۱۷۴
ویرایش
Abolhoseini (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Abolhoseini (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
==انتشار زبان عربی در مصر و حرکت مصریان به سوی « عرب شدن»== | ==انتشار زبان عربی در مصر و حرکت مصریان به سوی « عرب شدن»== | ||
«عربیسازی»، سیاستی بود که امویان در پیش گرفته بودند و آن عبارت بود از گسترش فرهنگ عربی در سرزمینهایی که در قلمرو اسلامی عرب، جای میگرفت و بیش از همه این فرهنگ با زبان عربی نمایانده میشد. «عربی شدن هرچند با فرایند اسلامی هم زمانی دارد، اما خود جنبشی جداگانه محسوب میشود» (هاوتینگ، 1386: 5). «تعریب» به معنی عرب شدن، بیشتر در مورد تغییر زبان دفترهای دیوانی مسلمانان در صدر اسلام بود که تا زمان خلافت عبدالملک بن مروان به زبانهای ایرانی، رومی و یونانی بود و او دستور داد این دیوانها به عربی ترجمه شود و زبان دیوانها عربی شد (ابن تغری بردی، 1413: 1/210). البته این اتفاق حدود بیست سال دیرتر در مصر روی داد و زمان خلافت ولید بن عبدالملک دیوانهای مصری که به زبان یونانی بود، به عربی برگردانده شد. اما در این قسمت ضمن بررسی موضوع تعریب، چگونگی رواج زبان عربی به جای یونانی و قبطی دربین قبطیان و اهالی مصر بررسی میشود. گسترش فرهنگ و زبان عربی در مصر، یکی از مهمترین اتفاقات جهان اسلام بوداین اتفاق ناگهانی و یکباره نبود بلکه به تدریج و مرورزمان مردم قبطی مصر، عرب شدند. زمینهها و علل انتشار زبان عربی و گرایش مردم مصر به زبان و فرهنگ عربی در صدر اسلام و دوره سفیانیان در 18 مورد بررسی میشود. | «عربیسازی»، سیاستی بود که امویان در پیش گرفته بودند و آن عبارت بود از گسترش فرهنگ عربی در سرزمینهایی که در قلمرو اسلامی عرب، جای میگرفت و بیش از همه این فرهنگ با زبان عربی نمایانده میشد. «عربی شدن هرچند با فرایند اسلامی هم زمانی دارد، اما خود جنبشی جداگانه محسوب میشود» (هاوتینگ، 1386: 5). «تعریب» به معنی عرب شدن، بیشتر در مورد تغییر زبان دفترهای دیوانی مسلمانان در صدر اسلام بود که تا زمان خلافت عبدالملک بن مروان به زبانهای ایرانی، رومی و یونانی بود و او دستور داد این دیوانها به عربی ترجمه شود و زبان دیوانها عربی شد <ref>(ابن تغری بردی، 1413: 1/210)</ref>. البته این اتفاق حدود بیست سال دیرتر در مصر روی داد و زمان خلافت ولید بن عبدالملک دیوانهای مصری که به زبان یونانی بود، به عربی برگردانده شد. اما در این قسمت ضمن بررسی موضوع تعریب، چگونگی رواج زبان عربی به جای یونانی و قبطی دربین قبطیان و اهالی مصر بررسی میشود. گسترش فرهنگ و زبان عربی در مصر، یکی از مهمترین اتفاقات جهان اسلام بوداین اتفاق ناگهانی و یکباره نبود بلکه به تدریج و مرورزمان مردم قبطی مصر، عرب شدند. زمینهها و علل انتشار زبان عربی و گرایش مردم مصر به زبان و فرهنگ عربی در صدر اسلام و دوره سفیانیان در 18 مورد بررسی میشود. | ||
===1- حضور اعراب قبل از فتح اسلامی در مصر=== | ===1- حضور اعراب قبل از فتح اسلامی در مصر=== | ||
در اینکه مصریان در طول تاریخ همسایه اعراب بودند و روابط زیادی بین آنها وجود داشته، شکی نیست. آمدن اعراب قبل از اسلام به مصر یکی از واقعیات تاریخ است. عربها از زمانهای بسیار دور در شبه جزیره عربستان بودهاند و به همه آنها لفظ عرب اطلاق شده است. گفته شده است، عرب به معنی ساکن بادیه است. سپس این لفظ بر همه ساکنان شبه جزیره عربی اطلاق گردید (القلقشندی، 1982: 11). | در اینکه مصریان در طول تاریخ همسایه اعراب بودند و روابط زیادی بین آنها وجود داشته، شکی نیست. آمدن اعراب قبل از اسلام به مصر یکی از واقعیات تاریخ است. عربها از زمانهای بسیار دور در شبه جزیره عربستان بودهاند و به همه آنها لفظ عرب اطلاق شده است. گفته شده است، عرب به معنی ساکن بادیه است. سپس این لفظ بر همه ساکنان شبه جزیره عربی اطلاق گردید <ref>(القلقشندی، 1982: 11)</ref>. | ||
عربها از همان زمانهای دور به صورت موجها یا هجرتها خارج شدند و به میان دورود، شام و برخی هم به حدود بلاد نیل روی آوردند. راه اول آنان به مصر شبه جزیره سینا بود و راه دوم، از طریق دریای سرخ بوده است. در عصر اول امپراطوری مصر و دوران دوم فرعونها (3200 ق – م) عربهای غارتگر، صحرای شرقی مصر را برای اقامت خود برگزیدند و به صورت قبایل گوناگون در این سرزمین به زندگی پرداختند (الریطی، بی تا26: وخورشید البری، 1992: 7). هرودوت هنگام دیدار از مصر در سال 446-445 ق – م میگوید که در قسمتهای شرقی مصر قبایل عرب وجود دارد و صحرای بین نیل و دریای سرخ را در دوران فرعونها «بلاد عرب» میگویند (جواد علی ، 1953 : 2/286). سپاهیان داریوش هخامنشی که مصر را تصرف کردند، عرب بودند. ولی فرماندهان ایرانی بودند (هرودوت، 1384: 4/104). به گزارش مورخان وقتی که فرمانده مسلمین، عمروعاص، به سوی مصر میآمد. قومی از عربهای لخمی در حدود مصر ساکن بودند و تعدادی از عربها به صورت یک گروه جنگجو در سپاه روم هنگام دفاع از دژ بابالیون حضور داشتند (ابن عبدالحکم، 1961 : 59). عده دیگری از قبایل عرب از لخمیها و جذام در شهر «البهنسا» در سپاه روم بودند (الواقدی، بی تا: 53 و 54). آخرین هجرتهای عربی به مصر قبل از ظهور اسلام، توسط برخی از بطون خزاعه بوده است (خورشید البری، 1992 : 39). مسلمین پس از فتح دمیاط مشاهده کردند که حدود بیستهزار نفر از اعراب «منتصره غسانی» در تنیس در برابر مسلمین صفآرایی کردند، ولی شکست خورده، فرمانده آنها اسیر گردید و تنیس تصرف شد. ( مقریزی، بی تا: 1/ 7) از گزارشهای مورخان پیداست که از زمانهای دور اعراب در مصر حضور داشتهاند به ویژه اعرابی که از زمان نزدیک به فتح اسلامی وارد مصر شده بودند. این موضوع حرکت عربشدن مصریان را تسریع کرد، زیرا این اعراب که بنا به برخی گزارشها لغت و زبان قبطی را میدانستند (ابن عبدالحکم، 1920 : 59) ، عامل مهمی در امتزاج مصریان با اعراب مسلمان بودند در نتیجه موجب ترویج زبان عربی در مصر شدند. اما نمیتوان پذیرفت که حضور آنها در مصر موجب «عرب شدن» قبطیها پیش از اسلام شده بود. | عربها از همان زمانهای دور به صورت موجها یا هجرتها خارج شدند و به میان دورود، شام و برخی هم به حدود بلاد نیل روی آوردند. راه اول آنان به مصر شبه جزیره سینا بود و راه دوم، از طریق دریای سرخ بوده است. در عصر اول امپراطوری مصر و دوران دوم فرعونها (3200 ق – م) عربهای غارتگر، صحرای شرقی مصر را برای اقامت خود برگزیدند و به صورت قبایل گوناگون در این سرزمین به زندگی پرداختند <ref>(الریطی، بی تا26: وخورشید البری، 1992: 7)</ref>. هرودوت هنگام دیدار از مصر در سال 446-445 ق – م میگوید که در قسمتهای شرقی مصر قبایل عرب وجود دارد و صحرای بین نیل و دریای سرخ را در دوران فرعونها «بلاد عرب» میگویند <ref>(جواد علی ، 1953 : 2/286)</ref>. سپاهیان داریوش هخامنشی که مصر را تصرف کردند، عرب بودند. ولی فرماندهان ایرانی بودند <ref>(هرودوت، 1384: 4/104)</ref>. به گزارش مورخان وقتی که فرمانده مسلمین، عمروعاص، به سوی مصر میآمد. قومی از عربهای لخمی در حدود مصر ساکن بودند و تعدادی از عربها