۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:مجله ها' به 'رده:مجلهها') |
جز (جایگزینی متن - ' بنابر این' به ' بنابراین') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
گروهى از متفکران و متکلمان اسلامى براساس پیشفرضها و مبانى فکرى خاص خود، پاسخ برخى از موضوعات کلامى، نظیر مسئله شرور و نواقص خلقت را با حکمت و مصلحت حقیقى و غیبى خداوند توجیه کردهاند. در مقابل، برخى دیگر ادعا مىکنند سخن گفتن از «حکمت» و «مصلحت خداوند»، معنا و مفهومى ندارد، و «حکمت و مصلحت» را مربوط به بشر و موجوداتى که از علم و قدرت محدود برخوردارند و در چارچوپ نظام اسباب و مسبّبات قرار دارند، دانستهاند. <br> | گروهى از متفکران و متکلمان اسلامى براساس پیشفرضها و مبانى فکرى خاص خود، پاسخ برخى از موضوعات کلامى، نظیر مسئله شرور و نواقص خلقت را با حکمت و مصلحت حقیقى و غیبى خداوند توجیه کردهاند. در مقابل، برخى دیگر ادعا مىکنند سخن گفتن از «حکمت» و «مصلحت خداوند»، معنا و مفهومى ندارد، و «حکمت و مصلحت» را مربوط به بشر و موجوداتى که از علم و قدرت محدود برخوردارند و در چارچوپ نظام اسباب و مسبّبات قرار دارند، دانستهاند. <br> | ||
حکمت و مصلحت براى موجودى که فوق این نظام و پدیدآورنده آن است، نمىتواند معنا داشته باشد. توسّل به اسباب و علل و قوانین این نظام، شأن بندگان است نه خداى متعال و قادر مطلق. بنابراین استدلال کسانى که بر مبناى اصل حکمت و مصلحت مىخواهند شرور عالم و نواقص خلقت را توجیه کنند، با این اشکال عقیم خواهد بود، ولى حکماى الهى معتقدند حکمت بالغه الهى اقتضا مىکند که هرچه موجود مىشود، خیر و کمال و نظام موجود به طور تکوینى و تشریعى نظام احسن و اصلح و حکیمانه باشد. به نظر برخى از متکلمان و حکیمان اسلامى، به عادل بودن خداوند، ایجاب مىکند که استحقاق و شایستگى و قابلیتهاى هر موجودى را بى پاسخ نگذارد. <br> | حکمت و مصلحت براى موجودى که فوق این نظام و پدیدآورنده آن است، نمىتواند معنا داشته باشد. توسّل به اسباب و علل و قوانین این نظام، شأن بندگان است نه خداى متعال و قادر مطلق. بنابراین استدلال کسانى که بر مبناى اصل حکمت و مصلحت مىخواهند شرور عالم و نواقص خلقت را توجیه کنند، با این اشکال عقیم خواهد بود، ولى حکماى الهى معتقدند حکمت بالغه الهى اقتضا مىکند که هرچه موجود مىشود، خیر و کمال و نظام موجود به طور تکوینى و تشریعى نظام احسن و اصلح و حکیمانه باشد. به نظر برخى از متکلمان و حکیمان اسلامى، به عادل بودن خداوند، ایجاب مىکند که استحقاق و شایستگى و قابلیتهاى هر موجودى را بى پاسخ نگذارد. <br> | ||
معناى حکمت خداوند در واقع همان علم او به اشیاء است. علم خدا به اشیاء از طریق علم به ذات خود حق است، نه این که از طریق اعیان خارجى موجودات، تحقق یافته باشد. پس خدا هم در علم خود حکیم است، و هم افعال او محکم است. | معناى حکمت خداوند در واقع همان علم او به اشیاء است. علم خدا به اشیاء از طریق علم به ذات خود حق است، نه این که از طریق اعیان خارجى موجودات، تحقق یافته باشد. پس خدا هم در علم خود حکیم است، و هم افعال او محکم است. بنابراین چون خدا حکیم و عالم مطلق است، علم حق به نظام کل اقتضا مىکند که فعل او اکمل و اتمّ باشد. | ||
پس خدا به مقتضاى حکمت خود، علم به خیرات دارد و آنها را تعقل و اراده کرده و به وجود مىآورد: «یعلم الخیرات و یرضاها فیعقلها و یخلقها و یفیضها جوداً و رحمةً و طولاً و امتناناً». <ref>میرداماد، ص337.</ref> <br> | پس خدا به مقتضاى حکمت خود، علم به خیرات دارد و آنها را تعقل و اراده کرده و به وجود مىآورد: «یعلم الخیرات و یرضاها فیعقلها و یخلقها و یفیضها جوداً و رحمةً و طولاً و امتناناً». <ref>میرداماد، ص337.</ref> <br> | ||
از نظر حکماى الهى اصلح به چیزى اطلاق مىشود که داراى مصلحت تامه بوده و در غایت کمال وجود خودش است. <br> | از نظر حکماى الهى اصلح به چیزى اطلاق مىشود که داراى مصلحت تامه بوده و در غایت کمال وجود خودش است. <br> |