۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' نام گذاری ' به ' نامگذاری ') |
جز (جایگزینی متن - ' بنا بر این' به ' بنابراین') |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
طراحان نظریه کسب، با ارایه این نظریه، به دو هدف محوری و تامین دو موضوع اساسی فکر میکردند. هدف اول حفظ مرز [[توحید در خالقیت]] از اختلاط با [[شرک]] بود به این معنا که هستی فقط یک خالق دارد و آن خداوند است. هدف دوم ایجاد مسئولیت برای انسان به عنوان فاعل کسب بود که در ارتباط با افعال اختیاریاش معنا پیدا میکرد به این معنا که اگر چه هستی دارای یک خالق است، اما انسان به عنوان فاعل کاسب، نسبت به آن چه کسب میکند مسئول خواهد بود. | طراحان نظریه کسب، با ارایه این نظریه، به دو هدف محوری و تامین دو موضوع اساسی فکر میکردند. هدف اول حفظ مرز [[توحید در خالقیت]] از اختلاط با [[شرک]] بود به این معنا که هستی فقط یک خالق دارد و آن خداوند است. هدف دوم ایجاد مسئولیت برای انسان به عنوان فاعل کسب بود که در ارتباط با افعال اختیاریاش معنا پیدا میکرد به این معنا که اگر چه هستی دارای یک خالق است، اما انسان به عنوان فاعل کاسب، نسبت به آن چه کسب میکند مسئول خواهد بود. | ||
== دلیل نامگذاری نظریه کسب == | == دلیل نامگذاری نظریه کسب == | ||
واژه کسب و مشتقات آن دارای ریشه قرآنی است. به همین دلیل، متکلمان اشعری و ماتریدی در تفسیر افعال اختیاری انسان و نسبت آن با جبر و اختیار، از این واژه بهره بردهاند. مثلا [[ابو حامد غزالی|ابوحامد غزالی]] به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است. زیرا که قرآن، کسب را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. مینویسد:«أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشیء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جمیعا بقدرة اللّه تعالى، سمی خالقا و مخترعا. و لم یكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم یسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن یطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب تیمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد فی القرآن.» قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال میشود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود میَآید و اوست خالق و مخترع. | واژه کسب و مشتقات آن دارای ریشه قرآنی است. به همین دلیل، متکلمان اشعری و ماتریدی در تفسیر افعال اختیاری انسان و نسبت آن با جبر و اختیار، از این واژه بهره بردهاند. مثلا [[ابو حامد غزالی|ابوحامد غزالی]] به این نکته اعتراف کرده است که مقصود من از کسب، پیروی از تعالیم قرآنی است. زیرا که قرآن، کسب را به عنوان فعل بشر اطلاق کرده است. مینویسد:«أن القادر الواسع القدرة هو قادر على الاختراع للقدرة و المقدور معا، و لما كان اسم الخالق و المخترع مطلقا على من أوجد الشیء بقدرته و كانت القدرة و المقدور جمیعا بقدرة اللّه تعالى، سمی خالقا و مخترعا. و لم یكن المقدور مخترعا بقدرة العبد و إن كان معه فلم یسم خالقا و لا مخترعا و وجب أن یطلب لهذا النمط من النسبة اسم آخر مخالف فطلب له اسم الكسب تیمنا بكتاب اللّه تعالى، فإنه وجد إطلاق ذلك على أعمال العباد فی القرآن.» قادری که قدرتش بی انتها است، توانایی دارد که قدرت و مقدور را با هم بیافریند، به این جهت که خالق و مخترع به طور مطلق بر کسی استعمال میشود که به وجود آورنده شی باشد. قدرت و مقدور همراه با قدرت خدا به وجود میَآید و اوست خالق و مخترع. بنابراین، عبد نمیتواند در فعلش خالق و مخترع باشد، پس باید نامی دیگر برای فعل عبد یافت (که نه خلق باشد و نه اختراع) و آن کسب است، زیرا به دلیل تیمن به قرآن از این نام استفاده میشود.<ref>غزالی ابو حامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 60</ref> | ||
== خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی == | == خلاصه تفاسیر نظریه کسب از دیدگاه متکلمان اشعری و ماتریدی == | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
'''ابواسحاق اسفرایینی(337-418)''' نظریه کسب را همانند باقلانی تفسیر میکند، با این توضیح که حقیقت خلق را به خالق منتسب میکند و میگوید اصل خلقت مربوط به خالق و منوط به قدرت او است، زیرا خالق فقط خداوند است و منشأ و حقیقت تمامی افعال قدرت الهی است. ابن قیم جوزیه که خود از متکلمان اهل حدیث است، از قول ابواسحاق اسفرایینی نقل میکند که حقیقت خلق از خالق است که با قدرت او واقع میشود و انفراد خلق مربوط به اوست و حقیقت فعل با قدرت خالق ایجاد میشود و حقیقت کسب از فرد مکتسب است و مختص اوست. پس قدیم (خدا) خلق میکند و همراه با محدث(عبد) در ایجاد فعل مشترک است، ولی کسب و اطلاق آن، مخصوص محدث(بنده) است، اما اطلاق لفظ فعل (فاعلیت) هم برای خدا و هم برای عبد جایز است.<ref>ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعلیل، ص 324</ref> | '''ابواسحاق اسفرایینی(337-418)''' نظریه کسب را همانند باقلانی تفسیر میکند، با این توضیح که حقیقت خلق را به خالق منتسب میکند و میگوید اصل خلقت مربوط به خالق و منوط به قدرت او است، زیرا خالق فقط خداوند است و منشأ و حقیقت تمامی افعال قدرت الهی است. ابن قیم جوزیه که خود از متکلمان اهل حدیث است، از قول ابواسحاق اسفرایینی نقل میکند که حقیقت خلق از خالق است که با قدرت او واقع میشود و انفراد خلق مربوط به اوست و حقیقت فعل با قدرت خالق ایجاد میشود و حقیقت کسب از فرد مکتسب است و مختص اوست. پس قدیم (خدا) خلق میکند و همراه با محدث(عبد) در ایجاد فعل مشترک است، ولی کسب و اطلاق آن، مخصوص محدث(بنده) است، اما اطلاق لفظ فعل (فاعلیت) هم برای خدا و هم برای عبد جایز است.<ref>ابن قیم جوزیه، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعلیل، ص 324</ref> | ||
''' عبدالملک جوینی(419-475 ق)''' با توجه به اشکالات تفاسیر متکلمان گذشته از نحوه تفسیر کسب، صریحا اعتراف میکند که تاثیر قدرت انسان در طول قدرت الهی است. جوینی تقریر اشعری و باقلانی را درباره نظریه کسب نقد میکند و معتقد است که عقل نمیتواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه استطاعت و قدرتی که بیاثر باشد، مثل نبود قدرت است. پس باید بگوییم که عبد دارای استطاعت و قدرت حقیقی است تا بتوانیم میان خودش و افعالش استنادی حقیقی ایجاد کنیم با این تفاوت که چنین استنادی نمی تواند مجوزی برای خلق فعل از طرف فاعل انسانی باشد و انسان را جای خالق بگذارد، زیرا خلق در جایی قابل تصور است که موجودی که سابقه عدم دارد موجود شود و حال آن که انسان چون خودش مخلوق است نمیتواند موجودی را خلق کند. انسان همانگونه که نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال میکند، همان گونه نیز احساس وابستگی میکند. | ''' عبدالملک جوینی(419-475 ق)''' با توجه به اشکالات تفاسیر متکلمان گذشته از نحوه تفسیر کسب، صریحا اعتراف میکند که تاثیر قدرت انسان در طول قدرت الهی است. جوینی تقریر اشعری و باقلانی را درباره نظریه کسب نقد میکند و معتقد است که عقل نمیتواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه استطاعت و قدرتی که بیاثر باشد، مثل نبود قدرت است. پس باید بگوییم که عبد دارای استطاعت و قدرت حقیقی است تا بتوانیم میان خودش و افعالش استنادی حقیقی ایجاد کنیم با این تفاوت که چنین استنادی نمی تواند مجوزی برای خلق فعل از طرف فاعل انسانی باشد و انسان را جای خالق بگذارد، زیرا خلق در جایی قابل تصور است که موجودی که سابقه عدم دارد موجود شود و حال آن که انسان چون خودش مخلوق است نمیتواند موجودی را خلق کند. انسان همانگونه که نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال میکند، همان گونه نیز احساس وابستگی میکند. بنابراین، فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند میشود، آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند میشود و این استناد به شکل توالی فاعلها به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی میشود. نقل کردهاند که که جوینی این رای را از حکمای الهی گرفته است. <ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل، ص 111 و 112</ref> | ||
'''ابو حامد غزالی(450-505)'''اگر چه در کلیت تفسیر کسب، هم رای ابوالحسن اشعری و نیز باقلانی است، اما در بسیاری از استنادها و نظراتش به صراحت از جبر و تفویض تبری میجوید و راه میان این دو را بر میگزیند و آن را عقیده تمام اهل سنت و جماعت میداند. وی برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف میکند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است. <ref> ابو حامد غزالی، احیاء علوم الدین، ص 249</ref> با این حال این متکلم اشعری چون دیگر اشاعره در تفسیر نظریه کسب تلاش میکند ضمن دفاع از توحید در خالقیت، نحوه انتساب صحیح افعال به عباد را نیز تفسیر کند. در نگاه غزالی، خداوند در خلق و اختراع عالم منفرد است و هم زمان قدرت و مقدور را با هم میآفریند و کسی جز او نمیتواند چیزی را خلق کند. | '''ابو حامد غزالی(450-505)'''اگر چه در کلیت تفسیر کسب، هم رای ابوالحسن اشعری و نیز باقلانی است، اما در بسیاری از استنادها و نظراتش به صراحت از جبر و تفویض تبری میجوید و راه میان این دو را بر میگزیند و آن را عقیده تمام اهل سنت و جماعت میداند. وی برای پرهیز از اتهام جبر، اعتراف میکند این که بگوییم انسان هیچ اختیاری در انجام فعل نداشته باشد، خلاف وجدان و فهم عقل است. <ref> ابو حامد غزالی، احیاء علوم الدین، ص 249</ref> با این حال این متکلم اشعری چون دیگر اشاعره در تفسیر نظریه کسب تلاش میکند ضمن دفاع از توحید در خالقیت، نحوه انتساب صحیح افعال به عباد را نیز تفسیر کند. در نگاه غزالی، خداوند در خلق و اختراع عالم منفرد است و هم زمان قدرت و مقدور را با هم میآفریند و کسی جز او نمیتواند چیزی را خلق کند. بنابراین، با طرح این نظریه در صدد تفسیر صحیح از نحوه انتساب افعال به عباد است و آن را پاسخ مناسبی برای توجیه افعال انسانی میداند. به گمان او نظریه کسب در واقع توجیه کننده افعال اختیاری انسان در برابر جبر و تفویض است. به همین دلیل در تفسیر این نظریه، آگاهی از همراهی با فعل کسب شده را لحاظ میکند و تنها راه فرار از اتهام جبر گرایی را در همین نوع نگاه و تفسیر میداند. غزالی باره علت برگزیدن نام کسب میگوید اکنون که نمیتوان گفت انسان خالق است و نیز نمیتوان گفت که مجبور است، پس باید نامی دیگر برای افعالش انتخاب کرد که نه خالق باشد و نه مخترع(و نه مجبور) پس به پیروی از کتاب خدا و تیمن از آن، نام کسب را برای افعال عباد برگزینیم.<ref> ابو حامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 60</ref> | ||
