confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
'''مأمون عباسی''' هفتمین خلیفه بنی عباس است. «عبدالله مأمون» فرزند [[هارون الرشید]] عباسی میباشد. در سنین کودکی پدرش هارون وی را ولی عهد خویش پس از امین قرار داد. سالهای نخستین حکومت او به دلیل نزاع با [[امین]] و قیامهای [[علویان]] متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش [[امام رضا (علیه السلام)]] را از [[مدینه]] به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با [[آل علی]] ابتدا پیشنهاد واگذاری [[خلافت]] را به امام داد و پس از آنکه [[امام]] این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا (علیه السلام) تحمیل کرد و در نهایت ایشان را مسموم و به [[شهادت]] رساند. | '''مأمون عباسی''' هفتمین خلیفه بنی عباس است. «عبدالله مأمون» فرزند [[هارون الرشید]] عباسی میباشد. در سنین کودکی پدرش هارون وی را ولی عهد خویش پس از امین قرار داد. سالهای نخستین حکومت او به دلیل نزاع با [[امین]] و قیامهای [[علویان]] متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش [[امام رضا (علیه السلام)]] را از [[مدینه]] به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با [[آل علی]] ابتدا پیشنهاد واگذاری [[خلافت]] را به امام داد و پس از آنکه [[امام]] این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا (علیه السلام) تحمیل کرد و در نهایت ایشان را مسموم و به [[شهادت]] رساند. | ||
=معرفی اجمالی مأمون عباسی= | == معرفی اجمالی مأمون عباسی == | ||
مأمون در روز پنجشنبه نیمه ماه ربیع الاول سال 170هـ متولد شد. ولادتش به سال 170 هجری یعنی در همان شبی که پدرش به خلافت رسید، رخ داد. پدرش پنجمین [[خلیفه عباسی]] بود، و خودش پس از [[امین]] هفتمین [[خلیفه]] این سلسله بشمار میرود. | مأمون در روز پنجشنبه نیمه ماه ربیع الاول سال 170هـ متولد شد. ولادتش به سال 170 هجری یعنی در همان شبی که پدرش به خلافت رسید، رخ داد. پدرش پنجمین [[خلیفه عباسی]] بود، و خودش پس از [[امین]] هفتمین [[خلیفه]] این سلسله بشمار میرود. | ||
خط ۳۰: | خط ۲۹: | ||
پدرش مأمون را به [[جعفر بن یحیی برمکی]] سپرد تا او را در دامان خود بپروراند. پس از او [[فضل بن سهل]] مربّی او بود که به ذوالریاستین شهرت داشت و بعد هم وزیر خود مأمون گردید. فرمانده کل قوایش [[طاهر بن حسین ذوالیمینین]] بود. <ref>عصر المأمون، ج 1، ص 210</ref> | پدرش مأمون را به [[جعفر بن یحیی برمکی]] سپرد تا او را در دامان خود بپروراند. پس از او [[فضل بن سهل]] مربّی او بود که به ذوالریاستین شهرت داشت و بعد هم وزیر خود مأمون گردید. فرمانده کل قوایش [[طاهر بن حسین ذوالیمینین]] بود. <ref>عصر المأمون، ج 1، ص 210</ref> | ||
=خصوصیات مأمون= | == خصوصیات مأمون == | ||
زندگیش سراسر کوشش و فعالیّت و خالی از تنعّم بود، درست برعکس برادرش امین که در آغوش زبیده، پرورش یافته بود. هر کس زبیده را بشناسد درمی یابد که امین غرق خوش گذرانی و تفریح بوده است. مأمون مانند برادرش اصالتی چندان برای خود احساس نمی کرد و نه تنها مطمئن به آینده خویش نبود بلکه برعکس، این نکته را مسلم میپنداشت که [[عباسیان]] به خلافت و حکومت او تن درنخواهند داد. از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی که بدان تکیه کند، میدید و به همین دلیل آستین همّت بالا زد و برای آیندهاش به برنامهریزی پرداخت. مأمون خطوط