confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
'''ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی''' مشهور به <big>ابوجهل</big> از اشراف [[قریش]] و از [[مشرکان]] معروف [[مکه]] بود و مثل سایر اشراف قریش به تجارت اشتغال داشت. وی در جوانی در میان اشراف مکه جایگاهی ویژه یافت و هنگامی که 30 سال بیشتر نداشت به دلیل کاردانی به عضویت [[دار الندوه]] پذیرفته شد در حالی که به رسم آن روزگار اعضای دارالندوة (به جز [[بنی قصی]]) میبایست افزون بر 40 سال داشته باشند. | '''ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی''' مشهور به <big>ابوجهل</big> از اشراف [[قریش]] و از [[مشرکان]] معروف [[مکه]] بود و مثل سایر اشراف قریش به تجارت اشتغال داشت. وی در جوانی در میان اشراف مکه جایگاهی ویژه یافت و هنگامی که 30 سال بیشتر نداشت به دلیل کاردانی به عضویت [[دار الندوه]] پذیرفته شد در حالی که به رسم آن روزگار اعضای دارالندوة (به جز [[بنی قصی]]) میبایست افزون بر 40 سال داشته باشند. | ||
با طلوع [[اسلام]] ابوجهل به اقدامات بسیاری برای جلوگیری از انتشار اسلام دست زد. تلاش در قطع رابطه قریش با [[بنی هاشم|بنیهاشم]]، ممانعت از حمایت [[ابولهب]] از [[پیامبر]] و نیز طراحی نقشه ناموفق قتل پیامبر ( | با طلوع [[اسلام]] ابوجهل به اقدامات بسیاری برای جلوگیری از انتشار اسلام دست زد. تلاش در قطع رابطه قریش با [[بنی هاشم|بنیهاشم]]، ممانعت از حمایت [[ابولهب]] از [[پیامبر]] و نیز طراحی نقشه ناموفق قتل پیامبر(صلی الله علیه) با مشارکت طوایف مختلف را میتوان مهمترین اقدامات وی بر ضد پیامبر اسلام دانست. | ||
[[مسلمانان]] نیز از کینهتوزیها و بدخواهیهای او در امان نبودند. پیامبر نیز او را [[ابوجهل]] نامید و به مسلمانان دستور داد که وی را به این نام خطاب کنند. | [[مسلمانان]] نیز از کینهتوزیها و بدخواهیهای او در امان نبودند. پیامبر نیز او را [[ابوجهل]] نامید و به مسلمانان دستور داد که وی را به این نام خطاب کنند. | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
== زندگینامه ابوجهل == | == زندگینامه ابوجهل == | ||
ابوجهل: ابوالحکم، عمروبن هشامبن مغیره <ref>المحبّر، ص ۱۳۹</ref> از بزرگان [[مکّه]]، واز دشمنان سرسخت پیامبر<ref>المغازی، ج2، ص491</ref> وی از [[قبیله بنی مخزوم]] و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، [[ابنالحنظلیه]] <ref>سیره ابن هشام، ج2، ص623</ref> نامیده شده است. اطلاعات ما اززمان ولادت و زندگی او پیش از [[ظهور اسلام]]، چندان نیست. بعضی او را همسن [[پیامبر( | ابوجهل: ابوالحکم، عمروبن هشامبن مغیره <ref>المحبّر، ص ۱۳۹</ref> از بزرگان [[مکّه]]، واز دشمنان سرسخت پیامبر<ref>المغازی، ج2، ص491</ref> وی از [[قبیله بنی مخزوم]] و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، [[ابنالحنظلیه]] <ref>سیره ابن هشام، ج2، ص623</ref> نامیده شده است. اطلاعات ما اززمان ولادت و زندگی او پیش از [[ظهور اسلام]]، چندان نیست. بعضی او را همسن [[پیامبر(صلی الله علیه)]] <ref>دایرةالمعارف الاسلامیه، ج1، ص322. «ابوجهل»</ref> و برخی، هنگام ورود به دارالندوه (سال 584 م)، سی ساله دانستهاند <ref>دایرةالمعارفبزرگاسلامی، ج5، ص305. «ابوجهل»</ref> که بدین ترتیب سن وی، از حضرت بیشتر خواهد بود. پدرش هشام، از مردان سرشناس و مهماننواز مکّه به شمار میرفت تا آنجا که قریش، مرگ او را برای خود تاریخ قرار داد. <ref> المحبّر، ص139</ref> | ||