به صورت یک گروه جنگجو در سپاه روم هنگام دفاع از دژ بابالیون حضور داشتند <ref>(ابن عبدالحکم، 1961 : 59)</ref>. عده دیگری از قبایل عرب از لخمیها و جذام در شهر «البهنسا» در سپاه روم بودند <ref>(الواقدی، بی تا: 53 و 54)</ref>. آخرین هجرتهای عربی به مصر قبل از ظهور اسلام، توسط برخی از بطون خزاعه بوده است <ref>(خورشید البری، 1992 : 39)</ref>. مسلمین پس از فتح دمیاط مشاهده کردند که حدود بیستهزار نفر از اعراب «منتصره غسانی» در تنیس در برابر مسلمین صفآرایی کردند، ولی شکست خورده، فرمانده آنها اسیر گردید و تنیس تصرف شد. <ref>( مقریزی، بی تا: 1/ 7)</ref> از گزارشهای مورخان پیداست که از زمانهای دور اعراب در مصر حضور داشتهاند به ویژه اعرابی که از زمان نزدیک به فتح اسلامی وارد مصر شده بودند. این موضوع حرکت عربشدن مصریان را تسریع کرد، زیرا این اعراب که بنا به برخی گزارشها لغت و زبان قبطی را میدانستند <ref>(ابن عبدالحکم، 1920 : 59)</ref> ، عامل مهمی در امتزاج مصریان با اعراب مسلمان بودند در نتیجه موجب ترویج زبان عربی در مصر شدند. اما نمیتوان پذیرفت که حضور آنها در مصر موجب «عرب شدن» قبطیها پیش از اسلام شده بود. | ||
===2- مهاجرت قبایل عرب به مصر پس از فتح اسلامی=== | ===2- مهاجرت قبایل عرب به مصر پس از فتح اسلامی=== | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
====الف)تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده==== | ====الف)تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده==== | ||
برای ادامه فتح مصر و سرزمینهای غرب آن مثل بَرقَه وافریقیه و سرزمینهای جنوبی، نُوبه و سودان. یکی از سیاستهای امویان، تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده بود. چنانچه در زمان معاویه حاکم بصره حدود پنجاه هزار نفر اعراب بصره و کوفه را همراه خانواده هایشان به خراسان کوچانید و کوچ بعدی در زمان یزید انجام گرفت (خامسی پور، 1382 : 273). در مصر هم معاویه نیروهای فراوانی را به عنوان « مرابط» فرستاد و آنان در اسکندریه مستقر شدند. غازیان و جنگجویان مسلمان همواره از مصر به مغرب اعزام میشدند . | برای ادامه فتح مصر و سرزمینهای غرب آن مثل بَرقَه وافریقیه و سرزمینهای جنوبی، نُوبه و سودان. یکی از سیاستهای امویان، تقویت موضع اعراب در مناطق فتح شده بود. چنانچه در زمان معاویه حاکم بصره حدود پنجاه هزار نفر اعراب بصره و کوفه را همراه خانواده هایشان به خراسان کوچانید و کوچ بعدی در زمان یزید انجام گرفت <ref>(خامسی پور، 1382 : 273)</ref>. در مصر هم معاویه نیروهای فراوانی را به عنوان « مرابط» فرستاد و آنان در اسکندریه مستقر شدند. غازیان و جنگجویان مسلمان همواره از مصر به مغرب اعزام میشدند . | ||
====ب) تشکیل سپاه مرابط یا «مرابطه اسکندریه»==== | ====ب) تشکیل سپاه مرابط یا «مرابطه اسکندریه»==== | ||
بر طبق دیوان جند که عمر آن را پایهریزی کرد، سپاهیان مسلمان از بیت المال عطا دریافت میکردند. اما افراد و قبایلی که پس از فتح مصر برای ادامه فتوح به مصر میآمدند، معمولا در جرگه مرابطها قرار میگرفتند، نامشان در دفتر بیت المال مصر ثبت نمیشد و از درآمد صدقات و غنایم به آنان داده میشد (الکندی، 1908: 418). هر ساله از مدینه و یا سایر سرزمینهای اسلامی مرابطهایی به مصر و به ویژه اسکندریه میآمدند. ولی در سال 44 هـ . ق در زمان امارت عتبه بن ابوسفیان و به تقاضای رئیس مرابطان اسکندریه، معاویه دههزار نفر از شام و پنجهزار نفر از مدینه، به اسکندریه فرستاد (الکندی، 1407 : 36 و ابن عبدالحکم، 1920 : 130 و 131). به عقیده برخی محققان عامل مهمترویج زبان عربی و عرب شدن مردم اسکندریه ورود مرابطان به این شهر بوده است (خورشید البری، 1992: 61). مرابطان در منازلی که از رومیان به جای مانده بود ساکن شدند. این منازل کرایهای نبوده و خرید و فروش هم نمیشد و به ارث هم نمیماند. فقط برای سکونت مرابطان بود (رمضان، 1994 : 12). | بر طبق دیوان جند که عمر آن را پایهریزی کرد، سپاهیان مسلمان از بیت المال عطا دریافت میکردند. اما افراد و قبایلی که پس از فتح مصر برای ادامه فتوح به مصر میآمدند، معمولا در جرگه مرابطها قرار میگرفتند، نامشان در دفتر بیت المال مصر ثبت نمیشد و از درآمد صدقات و غنایم به آنان داده میشد <ref>(الکندی، 1908: 418)</ref>. هر ساله از مدینه و یا سایر سرزمینهای اسلامی مرابطهایی به مصر و به ویژه اسکندریه میآمدند. ولی در سال 44 هـ . ق در زمان امارت عتبه بن ابوسفیان و به تقاضای رئیس مرابطان اسکندریه، معاویه دههزار نفر از شام و پنجهزار نفر از مدینه، به اسکندریه فرستاد <ref>(الکندی، 1407 : 36 و ابن عبدالحکم، 1920 : 130 و 131)</ref>. به عقیده برخی محققان عامل مهمترویج زبان عربی و عرب شدن مردم اسکندریه ورود مرابطان به این شهر بوده است <ref>(خورشید البری، 1992: 61)</ref>. مرابطان در منازلی که از رومیان به جای مانده بود ساکن شدند. این منازل کرایهای نبوده و خرید و فروش هم نمیشد و به ارث هم نمیماند. فقط برای سکونت مرابطان بود <ref>(رمضان، 1994 : 12)</ref>. | ||
====پ) تشویق حاکمان مسلمان برای مهاجرت قبایل عرب به مصر==== | ====پ) تشویق حاکمان مسلمان برای مهاجرت قبایل عرب به مصر==== | ||
برخی خلفا، مثل معاویه، برای ایجاد تعادل جمعیتی بین اعراب قحطانی (جنوبی) عدهای از قبایل شمالی و عدنانی را به مصر منتقل کردند. چنانچه عمربن خطاب دستور داد تا یکسوم قبیله قضاعه شام، برای جلوگیری از نزاع با دیگر قبایل عرب در شام، به منطقه «الصعید» مصر بروند (مقریزی، 1961 : 29). گزارشی رسیده است که معاویه در سال 53 هـ . ق حدود 130 خانوار از ازدیها را به مصر مهاجرت داد. علت انتقال آنها، شورش علیه حاکم بصره بود و مسلمه بن مخلد حاکم مصر آنها را در «خطه الظاهر» فسطاط جای داد (مقریزی، بی تا : 1/298) | برخی خلفا، مثل معاویه، برای ایجاد تعادل جمعیتی بین اعراب قحطانی (جنوبی) عدهای از قبایل شمالی و عدنانی را به مصر منتقل کردند. چنانچه عمربن خطاب دستور داد تا یکسوم قبیله قضاعه شام، برای جلوگیری از نزاع با دیگر قبایل عرب در شام، به منطقه «الصعید» مصر بروند <ref>(مقریزی، 1961 : 29)</ref>. گزارشی رسیده است که معاویه در سال 53 هـ . ق حدود 130 خانوار از ازدیها را به مصر مهاجرت داد. علت انتقال آنها، شورش علیه حاکم بصره بود و مسلمه بن مخلد حاکم مصر آنها را در «خطه الظاهر» فسطاط جای داد <ref>(مقریزی، بی تا : 1/298)</ref> | ||
====ت) هجرت برخی قبائل عربی جهت انتقامجویی==== | ====ت) هجرت برخی قبائل عربی جهت انتقامجویی==== | ||
هجرت برخی از قبایل عربی برای انضمام به اقوام خود در مصر بود. به عنوان نمونه، جمعی از قبیلهی بلّی، پس از اتمام فتح مصر، برای پیوستن به سایر افراد قبیله که هنگام فتح آمده بودند، راهی مصر شدند و در خطه آن قبیله در فسطاط مستقر شدند. (رمضان، 1994 :13) | هجرت برخی از قبایل عربی برای انضمام به اقوام خود در مصر بود. به عنوان نمونه، جمعی از قبیلهی بلّی، پس از اتمام فتح مصر، برای پیوستن به سایر افراد قبیله که هنگام فتح آمده بودند، راهی مصر شدند و در خطه آن قبیله در فسطاط مستقر شدند. <ref>(رمضان، 1994 :13)</ref> | ||
