۸۷٬۱۹۹
ویرایش
Wikivahdat (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '{{پانویس رنگی}}↵'''' به ''''') |
جز (جایگزینی متن - ' آنها ' به ' آنها ') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
بدین ترتیب، در نزد ملتها پایه و اساس حق را عدالت تشکیل مىدهد، ملتها در حکم هیئت منصفه هستند، و همان طور که هیئت منصفه در محاکم معرف روح جامعه است، ملتها نیز باید مظهر عدالت، یا همان روح اجتماعى انسانهاى زمان خود قرار گیرند. پس ملت آمریکا قادر نیست علیه روحیه جامعه بشریت، یعنى عدالت، قدمى بردارند. بدین ترتیب، وقتى در حقانیت قانونى که اکثریت برخلاف عدالت وضع کرده است، تردید و استنکاف مىکنم، مفهوم تردید و استنکاف من انکار حاکمیت اکثریت ملت نیست، بلکه من نظر خود را به جاى حاکمیت ملت به حاکمیت بشریت که مافوق آن است، معطوف مىنمایم.<br> | بدین ترتیب، در نزد ملتها پایه و اساس حق را عدالت تشکیل مىدهد، ملتها در حکم هیئت منصفه هستند، و همان طور که هیئت منصفه در محاکم معرف روح جامعه است، ملتها نیز باید مظهر عدالت، یا همان روح اجتماعى انسانهاى زمان خود قرار گیرند. پس ملت آمریکا قادر نیست علیه روحیه جامعه بشریت، یعنى عدالت، قدمى بردارند. بدین ترتیب، وقتى در حقانیت قانونى که اکثریت برخلاف عدالت وضع کرده است، تردید و استنکاف مىکنم، مفهوم تردید و استنکاف من انکار حاکمیت اکثریت ملت نیست، بلکه من نظر خود را به جاى حاکمیت ملت به حاکمیت بشریت که مافوق آن است، معطوف مىنمایم.<br> | ||
کسانى هستند که بى پروا مىگویند از آن جا که هرگز ملتها در مسایلى که منحصراً مربوط به آنهاست از حدود عدالت و منطق خارج نمىشوند، پس نباید از واگذارى حاکمیت به اکثریت که مظهر اراده ملت است، بیمناک بود، ولى این سخنان خاص غلامان و بردگان است که در دموکراسى آمریکا تبلور یافته است. <br> | کسانى هستند که بى پروا مىگویند از آن جا که هرگز ملتها در مسایلى که منحصراً مربوط به آنهاست از حدود عدالت و منطق خارج نمىشوند، پس نباید از واگذارى حاکمیت به اکثریت که مظهر اراده ملت است، بیمناک بود، ولى این سخنان خاص غلامان و بردگان است که در دموکراسى آمریکا تبلور یافته است. <br> | ||
* 2ـ | * 2ـ آنها که معتقد هستند اگر به یک فرد قدرت مطلقه واگذار شود، ممکن است از آن قدرت به زیان رقیب خود استفاده نماید، چرا در مورد اکثریت این حقیقت را قبول نمىکنند؟ آیا گمان مىکنند افراد در نتیجه اجتماع، خوى و خصلت خود را تغییر مىدهند؟ و آیا تصور مىنمایند وقتى قدرت آنها فزونى یافت در برداشتن موانعى که بر سر راه آنهاست تعمق و تحمل بیشترى از خود نشان خواهند داد؟ من شخصاً هرگز چنین گمانى را ندارم. چرا باید آن اختیار مطلقه اى را که حاضر نیستیم به یکى از هم نوعان خود واگذار کنیم حاضر مىشویم آن را به اکثریت که جمعى از افراد است، واگذار کنیم؟ | ||
به عقیده من، حکومتهاى اکثریتى همیشه مایه فلاکت بودهاند و حکومت آمریکا نمونه یک حکومت اکثریت است. در حقیقت، وقتى در یک جامعه کار به جایى مىرسد که ناگریز از تشکیل یک حکومت اکثریت مىشوند، حکومت به طرف انقلاب و یا انقراض پیش مىرود. <br> | به عقیده من، حکومتهاى اکثریتى همیشه مایه فلاکت بودهاند و حکومت آمریکا نمونه یک حکومت اکثریت است. در حقیقت، وقتى در یک جامعه کار به جایى مىرسد که ناگریز از تشکیل یک حکومت اکثریت مىشوند، حکومت به طرف انقلاب و یا انقراض پیش مىرود. <br> | ||
* 3ـ عقیده من آن است که در هر جامعهاى باید همواره یک قدرت اجتماعى عالیه حاکم بر کلیه قوا وجود داشته باشد، ولى در عین حال، معتقدم که در مقابل چنین قدرتى، قوه قانونى باید وجود داشته باشد که بتواند او را در صورت لزوم متوجه معایب کار خود ساخته و به او فرصت تعدیل نظریاتش را بدهد. اگر جز این باشد، امکان وقوع اشتباهات زیادى خواهد بود.<br> | * 3ـ عقیده من آن است که در هر جامعهاى باید همواره یک قدرت اجتماعى عالیه حاکم بر کلیه قوا وجود داشته باشد، ولى در عین حال، معتقدم که در مقابل چنین قدرتى، قوه قانونى باید وجود داشته باشد که بتواند او را در صورت لزوم متوجه معایب کار خود ساخته و به او فرصت تعدیل نظریاتش را بدهد. اگر جز این باشد، امکان وقوع اشتباهات زیادى خواهد بود.<br> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