زیرکی، دانایی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد، تا برخلاف سنّت عرب جاهلی که عضویّت در دارالندوه، برای غیر [[بنیقصی]] را مشروط به چهلسالگی کرده بود، <ref>اخبار مکّه، ج2، ص253</ref> در نوجوانی که هنوز موی بر صورتش نروییده بود، <ref>عیونالاخبار، ج1، ص230</ref> یا نزدیک سی سالگی، <ref> الاشتقاق، ص155</ref> عضو آن شورا شود و در تصمیمگیریهای سران، طرف مشورت قرار گیرد. <ref>یعقوبی، ج2، ص37؛ الاشتقاق، ص155</ref> | زیرکی، دانایی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد، تا برخلاف سنّت عرب جاهلی که عضویّت در دارالندوه، برای غیر [[بنیقصی]] را مشروط به چهلسالگی کرده بود، <ref>اخبار مکّه، ج2، ص253</ref> در نوجوانی که هنوز موی بر صورتش نروییده بود، <ref>عیونالاخبار، ج1، ص230</ref> یا نزدیک سی سالگی، <ref> الاشتقاق، ص155</ref> عضو آن شورا شود و در تصمیمگیریهای سران، طرف مشورت قرار گیرد. <ref>یعقوبی، ج2، ص37؛ الاشتقاق، ص155</ref> | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
ابوجهل از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکّه بود <ref>جامعالبیان، مج11، ج20، ص119</ref> که چون دیگر همردیفان خویش، برای دستیابی به ریاست [[کعبه]] و در پی آن، ریاست مکّه، با بنیهاشم نزاع داشت و [[نبوّت]] را نیز بر همین اساس تحلیل میکرد. او میگفت: ما و فرزندان [[عبدمناف]] در شَرَف و بزرگی به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما پیامبری است که بر او [[وحی]] میشود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو [[ایمان]] نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد. <ref> السیر و المغازی، ص210</ref> | ابوجهل از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکّه بود <ref>جامعالبیان، مج11، ج20، ص119</ref> که چون دیگر همردیفان خویش، برای دستیابی به ریاست [[کعبه]] و در پی آن، ریاست مکّه، با بنیهاشم نزاع داشت و [[نبوّت]] را نیز بر همین اساس تحلیل میکرد. او میگفت: ما و فرزندان [[عبدمناف]] در شَرَف و بزرگی به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما پیامبری است که بر او [[وحی]] میشود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو [[ایمان]] نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد. <ref> السیر و المغازی، ص210</ref> | ||
ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و [[مسلمانان]]بود. تلاش و رفتار خشمگینانه و کینه توزانه وی با آنان، در [[شکنجه]] تازه مسلمانانی چون [[یاسر]] و [[سمیّه]] <ref>التعریف، ص172</ref> که به قتل این زن و شوهر انجامید، [[تهمت]] <ref>یعقوبی، ج2، ص28</ref> و افترا به آنان، <ref>التعریف، ص172</ref> جلوگیری از استماع قرآن، <ref>قرطبی، ج15، ص236</ref> و برقراری رابطه دیگران با پیامبر، <ref> اسبابالنزول، ص381؛ مجمعالبیان، ج10، ص584</ref> کوشش برای انعقاد [[پیمان صحیفه]] مبنی بر یاری نرساندن به پیامبر( | ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و [[مسلمانان]]بود. تلاش و رفتار خشمگینانه و کینه توزانه وی با آنان، در [[شکنجه]] تازه مسلمانانی چون [[یاسر]] و [[سمیّه]] <ref>التعریف، ص172</ref> که به قتل این زن و شوهر انجامید، [[تهمت]] <ref>یعقوبی، ج2، ص28</ref> و افترا به آنان، <ref>التعریف، ص172</ref> جلوگیری از استماع قرآن، <ref>قرطبی، ج15، ص236</ref> و برقراری رابطه دیگران با پیامبر، <ref> اسبابالنزول، ص381؛ مجمعالبیان، ج10، ص584</ref> کوشش برای انعقاد [[پیمان صحیفه]] مبنی بر یاری نرساندن به پیامبر(صلی الله علیه)و کوشش بر عدم نقض آن، <ref> السیر و المغازی، ص161 و 166</ref> طرّاحی قتل پیامبر، <ref>سیره ابن هشام، ج2، ص480؛ مجمعالبیان، ج4، ص826</ref> به راه انداختن [[جنگ بدر]] <ref>الطبقات، ج2، ص9؛ یعقوبی، ج2، ص45</ref> و… آشکار است. | ||