====ث) هجرت برای دستیابی به معادن طلا در مصر==== | ====ث) هجرت برای دستیابی به معادن طلا در مصر==== | ||
دستیابی به معادن طلا در بلاد صعید مصر(مصر علیا) و به دستگیری تجارت پرسود آن: عربها قبل از اسلام از وجود طلا در معادن « الصعید» مصر با اطلاع بودند و با عبور از دریای سرخ برای استخراج و خرید آن به این منطقه میآمدند. پس از فتح اسلامی، اقامت برخی قبایل عرب در نزدیکی معادن طلا سرعت گرفت. آنان زمین را شکافته پس از رسیدن به این فلز گرانبها آن را در«اسوان» (شهر مرزی مصر در نزدیکی سودان) میفروختند (یعقوبی، 1347: 112 و 144). | دستیابی به معادن طلا در بلاد صعید مصر(مصر علیا) و به دستگیری تجارت پرسود آن: عربها قبل از اسلام از وجود طلا در معادن « الصعید» مصر با اطلاع بودند و با عبور از دریای سرخ برای استخراج و خرید آن به این منطقه میآمدند. پس از فتح اسلامی، اقامت برخی قبایل عرب در نزدیکی معادن طلا سرعت گرفت. آنان زمین را شکافته پس از رسیدن به این فلز گرانبها آن را در«اسوان» (شهر مرزی مصر در نزدیکی سودان) میفروختند <ref>(یعقوبی، 1347: 112 و 144)</ref>. | ||
====ج) حاصلخیزی سرزمین مصر==== | ====ج) حاصلخیزی سرزمین مصر==== | ||
حاصلخیزی مصر و جذابیتهای آب و هوایی مصر برای قبایل عرب، یکی از انگیزههای مهاجرت آنها بوده است. مثلا برخی از قبایل عرب چون شرایط آب و هوایی «الصعید» مصر را مناسب دیدند به این ناحیه مهاجرت کردند. زیرا احساس میکردند که شرایط جوی آنجا مانند شبه جزیره است (الریطی، بی تا: 65). به هر حال آمدن قبایل زیاد به مصر در انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان بسیار مؤثر بوده است و چون اعراب و قبایل عرب با مردم مصری جوشش و اختلاط زیادی داشتند، موجب تحقق این امر شد. در مجموع بنا به یک تحقیق دانشگاهی در دانشگاه قاهره، مجموع قبایل و بطونی که به مصر آمدند: از عدنانیها 30 قبیله و 30 بطن، قحطانی 61 قبیله و 111 بطن و قبایل دیگر 3 قبیله به مصر آمد و در شهرهای آنجا پراکنده شدند (خورشید البری، 1992 : 72). بدیهی است که اعراب یمنی (جنوبی) نقش مهمتری در مصر داشتهاند. روند ورود قبایل عرب به مصر پس از حکومت سفیانیان ادامه داشت تا اینکه در سال 109 هـ.ق اتفاق مهمی برای مصر روی داد و آن آمدن قبیله قیس بود که با اجازه هشام بن عبدالملک به مصر آمد و آنان حدود 3 هزار خانواده بودند که در شرق دلتای نیل مستقر شدند. مورخین میگویند اسلام در مصر منتشر نشد الا بعد از سال 100 هجری، زمانی که والی مصر، طایفه قیس را در شرق نیل مستقر کرد. (مقریزی، بی تا : 2/261) در قرن اول و دوم هجری در فسطاط قبرهایی پیدا میشود که افراد با قبیلههایشان معرفی شدهاند ولی از قرن سوم به بعد با نام شهرهایشان مشخص شدهاند و از قرن چهارم مورخان مصری مسیحی، آثار خود را با زبان عربی مینوشتند و حتی برخی از کتب یونانی و بیزانسی را به عربی برگرداندند (کاشف و دیگران، 1993: 103 و 106). این گزارشها تأثیر مستقیم مهاجرت قبایل عرب به مصر و عرب شدن مصریان را به روشنی آشکار میکند. به نظر میرسد مهم ترین عامل انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان، مهاجرت قبایل و افراد عرب به مصر پس از اسلام بود و آنان بر خلاف بیزانسیها و یونانیها با مردم اختلاط پیدا کردند و ملت جدیدی به نام «مصر اسلامی» را به وجود آوردند . | حاصلخیزی مصر و جذابیتهای آب و هوایی مصر برای قبایل عرب، یکی از انگیزههای مهاجرت آنها بوده است. مثلا برخی از قبایل عرب چون شرایط آب و هوایی «الصعید» مصر را مناسب دیدند به این ناحیه مهاجرت کردند. زیرا احساس میکردند که شرایط جوی آنجا مانند شبه جزیره است <ref>(الریطی، بی تا: 65)</ref>. به هر حال آمدن قبایل زیاد به مصر در انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان بسیار مؤثر بوده است و چون اعراب و قبایل عرب با مردم مصری جوشش و اختلاط زیادی داشتند، موجب تحقق این امر شد. در مجموع بنا به یک تحقیق دانشگاهی در دانشگاه قاهره، مجموع قبایل و بطونی که به مصر آمدند: از عدنانیها 30 قبیله و 30 بطن، قحطانی 61 قبیله و 111 بطن و قبایل دیگر 3 قبیله به مصر آمد و در شهرهای آنجا پراکنده شدند <ref>(خورشید البری، 1992 : 72)</ref>. بدیهی است که اعراب یمنی (جنوبی) نقش مهمتری در مصر داشتهاند. روند ورود قبایل عرب به مصر پس از حکومت سفیانیان ادامه داشت تا اینکه در سال 109 هـ.ق اتفاق مهمی برای مصر روی داد و آن آمدن قبیله قیس بود که با اجازه هشام بن عبدالملک به مصر آمد و آنان حدود 3 هزار خانواده بودند که در شرق دلتای نیل مستقر شدند. مورخین میگویند اسلام در مصر منتشر نشد الا بعد از سال 100 هجری، زمانی که والی مصر، طایفه قیس را در شرق نیل مستقر کرد. <ref>(مقریزی، بی تا : 2/261)</ref> در قرن اول و دوم هجری در فسطاط قبرهایی پیدا میشود که افراد با قبیلههایشان معرفی شدهاند ولی از قرن سوم به بعد با نام شهرهایشان مشخص شدهاند و از قرن چهارم مورخان مصری مسیحی، آثار خود را با زبان عربی مینوشتند و حتی برخی از کتب یونانی و بیزانسی را به عربی برگرداندند <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 103 و 106)</ref>. این گزارشها تأثیر مستقیم مهاجرت قبایل عرب به مصر و عرب شدن مصریان را به روشنی آشکار میکند. به نظر میرسد مهم ترین عامل انتشار زبان عربی و عرب شدن مصریان، مهاجرت قبایل و افراد عرب به مصر پس از اسلام بود و آنان بر خلاف بیزانسیها و یونانیها با مردم اختلاط پیدا کردند و ملت جدیدی به نام «مصر اسلامی» را به وجود آوردند . | ||
===3- بیگانه بودن زبان یونانی برای عامه مردم قبطی در مقایسه با زبان عربی=== | ===3- بیگانه بودن زبان یونانی برای عامه مردم قبطی در مقایسه با زبان عربی=== | ||
زبان یونانی، زبان رسمی سوریه و مصر در دوران حکومت بیزانس بود. همچنان که زبان پارسی در بین النهرین رواج داشت، اما زبان کلیساها در سوریه آرامی و در مصر قبطی بود (سلامه کار، 1998 : 11). در مصر متون دینی با زبان یونانی نوشته شده بود ولی با زبان قبطی تشریح میشد. زبان قبطی زبان مذهبی مردم مصر بود و همه قبطیان با آن تکلم میکردند (بولت، 1346: 38). ولی یونانی را همه مردم نمیدانستند بیش تر کسانی که با حاکمان رومی در ارتباط بودند، آن را مورد استفاده قرار میدادند، زیرا زبان یونانی زبان سیاسی و اداری مصر بود. | زبان یونانی، زبان رسمی سوریه و مصر در دوران حکومت بیزانس بود. همچنان که زبان پارسی در بین النهرین رواج داشت، اما زبان کلیساها در سوریه آرامی و در مصر قبطی بود <ref>(سلامه کار، 1998 : 11)</ref>. در مصر متون دینی با زبان یونانی نوشته شده بود ولی با زبان قبطی تشریح میشد. زبان قبطی زبان مذهبی مردم مصر بود و همه قبطیان با آن تکلم میکردند <ref>(بولت، 1346: 38)</ref>. ولی یونانی را همه مردم نمیدانستند بیش تر کسانی که با حاکمان رومی در ارتباط بودند، آن را مورد استفاده قرار میدادند، زیرا زبان یونانی زبان سیاسی و اداری مصر بود. | ||
