان را اغفال نمودم و به مکر و حیله، آن دو را از خانه بیرون آوردم و گردن هر دو را زدم و سرهای آن دو را نزد تو فرستادم<ref>شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 65 و با این که عبید الله ابن زیاد حاکم کوفه شخصیتهای دیگری رادر کوفه به شهادت رساند ولی از میان شهدا تنها سرهای مسلم بن عقیل وهانی بن عروه را برای یزید بن معاویه فرستاد. که این حاکی از آن است که این دو از مهم ترین شخصیتهای حرکت انقلابی در کوفه و شهدای پیشاهنگ نهضت | اگر نمىدانى مرگ چیست به هانى و پسر عقیل در بازار بنگر. بـه دلاورى که شمشیر بینى او را در هم شکسته است و به دلاورى دیگر که از بلندى در حالى که کشته شده به خاک افتاده است. پس از شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، عبیدالله بن زیاد سر مطهر آن دو را به همراه نامهای به نزد یزید بن معاویه فرستاد. در قسمتی از این نامه آمده است: مسلم به خانه هانی پناهنده شد و من به وسیله جاسوسان و مردمانی که به نزد او فرستادم، آنان را اغفال نمودم و به مکر و حیله، آن دو را از خانه بیرون آوردم و گردن هر دو را زدم و سرهای آن دو را نزد تو فرستادم<ref>شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 65 و با این که عبید الله ابن زیاد حاکم کوفه شخصیتهای دیگری رادر کوفه به شهادت رساند ولی از میان شهدا تنها سرهای مسلم بن عقیل وهانی بن عروه را برای یزید بن معاویه فرستاد. که این حاکی از آن است که این دو از مهم ترین شخصیتهای حرکت انقلابی در کوفه و شهدای پیشاهنگ نهضت حسینیعلیه السلام بودند.</ref>. | ||
زمانی که یزید آن سرها را به همراه نامه عبیدالله مشاهده کرد، بسیار خوشنود شد و دستور داد که سر مسلم و هانی را بر بالای دروازههای دمشق بیاویزند و پس از آن طی نامهای در پاسخ عبیدالله، این اقدام او را ستایش کرد<ref>علامه مجلسى، جلاء العیون، قم، انتشارات سرور، 1382ش، چاپ نهم، ص 623 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج 2، ص 742.</ref>. | زمانی که یزید آن سرها را به همراه نامه عبیدالله مشاهده کرد، بسیار خوشنود شد و دستور داد که سر مسلم و هانی را بر بالای دروازههای دمشق بیاویزند و پس از آن طی نامهای در پاسخ عبیدالله، این اقدام او را ستایش کرد<ref>علامه مجلسى، جلاء العیون، قم، انتشارات سرور، 1382ش، چاپ نهم، ص 623 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج 2، ص 742.</ref>. | ||
درباره سرنوشت سرهای این بزرگواران، طبری چنین آورده: سال 304 هجری در یکی از برجهای دیوار شهر قندهار پنج هزار سر به دست آمد که در سبدهای علفی نگهداری میشدند. تنها بیست و نه سر از آنها شناسایی شدند؛ چون در گوش هر یک رقعهاى که با نخی ابریشمی بسته بودند، قرار داشت و نام صاحب سر، بر آن نوشته شده بود. یکی از این سرها، سر هانی بن عروه بود<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 11، ص 60.</ref>. امروزه آرامگاه هانی در مقابل آرامگاه مسلم بن عقیل، در صحن چسبیده به مسجد کوفه میباشد<ref> المشهدی، محمد بن جعفر فضل؛ الکوفة و مساجدها، بیروت، دار المرتضى، ص 87 و البته در کتب پژوهشی در باره چگونگی دفن هانی بن عروه دو گزارش دیده شده: بدن مسلم و هانی را به قبیله مذحج دادند و آن دو را نزدیک حریم مسجد در کنار دارالاماره دفن کردند. (الحسینی الجلالی، محمد حسین؛ خاک پاکان تاریخ آرامگاه های خاندان | درباره سرنوشت سرهای این بزرگواران، طبری چنین آورده: سال 304 هجری در یکی از برجهای دیوار شهر قندهار پنج هزار سر به دست آمد که در سبدهای علفی نگهداری میشدند. تنها بیست و نه سر از آنها شناسایی شدند؛ چون در گوش هر یک رقعهاى که با نخی ابریشمی بسته بودند، قرار داشت و نام صاحب سر، بر آن نوشته شده بود. یکی از این سرها، سر هانی بن عروه بود<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 11، ص 60.