'''فخرالدین رازی (543-606)''' معتقد است که افعال اختیاری بشر منوط به وجود قدرت و داعی است و وقتی این دو صفت حاصل شود، عبد حقیقتا فاعل میشود. او میگوید ما ضرورتا میفهمیم که وقتی برای فاعل انسانی داعی بر انجام فعل حاصل شود و مانعی هم در بین نباشد، آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref> او در جای دیگر نیز به این موضوع پرداخته و آن را مذهب خود دانسته است که مجموع قدرت با انگیزه مشخص(داعی) موجب حصول فعل میشود.<ref> فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الإلهی، ج3، ص 73</ref> | '''فخرالدین رازی (543-606)''' معتقد است که افعال اختیاری بشر منوط به وجود قدرت و داعی است و وقتی این دو صفت حاصل شود، عبد حقیقتا فاعل میشود. او میگوید ما ضرورتا میفهمیم که وقتی برای فاعل انسانی داعی بر انجام فعل حاصل شود و مانعی هم در بین نباشد، آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref> او در جای دیگر نیز به این موضوع پرداخته و آن را مذهب خود دانسته است که مجموع قدرت با انگیزه مشخص(داعی) موجب حصول فعل میشود.<ref> فخرالدین رازی، المطالب العالیة من العلم الإلهی، ج3، ص 73</ref> | ||
این متکلم اشعری در مباحث مربوط به نحوه تولید افعال عباد که آن را بعد از حصول قدرت و داعی واجب میداند؛ نظر مختار خود را چنین بیان میکند که اگر چه خلق فعل ریشه در قضا و قدر الهی دارد، اما انسان بعد از وجود قدرت و داعی، به طور حقیقی فاعل فعل خویش میشود. با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است.<ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref> | این متکلم اشعری در مباحث مربوط به نحوه تولید افعال عباد که آن را بعد از حصول قدرت و داعی واجب میداند؛ نظر مختار خود را چنین بیان میکند که اگر چه خلق فعل ریشه در قضا و قدر الهی دارد، اما انسان بعد از وجود قدرت و داعی، به طور حقیقی فاعل فعل خویش میشود. با این حال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است.<ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref> | ||
'''سعدالدین تفتازانی(722-792 ق)''' نیز چون سایر متکلمان اشعری مشی کلی این مذهب در اعتقاد به [[توحید افعالی]] و دفاع متعصبانه از آن را میپذیرد. وی خدای متعال را مصدر همه افعال میداند و میگوید خداوند خالق تمام افعال بندگانش است، چه آن فعل کفر باشد یا ایمان، طاعت باشد یا عصیان.<ref> سعدالدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص 54</ref> و در جایی دیگر میگوید هر چند که از نظر وی حقیقت کسب معلوم نیست، ولی مطابق با برهان، جز خدا خالق و جز قدرت قدیم موثر دیگری وجود ندارد و آن چه از عبد صادر میشود، حاصل قدرت حادثی است که به برخی از افعال انسان تعلق نمیگیرد، مثل صعود به بلندی که قدرت و اراده انسان در تحصیل آن نقش دارد، بر خلاف سقوط که انسان در آن بی اختیار است. | '''سعدالدین تفتازانی(722-792 ق)''' نیز چون سایر متکلمان اشعری مشی کلی این مذهب در اعتقاد به [[توحید افعالی]] و دفاع متعصبانه از آن را میپذیرد. وی خدای متعال را مصدر همه افعال میداند و میگوید خداوند خالق تمام افعال بندگانش است، چه آن فعل کفر باشد یا ایمان، طاعت باشد یا عصیان.