فتح اسلامی موجب احیای برخی اصطلاحات و رونق زبان قبطی شد زیرا زبان یونانی از رسمیت افتاد و عربها نام سرزمینها را از زبان قبطی گرفتند (کاشف و دیگران، 1993 : 98). از آنجا که زبان یونانی زبان فرهنگی و سیادت علمی بود. لذا از زبان قدیمی مصری، «دموتیک»، در این دوره خبری نبود. پس از فتح اسلامی، چون زبان عربی زبان حکام و امیران بود، تعداد زیادی از قبطیها آن را فراگرفتند و برای رسیدن به سطوح بالاتر در اجتماع و اشتغال در وظایف عمومی به آن مشغول شدند. از طرف دیگر زبان گفتار بین مسلمانان و قبطیها زبان عربی بود، پس این زبان در مصر رونق گرفت (زیاده، 1926 : 46 و 47). با اینکه دیوانها تا پایان دوره سفیانیان در مصر به زبان یونانی بود، ولی کاتبان دیوانها معادل ارقام یونانی را برای فهم اعراب به زبان عربی مینوشتند. این خود میتوانست آغازی باشد برای آشنایی با زبان عربی. فتح عربی ضمن از رسمیت انداختن زبان یونانی، زبان قبطیان را هم گسترش داد. از سوی دیگر یونانیان در مصر همانند طبقه حاکمه میزیستند، ولی اعراب پس از مدتی برای معیشت و گذران امور به روستاها و حومههای شهرها رفتند و زبان عربی منتشر شد. ولی زبان یونانی با وجود حضور چند قرنی در مصر، رواج چندانی نداشت و با آمدن زبان عربی از بین رفت. یونانیها چون جزیرهای درون دنیای وسیع مصریها بودند. اما عربها در متن مصریها بودند و با آنان اختلاط عمیقی پیدا کردند و این دلیل مهم انتشار زبان عربی بود. (رمضان، 1994: 2/39) به عقیده یکی از محققین، مصریان پیش از فتح اسلامی از زبان یونانی امتناع میکردند و کلیسای یعقوبی، زبان یونانی را ممنوع کرده بود (امین مصطفی، 1410 : 17). نویسنده دیگری گفته است: در ابتدای ورود عربها به مصر، تکلم بین آنها و قبطیها محدود بود و به حکم اضطرار صورت میگرفت اما پس از آنکه مصریان با فاتحان عرب مخلوط شدند، زبانشان را یادگرفتند و چون مصریان برای در دست داشتن دیوانها احساس خطر کردند برای تأمین مصالحشان زبان عربی را آموختند. البته انتشار دین اسلام تأثیر بزرگی در رواج زبان عربی در مصر داشت (امین مصطفی، 1410: 17). | فتح اسلامی موجب احیای برخی اصطلاحات و رونق زبان قبطی شد زیرا زبان یونانی از رسمیت افتاد و عربها نام سرزمینها را از زبان قبطی گرفتند <ref>(کاشف و دیگران، 1993 : 98)</ref>. از آنجا که زبان یونانی زبان فرهنگی و سیادت علمی بود. لذا از زبان قدیمی مصری، «دموتیک»، در این دوره خبری نبود. پس از فتح اسلامی، چون زبان عربی زبان حکام و امیران بود، تعداد زیادی از قبطیها آن را فراگرفتند و برای رسیدن به سطوح بالاتر در اجتماع و اشتغال در وظایف عمومی به آن مشغول شدند. از طرف دیگر زبان گفتار بین مسلمانان و قبطیها زبان عربی بود، پس این زبان در مصر رونق گرفت <ref>(زیاده، 1926 : 46 و 47)</ref>. با اینکه دیوانها تا پایان دوره سفیانیان در مصر به زبان یونانی بود، ولی کاتبان دیوانها معادل ارقام یونانی را برای فهم اعراب به زبان عربی مینوشتند. این خود میتوانست آغازی باشد برای آشنایی با زبان عربی. فتح عربی ضمن از رسمیت انداختن زبان یونانی، زبان قبطیان را هم گسترش داد. از سوی دیگر یونانیان در مصر همانند طبقه حاکمه میزیستند، ولی اعراب پس از مدتی برای معیشت و گذران امور به روستاها و حومههای شهرها رفتند و زبان عربی منتشر شد. ولی زبان یونانی با وجود حضور چند قرنی در مصر، رواج چندانی نداشت و با آمدن زبان عربی از بین رفت. یونانیها چون جزیرهای درون دنیای وسیع مصریها بودند. اما عربها در متن مصریها بودند و با آنان اختلاط عمیقی پیدا کردند و این دلیل مهم انتشار زبان عربی بود. <ref>(رمضان، 1994: 2/39)</ref> به عقیده یکی از محققین، مصریان پیش از فتح اسلامی از زبان یونانی امتناع میکردند و کلیسای یعقوبی، زبان یونانی را ممنوع کرده بود <ref>(امین مصطفی، 1410 : 17)</ref>. نویسنده دیگری گفته است: در ابتدای ورود عربها به مصر، تکلم بین آنها و قبطیها محدود بود و به حکم اضطرار صورت میگرفت اما پس از آنکه مصریان با فاتحان عرب مخلوط شدند، زبانشان را یادگرفتند و چون مصریان برای در دست داشتن دیوانها احساس خطر کردند برای تأمین مصالحشان زبان عربی را آموختند. البته انتشار دین اسلام تأثیر بزرگی در رواج زبان عربی در مصر داشت <ref>(امین مصطفی، 1410: 17)</ref>. | ||
===4- انتشار اسلام در مصر و گرویدن تعدادی از قبطیان به اسلام=== | ===4- انتشار اسلام در مصر و گرویدن تعدادی از قبطیان به اسلام=== | ||
در همان روزهای فتح اسلامی تعدادی از قبطیها به اسلام گرویدند. حنا النقیوسی مورخ قبطی مینویسد: که پس از ورود عربها به مصر قبل از اینکه فتح آن کامل شود، عده زیادی از مصریان مسلمان شدند (کاشف و دیگران، 1993 : 96). بررسی متون فقهی اسلامی و کتب تاریخی ثابت میکند که عربها با اهالی تسامح داشتند و پذیرش اسلام را به آنها اجبار نمیکردند. بلکه فقط سیطره سیاسی را واجب میدانستند. گاهی گروش به اسلام در برخی مکانها، با سپاهیان اسلام اتصال نداشت، ولی رواج یافت (کاشف و دیگران، 1993: 99). حتی شماری از اسیران مصری، پس از عقد قرارداد صلح، حاضر به بازگشت به دین قبلی خود نشدند، بلکه اسلام را پذیرفتند (طبری، 1408: 4/105 و 106). انتشار اسلام در مصر موجب انتشار زبان عربی شد و به عنوان زبان کتابت و خطبهها درآمد. در دوره فتح اسلامی و سفیانیان آمار دقیقی نداریم که چه تعداد از مردم مصر مسلمان شدند و چه میزان از مردم به عربی سخن میگفتند. ولی در مصر تغییر مذهب طی حدود سه قرن به تدریج و آرام و بدون اجبار و یا صدور قوانین دولتی و از راه طبیعی منتشر شد و اختلاط عمیق عرب با قبطیها را به دنبال داشت (خورشید البری، 1992: 56). روند گروش مردم مصر درصدر اسلام یک فرایند مستمر و دایمی بود. این گرایش به اسلام چنان بود که طی حدود بیست سال از فتح اسلامی در زمان عمروعاص، خراج این سرزمین از چهاردهمیلیون دینار به | در همان روزهای فتح اسلامی تعدادی از قبطیها به اسلام گرویدند. حنا النقیوسی مورخ قبطی مینویسد: که پس از ورود عربها به مصر قبل از اینکه فتح آن کامل شود، عده زیادی از مصریان مسلمان شدند <ref>(کاشف و دیگران، 1993 : 96)</ref>. بررسی متون فقهی اسلامی و کتب تاریخی ثابت میکند که عربها با اهالی تسامح داشتند و پذیرش اسلام را به آنها اجبار نمیکردند. بلکه فقط سیطره سیاسی را واجب میدانستند. گاهی گروش به اسلام در برخی مکانها، با سپاهیان اسلام اتصال نداشت، ولی رواج یافت <ref>(کاشف و دیگران، 1993: 99)</ref>. حتی شماری از اسیران مصری، پس از عقد قرارداد صلح، حاضر به بازگشت به دین قبلی خود نشدند، بلکه اسلام را پذیرفتند <ref>(طبری، 1408: 4/105 و 106)</ref>. انتشار اسلام در مصر موجب انتشار زبان عربی شد و به عنوان زبان کتابت و خطبهها درآمد. در دوره فتح اسلامی و سفیانیان آمار دقیقی نداریم که چه تعداد از مردم مصر مسلمان شدند و چه میزان از مردم به عربی سخن میگفتند. ولی در مصر تغییر مذهب طی حدود سه قرن به تدریج و آرام و بدون اجبار و یا صدور قوانین دولتی و از راه طبیعی منتشر شد و اختلاط عمیق عرب با قبطیها را به دنبال داشت <ref>(خورشید البری، 1992: 56)</ref>. روند گروش مردم مصر درصدر اسلام یک فرایند مستمر و دایمی بود. این گرایش به اسلام چنان بود که طی حدود بیست سال از فتح اسلامی در زمان عمروعاص، خراج این سرزمین از چهاردهمیلیون دینار به پنج میلیون دینار در دوره خلافت معاویه رسید <ref>(یعقوبی، 1347: 118)</ref>. و در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (123- 103 هـ . ق) به کمی بیش از 000/723/2 دینار، کاهش یافت <ref>(ابن خردادبه، 1370: 64)</ref> . اما از قرن نهم میلادی (سوم هـ . ق) به بعد گرایش جمعی به اسلام در مصر و شمال آفریقا آغاز شد. (9 :Berett, 1973) در اینکه انتشار اسلام از مهمترین عوامل رواج زبان عربی در مصر است، شکی نیست ولی در برخی سرزمینها مانند ایران، اسلام رایج شد اما زبان مردم عربی نشد. چرا مردم مصر عرب شدند؟ پاسخ این سئوال را در علل دیگری که در این نوشتار بررسی میشود، بایست جستجو کرد. | ||
