۸۸٬۰۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' آنها ' به ' آنها ') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
فضل بن دکین گوید: «هرگز امیری را بالای منبر زیباتر از مصعب ندیده بودم<ref> ابن سعد، پیشین.</ref>.» گویند چون سر مصعب را به نزد [[عبدالعزیز]] برادر [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] در [[مصر]] بردند، گفت: «خدایت رحمت کند به خدا سوگند از نیکوترین [[قریش]] و شجاعترین و سخاوتمندترین ایشان بودی.» و چون خواستند سر مصعب را در [[دمشق]] بگردانند، عاتکه همسر عبدالملک مانع شد و آن را گرفت، [[غسل]] داد، عطر زد و مدفون ساخت<ref>. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.</ref>. همچنین نقل شده که [[عبدالملک بن مروان]] میگفت: «دیگر کجا قریش هم چون مصعب از خود بجا خواهد گذاشت و سپس افزود که این سرور جوانان قریش بود<ref> همان.</ref>.» ابن قتیبه نیز او را بخشندهترین عرب ذکر کرده است<ref> ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.</ref>. مصعب به آبادانی شهرها نیز توجه داشته و در آباد ساختن منطقه بطن النخل که در نزدیکی [[مدینه]] قرار داشت تلاش بسیار نمود<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.</ref>. | فضل بن دکین گوید: «هرگز امیری را بالای منبر زیباتر از مصعب ندیده بودم<ref> ابن سعد، پیشین.</ref>.» گویند چون سر مصعب را به نزد [[عبدالعزیز]] برادر [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] در [[مصر]] بردند، گفت: «خدایت رحمت کند به خدا سوگند از نیکوترین [[قریش]] و شجاعترین و سخاوتمندترین ایشان بودی.» و چون خواستند سر مصعب را در [[دمشق]] بگردانند، عاتکه همسر عبدالملک مانع شد و آن را گرفت، [[غسل]] داد، عطر زد و مدفون ساخت<ref>. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.</ref>. همچنین نقل شده که [[عبدالملک بن مروان]] میگفت: «دیگر کجا قریش هم چون مصعب از خود بجا خواهد گذاشت و سپس افزود که این سرور جوانان قریش بود<ref> همان.</ref>.» ابن قتیبه نیز او را بخشندهترین عرب ذکر کرده است<ref> ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.</ref>. مصعب به آبادانی شهرها نیز توجه داشته و در آباد ساختن منطقه بطن النخل که در نزدیکی [[مدینه]] قرار داشت تلاش بسیار نمود<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.</ref>. | ||
اما در مقابل این اوصافی که ذکر گردید، مصعب فردی قدرت طلب و در برههای از تاریخ قسیالقلب نیز بود. او وقتى به بصره رسید به مردم گفت: «هر کس نزد شما مىآید شما او را به لقبى مىخوانید؛ ولى من خود را به لقبى دیگر مىخوانم و آن این که من قصاب هستم<ref>ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410، ط الأولى ج 2، ص 25 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387، ط الثانیة، ج 6، ص 93.</ref>.» [[طبری]] مینویسد: مصعب، عبدالله بن [[عمر]] را دید و به او سلام نمود و گفت: «من برادرزاده ات هستم.» ابن عمر به او گفت: «بله یک صبحگاه هفت هزار نفر از [[مسلمانان]] را کشتى حال هر طور مىخواهى زندگی کن». مصعب به او گفت: «آنها [[کافران]] و جادوگران بودند.» ابن عمر گفت: «به خدا اگر به شمار | اما در مقابل این اوصافی که ذکر گردید، مصعب فردی قدرت طلب و در برههای از تاریخ قسیالقلب نیز بود. او وقتى به بصره رسید به مردم گفت: «هر کس نزد شما مىآید شما او را به لقبى مىخوانید؛ ولى من خود را به لقبى دیگر مىخوانم و آن این که من قصاب هستم<ref>ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410، ط الأولى ج 2، ص 25 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387، ط الثانیة، ج 6، ص 93.