<ref> سعدالدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص 54</ref> و در جایی دیگر میگوید هر چند که از نظر وی حقیقت کسب معلوم نیست، ولی مطابق با برهان، جز خدا خالق و جز قدرت قدیم موثر دیگری وجود ندارد و آن چه از عبد صادر میشود، حاصل قدرت حادثی است که به برخی از افعال انسان تعلق نمیگیرد، مثل صعود به بلندی که قدرت و اراده انسان در تحصیل آن نقش دارد، بر خلاف سقوط که انسان در آن بی اختیار است. بنابراین، فعلی که حاصل قدرت حادث است، کسب نام دارد اگر چه حقیقتش معلوم نیست.<ref> سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج 4، ص225</ref>این متکلم اشعری، انسان را مجبور نمیداند و چون میخواهد به مسئله ثواب و عقاب اعمال در سرای دیگر پاسخ دهد، از اختیار انسان دفاع میکند و میگوید مقدور یک چیز بیشتر نیست که از قدرت قدیم و حادث با دو لحاظ خلقی و کسبی به وجود میآید.<ref> سعدالدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص 58</ref> | ||
'''میر سید شریف جرجانی(740- 816 ق)'''به عنوان سخنگوی اشاعره، افعال هستی از جمله افعال انسان را بی هیچ واسطهای به خدا نسبت میدهد و معتقد است که انسان هیچ گونه قدرت یا اختیاری در ایجاد فعل ندارد. میگوید ما (اشاعره) معتقدیم هـمه ممکنات که قابل شمارش نیستند، بدون واسطه مـستند به خدا هستند.<ref>میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج 4، ص 123</ref>او در عبارتی دیگر بیان میکند تمام اشاعره معتقدند غیر از خدا هیچ فاعل دیگری شناخته شده نیست و بر همین اساس، هیچ گونه واسطه علّی و معلولی میان افعال صادره و خدای متعال وجود ندارد.<ref>میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج 4، ص 180</ref>میر سید شریف کسب را به معنای عرفی اش که جلب منفعت و دفع ضرر است تفسیر میکند تا فقط شامل افعال بشر شود نه افعال خدا.<ref>میر سید شریف جرجانی، التعریفات، ص 79</ref> | '''میر سید شریف جرجانی(740- 816 ق)'''به عنوان سخنگوی اشاعره، افعال هستی از جمله افعال انسان را بی هیچ واسطهای به خدا نسبت میدهد و معتقد است که انسان هیچ گونه قدرت یا اختیاری در ایجاد فعل ندارد. میگوید ما (اشاعره) معتقدیم هـمه ممکنات که قابل شمارش نیستند، بدون واسطه مـستند به خدا هستند.<ref>میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج 4، ص 123</ref>او در عبارتی دیگر بیان میکند تمام اشاعره معتقدند غیر از خدا هیچ فاعل دیگری شناخته شده نیست و بر همین اساس، هیچ گونه واسطه علّی و معلولی میان افعال صادره و خدای متعال وجود ندارد.<ref>میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج 4، ص 180</ref>میر سید شریف کسب را به معنای عرفی اش که جلب منفعت و دفع ضرر است تفسیر میکند تا فقط شامل افعال بشر شود نه افعال خدا.<ref>میر سید شریف جرجانی، التعریفات، ص 79</ref> | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
'''ملا علی قاری(م 1014 ق)''' همانند دیگر بزرگان ماتریدی در حالی که متاثر از [[ابوحنیفه]] است، درباره افعال عباد تفسیری تقریبا مشابه هم مسلکان خود ارایه و خلق را منحصر به خدا و کسب را به طور واقعی به انسان نسبت میدهد و میگوید تمام افعال بندگان اعم از افعالی که دارای حرکت یا سکون یا بر هر مبنا و وجهی چون کفر و ایمان و طاعت و عصیان باشد؛ کسبش حقیقی است نه مجازی. وی برای تایید ادعای خویش که انسان نه مجبور است و نه مختار بلکه به طور واقعی کاسب فعل خویش است؛ جملهای را از امام معصوم سلام الله علیه نقل میکند که فرمود برای فهم امر بین الامرین به آیه شریفه «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» استناد میشود. یعنی هم تو را [[عبادت]] میکنم و هم از تو کمک میخواهم. عبادت فعل یا کسب من است، ولی کمک خدای متعال فعل اوست.