در بعضى ایالات حتى قضات، منتخب و مبعوث اکثریت هستند، بدین ترتیب، براى شخص و یا حزب مظلوم از هر طرف راه چاره مسدود است، هر فرد و حزبى ناچار است که در مقابل بىعدالتىها و اعمال غیرمنطقى اکثریت تسلیم شود. آن چه در آمریکا جریان دارد آن است که قوه مقننه به ترتیبى تشکیل مىگردد که با احراز نمایندگى اکثریت، همه را به پذیرش هوسهاى خود مجبور مىسازد، در چنین وضعى، حکومت تنها صورت دموکراتیک دارد ولى واقعاً دموکراتیک نیست. <br> | در بعضى ایالات حتى قضات، منتخب و مبعوث اکثریت هستند، بدین ترتیب، براى شخص و یا حزب مظلوم از هر طرف راه چاره مسدود است، هر فرد و حزبى ناچار است که در مقابل بىعدالتىها و اعمال غیرمنطقى اکثریت تسلیم شود. آن چه در آمریکا جریان دارد آن است که قوه مقننه به ترتیبى تشکیل مىگردد که با احراز نمایندگى اکثریت، همه را به پذیرش هوسهاى خود مجبور مىسازد، در چنین وضعى، حکومت تنها صورت دموکراتیک دارد ولى واقعاً دموکراتیک نیست. <br> | ||
* 5 ـ در آمریکا قدرت اکثریت، افکار را در محیطى محدود محبوس نگاه مىدارد. در داخل این محیط، نویسنده، آزادى کامل دارد، ولى بدبخت آن کسى که جسارت کرده و بخواهد از این دایره محدود قدمى خارج شود. البته در این صورت، او را داغ و درفش نخواهند کرد، ولى چنین شخصى باید نفرت عمومى را تحمل نماید، و هر روز باید خود را براى قبول انواع شکنجهها و عذابهاى روحى آماده کند. دیگر درهاى زندگى سیاسى همیشه براى او بسته خواهد بود، زیرا تنها قدرتى که ممکن بود این در را بر روى او بگشاید، از او اهانت دیده و آزرده گردیده است.<br> | * 5 ـ در آمریکا قدرت اکثریت، افکار را در محیطى محدود محبوس نگاه مىدارد. در داخل این محیط، نویسنده، آزادى کامل دارد، ولى بدبخت آن کسى که جسارت کرده و بخواهد از این دایره محدود قدمى خارج شود. البته در این صورت، او را داغ و درفش نخواهند کرد، ولى چنین شخصى باید نفرت عمومى را تحمل نماید، و هر روز باید خود را براى قبول انواع شکنجهها و عذابهاى روحى آماده کند. دیگر درهاى زندگى سیاسى همیشه براى او بسته خواهد بود، زیرا تنها قدرتى که ممکن بود این در را بر روى او بگشاید، از او اهانت دیده و آزرده گردیده است.<br> | ||
در دموکراسى آمریکا، نویسنده قبل از طبع و نشر اثر خود گمان مىکند در میان مردم طرفدارانى به دست خواهد آورد، ولى بعد از انتشار وقتى عقایدش براى عامه مردم معلوم گردید، دیگر هیچ کس از او نمىتواند طرفدارى نماید؛ چون | در دموکراسى آمریکا، نویسنده قبل از طبع و نشر اثر خود گمان مىکند در میان مردم طرفدارانى به دست خواهد آورد، ولى بعد از انتشار وقتى عقایدش براى عامه مردم معلوم گردید، دیگر هیچ کس از او نمىتواند طرفدارى نماید؛ چون آنها که مخالف هستند، آشکارا او را با صداى بلند تخطئه و تهدید مىکنند، و آنها که افکارى مشابه با او دارند، چون داراى جرئت و جسارتى نظیر نویسنده نیستند، سکوت اختیار مىکنند و از معرکه خود را بر کنار نگاه مىدارند، و چنان عرصه بر نویسنده تنگ مىشود که در مقابل فشار مداوم بالاخره خم شده و تسلیم مىگردد. او نیز، به نوبه خود چنان سکوت اختیار مىکند که گویى از بیان حقیقت پشیمان شده است. <br> | ||
نتیجه این که تمدن جدید غرب خود را از خدا رهانید و انسان را جاى خدا نشاند. یکى از مصداقهاى جاى گزینى انسان به جاى خدا در حکومت تبلور یافت، و از این رو، نام دموکراسى یا حکومت مردم بر مردم به خود گرفت ولى به سرعت این گمان که حکومت انسانى رنسانسى به جاى حکومت دینى کلیسایى قادر است انسان را به سعادت و خوشبختى برساند، همانند کفى روى آب محو شد. این حادثه نخست در آمریکا به عنوان پیشگام در اجراى دموکراسى ظاهر گردید و البته به آن محدود نماند. <br> | نتیجه این که تمدن جدید غرب خود را از خدا رهانید و انسان را جاى خدا نشاند. یکى از مصداقهاى جاى گزینى انسان به جاى خدا در حکومت تبلور یافت، و از این رو، نام دموکراسى یا حکومت مردم بر مردم به خود گرفت ولى به سرعت این گمان که حکومت انسانى رنسانسى به جاى حکومت دینى کلیسایى قادر است انسان را به سعادت و خوشبختى برساند، همانند کفى روى آب محو شد. این حادثه نخست در آمریکا به عنوان پیشگام در اجراى دموکراسى ظاهر گردید و البته به آن محدود نماند. <br> | ||