</ref>. امروزه آرامگاه هانی در مقابل آرامگاه مسلم بن عقیل، در صحن چسبیده به مسجد کوفه میباشد<ref> المشهدی، محمد بن جعفر فضل؛ الکوفة و مساجدها، بیروت، دار المرتضى، ص 87 و البته در کتب پژوهشی در باره چگونگی دفن هانی بن عروه دو گزارش دیده شده: بدن مسلم و هانی را به قبیله مذحج دادند و آن دو را نزدیک حریم مسجد در کنار دارالاماره دفن کردند. (الحسینی الجلالی، محمد حسین؛ خاک پاکان تاریخ آرامگاه های خاندان پیامبرعلیه السلام و صحابه خاص آن، ترجمه: قربانعلی اسماعیلی، مشهد، شرکت به نشر، 1379، چاپ اول، ص 70) و پیکر هانى چند روز بدون غسل و کفن بر زمین ماند، تا این که همسر میثم تمار شبانه که همه خواب بودند، جسد هانی و مسلم بن عقیل و حنظله بن مره را به خانه برد و نیمه شب آن ها را در کنار مسجد کوفه به خاک سپرد، و فقط همسر هانی بن عروه را از این موضوع آگاه کرد. (الموسوی الزنجانی، سید ابراهیم؛ وسیله الدارینفی انصارالحسینعلیه السلام، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1042/1982، چاپ دوم، ص 209).</ref>. | ||
== امام حسین | == امام حسین علیه السلام و هانی بن عروه == | ||
=== اندوه امام از شهادت هانی === | === اندوه امام از شهادت هانی === | ||
زمانى که امام | زمانى که امام حسینعلیه السلام از شهادت هانى و مسلم مطلع شدند ناراحت شدند و برای آن دو دعا کردند و مکرر مىفرمود: انا لله و انا الیه راجعون! رحمه الله علیهما<ref>شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 74 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 397.</ref>. | ||
ابن اعثم چنین آورده: فاستعبر الحسین باکیا ثم قال: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون<ref>الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج 5، ص 64.</ref> | ابن اعثم چنین آورده: فاستعبر الحسین باکیا ثم قال: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون<ref>الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج 5، ص 64.</ref> | ||
امام | امام حسینعلیه السلام چون از شهادت مسلم و هانی خبر یافت، به شدت گریستند سپس کلمه استرجاع راخواندند. | ||
نیز [[طبری]] آورده: زمانی که امام | نیز [[طبری]] آورده: زمانی که امام حسینعلیه السلام از شهادت مسلم و هانی مطلع شد نوشتهاى بیرون آورد و برای حاضران خواند: بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد: خبرى فجیع و دردناک به ما رسیده و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر است. شیعیانمان ما را بىیاور گذشتهاند...<ref> الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 398.</ref> | ||
=== یاد کردن امام هانی === | === یاد کردن امام هانی === | ||
[[روز عاشورا]]، امام | [[روز عاشورا]]، امام حسینعلیه السلام به راست و چپ نگریست و هیچ یک از [[اصحاب]] و یارانش را ندید جز آنان که پیشانی بر خاک ساییده و صدایی از آنها به گوش نمیرسید، پس ندا داد: | ||
یا مسلم بن عقیل! و یا هانی بن عروة! و یا [[حبیب بن مظاهر]]! و یا [[زهیر بن القین]]! و یا [[یزید بن مظاهر]]! و یا یحیى بن کثیر! و یا [[هلال بن ناف]]ع! و یا إبراهیم بن الحصین! و یا عمیر بن المطاع! و یا أسد الکلبی! و یا عبد الله ابن عقیل! و یا [[مسلم بن عوسجه]]! و یا داود بن الطرماح! و یا [[حر الریاحی]]! و یا علی بن الحسین! و یا أبطال الصفا! و یا فرسان الهیجاء! ما لی أنادیکم فلا تجیبونی، و أدعوکم فلا تسمعونی؟! أنتم نیام أرجوکم تنتبهون، أم حالت مودتکم عن إمامکم فلا تنصرونه؟<ref>لجنة الحدیث فی معهد باقر | یا مسلم بن عقیل! و یا هانی بن عروة! و یا [[حبیب بن مظاهر]]! و یا [[زهیر بن القین]]! و یا [[یزید بن مظاهر]]! و یا یحیى بن کثیر! و یا [[هلال بن ناف]]ع! و یا إبراهیم بن الحصین! و یا عمیر بن المطاع! و یا أسد الکلبی! و یا عبد الله ابن عقیل! و یا [[مسلم بن عوسجه]]! و یا داود بن الطرماح! و یا [[حر الریاحی]]! و یا علی بن الحسین! و یا أبطال الصفا! و یا فرسان الهیجاء! ما لی أنادیکم فلا تجیبونی، و أدعوکم فلا تسمعونی؟! أنتم نیام أرجوکم تنتبهون، أم حالت مودتکم عن إمامکم فلا تنصرونه؟