<ref> ملا علی قاری، شرح كتاب الفقه الأكبر، ص 89</ref> | '''ملا علی قاری(م 1014 ق)''' همانند دیگر بزرگان ماتریدی در حالی که متاثر از [[ابوحنیفه]] است، درباره افعال عباد تفسیری تقریبا مشابه هم مسلکان خود ارایه و خلق را منحصر به خدا و کسب را به طور واقعی به انسان نسبت میدهد و میگوید تمام افعال بندگان اعم از افعالی که دارای حرکت یا سکون یا بر هر مبنا و وجهی چون کفر و ایمان و طاعت و عصیان باشد؛ کسبش حقیقی است نه مجازی. وی برای تایید ادعای خویش که انسان نه مجبور است و نه مختار بلکه به طور واقعی کاسب فعل خویش است؛ جملهای را از امام معصوم سلام الله علیه نقل میکند که فرمود برای فهم امر بین الامرین به آیه شریفه «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» استناد میشود. یعنی هم تو را [[عبادت]] میکنم و هم از تو کمک میخواهم. عبادت فعل یا کسب من است، ولی کمک خدای متعال فعل اوست.<ref> ملا علی قاری، شرح كتاب الفقه الأكبر، ص 89</ref> | ||
'''احمد بن حسن بیاضی(1098 م)'''درباره افعال اختیاری انسان مطالب صریحی بیان کرده و مطابق با روش جمهور ماتریدیان و نیز اشاعره، خلق و کسب را با هم در ایجاد فعل دخیل میداند. <ref> بیاضی احمد بن حسن، اشارات المرام من عبارات الامام، ص 256</ref> از منظر او تمام آن چه از عبد صادر میشود از جمله ایمان، مخلوق بعد از عدم است که خدا آن را ایجاد کرده است. | '''احمد بن حسن بیاضی(1098 م)'''درباره افعال اختیاری انسان مطالب صریحی بیان کرده و مطابق با روش جمهور ماتریدیان و نیز اشاعره، خلق و کسب را با هم در ایجاد فعل دخیل میداند. <ref> بیاضی احمد بن حسن، اشارات المرام من عبارات الامام، ص 256</ref> از منظر او تمام آن چه از عبد صادر میشود از جمله ایمان، مخلوق بعد از عدم است که خدا آن را ایجاد کرده است. بنابراین، خدا خالق فعل و انسان کاسب فعل و کسب نتیجه آن است که با اراده و اختیار انجام میشود. بیاضی ادعای خود را مطابق با اجماع سلف از صحابه و تابعین میداند.<ref> بیاضی احمد بن حسن، اشارات المرام من عبارات الامام، ص 252</ref> از منظر این متکلم، انسان آفریننده نیست، ولی قادر است فعل آفریده شده را با قدرت حادث کسب و علاوه آن را دارای عنوان کند. | ||
'''محمد زاهد کوثری(1296 – 1371 ق)''' معتقد است که مطابق با عقیده اهل سنت و جماعت، فقط خداوند است و تمامی موجودات از اشخاص عباد و افعال شان با هر صفتی که داشته باشند را خدا خلق میکند و اگر کسی از ما به عنوان فاعل شناخته میشود، به معنای مکتسب است نه فاعل به معنای خالق. وی برای صحت استدلال خود به قرآن تمسک میکند که میفرماید:«و الله خلقکم و ما تعبدون. سوره الصافات(37) 96» یعنی خدا هم شما را آفرید و هم بتهایی را که میسازید. آیه به ما خطاب میکند که خداوند خالق اعمال ما است، هم چنان که خالق صورتها و ذوات ما نیز میباشد. این موضوع از واضح ترین دلایل قرآن است. | '''محمد زاهد کوثری(1296 – 1371 ق)''' معتقد است که مطابق با عقیده اهل سنت و جماعت، فقط خداوند است و تمامی موجودات از اشخاص عباد و افعال شان با هر صفتی که داشته باشند را خدا خلق میکند و اگر کسی از ما به عنوان فاعل شناخته میشود، به معنای مکتسب است نه فاعل به معنای خالق. وی برای صحت استدلال خود به قرآن تمسک میکند که میفرماید:«و الله خلقکم و ما تعبدون. سوره الصافات(37) 96» یعنی خدا هم شما را آفرید و هم بتهایی را که میسازید. آیه به ما خطاب میکند که خداوند خالق اعمال ما است، هم چنان که خالق صورتها و ذوات ما نیز میباشد. این موضوع از واضح ترین دلایل قرآن است. بنابراین، افعال ما مطابق با مفاد اجماع مخلوق است.<ref>کوثری محمد زاهد، العقیده و علم الکلام، ص 190</ref> | ||
