۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' می داند' به ' میداند') |
جز (جایگزینی متن - 'می روند' به 'میروند') |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
=قرب الهی حقیقی است یا مجازی؟ = | =قرب الهی حقیقی است یا مجازی؟ = | ||
آیا قرب حقیقی است یا قرب مجازی؟ آیا واقعا بندگان با اطاعت و عبادت و سلوک و اخلاص به سوی خدا بالا | آیا قرب حقیقی است یا قرب مجازی؟ آیا واقعا بندگان با اطاعت و عبادت و سلوک و اخلاص به سوی خدا بالا میروند و به او نزدیک میشوند؟ فاصله شان کم میشود تا آنجا که فاصله از بین میرود و به تعبیر قرآن «لقاء رب» حاصل میگردد، و یا این که همه این تعبیرات، تعبیرات مجازی است؟ به خدا نزدیک شدن یعنی چه؟! خدا دور و نزدیکی ندارد. نزدیکی به خدا عینا مانند نزدیکی به یک صاحب مقام اجتماعی است؛ یعنی خدا از بنده خود خشنودی حاصل میکند و در نتیجه لطف و عنایتش عوض میشود و بیشتر میگردد. | ||
=خشنودی خداوند یعنی چه؟ = | =خشنودی خداوند یعنی چه؟ = | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
و نه صرف این است که عنایت و لطف کمتر یا بیشتر است، یعنی واقعا انسان در اثر عبادت به سوی خدا بالا میرود و نزدیک میشود و اصلا خود نزدیک شدن یک حقیقت است و هر درجه انسان نزدیک شود وجودش حقانی تر میشود و به هر نسبت وجودش حقانی تر بشود بیشتر تغییر میکند، وضعش، شکلش، معنویتش و همه چیزش عوض میشود. حتی ما در اعمال خودمان داریم که: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» سخن طیب (منظور اعتقاد پاک) بالا میرود به سوی او و عمل صالح است که اعتقاد پاک را بالا میبرد، یا کلمه طیب است که عمل صالح را بالا میبرد. پس عمل صالح بالا میرود و در عالم غیب واقعیتهایی است غیر از واقعیتهای محسوس. این که در قرآن از «اعلی علیین» یعنی بالاترین علوها و «اسفل سافلین» یعنی پایینترین سفلها نام برده میشود این ها اشاره به واقعیتهایی است. | و نه صرف این است که عنایت و لطف کمتر یا بیشتر است، یعنی واقعا انسان در اثر عبادت به سوی خدا بالا میرود و نزدیک میشود و اصلا خود نزدیک شدن یک حقیقت است و هر درجه انسان نزدیک شود وجودش حقانی تر میشود و به هر نسبت وجودش حقانی تر بشود بیشتر تغییر میکند، وضعش، شکلش، معنویتش و همه چیزش عوض میشود. حتی ما در اعمال خودمان داریم که: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» سخن طیب (منظور اعتقاد پاک) بالا میرود به سوی او و عمل صالح است که اعتقاد پاک را بالا میبرد، یا کلمه طیب است که عمل صالح را بالا میبرد. پس عمل صالح بالا میرود و در عالم غیب واقعیتهایی است غیر از واقعیتهای محسوس. این که در قرآن از «اعلی علیین» یعنی بالاترین علوها و «اسفل سافلین» یعنی پایینترین سفلها نام برده میشود این ها اشاره به واقعیتهایی است. | ||
میفرماید: «من الله ذی المعارج...». خدایی که در نزد خود مقامات و درجات دارد و هر کس و هر چیز از فرشتگان، حیوانات، موجودات و انسانها در یک مقام خاصی قرار گرفتهاند. یک حدیث معروف و مسلمی است که اهل تشیع و تسنن هر دو آن را قبول دارند و در کتب معتبر خود آن را روایت کردهاند و در معتبرترین کتاب ما یعنی اصول کافی ذکر شده است، این حدیث خیلی پرمعناست و یک دنیا معنا دارد. امام میفرماید: خدای متعال فرموده است (حدیث قدسی است): «لایزال العبد یتقرب الیه بالنوافل» بندگان خدا دائما بوسیله نوافل به سوی او بالا | میفرماید: «من الله ذی المعارج...». خدایی که در نزد خود مقامات و درجات دارد و هر کس و هر چیز از فرشتگان، حیوانات، موجودات و انسانها در یک مقام خاصی قرار گرفتهاند. یک حدیث معروف و مسلمی است که اهل تشیع و تسنن هر دو آن را قبول دارند و در کتب معتبر خود آن را روایت کردهاند و در معتبرترین کتاب ما یعنی اصول کافی ذکر شده است، این حدیث خیلی پرمعناست و یک دنیا معنا دارد. امام میفرماید: خدای متعال فرموده است (حدیث قدسی است): «لایزال العبد یتقرب الیه بالنوافل» بندگان خدا دائما بوسیله نوافل به سوی او بالا میروند. لایزال العبد یتقرب الیه بالنوافل - نفرمود بالفرائض. | ||
