۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' سالها' به ' سالها') |
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
به نوشته یاقوت حموی، حدیبیه ـ که اهل [[حجاز]] آن را به تشدید (حدیبیّه) و عراقیان به تخفیف یاء میخوانند ـ نام قریهای در یک منزلی [[مکه]] و نُه منزلی مدینه است. <ref>یاقوت حموی، ذیل ماده</ref> به گفته وی، قسمتی از آن داخل حرم و قسمت دیگر خارج از حرم قرار دارد و نام آن برگرفته از اسم چاه حدیبیه یا درختی به نام حَدْباء است که در آن ناحیه قرار داشتند. <ref>یاقوت حموی، ذیل ماده</ref> | به نوشته یاقوت حموی، حدیبیه ـ که اهل [[حجاز]] آن را به تشدید (حدیبیّه) و عراقیان به تخفیف یاء میخوانند ـ نام قریهای در یک منزلی [[مکه]] و نُه منزلی مدینه است. <ref>یاقوت حموی، ذیل ماده</ref> به گفته وی، قسمتی از آن داخل حرم و قسمت دیگر خارج از حرم قرار دارد و نام آن برگرفته از اسم چاه حدیبیه یا درختی به نام حَدْباء است که در آن ناحیه قرار داشتند. <ref>یاقوت حموی، ذیل ماده</ref> | ||
به روایت ابن اسحاق: رسول خدا(ص) پس از غزوه | به روایت ابن اسحاق: رسول خدا(ص) پس از غزوه بنی مصطلق، [[ماه رمضان]] و شوّال را در [[مدینه]] بود و در ماه ذی قعده به قصد عمره بی آن که جنگی در نظر داشته باشد آهنگ مکه کرد. واقدی تاریخ حرکت رسول خدا(ص) را رمضان سال ششم می داند. <ref> المغازی، ج ۲، ص ۵۷۲</ref> | ||
=حرکت به سوی حدیبیه= | =حرکت به سوی حدیبیه= | ||
رسول خدا (ص) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان | رسول خدا (ص) در خواب دیدند که وارد خانه کعبه شد و سر خود را تراشید و کلید خانه را گرفت و همراه کسان دیگری که به [[عرفات]] میرفتند به عرفات رفت و وقوف فرمود. پیامبر (ص) [[اصحاب]] را برای انجام عمره دعوت فرمود و ایشان هم شتابان آماده خروج شدند. <ref> المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۳۳</ref> | ||
آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر | آن حضرت دستور داد که تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کرده و از برداشتن هر نوع سلاح دیگر خودداری کنند. این بدان دلیل بود که بر همه اعراب و نیز قریش ثابت شود [[رسول خدا (ص)]] تنها قصد انجام عمره داشته و به هیچ روی سر جنگ ندارد. سعد بن عباده و عمر بن خطّاب از آن حضرت خواستند تا احتیاطاً سلاح بردارند تا اگر دشمن دست به اقدامی زد آماده باشند. عمر به پیامبر (ص) عرض کرد: در حالی که از [[ابوسفیان]] می ترسیم، آیا صحیح است که آلات و ابزار جنگی با خود برنداریم؟ پیامبر (ص) فرمودند: مهم نیست و به هر حال من دوست نمی دارم که در حال تشرف برای عمره، با خود اسلحه حمل کنم. <ref>المغازی، ج ۲، ص ۵۷۳؛ إمتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۷۵</ref> | ||
پیامبر (ص)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن عبداللّه | پیامبر (ص)، ابن امّ مکتوم (یا نمیلة بن عبداللّه لیثی) را در مدینه جانشین خود فرمود و روز دوشنبه اول [[ماه ذیقعده]] از مدینه بیرون آمدند. آن حضرت در خانه خود [[غسل]] فرمود، از در خانه بر قصواء ناقه خود سوار شدند و مسلمانان هم بیرون آمدند. هنگام ظهر در ذیالحلیفه نماز گزاردند، و دستور فرمودند تا شترها و گاوهای قربانی را آوردند و بر آنها جل انداختند و سپس شخصا شانه برخی از آنها را خراش مختصری دادند که مشخص باشد. | ||
=صلح حدیبیه در چه سالی بود= | =صلح حدیبیه در چه سالی بود= | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
== متمدن تر بودن قریش نسبت به سایر قبایل == | == متمدن تر بودن قریش نسبت به سایر قبایل == | ||
قریش همانند بدویان | قریش همانند بدویان بیابانی نبود که تنها در اندیشه جنگ باشد، بلکه می توانست به صلح نیز بیندیشد. | ||
== در خطر بودن اقتصاد قریش == | == در خطر بودن اقتصاد قریش == | ||
اگر قرار باشد | اگر قرار باشد جنگی بی حاصل برپا شود، آن هم با همه تبعات سخت آن، یکی از این تبعات، قطع راه تجارتی قریش است، چه بهتر که درباره صلح نیز فکری شود. | ||
به هر | به هر روی سران قریش تا این اندازه پختگی سیاسی داشتند که بفهمند جنگ با مسلمانان آن هم با هدف براندازی، دیگر از توان آنان خارج شده است. | ||