</ref>.» [[طبری]] مینویسد: مصعب، عبدالله بن [[عمر]] را دید و به او سلام نمود و گفت: «من برادرزاده ات هستم.» ابن عمر به او گفت: «بله یک صبحگاه هفت هزار نفر از [[مسلمانان]] را کشتى حال هر طور مىخواهى زندگی کن». مصعب به او گفت: «آنها [[کافران]] و جادوگران بودند.» ابن عمر گفت: «به خدا اگر به شمار آنها گوسفندان موروثى پدرت را کشته بودى افراط کرده بودی<ref> طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>.» همچنین هنگامی که عبدالملک از مروانیها خواست تا اقدامى براى از بین بردن حکومت ابن زبیر بنمایند، او «زحر بن قیس» را همراه هزار نفر به بصره فرستاد. این جریان منجر به درگیرى با زبیریان و شکست سخت مروانیها شد. | ||
مصعب، مروانیهاى بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال | مصعب، مروانیهاى بصره را مجبور کرد تا زنانشان را طلاق داده، اموال آنها را گرفته و خانههایشان را تخریب کرد<ref> ابن اعثم کوفى، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411، ط الأولى، ج 6، ص 328 - 327.</ref>، فرزندانشان را به جبهه فرستاد و آنها را در گوشه و کنار [[کوفه]] گردانید و سوگندشان داد که با آزادگان ازدواج نکنند<ref>نویری، پیشین، ج 6، ص 66.</ref>. | ||
وى روى مسائل نژادى تعصبات عربى خاصى داشته و به خصوص نسبت به ایرانیان بیشتر بدان دلیل که مختار را همراهى کرده بودند، نظرى بدبینانه داشت<ref> جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل ما، 1383ش، چاپ سوم، ص 642.</ref>. | وى روى مسائل نژادى تعصبات عربى خاصى داشته و به خصوص نسبت به ایرانیان بیشتر بدان دلیل که مختار را همراهى کرده بودند، نظرى بدبینانه داشت<ref> جعفریان، رسول؛ تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل ما، 1383ش، چاپ سوم، ص 642.</ref>. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
در مورد ازدواج مصعب با [[سکینه]] دختر [[امام حسین|امام حسین(علیه السلام)]] بین مورخین اختلاف نظر وجود دارد. گروهی بر این عقیدهاند که سکینه فقط با عبدالله بن حسن (پسر عموی خود) ازدواج کرده است<ref>همان.</ref>. مقرم در کتاب خود میگوید: «مصعب بن زبیر کارگزار برادرش در بصره بود. از این رو تسلطی بر حجاز نداشت تا [[امام سجاد|امام سجاد(علیه السلام)]] از او بیم داشته و به ناچار بانو سکینه را به ازدواج او درآورد. همچنین عواطف مردم نسبت به [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهلبیت(علیه السلام)]] جریحهدار بود و به خصوص بعد از [[واقعه کربلا]] هر کس به آنان قصد سوئی میورزید، مبغوض دیگران میگردید<ref> ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.</ref>.» | در مورد ازدواج مصعب با [[سکینه]] دختر [[امام حسین|امام حسین(علیه السلام)]] بین مورخین اختلاف نظر وجود دارد. گروهی بر این عقیدهاند که سکینه فقط با عبدالله بن حسن (پسر عموی خود) ازدواج کرده است<ref>همان.</ref>. مقرم در کتاب خود میگوید: «مصعب بن زبیر کارگزار برادرش در بصره بود. از این رو تسلطی بر حجاز نداشت تا [[امام سجاد|امام سجاد(علیه السلام)]] از او بیم داشته و به ناچار بانو سکینه را به ازدواج او درآورد. همچنین عواطف مردم نسبت به [[اهل بیت (علیهم السلام)|اهلبیت(علیه السلام)]] جریحهدار بود و به خصوص بعد از [[واقعه کربلا]] هر کس به آنان قصد سوئی میورزید، مبغوض دیگران میگردید<ref> ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ص 224.</ref>.» | ||
