پرش به محتوا

تقی الدین سبکی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' عده ای' به ' عده‌ای'
جز (تمیزکاری)
جز (جایگزینی متن - ' عده ای' به ' عده‌ای')
خط ۲۰: خط ۲۰:
=زندگی=
=زندگی=


شیخ تقی‌الدین السبکی در اول صفر 683 هجری قمری / 18 آوریل 1284 میلادی در روستای سبک الاحد (سبک العبید) - یکی از روستاهای استان منوفیه کنونی - به دنیا آمد. و در کودکی تحت تعلیم پدرش قرار گرفت که فضای مناسبی را برای کسب علم برای او ایجاد کرد. و با پدرش به قاهره نقل مکان کرد و نزد عده ای از مشاهیر زمان خود به رهبری پدرش شیخ عبدالکافی السبکی تحصیل کرد و از نایب‌های شیخ الاسلام ابن دقیق العید بود. در قضاوت و عنایت فراوانی به او کرد تا به علم آموزی پرداخت، تا اینکه از علمای شافعی و اندک علمای آن شد و در مصر و شام به تدریس نشست، او را لقب دادند. آخرین مجتهدین و به قوت حافظه و ظرفیت حافظه شهرت داشت، تا آنجا که هر چه می‌خواند حفظ می‌کرد و فراموش نمی‌کرد، تا آن که به شگفتی زمان خود تبدیل شد. صوفیه را گرامی می‌داشت و آنها را بسیار دوست می‌داشت و می‌گفت: «راه صوفیه اگر صحیح باشد، راه هدایتی است که پیشینیان بر آن بوده‌اند.» وی نزد النصیر محمد بن قلاوون و بزرگوار مورد لطف قرار گرفت. دولتمردان معاصر ممالیک تا زمانی که منافع مردم را تامین می‌کرد و شیخ به ریاضت در جنبه‌های مختلف زندگی شهرت داشت و مشاغل متعددی را در مصر به عهده گرفت، مانند تدریس در مدرسه المنصوریه، الحکریا. مسجد الحکیم و خطبه در مسجد احمد بن طولون کار بی طرفی، راستگو بودن، پایبندی به حق و دست کشیدن از ظلم است تا اینکه صلاح‌الدین بن ایبک الصفدی درباره او گفت: به انفاق ادامه دهید. با تکبر اضافی و رفتاری که از راه حق و لجاج برنمی‌گردد، سعادت ابدی، پس امیدی به غیر از آن ندارد، ناگفته نماند قاضی، حکم او در این ولایت خلع کننده امر است. و صحبت او از عفت بر پول، تقصیر میخکوبان است. وی در دمشق مشاغل متعددی از جمله نقل حدیث، تدریس در مدرسه مسرور، شیخ مدرسه اشرفیه در کنار قضاوت و خطابه در مسجد اموی را به عهده گرفت. در قبرستان سعید السعده در قاهره، صلاح‌الدین الصفدی با شعری بلند وصیت کرد.
شیخ تقی‌الدین السبکی در اول صفر 683 هجری قمری / 18 آوریل 1284 میلادی در روستای سبک الاحد (سبک العبید) - یکی از روستاهای استان منوفیه کنونی - به دنیا آمد. و در کودکی تحت تعلیم پدرش قرار گرفت که فضای مناسبی را برای کسب علم برای او ایجاد کرد. و با پدرش به قاهره نقل مکان کرد و نزد عده‌ای از مشاهیر زمان خود به رهبری پدرش شیخ عبدالکافی السبکی تحصیل کرد و از نایب‌های شیخ الاسلام ابن دقیق العید بود. در قضاوت و عنایت فراوانی به او کرد تا به علم آموزی پرداخت، تا اینکه از علمای شافعی و اندک علمای آن شد و در مصر و شام به تدریس نشست، او را لقب دادند. آخرین مجتهدین و به قوت حافظه و ظرفیت حافظه شهرت داشت، تا آنجا که هر چه می‌خواند حفظ می‌کرد و فراموش نمی‌کرد، تا آن که به شگفتی زمان خود تبدیل شد. صوفیه را گرامی می‌داشت و آنها را بسیار دوست می‌داشت و می‌گفت: «راه صوفیه اگر صحیح باشد، راه هدایتی است که پیشینیان بر آن بوده‌اند.» وی نزد النصیر محمد بن قلاوون و بزرگوار مورد لطف قرار گرفت. دولتمردان معاصر ممالیک تا زمانی که منافع مردم را تامین می‌کرد و شیخ به ریاضت در جنبه‌های مختلف زندگی شهرت داشت و مشاغل متعددی را در مصر به عهده گرفت، مانند تدریس در مدرسه المنصوریه، الحکریا. مسجد الحکیم و خطبه در مسجد احمد بن طولون کار بی طرفی، راستگو بودن، پایبندی به حق و دست کشیدن از ظلم است تا اینکه صلاح‌الدین بن ایبک الصفدی درباره او گفت: به انفاق ادامه دهید. با تکبر اضافی و رفتاری که از راه حق و لجاج برنمی‌گردد، سعادت ابدی، پس امیدی به غیر از آن ندارد، ناگفته نماند قاضی، حکم او در این ولایت خلع کننده امر است. و صحبت او از عفت بر پول، تقصیر میخکوبان است. وی در دمشق مشاغل متعددی از جمله نقل حدیث، تدریس در مدرسه مسرور، شیخ مدرسه اشرفیه در کنار قضاوت و خطابه در مسجد اموی را به عهده گرفت. در قبرستان سعید السعده در قاهره، صلاح‌الدین الصفدی با شعری بلند وصیت کرد.


و مأموریت او به انفاق دمشق دلیلی بر درگیری او با مقامات حاکم به دلیل استواری او در حق بود، زیرا از سرزنش مقصر در راه خدا نمی‌ترسید و فقط در مورد آنچه وجدانش او را تسلی می‌داد قضاوت می‌کرد. اساس قانون تا اینکه یکی از شاهزادگان ارشد ممالیک گفت و او را بدرالدین بن جانکلی بن البابا می‌گفتند: ما با این سبکی در سر دردیم. او نیز در مقابل ارغون شاه ایستاد. یک بار اوضاع بین آنها متشنج شد تا اینکه به او گفت: ای شاهزاده، من دارم می‌میرم و تو می‌میری.
و مأموریت او به انفاق دمشق دلیلی بر درگیری او با مقامات حاکم به دلیل استواری او در حق بود، زیرا از سرزنش مقصر در راه خدا نمی‌ترسید و فقط در مورد آنچه وجدانش او را تسلی می‌داد قضاوت می‌کرد. اساس قانون تا اینکه یکی از شاهزادگان ارشد ممالیک گفت و او را بدرالدین بن جانکلی بن البابا می‌گفتند: ما با این سبکی در سر دردیم. او نیز در مقابل ارغون شاه ایستاد. یک بار اوضاع بین آنها متشنج شد تا اینکه به او گفت: ای شاهزاده، من دارم می‌میرم و تو می‌میری.
Writers، confirmed، مدیران
۸۸٬۰۸۰

ویرایش