ابوجهل وقتی شنید که [[عیّاش ابن ابیربیعه]] (برادر مادریاش) به [[اسلام]] گرویده، هر شیوهای را برای بازگرداندن او به کارگرفت <ref>سیره ابن هشام، ج2، ص474</ref> و هنگامی که اندک ملایمت [[ولیدبنمغیره]] را به پیامبر دریافت، وی را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را [[سحر]] بخواند. <ref>مجمعالبیان، ج10، ص584</ref> (إن هـذا إلاّ سِحرٌ یُؤثَر إن هـذا إلاّ قَولُ البَشرِ) <ref> آیه 24 و 25 مدثر/ 74 </ref> بیانگر این واقعه است. <ref> اسباب النزول، ص381 و 382</ref> | ابوجهل وقتی شنید که [[عیّاش ابن ابیربیعه]] (برادر مادریاش) به [[اسلام]] گرویده، هر شیوهای را برای بازگرداندن او به کارگرفت <ref>سیره ابن هشام، ج2، ص474</ref> و هنگامی که اندک ملایمت [[ولیدبنمغیره]] را به پیامبر دریافت، وی را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را [[سحر]] بخواند. <ref>مجمعالبیان، ج10، ص584</ref> (إن هـذا إلاّ سِحرٌ یُؤثَر إن هـذا إلاّ قَولُ البَشرِ) <ref> آیه 24 و 25 مدثر/ 74 </ref> بیانگر این واقعه است. <ref> اسباب النزول، ص381 و 382</ref> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتّی موجب خشم دیگر سران مکّه شد <ref>السیر و المغازی، ص166</ref> و از سوی پیامبر به (ابوجهل) ملقّب گردید. <ref> الاشتقاق، ص147؛ انساب الاشراف ج1، ص141</ref> وی، در سال دوم هجری، در جنگ بدر که خود فرماندهی سپاه شرک را به عهده داشت، کشته و به همراه دیگر کشتگان، در [[چاه قلیب]] بدر مدفون شد. <ref>جامعالبیان، مج5، ج7، ص240</ref> او پسر و دختری داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نیافت <ref>جمهرة انساب العرب، ص145</ref> و [[ابتر]] ماند. عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکّه مسلمان شد، و پیامبر برای اینکه مسلمانی آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود. <ref> العقدالفرید، ج۲، ص386</ref> | اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتّی موجب خشم دیگر سران مکّه شد <ref>السیر و المغازی، ص166</ref> و از سوی پیامبر به (ابوجهل) ملقّب گردید. <ref> الاشتقاق، ص147؛ انساب الاشراف ج1، ص141</ref> وی، در سال دوم هجری، در جنگ بدر که خود فرماندهی سپاه شرک را به عهده داشت، کشته و به همراه دیگر کشتگان، در [[چاه قلیب]] بدر مدفون شد. <ref>جامعالبیان، مج5، ج7، ص240</ref> او پسر و دختری داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نیافت <ref>جمهرة انساب العرب، ص145</ref> و [[ابتر]] ماند. عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکّه مسلمان شد، و پیامبر برای اینکه مسلمانی آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود. <ref> العقدالفرید، ج۲، ص386</ref> | ||
== نسبت ابوجهل با پیامبر( | == نسبت ابوجهل با پیامبر(صلی الله علیه) == | ||
قریش یکی از مشهورترین و مهمترین قبایل عرب در [[حجاز]] بود. [[مسعودی]]، مورخ مشهور اسلامی، طایفههای قبیله بزرگ قریش را مقارن ظهور اسلام 25 طایفه به شرح زیر دانسته است: | قریش یکی از مشهورترین و مهمترین قبایل عرب در [[حجاز]] بود. [[مسعودی]]، مورخ مشهور اسلامی، طایفههای قبیله بزرگ قریش را مقارن ظهور اسلام 25 طایفه به شرح زیر دانسته است: | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
|}<nowiki> </nowiki><ref>مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص277، بطون قریش</ref> | |}<nowiki> </nowiki><ref>مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص277، بطون قریش</ref> | ||
ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به «ابوجهل» از اشراف قریش و از مشرکان معروف مکه بود که به تجارت اشتغال داشت. وی گرچه از قریش است، اما عموی پیامبر اکرم ( | ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به «ابوجهل» از اشراف قریش و از مشرکان معروف مکه بود که به تجارت اشتغال داشت. وی گرچه از قریش است، اما عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه) نیست؛ زیرا پدر گرامی [[رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه)]] [[عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم]] است. بنابراین پیامیر اسلام (صلی الله علیه) از تیره بنیهاشم و ابوجهل از تیره بنی مخزوم است <ref> ابن سعد، الطبقاتالکبری، ترجمه، ج 7، ص 413</ref> که دو تیره و دو ریشه متفاوت هستد و ابوجهل نمیتواند عموی پیامیر اسلام (صلی الله علیه) باشد. | ||