اما گروه دیگری از مورخین ازدواج این دو را ذکر کردهاند<ref> مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.</ref>. ابنطقطقی مینویسد: «وی (مصعب) سکینه دختر حسین(علیه السلام) و عایشه دختر [[طلحه]] را به همسری گرفت و | اما گروه دیگری از مورخین ازدواج این دو را ذکر کردهاند<ref> مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا، ج 4، ص 91.</ref>. ابنطقطقی مینویسد: «وی (مصعب) سکینه دختر حسین(علیه السلام) و عایشه دختر [[طلحه]] را به همسری گرفت و آنها را یک جا در خانه خود گرد آورد<ref>ابن قتیبة، الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410، ط الأولى ج 2، ص 25 و طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387، ط الثانیة، ج 6، ص 93.</ref>». | ||
شعبی جریانی را نقل میکند که ذکر آن خالی از لطف نیست. میگوید: «من و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر در برابر [[کعبه]] نشسته بودیم و سخن میگفتیم. پس از پایان سخن قرار شد، هر یک از ما برخیزد، رکن یمانی را بگیرد و حاجتش را بگوید.» وی سپس میگوید، هر یک چه دعایی کردند و چه حاجتی خواستند. جالب این که همه به خواستههایشان رسیدند. اما آن چه مصعب خواسته بود این بود که خداوندا مرا نمیران تا آن که امیر عراق گردم و با [[سکینه بنت الحسین(علیه السلام)]] پیوند زناشویی ببندم<ref>طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>. | شعبی جریانی را نقل میکند که ذکر آن خالی از لطف نیست. میگوید: «من و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر در برابر [[کعبه]] نشسته بودیم و سخن میگفتیم. پس از پایان سخن قرار شد، هر یک از ما برخیزد، رکن یمانی را بگیرد و حاجتش را بگوید.» وی سپس میگوید، هر یک چه دعایی کردند و چه حاجتی خواستند. جالب این که همه به خواستههایشان رسیدند. اما آن چه مصعب خواسته بود این بود که خداوندا مرا نمیران تا آن که امیر عراق گردم و با [[سکینه بنت الحسین(علیه السلام)]] پیوند زناشویی ببندم<ref>طبری، پیشین، ج 6، ص 113 - 112.</ref>. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
مصعب، از نوجوانی در دستگاه حکومتی برادرش عبدالله، که بر [[حجاز]] حکومت داشت، حضور داشت و از نزدیک شاهد وقایعی بود که برای خلافت، پیش میآمد. تا زمانی که از طرف برادر، فرماندار و والی بصره شد و به آنجا رفت. مصعب مدتی از جانب برادرش عبدالله عامل مدینه بود<ref>طبری، پیشین، ج 8، ص 3279.</ref>. | مصعب، از نوجوانی در دستگاه حکومتی برادرش عبدالله، که بر [[حجاز]] حکومت داشت، حضور داشت و از نزدیک شاهد وقایعی بود که برای خلافت، پیش میآمد. تا زمانی که از طرف برادر، فرماندار و والی بصره شد و به آنجا رفت. مصعب مدتی از جانب برادرش عبدالله عامل مدینه بود<ref>طبری، پیشین، ج 8، ص 3279.</ref>. | ||