===5- تعریب دیوانها و طراز=== | ===5- تعریب دیوانها و طراز=== | ||
تغییر زبان دفترهای ادارههای «خراج» و «جند» و زبان طرازها به «تعریب دواوین» مشهور است. گرچه عدهای چون قلقشندی و جهشیاری در کتب خود تغییر زبان یونانی در دیوان مصر را زمان امارت عبدالعزیز بن مروان میدانند ولی مورخان مشهور مصری (الکندی، 1907: 80) و (مقریزی، بی تا: 1/98) و (ابن تغری، 1403 :1/210) عقیده دارند که تغییر دیوانها در زمان عبداللهبنعبدالملک، جانشین او، بوده است. شکی نیست که این موضوع تأثیر مهمی در انتشار زبان عربی در مصر داشت و موجب توجه قبطیان به فراگیری زبان تازی شد. چراکه آنان در پی حفظ مناصب خود بودند. در ضمن موجب انتقال فرهنگ مصری چه قبطی و چه یونانی به فرهنگ عربی شد زیرا بِطریقهای مسیحی شروع به تدوین کتب خود به زبان عربی کردند. سپس دولت اموی در زمان عمر بن عبدالعزیز شرط کار کردن در ادارات اسلامی را پذیرش اسلام قرار داد و لذا بسیاری از مسیحیان اخراج میشدند و این موضوع در گسترش زبان عربی و اسلام مؤثر بود (منی حسن احمد، 1990 : 54). | تغییر زبان دفترهای ادارههای «خراج» و «جند» و زبان طرازها به «تعریب دواوین» مشهور است. گرچه عدهای چون قلقشندی و جهشیاری در کتب خود تغییر زبان یونانی در دیوان مصر را زمان امارت عبدالعزیز بن مروان میدانند ولی مورخان مشهور مصری <ref>(الکندی، 1907: 80) و (مقریزی، بی تا: 1/98) و (ابن تغری، 1403 :1/210)</ref> عقیده دارند که تغییر دیوانها در زمان عبداللهبنعبدالملک، جانشین او، بوده است. شکی نیست که این موضوع تأثیر مهمی در انتشار زبان عربی در مصر داشت و موجب توجه قبطیان به فراگیری زبان تازی شد. چراکه آنان در پی حفظ مناصب خود بودند. در ضمن موجب انتقال فرهنگ مصری چه قبطی و چه یونانی به فرهنگ عربی شد زیرا بِطریقهای مسیحی شروع به تدوین کتب خود به زبان عربی کردند. سپس دولت اموی در زمان عمر بن عبدالعزیز شرط کار کردن در ادارات اسلامی را پذیرش اسلام قرار داد و لذا بسیاری از مسیحیان اخراج میشدند و این موضوع در گسترش زبان عربی و اسلام مؤثر بود <ref>(منی حسن احمد، 1990 : 54)</ref>. | ||
===6- رسم ارتباع=== | ===6- رسم ارتباع=== | ||
ارتباع: بیرون رفتن اعراب مسلمان از فسطاط، در فصل بهار، به مدت حدود 3 ماه و برای چراندن دامها در مراتع اطراف شهرها و حومهها بود. به طوری که هر قبیله و طایفه به یک روستا و مرتعی میرفت و در آنجا بود که با قبطیها اختلاط پیدا میکردند. این رسم پس از ورود مسلمانها به فسطاط با خطبه معروف عمروعاص شروع شد، (ابن عبدالحکم، بی تا: 190) و تا پایان سفیانیان و حتی امویان همچنان پابرجا بوده است. موسم ارتباع از اواخر زمستان تا حدود اوایل تابستان ادامه داشت. اهداف آن یکی: چراندن چارپایان و تقویت آنها برای حفظ قدرت نظامی سپاه ، دوم استراحت و تعطیلی و آسایش برای سپاه، تا نفسی تازه کنند و افزون بر آن به دست آوردن خوراکی و صید بود. به توصیه عمرو مسلمانان در این مرحله همسرانشان را همراه نمیبردند و هر قبیله براساس قراردادی مکتوب حد و حدود قریه و محلی که میرفت، مشخص میکرد (رمضان، 1994 : 14). میتوان ادعا نمود که ارتباع سنگ بنای عملیات تعریب مصر بوده است. زیرا موجب اختلاط قبایل عربی با مصریان میشد و فرصتی بود برای عربها که سرزمین جدید و مردمش را احساس کنند. در عین حال مجالی بود برای اینکه مصریان، آمدهگان جدید به این سرزمین را بشناسند. ارتباع قدیمیترین شکل اتصال بین عربهای مسلمان و مصریها بود. سپس بسیاری از قبایل محل ارتباع خود را به عنوان مکانی برای اقامت دائم برگزیدند (خورشید البری، 1992: 59). | ارتباع: بیرون رفتن اعراب مسلمان از فسطاط، در فصل بهار، به مدت حدود 3 ماه و برای چراندن دامها در مراتع اطراف شهرها و حومهها بود. به طوری که هر قبیله و طایفه به یک روستا و مرتعی میرفت و در آنجا بود که با قبطیها اختلاط پیدا میکردند. این رسم پس از ورود مسلمانها به فسطاط با خطبه معروف عمروعاص شروع شد، <ref>(ابن عبدالحکم، بی تا: 190)</ref> و تا پایان سفیانیان و حتی امویان همچنان پابرجا بوده است. موسم ارتباع از اواخر زمستان تا حدود اوایل تابستان ادامه داشت. اهداف آن یکی: چراندن چارپایان و تقویت آنها برای حفظ قدرت نظامی سپاه ، دوم استراحت و تعطیلی و آسایش برای سپاه، تا نفسی تازه کنند و افزون بر آن به دست آوردن خوراکی و صید بود. به توصیه عمرو مسلمانان در این مرحله همسرانشان را همراه نمیبردند و هر قبیله براساس قراردادی مکتوب حد و حدود قریه و محلی که میرفت، مشخص میکرد <ref>(رمضان، 1994 : 14)</ref>. میتوان ادعا نمود که ارتباع سنگ بنای عملیات تعریب مصر بوده است. زیرا موجب اختلاط قبایل عربی با مصریان میشد و فرصتی بود برای عربها که سرزمین جدید و مردمش را احساس کنند. در عین حال مجالی بود برای اینکه مصریان، آمدهگان جدید به این سرزمین را بشناسند. ارتباع قدیمیترین شکل اتصال بین عربهای مسلمان و مصریها بود. سپس بسیاری از قبایل محل ارتباع خود را به عنوان مکانی برای اقامت دائم برگزیدند <ref>(خورشید البری، 1992: 59)</ref>. | ||
===7- ضرب سکههای عربی=== | ===7- ضرب سکههای عربی=== | ||
در دوره سفیانیان معاویه دینارهایی که به صورت عربی با شمشیر حک شده بود، ضرب کرد. سپس عبداللهبنزبیر درهمهایی ضرب کرد که یک طرف آن عبارت «محمد رسولالله» و چند جمله دیگر نوشته شده بود: (مقریزی، 1408 : 109 و 110). اولین بار عمربنخطاب به شکل ایرانی آن درهمهایی ضرب کرد و«لا | در دوره سفیانیان معاویه دینارهایی که به صورت عربی با شمشیر حک شده بود، ضرب کرد. سپس عبداللهبنزبیر درهمهایی ضرب کرد که یک طرف آن عبارت «محمد رسولالله» و چند جمله دیگر نوشته شده بود: <ref>(مقریزی، 1408 : 109 و 110)</ref>. اولین بار عمربنخطاب به شکل ایرانی آن درهمهایی ضرب کرد و«لا اله الاالله» و«الحمدالله» و«الله اکبر» بر آن نقش شد. <ref>(الحسینی، 1969: 42)</ref> عثمان نیز چنین کرد. معاویه و ابن زبیر هم سکه ضرب کردند. اما سکههای اسلامی وزن مشخص و ثابتی نداشت تا اینکه عبدالملک بن مروان سکهها را اصلاح کرد و خط آنها را عربی کرد <ref>(کاشف، 1988 : 51)</ref>. این یک خطای تاریخی است که میگویند عبدالملک اولین سکههای معرب و اسلامی را ضرب کرد. او اول کسی بود که سکهها را منظم کرد و وزن یکسانی برای آنها قرار داد و آن را در همه بلاد اسلامی ترویج کرد. به هر حال ضرب سکههای عربی در صدر اسلام و رواج آن در مصر، میتواند راهی باشد برای انتشار زبان عربی. زیرا مصریان با کلمات و عبارات عربی آشنا میشدند و زبان عربی رسمیت بیشتری پیدا میکرد. | ||