<ref>لجنة الحدیث فی معهد باقر العلومعلیه السلام، موسوعة کلمات الإمام الحسینعلیه السلام، دار المعروف للطباعة والنشر، 1416/1995، چاپ اول، ص 581 - 582 و البحرانی، عبد العظیم المهتدی؛ من أخلاق الإمام الحسین علیه السلام، قم، انتشارات شریف الرضی، 1421/2000، انتشارات شریف الرضی، چاپ اول، ص 250 و یعقوب، أحمد حسین؛ کربلاء، الثورة و المأساة، بیروت، الغدیر للطباعة و النشر و التوزیع، 1997، چاپ اول، ص 339.</ref>! | ||
ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروه، ای حبیب! ای زهیربن قین... ! | ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروه، ای حبیب! ای زهیربن قین... ! | ||
خط ۱۵۲: | خط ۱۵۲: | ||
ای دلاور مردان خالص! و ای سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا میزنم؛ ولی پاسخم را نمیدهید؟ و شما را میخوانم؛ ولی دیگر سخنم را نمیشنوید؟ آیا به خواب رفتهاید که به بیداریتان امیدوار باشم؟ یا از محبت امامتان دست کشیدهاید که او را یاری نمیکنید؟... | ای دلاور مردان خالص! و ای سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا میزنم؛ ولی پاسخم را نمیدهید؟ و شما را میخوانم؛ ولی دیگر سخنم را نمیشنوید؟ آیا به خواب رفتهاید که به بیداریتان امیدوار باشم؟ یا از محبت امامتان دست کشیدهاید که او را یاری نمیکنید؟... | ||
نکته آخر این که: در فضیلت هانی همین بس که نسبت به ایشان زیارت مخصوصی وارد شده: در مقابل قبر بایست و پس از سلام به [[رسول | نکته آخر این که: در فضیلت هانی همین بس که نسبت به ایشان زیارت مخصوصی وارد شده: در مقابل قبر بایست و پس از سلام به [[رسول خداصلی الله علیه]] بگو: | ||
سلام الله العظیم و صلواته علیک یا هانی بن عروة، السلام علیک أیها العبد الصالح، الناصح لله و لرسوله و لأمیرالمؤمنین، و الحسن و الحسین علیهم السلام، اشهد أنک قتلت مظلوما، فلعن الله من قتلک، و استحل دمک، و حشی الله قبورهم نارا، أشهد أنک لقیت الله و هو راض عنک بما فعلت و نصحت، و اشهد أنک قد بلغت درجة الشهداء، و جعل روحک مع أرواح السعداء، بما نصحت لله و لرسوله مجتهدا، و بذلت نفسک فی ذات الله و مرضاته، فرحمک الله و رضی عنک و حشرک مع محمد و آله الطاهرین، و جمعنا و إیاکم معهم فی دار النعیم، و سلام علیک ورحمة الله، سپس دو رکعت نماز بخوان و به ایشان هدیه کن...<ref> محمد بن المشهدی، المزار، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی، قم، نشر القیوم، 1419، چاپ اول، ص 180 و علامه مجلسى، پیشین، ج 97، ص 429 و سید بحر العلوم، الفوائد الرجالیة، تحقیق و تعلیق: محمد صادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، تهران، مکتبة الصادق، 1363ش، چاپ اول، ج 4، ص 43 - 42.</ref> | سلام الله العظیم و صلواته علیک یا هانی بن عروة، السلام علیک أیها العبد الصالح، الناصح لله و لرسوله و لأمیرالمؤمنین، و الحسن و الحسین علیهم السلام، اشهد أنک قتلت مظلوما، فلعن الله من قتلک، و استحل دمک، و حشی الله قبورهم نارا، أشهد أنک لقیت الله و هو راض عنک بما فعلت و نصحت، و اشهد أنک قد بلغت درجة الشهداء، و جعل روحک مع أرواح السعداء، بما نصحت لله و لرسوله مجتهدا، و بذلت نفسک فی ذات الله و مرضاته، فرحمک الله و رضی عنک و حشرک مع محمد و آله الطاهرین، و جمعنا و إیاکم معهم فی دار النعیم، و سلام علیک ورحمة الله، سپس دو رکعت نماز بخوان و به ایشان هدیه کن...<ref> محمد بن المشهدی، المزار، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی، قم، نشر القیوم، 1419، چاپ اول، ص 180 و علامه مجلسى، پیشین، ج 97، ص 429 و سید بحر العلوم، الفوائد الرجالیة، تحقیق و تعلیق: محمد صادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، تهران، مکتبة الصادق، 1363ش، چاپ اول، ج 4، ص 43 - 42.</ref> |