زمانی که بُدَیل بن ورقاء به حدیبیه آمد، پیامبر (ص) فرمودند: قریش قومی هستند که از جنگ ضرر و زیان دیده و جنگ آنان را به ستوه آورده است. <ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۰۹؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، صص ۷۱- ۶۱؛ المغازی، ج ۲، ص ۵۹۲[و قریشٌ قومٌ قد اضرّتْ بهم الحرب ونَهَکتْهم] </ref> اعتقاد رسول خدا (ص) چنین بود که قریش با توجه به شکستی که در [[احزاب]] متحمل شده و به علاوه همه تجربه های گذشته، در طی قریب بیست سال از آغاز [[بعثت]]، فکر حمله به [[اسلام]] را از سر بیرون کرده. | |||
سهیل بن عمرو نیز در مذاکرات خود گفت که جنگ خواسته فرومایگان ماست و علاقه | سهیل بن عمرو نیز در مذاکرات خود گفت که جنگ خواسته فرومایگان ماست و علاقه ای بدان نداریم. <ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۰۴</ref> | ||
=بیعت رضوان= | =بیعت رضوان= | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
به گفته [[واقدی]] مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند: | به گفته [[واقدی]] مسلمانان در دو نوبت از مشرکان اسیر گرفتند: | ||
قریش شبی پنجاه پیاده را به | قریش شبی پنجاه پیاده را به سرپرستی مکرز بن حفص فرستاده بودند که در اطراف لشکرگاه [[رسول خدا]] بگردند، به امید اینکه بتوانند کسی را بگیرند یا شبیخون بزنند. اصحاب رسول خدا(ص) آنها را گرفتند، و به حضور پیامبر (ص) آوردند. | ||
جمعی از قریش حرکت کردند و نزدیک سپاه پیامبر (ص) آمدند و شروع به تیراندازی و پرتاب سنگ کردند. مسلمانان در آنجا هم گروهی دیگر از مشرکان را اسیر گرفتند. <ref>المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۵۸</ref> | |||
به درازا کشیدن | به درازا کشیدن ماجرای عثمان، همراه با رسیدن برخی اخبار نگران کننده درباره مهاجرانی که به داخل شهر رفته بودند و اصرار قریش در جلوگیری از ورود مسلمانان، ضرورت یک [[بیعت]] همگانی را فراهم کرد. این بیعت را <big>بیعت رضوان</big> و نیز <big>بیعت شجره</big> نامیده اند. زیرا رسول خدا (ص) زیر درختی با مردم بیعت کردند، درختی که تا سالها حاجیان در کنار آن نماز می گزاردند. <ref>طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم میدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج ۵، ص ۱۲۲</ref> | ||
عنوان رضوان از آیه | عنوان رضوان از آیه ای که دراینباره [[نازل]] شد، گرفته شده است. این بیعت در ارتباط با شرایط خاصی بود که در آن لحظه پیش آمده و بنابر این موضوع آن امر جهاد بود. مسلمانان بایستی بر اصل پایداری و مقاومت و [[جهاد]] با رسول خدا(ص) بیعت می کردند. درباره مضمون آنچه بر سر آن بیعت شد، اختلافی در نقل ها به چشم م یخورد. عمدتاً دو چیز نقل شده: | ||
مسلمانان بیعت کردند که در صورت جنگ از صحنه نبرد نگریزند: «بایعْناه | مسلمانان بیعت کردند که در صورت جنگ از صحنه نبرد نگریزند: «بایعْناه علی ان لا نَفِرّ». | ||
تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم | تا سرحد مرگ بایستند و بجنگند: «بایعَهُم عَلَی الْمُوْت». | ||
پس از بیعت که | پس از بیعت که رودرروی شماری از مشرکان نیز صورت گرفت و آنان را به صلح تشویق کرد، حویطب بن عبدالعزّی، و سهیل بن عمرو، و مکرز بن حفص پیش قریش برگشتند و به آنها خبر دادند که چگونه شاهد سرعت یاران پیامبر برای بیعت با آن حضرت بودهاند و اینکه چگونه تسلیم نظر رسول خدا بودند. خردمندان قریش گفتند، هیچ چیزی بهتر از آن نیست که با [[محمد]] مصالحه کنیم که امسال را برگردد و سال آینده مراجعت کند و سه روز اقامت کند، و قربانی هایش را بکشد و باز گردد، و در سرزمین ما اقامت کند، بدون اینکه به شهر درآید. همگی بر این کار اتفاق کردند. <ref>طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۹؛ زمانی که عمر این مسأله را شنید دستور داد تا آن درخت را قطع کنند؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۰۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۸۴؛ جابربن عبدالله در دورهای که چشم خود را از دست داده بود گفت: اگر چشمم میدید بهطور دقیق محل درخت را به شما نشان می دادم، سبل الهدی، ج ۵، ص ۱۲۲</ref> | ||
=مفاد صلحنامه= | =مفاد صلحنامه= | ||