'''شیخ شلتوت(1310-1383 ق)''' مباحث مربوط به افعال عباد را از جمله مسایل جنجالی و پر چالشی میداند که موجب مناقشات جدی میان متکلمان مسلمان مذاهب مختلف شده است. شلتوت در ابتدا به تفسیر افعال عباد از منظر مدافعین جبر اشاره میکند که معتقدند عبد هیچ اختیاری در فعلش ندارد، هم ظاهرا مجبور است هم باطنا، هم هدایتش مربوط به خداوند است و هم ضلالتش و خودش پاسخ میدهد که چنین عقیدهای نقض صریح آیاتی است که انسان را مسئول افعال خود میداند. وی در پاسخ به مکتب اشاعره که معتقدند خدای متعال خالق ضلال است چه در ابتدا و چه در استمرار و عباد قدرتی ندارند تا بتوانند در ایجاد (یا تغییر) فعل تاثیرگذار باشند، میگوید که این مکتب برای فرار از اتهام جبر گرایی که متوجه گروه قبلی یعنی جبریون شده بود، به کسب معتقد شدند و به وسیله آن، قواعد تکیلف و عدالت و نیز نسبت افعال را تصحیح و توجیه کردند. وی به گروه سوم یعنی مفوضه اشاره میکند که معتقدند خداوند قدرتش را به عبد تفویض کرده است تا عبد با اراده و قدرت خودش فعل را انجام دهد. شلتوت نظر خودش را بیان میکند آن چه ما به آن عقیده داریم و قبلا هم بیان کردیم این است که برای عباد؛ هم قدرت و هم اراده وجود دارد و باید بدانیم که این دو را خداوند بیهوده و عبث نیافرید، بلکه آفرید تا مناط تکلیف و مناط جزا و مبنای حقیقی انتساب افعال به بنده باشد. با این حساب معلوم میشود که عباد نه از نظر ظاهری و نه از نظر باطنی مجبور نیستند و نمیتوانند گمراهیاشان را جزء مقدرات الهی بدانند، زیرا چنین چیزی مطابق با حکمت و عدالت نیست و حتی تصور این موضوع ممنوع است.<ref> سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 2، ص 153</ref> | '''شیخ شلتوت(1310-1383 ق)''' مباحث مربوط به افعال عباد را از جمله مسایل جنجالی و پر چالشی میداند که موجب مناقشات جدی میان متکلمان مسلمان مذاهب مختلف شده است. شلتوت در ابتدا به تفسیر افعال عباد از منظر مدافعین جبر اشاره میکند که معتقدند عبد هیچ اختیاری در فعلش ندارد، هم ظاهرا مجبور است هم باطنا، هم هدایتش مربوط به خداوند است و هم ضلالتش و خودش پاسخ میدهد که چنین عقیدهای نقض صریح آیاتی است که انسان را مسئول افعال خود میداند. وی در پاسخ به مکتب اشاعره که معتقدند خدای متعال خالق ضلال است چه در ابتدا و چه در استمرار و عباد قدرتی ندارند تا بتوانند در ایجاد (یا تغییر) فعل تاثیرگذار باشند، میگوید که این مکتب برای فرار از اتهام جبر گرایی که متوجه گروه قبلی یعنی جبریون شده بود، به کسب معتقد شدند و به وسیله آن، قواعد تکیلف و عدالت و نیز نسبت افعال را تصحیح و توجیه کردند. وی به گروه سوم یعنی مفوضه اشاره میکند که معتقدند خداوند قدرتش را به عبد تفویض کرده است تا عبد با اراده و قدرت خودش فعل را انجام دهد. شلتوت نظر خودش را بیان میکند آن چه ما به آن عقیده داریم و قبلا هم بیان کردیم این است که برای عباد؛ هم قدرت و هم اراده وجود دارد و باید بدانیم که این دو را خداوند بیهوده و عبث نیافرید، بلکه آفرید تا مناط تکلیف و مناط جزا و مبنای حقیقی انتساب افعال به بنده باشد. با این حساب معلوم میشود که عباد نه از نظر ظاهری و نه از نظر باطنی مجبور نیستند و نمیتوانند گمراهیاشان را جزء مقدرات الهی بدانند، زیرا چنین چیزی مطابق با حکمت و عدالت نیست و حتی تصور این موضوع ممنوع است.<ref> سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 2، ص 153</ref> |