یکی از حوادث مهم این دوران درگیری او با سپاه [[شام]] بود. در محرم سال 64هجری، پس از آن که سپاه شام به شهر [[مکه]] حمله برده و آنجا را محاصره کردند، خبر مرگ [[یزید بن معاویه]] رسید. پس از آن [[حصین بن نمیر]] که فرماندهی سپاه شام را به عهده داشت در پیامی از عبدالله بن زبیر خواست تا اجازه طواف کعبه را به | یکی از حوادث مهم این دوران درگیری او با سپاه [[شام]] بود. در محرم سال 64هجری، پس از آن که سپاه شام به شهر [[مکه]] حمله برده و آنجا را محاصره کردند، خبر مرگ [[یزید بن معاویه]] رسید. پس از آن [[حصین بن نمیر]] که فرماندهی سپاه شام را به عهده داشت در پیامی از عبدالله بن زبیر خواست تا اجازه طواف کعبه را به آنها بدهد که با پاسخ منفی روبرو شد. حصین بن نمیر از فتح مکه منصرف شد و آنجا را نرک نمود. پس از مدتی یاران حصین از یک دیگر جدا شدند، مردمى که در پى آنان بودند، آنان را دستگیر نموده و به مدینه فرستادند. در مدینه مصعب بن زبیر که از طرف برادرش در مدینه بود آنان را به حرّه آورد و سر آنها را از بدنشان جدا کرد<ref> ابن قتیبه، پیشین، ج 2، ص 17.</ref>. | ||
== نبرد مصعب با مختار == | == نبرد مصعب با مختار == | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
مـخـتـار، کـه از جـریـان بـصـره کـامـلاً آگاه بود، مردم را در جریان کار قرار داد و لشکرى به فـرمـاندهـى یـکـى از فـرمـانـدهـان شـجـاع بـه نـام "احـمـر بـن شـمـیط" به سوى نیروهاى مصعب گسیل داشت. لشکر ابن شمیط قریب شصت هزار مرد جنگى داشت که براى جنگ با مصعب آماده شده بودند. | مـخـتـار، کـه از جـریـان بـصـره کـامـلاً آگاه بود، مردم را در جریان کار قرار داد و لشکرى به فـرمـاندهـى یـکـى از فـرمـانـدهـان شـجـاع بـه نـام "احـمـر بـن شـمـیط" به سوى نیروهاى مصعب گسیل داشت. لشکر ابن شمیط قریب شصت هزار مرد جنگى داشت که براى جنگ با مصعب آماده شده بودند. | ||
ابـن شـمـیـط نـیروهایش را در منطقهاى خارج از شهر کوفه به نام حمّام اعین سازمان دهى کرد. نیروها در منطقهاى به نام مذار با هم برخورد کردند<ref> دینوری، ابوحنیفه؛ پیشین، ص 305 و طبری، پیشین ج 6، ص 96 و ابن اعثم، پیشین، ج 6، ص 286.</ref>. جنگ شدیدى در گـرفـت و از دو طرف، جمع کثیرى کشته شدند. در این نبرد، ابن شمیط، فرمانده ارتش مـخـتـار، کشته شد. لشـکـر بـصـره بـه سوى کوفه هجوم آوردند و نیروهاى مختار ناچار به فرار شدند. مـختار در مقابل | ابـن شـمـیـط نـیروهایش را در منطقهاى خارج از شهر کوفه به نام حمّام اعین سازمان دهى کرد. نیروها در منطقهاى به نام مذار با هم برخورد کردند<ref> دینوری، ابوحنیفه؛ پیشین، ص 305 و طبری، پیشین ج 6، ص 96 و ابن اعثم، پیشین، ج 6، ص 286.</ref>. جنگ شدیدى در گـرفـت و از دو طرف، جمع کثیرى کشته شدند. در این نبرد، ابن شمیط، فرمانده ارتش مـخـتـار، کشته شد. لشـکـر بـصـره بـه سوى کوفه هجوم آوردند و نیروهاى مختار ناچار به فرار شدند. مـختار در مقابل آنها ایستاد؛ اما خـسـتـگـى مـفـرط نـیـروهـاى مـخـتـار و کـثـرت دشـمـن، نیروهاى مختار را ناچار به عقب نشینى به داخـل شـهر نمود. لشکر مصعب دارالاماره را به محاصره درآورد و مراکز حساس شهر را گرفت. تنها نقطه اصلى، دارالاماره بود. اطراف [[مسجد]] و بازار و قصر در محاصره نیروهاى مصعب بود. مختار ماندن در دارالاماره را چاره ساز ندید. بنابراین، با جمعى از یـاران، از قـصـر خـارج گـردید و وارد جنگ شدند. امّا همه کسانى که در دارالاماره بـودنـد، بـیـرون نـیامدند و هر چه مختار به آنان اصرار کرد که فریب پسر زبیر را نخورند، اگـر تـسلیم شوند با ذلّت کشته خواهند شد، اما آنها فرمان مـخـتار را نپذیرفتند و مـخـتـار و قـریـب پـنـجـاه نـفـر از خـانـدان و یـارانـش بـا روحـیـّه شهادت طلبانه جنگیدند. او از قـبـل خـود را مـهـیا کـرده بـود و پـیـش از خـروج از قـصـر، غـسـل نـمـوده و بدن خود را معطر ساخته و حنوط کرده بود. مختار به دشمن حمله برد. ولی به دست سربازان مصعب کشته شد. مصعب، سر مختار را پیش عبدالله بن زبیر فرستاد. این واقعه در سال 67 هجری به وقوع پیوست<ref>دینوری، ابوحنیفه؛ پیشین، ص 308 - 307 و بلاذری، پیشین، ج 6، ص 441 - 439 و طبری، پیشین، ج 6، ص 116 - 115.