== ملقبشدن به ابوجهل == | == ملقبشدن به ابوجهل == | ||
زیرکی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت در دار الندوه را برای غیر بنیقصی به ۴۰ سالگی مشروط کرده بود، <ref> اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۳</ref> در نوجوانی <ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳</ref> یا حدود ۳۰ سالگی <ref>الاشتقاق، ص۱۵۵</ref> عضو آن شورا شود. <ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳؛ الاشتقاق، ص۱۵۵</ref> شاید به همین سبب قریش وی را [[ابوالحکم]] میخواند. بعدها [[پیامبر( | زیرکی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت در دار الندوه را برای غیر بنیقصی به ۴۰ سالگی مشروط کرده بود، <ref> اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۳</ref> در نوجوانی <ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳</ref> یا حدود ۳۰ سالگی <ref>الاشتقاق، ص۱۵۵</ref> عضو آن شورا شود. <ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳؛ الاشتقاق، ص۱۵۵</ref> شاید به همین سبب قریش وی را [[ابوالحکم]] میخواند. بعدها [[پیامبر(صلی الله علیه)]] از او با کنیه ابوجهل یاد کرد. <ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱</ref> | ||
== تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام == | == تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام == | ||
ابوجهل، مشرکان را بر ضد پیامبر ( | ابوجهل، مشرکان را بر ضد پیامبر (صلی الله علیه) تحریک کرده، میگفت: [[محمد]] در [[یثرب|یثرب]] فرود آمده؛ پیش قراولان خویش را فرستاده و میخواهد اموالتان را بگیرد؛ بپرهیزید از این که دنبالهرو او باشید یا به او نزدیک شوید. به خدا سوگند! با او ساحرانی است که هرگز ندیدهام و هیچ یک از [[اصحاب]] وی را مشاهده نکردهام، جز این که با شیاطین همراه بود! <ref>ابن کثیر، ج3، ص211</ref> | ||
او با این سخنان آتش جنگ بدر را شعلهور ساخت و بخشی از مخارج آن را بر عهده گرفت. [[خداوند]] در این زمینه میفرماید: «إنّ الَّذینَ کَفروا یُنفِقونَ أمولهُم لیَصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِمحسرَةً ثمَّ یُغلَبون وَالّذین کفَروا إلی جَهنَّم یُحشَرون»؛ کافران، اموالشان را برای بازداشتن از راه خدا خرج میکنند. بزودی خرجش خواهند کرد؛ آنگاه مایه حسرت آنان میشود و سرانجام، مغلوب میگردند و کافران را در جهنم گرد میآورند». <ref>سوره انفال/8، 36</ref> واحدی، از [[کلبی]] نقل میکند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکی از آنان ابوجهل بود؛ <ref>اسباب النزول، ص195</ref> همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد. <ref>یعقوبی، ج2، ص45</ref> | او با این سخنان آتش جنگ بدر را شعلهور ساخت و بخشی از مخارج آن را بر عهده گرفت. [[خداوند]] در این زمینه میفرماید: «إنّ الَّذینَ کَفروا یُنفِقونَ أمولهُم لیَصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِمحسرَةً ثمَّ یُغلَبون وَالّذین کفَروا إلی جَهنَّم یُحشَرون»؛ کافران، اموالشان را برای بازداشتن از راه خدا خرج میکنند. بزودی خرجش خواهند کرد؛ آنگاه مایه حسرت آنان میشود و سرانجام، مغلوب میگردند و کافران را در جهنم گرد میآورند». <ref>سوره انفال/8، 36</ref> واحدی، از [[کلبی]] نقل میکند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکی از آنان ابوجهل بود؛ <ref>اسباب النزول، ص195</ref> همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد. <ref>یعقوبی، ج2، ص45</ref> |