===8- اصالت و فصیح بودن زبان عربی=== | ===8- اصالت و فصیح بودن زبان عربی=== | ||
به عقیده بسیاری از دانشمندان و علمای زبانشناسی یکی از وسیعترین و بینیازترین زبان های جهان، زبان عربی است. آنچنان که گاه برای اَدای یک مفهوم چندین لغت موجود است. زبان عربی ابزار انتشار پیام والای خداوند است، اما تنها ارزش معنوی زبان عربی نیست که موجب برتری آن بر دیگر زبانها گردید، بلکه وسعت بینظیر لغات آن است. آنجا که زبان یونانی برای نمایاندن چندین چیز جز یک لغت ندارد، زبان عرب برای یک شیء دارای چندین لغت است و «وقتی که زبانی به عربی ترجمه شود، زیباتر میشود» (گرونبام، 1373: 37). زبان عربی که قرآن به آن نازل شده بود، درصدراسلام درسراسر قلمرو اسلامی به سرعت رواج یافت و به صورت زبان رسمی بین عربها و مردمان سرزمینهای تابعه درآمد و خیلی زود نوشتن به زبان عربی درسراسر قلمرو اسلامی معمول گردید. | به عقیده بسیاری از دانشمندان و علمای زبانشناسی یکی از وسیعترین و بینیازترین زبان های جهان، زبان عربی است. آنچنان که گاه برای اَدای یک مفهوم چندین لغت موجود است. زبان عربی ابزار انتشار پیام والای خداوند است، اما تنها ارزش معنوی زبان عربی نیست که موجب برتری آن بر دیگر زبانها گردید، بلکه وسعت بینظیر لغات آن است. آنجا که زبان یونانی برای نمایاندن چندین چیز جز یک لغت ندارد، زبان عرب برای یک شیء دارای چندین لغت است و «وقتی که زبانی به عربی ترجمه شود، زیباتر میشود» <ref>(گرونبام، 1373: 37)</ref>. زبان عربی که قرآن به آن نازل شده بود، درصدراسلام درسراسر قلمرو اسلامی به سرعت رواج یافت و به صورت زبان رسمی بین عربها و مردمان سرزمینهای تابعه درآمد و خیلی زود نوشتن به زبان عربی درسراسر قلمرو اسلامی معمول گردید. | ||
در زمان معاویه کتابت عربی رواج داشت. چنانچه عبیدبن شریه دو کتاب تاریخی در آن زمان تصنیف کرد (حتی،1360 :1/302) و حتی به فاصله کمی از حکومت سفیانیان، در دوره مروان، کتابی پزشکی از یک کشیش اسکندرانی به عربی ترجمه شد (صفا، 1374 : 1/52). بر اساس متون تاریخی درسهای ابنعباس در مسجدالنبی را شاگردان او به عربی مینوشتند (سردار، 1369 : 130 – 122).زبانعربی در آن دوره دارای قوت و اصالت بود زیرا زبان قرآن بود و توانایی تبدیل به یک فرهنگ مکتوب را به خوبی داشت. ولی احتمالا زبان قبطی چنین توانایی را نداشته است. زیرا لهجه قبطی، زبان مذهبی و محاورهای بود و کتابتی با آن، در آن زمان نمیشده است و پس از اسلام رفتهرفته فراموش شد. از اسناد پاپیروسی که در مصر یافت شده است، مشخص میشود که هنگام خرید و فروش بین مسلمانان و قبطیها عقدهایی بسته میشد و آن را با دو زبان یونانی در یک نسخه و عربی در نسخه دیگر، همانند مینوشتند (رزوقی مرجان، 2003 : 200). زبان قبطی کاربرد نوشتاری مهمی نداشته به همین جهت این عقدها را با یونانی مینوشتهاند. به عقیدهی یکی از محققین، «تاکنون حتی یک سند رسمی تماماً قبطی از دوران حکومت عربی به دست نیامده است.» فقط گاهی در پایان سند یا پشت آن، با جوهری که با رنگ و جوهر متن اصلی سند، که یونانی و عربی بود، عبارتی قبطی نوشته میشد (حلّاق، 1980: 63). از سویی دیگر از اواخر روزگار امویان، مراسم کلیساهای مصری با متن قبطی ولی تشریح عربی آغاز شد (ساویریس، 1968: 1/148). اگر زبان فارسی با ترکیب شدن با زبان عربی باقیماند، علتش این بود که دایره لغات و اصطلاحات آن توانایی ماندن داشت ولی زبان قبطی در برابر فصاحت و اصالت زبان عربی قدرت رقابت نداشت زیرا زبان اصلی قبطی در هنگام فتح اسلامی باقینمانده بود و تعداد زیادی لغت و الفاظ یونانی و سریانی به آن وارد شده بود (زیاده، 1926: 46)، و زبان آنها تلفیقی از لغات مصری قدیمی و یونانی بود (الدالی، 2010: 4). و به همین جهت زبان عربی، رفتهرفته زبان مردم مصر شد. زبان عربی حامل بذربقا و نوزایی بود از این رو است که در میان زبان ملت هایی که بر آن چیره گردیده بود، از میان نرفت بلکه زبان غالب گشت. این زبان گنجایش پاسخ گویی به نیازمندیهای علمی، ادبی، هنری و سیاسی اداری را داشت. | در زمان معاویه کتابت عربی رواج داشت. چنانچه عبیدبن شریه دو کتاب تاریخی در آن زمان تصنیف کرد <ref>(حتی،1360 :1/302)</ref> و حتی به فاصله کمی از حکومت سفیانیان، در دوره مروان، کتابی پزشکی از یک کشیش اسکندرانی به عربی ترجمه شد <ref>(صفا، 1374 : 1/52)</ref>. بر اساس متون تاریخی درسهای ابنعباس در مسجدالنبی را شاگردان او به عربی مینوشتند <ref>(سردار، 1369 : 130 – 122)</ref>.زبانعربی در آن دوره دارای قوت و اصالت بود زیرا زبان قرآن بود و توانایی تبدیل به یک فرهنگ مکتوب را به خوبی داشت. ولی احتمالا زبان قبطی چنین توانایی را نداشته است. زیرا لهجه قبطی، زبان مذهبی و محاورهای بود و کتابتی با آن، در آن زمان نمیشده است و پس از اسلام رفتهرفته فراموش شد. از اسناد پاپیروسی که در مصر یافت شده است، مشخص میشود که هنگام خرید و فروش بین مسلمانان و قبطیها عقدهایی بسته میشد و آن را با دو زبان یونانی در یک نسخه و عربی در نسخه دیگر، همانند مینوشتند <ref>(رزوقی مرجان، 2003 : 200)</ref>. زبان قبطی کاربرد نوشتاری مهمی نداشته به همین جهت این عقدها را با یونانی مینوشتهاند. به عقیدهی یکی از محققین، «تاکنون حتی یک سند رسمی تماماً قبطی از دوران حکومت عربی به دست نیامده است.» فقط گاهی در پایان سند یا پشت آن، با جوهری که با رنگ و جوهر متن اصلی سند، که یونانی و عربی بود، عبارتی قبطی نوشته میشد <ref>(حلّاق، 1980: 63)</ref>. از سویی دیگر از اواخر روزگار امویان، مراسم کلیساهای مصری با متن قبطی ولی تشریح عربی آغاز شد <ref>(ساویریس، 1968: 1/148)</ref>. اگر زبان فارسی با ترکیب شدن با زبان عربی باقیماند، علتش این بود که دایره لغات و اصطلاحات آن توانایی ماندن داشت ولی زبان قبطی در برابر فصاحت و اصالت زبان عربی قدرت رقابت نداشت زیرا زبان اصلی قبطی در هنگام فتح اسلامی باقینمانده بود و تعداد زیادی لغت و الفاظ یونانی و سریانی به آن وارد شده بود <ref>(زیاده، 1926: 46)</ref>، و زبان آنها تلفیقی از لغات مصری قدیمی و یونانی بود <ref>(الدالی، 2010: 4)</ref>. و به همین جهت زبان عربی، رفتهرفته زبان مردم مصر شد. زبان عربی حامل بذربقا و نوزایی بود از این رو است که در میان زبان ملت هایی که بر آن چیره گردیده بود، از میان نرفت بلکه زبان غالب گشت. این زبان گنجایش پاسخ گویی به نیازمندیهای علمی، ادبی، هنری و سیاسی اداری را داشت. | ||
===9- نزدیک بودن زبان قبطی به عربی=== | ===9- نزدیک بودن زبان قبطی به عربی=== | ||
برخی از محققان معتقدند که قبطیان مصر، زبان عربی را سادهتر و راحتتر از یونانی یاد گرفتند. تعدادی از اصطلاحات خود را هم وارد زبان عربی کردند (کاشف و دیگران، 1993 : 98). زیرا لغات و اصطلاحات زیادی به صورت مشترک وجود داشت و چنانکه اشاره شد، برخی از محققان اصل و ریشه هر دو زبان را یکی میدانند. | برخی از محققان معتقدند که قبطیان مصر، زبان عربی را سادهتر و راحتتر از یونانی یاد گرفتند. تعدادی از اصطلاحات خود را هم وارد زبان عربی کردند <ref>(کاشف و دیگران، 1993 : 98)</ref>. زیرا لغات و اصطلاحات زیادی به صورت مشترک وجود داشت و چنانکه اشاره شد، برخی از محققان اصل و ریشه هر دو زبان را یکی میدانند. | ||
===10- جذابیت دین اسلام و الگو بودن پیامبر (ص) برای قبطیان=== | ===10- جذابیت دین اسلام و الگو بودن پیامبر (ص) برای قبطیان=== | ||
احادیثی که از پیامبر(ص) در مورد توصیه آن حضرت به رفتار نیکو با مصریان بر سر زبانها بود، در گرایش مصریها به اسلام و پذیرش زبان عربی، بی تأثیر نبوده است. مشهورترین حدیثی که در این باره گزارش شده است: « هنگامی که مصر را فتح کردید با قبطیان به خیر و نیکی رفتار کنید زیرا ذمه آنها بر گردن شما است و با ماخویشی دارند» (بلاذری، 1376: 376 وابن عبدالحکم،1920: 2) | احادیثی که از پیامبر(ص) در مورد توصیه آن حضرت به رفتار نیکو با مصریان بر سر زبانها بود، در گرایش مصریها به اسلام و پذیرش زبان عربی، بی تأثیر نبوده است. مشهورترین حدیثی که در این باره گزارش شده است: « هنگامی که مصر را فتح کردید با قبطیان به خیر و نیکی رفتار کنید زیرا ذمه آنها بر گردن شما است و با ماخویشی دارند» <ref>(بلاذری، 1376: 376 وابن عبدالحکم،1920: 2)</ref> عدهای از والیان مصر مانند عمرو، براساس توصیه پیامبر با مصریها عدالت پیشه نمودند و در عقاید آنها دخالت نمیکردند و از اعمال فشار برای پذیرفتن دین جدید جلوگیری میکردند <ref>(کولونیل، 1997: 52)</ref>. بیشتر کتابهای مورخان مسلمان که جریان فتح مصر را گزارش کردهاند، از توصیه پیامبر(ص) برای خوش رفتاری با مصریها به دلیل خویشاوندی با عربها، چون عربهای عدنانی خود را از فرزندان هاجر مصری میدانند، یاد کردهاند و والیان و کارگزاران مصر در سخنان خود، عربها را به رعایت این توصیه پیامبر(ص) تذکر میدادند. پر واضح است که این رفتارها و بیان این احادیث در گرایش مردم مصر به اسلام و پذیرفتن عربها به عنوان مردمی همجنس خود آنها، بیتأثیر نبوده است. همچنین سادگی و یکدست بودن دین اسلام در مقایسه با تفرقه و جدالهای فکری و مذهبی مسیحیت در پذیرش اسلام و فرهنگ عربی مؤثر بود. | ||
نتیجه | |||
قبطیهایی که ساکنان اصلی مصر بودند، قرنها پیش از ورود مسلمانها به این سرزمین، از عربها شناخت کافی داشتند و برخی از عربها در مناطقی از مصر ساکن شده بودند. وضعیت نابسامان قبطیها، در هنگام حاکمیت بیزانسیها، موجب سهولت فتح مصر گردید. مسلمانها و فرمانده ایشان با «اهل ذمه» رفتار بهتری از حاکمان قبلی داشتند و بین آنها پیمانهایی بسته شد، که تضمین کننده آزادی مدنی، مذهبی و اجتماعی ساکنان مصر بود و در آنها مواردی توافق شده بود، که زمینه اختلاط قوم فاتح و رعایای بومی را فراهم کرده بود. رسم «ضیافت» و «ارتباع» موجب مستحکم شدن هرچه بیشتر روابط عربها و مصریها شد. رفتهرفته عربها به صورت قبیلهای و گروهی به علل و انگیزههای گوناگون، سرزمین مصر را برای اقامت دائم خود برگزیدند. | |||
عربها و قبطیها در روستاها و ادارهها و مطبها و مناسبتهایی از این دست با هم برخورد داشتند. گویش قبطی، زبان محاورهای بود و زبان رسمی و اداری مصریها، یونانی بود ولی در موارد زیادی ناچار به کاربرد زبان عربی بودند و به دلیل ارتباط این زبان با مناصب و مقامهای اداری، برخی از مصریها به یادگرفتن زبان تازی رغبت کردند. «تعریب دیوانها» و شرط داشتن زبان عربی برای کار در ادارات و سپس شرط مسلمان بودن، روند رو به رشد زبان عربی را در بین آنها، سرعت بخشید. هم زمان مسلمان شدن تعدادی از قبطیها به معنی عرب شدن آنها بود. جذابیت دین اسلام، فصاحت زبان عربی و تسامح مسلمانها و والیان مسلمان با اهل مصر، به این روند کمک کرده و درآخر روی آوردن عربها از شهرهای خود به روستاها و شهرهای کوچک و در پیش گرفتن شغلهای جدیدی مانند کشاورزی و پیشه وری و افزایش ازدواج آنها با قبطیها، نسل جدیدی را به وجود آورد که در قرنهای سوم و چهارم هجری، زبان رسمی آنها عربی شد. حتی مسیحیان، کتب دینی و تاریخی خود را به زبان عربی نگاشتند. زمینهها و ریشههای «عرب شدن» مردم مصر را بایستی در محدودهی زمانی، صدراسلام از فتح آن تا پایان حکومت امویان جستوجو کرد و این اتفاق تأثیر شگرفی در تاریخ و تمدن اسلام برجای نهادهاست. | |||
==پانوسها== | |||
==منابع== | |||
===الف) کتابها=== | |||
- ابنتغری بردی، ابوالمحاسن (1413ق) النجوم الزهره فی ملوک مصر و القاهره، تحقیق و تعلیق محمدحسین شمسالدین، بیروت: دارالکتب العلمیه. | |||
- ابنخردادبه (1370) المسالک و الممالک، ترجمه دکتر حسین قره چانلو، تهران: مترجم، چ اول. | |||
- ابنخلدون، عبدالرحمن (1366ش) العبر(تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالحمد آیتی، تهران: مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چ اول. | |||
- ابنعبدالحکم، ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله بن عبد الحکم (1920 م) فتوح مصرو اخبارها، لیدن (سفارش مکتب المثنی بغداد.). | |||
- ابنعبدالحکم، عبدالرحمن بن عبدالله (1961) فتوح مصر و مغرب، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره: طبعه لجنه البیان و الترجمه و النشر. | |||
- ابنهلال ثقفی کوفی (1371ش) ترجمه الغارات، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ اول. | |||
- اجتهادی، ابوالقاسم ( 1363ش) بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین، تهران: سروش، چ اول. | |||
- اشپولر، برتولد (1354ش) جهان اسلام(1) دوران خلافت، ترجمه قمر آریان، تهران: امیرکبیر، چ اول. | |||
- الخربوطلی، الدکتورعلی (1970) التاریخ الموحد لامه العربیه، قاهره: الهیئه العامه للتألیف و النشر. | |||
- الحسینی، محمدباقر (1969) تطور النقود العربیه الاسلامیه، بغداد: دارالجاحظ، الطبعه الاولی. | |||
- الدالی، الدکتور عکاشه (2010) عروبه مصر القدیمه، قاهره: لاحمه القومی العربی. | |||
- الفیل، محمد (2007) مختصرکتاب النجوم الزاهره، فی ملوک مصر و القاهره ابن تغری بردی، قاهره : الهیئه المصریه العامه للکتاب. | |||
- القلقشندی، ابوالعباس احمدبن علی (1982) نهایه الارب فی معرفه انساب العرب ، قاهره: دارالکتاب. | |||
- الکندی المصری، محمدبن یوسف (1407) تاریخ ولاه مصر، ویله کتاب تسمیه قضاتها، بیروت: موسسه الکتب الثاقیه، الطبعه الاولی. | |||
- الکندی المصری، محمدبن یوسف (1908) کتاب الولاه و کتاب القضاه، تصحیح رفن گست، بیروت: مطبعه الیسوعین. | |||
- المرشدی، محمد ابراهیم (1993) عروبه مصر و اقباطها، قاهره: دارالشرق الاوسط للنشر. | |||
- الواقدی، محمدبن عمر ( بی تا) فتوح الشام، بیروت: دارالحبل. | |||
- امین مصطفی، الدکتوراحمد (1410) رسائل فی مصر الاسلامیه الی نهایه الدوله الاخشیدیه، قاهره: بی جا، الطبعه الاولی. | |||