</ref>. به دستور مصعب، کف دست مختار را بریدند و کنار مسجد کوفه به دیوار با میخ کوبیدند و هم چنان باقی بود تا آن که حجاج بن یوسف ثقفی به کوفه آمد و دستور داد آن را از دیوار بردارند<ref> نویری، پیشین، ج 6، ص 45.</ref>. | ||
== رویارویی مصعب با خوارج == | == رویارویی مصعب با خوارج == | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
حارث بن ربیعه، عامل مصعب بن زبیر در بصره، به وى خبر داد که خوارج سوى اهواز سرازیر شدهاند و جز مهلب کسى مرد میدانشان نیست. | حارث بن ربیعه، عامل مصعب بن زبیر در بصره، به وى خبر داد که خوارج سوى اهواز سرازیر شدهاند و جز مهلب کسى مرد میدانشان نیست. | ||
مصعب پیکی سوی مهلب فرستاد که عامل وی در موصل و جزیره بود و دستور داد که آماده نبرد با خوارج شود و سوى | مصعب پیکی سوی مهلب فرستاد که عامل وی در موصل و جزیره بود و دستور داد که آماده نبرد با خوارج شود و سوى آنها حرکت کند. مهلب به [[بصره]] آمد و افرادی را برگزید و با افرادی که مىخواست سوى خوارج رفت. دو سپاه در منطقه سولاق به هم برخورد کرده و هشت ماه در آنجا نبرد سختی کردند، نبردى که کسان به سختى آن ندیده بودند<ref>طبری، پیشین، ج 6، ص 127 و مستوفى، حمد الله؛ تاریخ گزیده، تحقیق عبد الحسین نوایى، تهران، امیر کبیر، 1364ش، چاپ سوم، ص 271.</ref>. مهلب همواره از شهرى براى تعقیب خوارج به شهر دیگرى مىرفت و پس از هر جنگ، جنگ دیگرى مىکرد و این کار در تمام مدت حکومت عبدالله بن زبیر تا هنگامى که او کشته شد و حکومت به عبدالملک پسر مروان رسید ادامه داشت<ref>دینوری، ابوحنیفه؛ پیشین، ص 275.</ref>. همچنین مصعب با نجدة بن عامر حنفى حرورى که در ناحیه یمامه خروج کرده بود و سپس رهسپار بحرین گردید، روبرو گشت و آنها را شکست داد<ref>یعقوبی، احمدبن واضح؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا، ج 2، ص 272. </ref>. | ||
== درگیری مصعب و عبدالملک بن مروان == | == درگیری مصعب و عبدالملک بن مروان == | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
'''ان الالى بالطف من آلهاشم تأسوا فسنوا للکراما لتاسیا''' | '''ان الالى بالطف من آلهاشم تأسوا فسنوا للکراما لتاسیا''' | ||
برگزیدگان خاندان هاشم در [[طف]] ([[کربلا]]) سنتی را پایهریزی کردند و این سنت را براى مردم کریم باقى گذاشته که باید از | برگزیدگان خاندان هاشم در [[طف]] ([[کربلا]]) سنتی را پایهریزی کردند و این سنت را براى مردم کریم باقى گذاشته که باید از آنها پیروى کنند<ref> بلاذری، پیشین، ج 7، ص 92 و طبری، پیشین، ج 6، ص 156 و ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 327.</ref>. به دنبال آن مصعب تا آخر ایستادگی کرد تا این که کشته شد. این رویداد در نیمه جمادی الاولی سال 72(ه. ق) اتفاق افتاد<ref>ابن سعد، پیشین، ج 5، ص 140.</ref>. وی هنگام مرگ 36 سال داشت<ref>نویری، پیشین، ج 6، ص 105.</ref>. | ||
== پانویس == | == پانویس == |