بنده من دائما و استمرارا بوسیله نوافل به من نزدیک و نزدیکتر میشود حتی میرسد به مرحله ای که مشمول محبت من واقع میگردد البته مقصود این نیست که بقیه بندگان مورد محبت خدا نیستند بلکه ما یک رحمت رحمانیه داریم که شامل حال همه ی انسانها میشود و یک رحمت رحیمیه، که بندگان خاصی را در برنمیگیرد. مقصود از رحمت رحیمیه این است که انسان به یک مرحله ای میرسد (مثلا فرض کنید مثل کسیکه میخواهد به یک مرکزی نزدیک شود.) تا به یک مرز مشخص نرسیده با قدم خودش جلو میرود ولی به آن مرز مشخص که رسید جاذبه خود مرکز او را نمیگیرد. میرسد به مرحلهای که محبت الهی او را جذب میکند و او را فرانمیگیرد و دست محبت الهی او را به سوی خود می کشد. «حتی احبه». که او را من دوست می دارم - «فاذا احبته». همانقدر که من او را دوست داشتم از منیت و هویت او چیزی نمیماند و همه چیز او من می شوم - «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع به» - گوشی که می شنود منم - «و بصره الذی یبصر به» - چشمی که میبیند منم - «و یده الذی...». - دستی که آن دست را حرکت میدهد منم. به این ترتیب او همه چیزش را واگذار و تفویض کرده و چیزی برایش باقی نمانده، «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع بها - و بصره الذی یبصربها - و یده الذی...». | بنده من دائما و استمرارا بوسیله نوافل به من نزدیک و نزدیکتر میشود حتی میرسد به مرحله ای که مشمول محبت من واقع میگردد البته مقصود این نیست که بقیه بندگان مورد محبت خدا نیستند بلکه ما یک رحمت رحمانیه داریم که شامل حال همه ی انسانها میشود و یک رحمت رحیمیه، که بندگان خاصی را در برنمیگیرد. مقصود از رحمت رحیمیه این است که انسان به یک مرحله ای میرسد (مثلا فرض کنید مثل کسیکه میخواهد به یک مرکزی نزدیک شود.) تا به یک مرز مشخص نرسیده با قدم خودش جلو میرود ولی به آن مرز مشخص که رسید جاذبه خود مرکز او را نمیگیرد. میرسد به مرحلهای که محبت الهی او را جذب میکند و او را فرانمیگیرد و دست محبت الهی او را به سوی خود می کشد. «حتی احبه». که او را من دوست می دارم - «فاذا احبته». همانقدر که من او را دوست داشتم از منیت و هویت او چیزی نمیماند و همه چیز او من می شوم - «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع به» - گوشی که می شنود منم - «و بصره الذی یبصر به» - چشمی که میبیند منم - «و یده الذی...». - دستی که آن دست را حرکت میدهد منم. به این ترتیب او همه چیزش را واگذار و تفویض کرده و چیزی برایش باقی نمانده، «فاذا احبته کنت سمعه الذی یسمع بها - و بصره الذی یبصربها - و یده الذی...». | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
توضیح این که: قبلا گفتیم آنگاه که به خدا رو می آوریم و او را عبادت میکنیم چنین ابراز می داریم که تنها مستحق اطاعت، ذات احدیت است و من در مقابل او تسلیم محض هستم. این گونهایستادن و ابراز داشتن، عبادت است و جز برای خدا جایز نیست؛ ولی این اظهار و ابزار ما تا چه اندازه دارای «صدق» است، یعنی ما در عمل تا چه اندازه قید تسلیم در برابر غیرخدا را رها کرده ایم و در مقابل ذات او تسلیم محض هستیم، این جهت به درجه ایمان ما بستگی دارد. | توضیح این که: قبلا گفتیم آنگاه که به خدا رو می آوریم و او را عبادت میکنیم چنین ابراز می داریم که تنها مستحق اطاعت، ذات احدیت است و من در مقابل او تسلیم محض هستم. این گونهایستادن و ابراز داشتن، عبادت است و جز برای خدا جایز نیست؛ ولی این اظهار و ابزار ما تا چه اندازه دارای «صدق» است، یعنی ما در عمل تا چه اندازه قید تسلیم در برابر غیرخدا را رها کرده ایم و در مقابل ذات او تسلیم محض هستیم، این جهت به درجه ایمان ما بستگی دارد. | ||
مسلما همه افراد از نظر صدق و اخلاص در یک درجه نیستند. برخی تا این حد پیش | مسلما همه افراد از نظر صدق و اخلاص در یک درجه نیستند. برخی تا این حد پیش میروند که عملا جز امر خدا بر وجود آنها حاکم نیست؛ از درون و برون فرماندهی جز خدا ندارند؛ نه هوای نفس و تمایلات نفسانی میتواند آنها را از این سو به آن سو بکشاند و نه یک انسان دیگر میتواند آنان را مسخر فرمان خویش سازد؛ به تمایلات نفسانی آن اندازه اجازه فعالیت میدهند که موافق رضای خدا باشد- و البته رضای خدا همان راهی است که انسان را به کمال واقعی خود میرساند- و فرمان انسانهای دیگر را از قبیل پدر و مادر و معلم و غیره برای رضای خدا و در حدود اجازه خدا انجام میدهند. برخی از این پیشتر میروند و مطلوب و محبوبی جز خدا ندارند؛ خداوند محبوب و معشوق اصلی آنها قرار نمیگیرد و خلق خدا را به حکم این که «هر کس چیزی را دوست بدارد آثار آن چیز و نشانهها و یادگارهای آن چیز را نیز دوست میدارد» از آن جهت دوست می دارند که آثار و مخلوقات الهی و آیات و نشانهها و یادگارها و یادآورهای خدا میباشند. برخی پا را از این هم فراتر می گذارند و جز او و جلوه های او چیزی نمی بینند؛ یعنی او را در همه چیز می بینند؛ همه چیز در حکم آیینه و همه جهان یک «آیینه خانه» میشود که به هر سو بنگرند او را و جلوه ی او را می بینند؛ | ||
علی علیه السلام فرمود: | علی علیه السلام فرمود: |