پس از بحث | پس از بحث های فراوان، قرار شد تا عهدنامه نوشته شود. [[امام علی (ع)]] مأمور نوشتن صلحنامه شد. <ref>معمر میگوید: از زهری درباره کاتب معاهده حدیبیه سؤال کردم، خندید و گفت: علی بن ابیطالب علیهما السلام؛ اما اگر از اینان(یعنی بنیامیه) سؤال کنی، خواهند گفت: عثمان؛ المصنف، عبدالرزاق، ج ۵، ص ۳۴۳؛ چشم زهری روشن که ببیند برخی کاتب را محمد بن مسلمه معرفی کردند؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref> رسول خدا(ص) در ابتدا فرمود تا چنین بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما سهیل اعتراض کرد و گفت: ما «رحمن» را نمی شناسیم. پیش از آن در [[مکه]] نیز مشرکان نسبت به کلمه «رحمان» حساسیت داشته و اظهار می کردند که او را نمیشناسند. پس از اصرار سهیل قرار شد تا به نوشتن «باسمک اللهم» که مورد توافق دو طرف بود اکتفا شود. | ||
جمله بعد این بود: این آن | جمله بعد این بود: این آن چیزی است که رسول الله و ... بر آن توافق کرده؛ سهیل به نوشتن «رسول الله» اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خود و پدرت باشد، چون ما تو را رسول خدا نمیدانیم. صدای اعتراض مسلمانان برخاست. اعتراض سهیل در قالب یک قرارداد مورد توافق دو طرف وارد بود و لذا رسول خدا (ص) مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد تا «محمد بن عبدالله» نوشته شود. رسول خدا (ص) به امام فرمود تا عنوان «رسول الله» را از معاهده محو کند. [[امیرالمؤمنین]] عرض کردند دست او نمی تواند این عنوان را محو کند. حضرت فرمودند: محل آن را به من نشان دهد تا پاک کنم و امام چنین کرد. <ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۱۰؛ بعدها در جنگ صفین، امیرمؤمنان علی علیه السلام به استناد همین واقعه، اعتراض پیروان خویش را دایر بر چرایی حذف کلمه «امیرالمؤمنین» از پیمان صلح یکساله با معاویه، پاسخ دادند. نک: مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۸۳؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۵، ص ۱۲۳</ref> | ||
در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود: | در نهایت آنچه که بر آن توافق شد عبارت از این چند اصل بود: | ||
# ده سال جنگ متوقف شده، مردم در امنیت باشند و هیچگونه سرقت | # ده سال جنگ متوقف شده، مردم در امنیت باشند و هیچگونه سرقت پنهانی و یا خیانت صورت نگیرد. | ||
# | # | ||
# هر طایفه و قبیله | # هر طایفه و قبیله ای مایل باشند می توانند با [[محمد (ص)]] یا با قریش هم پیمان باشند. | ||
# | # | ||
# اگر | # اگر کسی از اصحاب محمد به سوی قریش باز گردد، به سوی محمد بازگردانده نمی شود، اما اگر کسی بدون اجازه ولی خود نزد محمد رفت، باید به مکه بازگردانده شود. | ||
# | # | ||
# محمد (ص) و اصحابش آن سال را به [[مدینه]] بازگردند و سال آینده | # محمد (ص) و اصحابش آن سال را به [[مدینه]] بازگردند و سال آینده می توانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر، سلاح دیگری همراه نخواهند داشت و آن شمشیر غلاف شده است. <ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰؛ طبقات الکبری، ج ۲، ص ۹۷؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۱۸؛ اعلام الوری، ص ۵۱، مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۲۷۵</ref> | ||
# | # | ||
در | در نقلی دیگر آمده که ضمن معاهده، بدین نکته تصریح شده بود که هر کدام از اصحاب محمد که برای حج یا عمره به مکه میآیند، امنیت خواهند داشت، چنانکه هر فرد قریشی که برای رفتن به [[شام]] یا [[مصر]]، از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان خواهد بود. <ref> المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۸۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۱</ref> | ||
چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد. و رسول خدا (ص) فرمود: نه، پیش من | چون عهدنامه نوشته شد، سهیل بن عمرو گفت: باید پیش من باشد. و رسول خدا (ص) فرمود: نه، پیش من باقی می ماند. و نسخه دیگری نوشتند که پیامبر (ص)، نسخه اول و سهیل بن عمرو نسخه دوم را گرفتند، و نسخه دوم در دست سهیل بود. در این هنگام [[قبیله خزاعه]] بپا خاستند و گفتند: ما به آیین و پیمان محمد (ص) می پیوندیم، و ما با خویشاوندان خود هم عقیده ایم. قبیله بنی بکر هم گفتند: ما، هم عقیده قریش هستیم و در این مورد از طرف افراد دیگر قبیله هم، نمایندگی داریم. <ref>المغازی/ترجمه، متن، ص:۴۶۶</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |