۸۷٬۷۶۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' صلح نامه ' به ' صلحنامه ') |
جز (جایگزینی متن - ' رییس جمهور' به ' رییسجمهور') |
||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
=مرگ انور سادات= | =مرگ انور سادات= | ||
همه تدابیر امنیتی برای اجرای مراسم رژه، که هر ساله در ۶ اکتبر برگزار میشد، رعایت شده بود. انواع سلاحهای سنگین و مدرن نظامی قرار بود در این رژه با شکوه به نمایش دربیاید و | همه تدابیر امنیتی برای اجرای مراسم رژه، که هر ساله در ۶ اکتبر برگزار میشد، رعایت شده بود. انواع سلاحهای سنگین و مدرن نظامی قرار بود در این رژه با شکوه به نمایش دربیاید و رییسجمهور با بهترین لباس نظامی خود که خیاط مخصوصش «پییر گاردن» در [[لندن]] آماده کرده بود، مغرور و با ابهت این مراسم را نظارهگر باشد. لباس آنقدر در بدن انور خودنمایی میکرد که حتی برخلاف همیشه، سادات علیرغم توصیه جهان، همسرش حاضر نشد جلیقه ضد گلوله بپوشد مبادا تاثیری در زیبا دیدن او در آن لباس داشته باشد. | ||
میهمانان خارجی و سران مهم کشور و نیز همسرش، انور سادات را در جایگاه ویژه همراهی میکردند. آن روز تنها برای | میهمانان خارجی و سران مهم کشور و نیز همسرش، انور سادات را در جایگاه ویژه همراهی میکردند. آن روز تنها برای رییسجمهور مصر روز خاصی به حساب نمیآمد. فرد دیگری بود که به همراه دوستانش قرار بود رژه ۶ اکتبر سال ۱۹۸۱ را برای همیشه در ذهن تاریخ مصر جاودان کند. | ||
انور سادات علاوه بر استبداد و ظلم به مردم کشورش به معاهده ننگینی تن داده بود که طی آن صلح بین اسراییل و مصر برقرار شده بود. آن هم در یک فضای تحقیرآمیز که حتی مناخیم بگین نخستوزیر وقت رژیم اشغالی حاضر نمیشد با او دست بدهد. دیدن این تصاویر حقارت بار برای ملت مصر که دوران با شکوه جمال عبدالناصر را تجربه کرده بودند داغ بزرگی بود. | انور سادات علاوه بر استبداد و ظلم به مردم کشورش به معاهده ننگینی تن داده بود که طی آن صلح بین اسراییل و مصر برقرار شده بود. آن هم در یک فضای تحقیرآمیز که حتی مناخیم بگین نخستوزیر وقت رژیم اشغالی حاضر نمیشد با او دست بدهد. دیدن این تصاویر حقارت بار برای ملت مصر که دوران با شکوه جمال عبدالناصر را تجربه کرده بودند داغ بزرگی بود. | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
ستوان خالد بن احمد شوقی اسلامبولی از وابستگان به [[اخوانالمسلمین]]، همراه تعدادی از دوستانش تصمیم گرفت، وجود چنین لکه ننگینی را از سرزمینش پاک کند. همه چیز حساب شده بود و آنها توانسته بودند همه موانع امنیتی را با موفقیت پشت سر بگذارند. | ستوان خالد بن احمد شوقی اسلامبولی از وابستگان به [[اخوانالمسلمین]]، همراه تعدادی از دوستانش تصمیم گرفت، وجود چنین لکه ننگینی را از سرزمینش پاک کند. همه چیز حساب شده بود و آنها توانسته بودند همه موانع امنیتی را با موفقیت پشت سر بگذارند. | ||
ساعت از ۱۲ ظهر گذشته بود که رژه آغاز شد. همه چیز داشت طبق برنامه پیش میرفت و تقریبا نیمی از مراسم طی شده بود. نوبت رسید به کامیونی که یک تفنگ ۱۳۰ میلیمتری ضد تانک روسی را حمل میکرد و باید از مقابل جایگاه | ساعت از ۱۲ ظهر گذشته بود که رژه آغاز شد. همه چیز داشت طبق برنامه پیش میرفت و تقریبا نیمی از مراسم طی شده بود. نوبت رسید به کامیونی که یک تفنگ ۱۳۰ میلیمتری ضد تانک روسی را حمل میکرد و باید از مقابل جایگاه رییسجمهور میگذشت. اما ماشین ایستاد. برخی گمان کردند، شاید خراب شده و به مسیر خود ادامه دادند. | ||
سادات که با دقت صحنه را مشاهده میکرد لحظاتی بعد خود را در مواجهه با سه مردی دید که با اسلحه به سمت او میآیند. جهان سادات، همسرش در کتاب خاطرات خود این لحظه را روایت میکند: «در زمان رژه ارتش ناگهان یک کامیون از صف رسته خودروهای توپخانه خارج شده، خود را به جلوی جایگاه مقامات رسانده و سه مرد مسلسل به دست به سوی جایگاه میدوند، در همان لحظه صدای انفجار یک نارنجک را میشنوم که در صدای غرش جتهای بالای سرمان گم میشود. دود در هوا میپیچد، بلافاصله به انور نگاه میکنم که حالا دیگر ایستاده است و به نظر میرسد خطاب به محافظانش میگوید بروید جلویشان را بگیرید؛ این آخرین تصویری است که از شوهرم در ذهن دارم». | سادات که با دقت صحنه را مشاهده میکرد لحظاتی بعد خود را در مواجهه با سه مردی دید که با اسلحه به سمت او میآیند. جهان سادات، همسرش در کتاب خاطرات خود این لحظه را روایت میکند: «در زمان رژه ارتش ناگهان یک کامیون از صف رسته خودروهای توپخانه خارج شده، خود را به جلوی جایگاه مقامات رسانده و سه مرد مسلسل به دست به سوی جایگاه میدوند، در همان لحظه صدای انفجار یک نارنجک را میشنوم که در صدای غرش جتهای بالای سرمان گم میشود. دود در هوا میپیچد، بلافاصله به انور نگاه میکنم که حالا دیگر ایستاده است و به نظر میرسد خطاب به محافظانش میگوید بروید جلویشان را بگیرید؛ این آخرین تصویری است که از شوهرم در ذهن دارم». |