- امین، احمد (1337) پرتو اسلام (ترجمهی فجرالاسلام)، برگردان عباس خلیلی، تهران: شرکت نسبی حاج محمدحسین اقبال و شرکاء، چ دوم. | |||
- بتلر، آلفرد ( 1932 ) فتح العرب لِلمصر، ترجمه محمد ابو حدید بکر، قاهره: مکتبه مدبولی، الطبعه الثانیه. | |||
- بلاذری، احمدبن یحیی بن جابر (1376) فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران: نشر نقره. | |||
- بلاذری، احمدبن یحیی بن جابر (1394) انساب الاشراف، تحقیق و تعلیق از شیخ محمدباقر المحمودی، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الاولی. | |||
- بولت (1364) گروش به اسلام در قرن میانه، ترجمه محمدحسین وقار، تهران: نشر تاریخ ایران. | |||
- ترتون، دکتورا.س (1990) الامویه فی مصر، ترجمه و تعلیق: دکتور حسن حبشی، القاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب، الطبعه الثالثه. | |||
- جوادعلی (1953) تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد: بی جا، الطبعه الخامس. | |||
- حتی، فیلیب خلیل (1366) تاریخ عرب ، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: آگاه، چ دهم. | |||
- حدودالعالم المشرق الی المغرب (1362) منوچهر ستوده، تهران: کتابخانه طهوری. | |||
- حسن احمد محمود و منی حسن احمد محمود (1422ق) مصر الاسلامیه (منذ الفتح العربی حتی قیام الدوله الفاطمیه)، قاهره: دارالفکر العربی. | |||
- حلّاق، حسان علی (1980) تعریب النقود والدواوین فی العصر الاموی، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، الطبعه الاولی. | |||
- خامسی پور، لیلا (1382) قبیله ازد و نقش آن در تاریخ ایران و اسلام، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ ایران و اسلام. | |||
- خورشید البری، عبدالله (1992) القبائل العربیه فی مصر فی القرون الثلاثه الاولی للهجره، قاهره : الهیئه المصریه العّامه للکتاب. | |||
- دنت، دانیل (1358) مالیات سرانه و تاثیر آن در گرایش به اسلام، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی، چ3. | |||
- دورانت، ویل ( 1368 ) تاریخ تمدن (عصر ایمان ) ترجمه ابوالقاسم طاهری و ابوالقاسم پاینده ، تهران: آموزش انقلاب اسلامی، چ 2. | |||
- دینوری، ابوحنیفه، احمدبن داوود (1960م) الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره: دارالاحیاءالکتب العربی، الطبعه الاولی. | |||
- رزوقی مرجان، زینب فاضل ( 2003) احوال مصر الاداریه و الاقتصادیه و الاجتماعیه من التحریر العربی حتی نهایه العصر الراشدی، بغداد: بیت الحکمه. | |||
- رمضان، هویدا عبدالعظیم (1994) المجتمع فی مصر الاسلامیه (من الفتح العربی الی العصر الفاطمی) جزء ثانی، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب. | |||
- ریپکا، یان و دیگران (1383) تاریخ ادبیات ایران، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: سخن، چ اول. | |||
- زیاده ، محمودمحمد (1926) مجتمعات اسلامیه، القاهره: بی جا. | |||
- زیدان، جرجی (1401) تاریخ مصر الحدیث مع فذلکه فی التاریخ مصر القدیم، جزء اول، قاهره: مکتبه مدبولی. | |||
- ساویریس بن المقفع (1968) سیرالآباء البطارکه، قاهره: الجمعیه القبطیه. | |||
- سیف الدوله، محمد (2010) عروبه مصر، مجله الوعی العربی، شماره 102، (23 – 12). | |||
- شعیب، الدکتور علی عبدالمنعم (بی تا) المختصرفی تاریخ مصر، قاهره: دار ابن زیدون، الطبعه الاولی. | |||
- صفا، ذبیح الله (1374) تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ پنجم. | |||
- صفا، ذبیح الله (1335) تاریخ ادبیات ایران، تهران: کتاب فروشی ابن سینا، چ دوم. | |||
- طبری، ابی جعفر بن جریر (1408ق) تاریخ الطبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، الطبعه الثانیه. | |||
- عبدالجلیل، ج، م (1363) تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: امیرکبیر. | |||
- عبدالله عنان، محمد (بی تا) مصرالاسلامیه و تاریخ الخطط المصریه ، چ قاهره: بی جا . | |||
- علی ابراهیم، حسن (1375) تاریخ عمروبن العاص، قاهره: مکتبه مدبولی. | |||
- کاشف، سیده اسماعیل (1988م) مصرفی عصر الولاه (من الفتح العربی الی قیام الدوله الطولونیه)، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب. | |||
- کاشف، سیده اسماعیل و دیگران (1993م) مصر الاسلامیه و اهل الذمه، قاهره: الهیئه المصریه العامه اللکتاب. | |||
- عمر، احمد مختار (1970) تاریخ اللغه العربیه فی مصر، قاهره: الهیئه المصریه العامه للتألیف و النشر. | |||
- گرونبام، فن گوستاو ( 1373) اسلام در قرون وسطی، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران: نشر البرز، چ اول. | |||
- لاپیدوس، ایرام (1381) تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: اطلاعات، چ اول. | |||
- محلاتی شیرازی، صدرالدین (1357) مقدماتی بر تاریخ ادبیات عرب، تهران: دانشگاه پهلوی. | |||
- مقدسی، مطهر بن طاهر (1381) آفرینش و تاریخ، ترجمه و تعلیق از محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، چ 2. | |||
- مقریزی، تقی الدین احمد (بی تا) الخطط، بغداد: مکتبه المثنی. | |||
- مقریزی، تقی الدین احمد (1961م) تاریخ الاقباط، تحقیق دکتور عبدالمجید ایاب، قاهره: دارالفضیله. | |||
- منی، حسن احمد محمود (الدکتوره ) (1990م) دراسات فی السیاسه العامه للدوله الامویه فی مصر، القاهره: دارالنهضه العربیه. | |||
- مؤلف مجهول (1362) حدودالعالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، تهران: کتابخانه طهوری. | |||
- مونس، دکتر حسین (1384) تاریخ وتمدن مغرب، ترجمه حمیدرضا شیخی، تهران: آستان قدس وسمت، چاپ اول. | |||
- نیکلسون، رینولد، الین (1381) تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوانداخت کیوانی، تهران: رایزن، چ اول. | |||
- هاوتینگ، جرالد (1386) امویان نخستین دودمان حکومت گر در اسلام، ترجمه عیسی عبدی، تهران: امیرکبیر. | |||
- هرودوت (1384) تاریخ هرودوت، ترجمه و توضیح، هادی هدایتی، تهران: دانشگاه تهران، چ دوم. | |||
- یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (1366ش) تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: علمی و فرهنگی، چ 5. | |||
- یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (1347) البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر. | |||
===ب) مقالات=== | |||
- آزادی، فیروز (1384) « آتشسوزی کتابخانه اسکندریه افسانه یا واقعیت؟»، قم: مجله تاریخ درآینه پژوهش، ش 8 سال دوم، زمستان 1384 (25 تا 37). | |||
- سردار، ضیاءالدین (1369) «نقش کتاب در تمدن و فرهنگ اسلامی»، ترجمه مهیار علوی مقدم، مجله کیهان فرهنگی، شماره 31 مرداد و شهریور (130-122). | |||
- سیف الدوله، محمد (2010م) عدو به مصر، مجله الواعی العربی، ش 102 (23-12) | |||
===ج) منابع لاتین=== | |||
- Bosworth' C.E (1986) Enciclo Pedia of Islam' Leiden | |||
- Brett 'Michael (1973) The spread of Islam in Egypt and north Africa ' London | |||
[[رده: پیشینه زبان عربی در مصر]] | [[رده: پیشینه زبان عربی در مصر]] |
ویرایش