آینده خود را از لحظهای تعیین کرد که به موقعیت خود پی برد و دانست که برادرش امین از مزایای خوبی برخوردار است که دست وی از آنها کوتاه است. | زندگیش سراسر کوشش و فعالیّت و خالی از تنعّم بود، درست برعکس برادرش امین که در آغوش زبیده، پرورش یافته بود. هر کس زبیده را بشناسد درمی یابد که امین غرق خوش گذرانی و تفریح بوده است. مأمون مانند برادرش اصالتی چندان برای خود احساس نمی کرد و نه تنها مطمئن به آینده خویش نبود بلکه برعکس، این نکته را مسلم میپنداشت که [[عباسیان]] به خلافت و حکومت او تن درنخواهند داد. از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی که بدان تکیه کند، میدید و به همین دلیل آستین همّت بالا زد و برای آیندهاش به برنامهریزی پرداخت. مأمون خطوط آینده خود را از لحظهای تعیین کرد که به موقعیت خود پی برد و دانست که برادرش امین از مزایای خوبی برخوردار است که دست وی از آنها کوتاه است. | ||
او از اشتباههای امین نیز پند آموخت. مثلأ [[فضل]] با مشاهده امین که خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مأمون میگفت که تو پارسایی و[[دینداری]] و رفتار نیکو از خود بروز بده و مأمون نیز همین گونه میکرد. هر بار که امین حرکت سستی را آغاز میکرد، مأمون آن حرکت را با جدیّت در پیش میگرفت. <ref> الآداب السلطانیه/ص 212</ref> | او از اشتباههای امین نیز پند آموخت. مثلأ [[فضل]] با مشاهده امین که خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مأمون میگفت که تو پارسایی و[[دینداری]] و رفتار نیکو از خود بروز بده و مأمون نیز همین گونه میکرد. هر بار که امین حرکت سستی را آغاز میکرد، مأمون آن حرکت را با جدیّت در پیش میگرفت. <ref> الآداب السلطانیه/ص 212</ref> | ||
=سخن بزرگان درباره مأمون= | == سخن بزرگان درباره مأمون == | ||
به هر حال، مأمون در علوم و فنون مختلف تبحر یافت و بر همگنان خویش و حتّی بر تمام عباسیان، برتری یافت. برخی از آنان میگفتند: «در میان عباسیان کسی دانشمندتر از مأمون نبود.» <ref>حیاه الحیوان، دمیری/ 1/ ص 72</ref> | به هر حال، مأمون در علوم و فنون مختلف تبحر یافت و بر همگنان خویش و حتّی بر تمام عباسیان، برتری یافت. برخی از آنان میگفتند: «در میان عباسیان کسی دانشمندتر از مأمون نبود.» <ref>حیاه الحیوان، دمیری/ 1/ ص 72</ref> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۳: | ||
[[محمد فرید وجدی]] نیز گفته: «بعد از [[خلفای راشدین]] کسی با کفایتتر از [[مأمون]] نیامد.» <ref>دایره المعارف الاسلامیه/1/ ص620</ref> | [[محمد فرید وجدی]] نیز گفته: «بعد از [[خلفای راشدین]] کسی با کفایتتر از [[مأمون]] نیامد.» <ref>دایره المعارف الاسلامیه/1/ ص620</ref> | ||
از [[حضرت علی (علیه السلام)]] نیز نقل شده که روزی درباره بنی عباس سخن میگفت، تا بدین جا رسید که فرمود: «هفتمی از همه شان دانشمندتر خواهد بود.» <ref>مناقب آل ابیطالب/2/ 276 ـ سفیحه البحار/2/ص 332 | از [[حضرت علی (علیه السلام)]] نیز نقل شده که روزی درباره بنی عباس سخن میگفت، تا بدین جا رسید که فرمود: «هفتمی از همه شان دانشمندتر خواهد بود.» <ref>مناقب آل ابیطالب/2/ 276 ـ سفیحه البحار/2/ص 332 در ماده «غیب»</ref> | ||
در ماده «غیب»</ref> | |||
پدر مأمون نیز خود به برتری وی بر برادرش امین [[شهادت]] داده و گفته بود:«... تصمیم گرفته ام ولایتعهدی را تصحیح کنم و به دست کسی بسپارم که بیشتر رفتارش را میپسندم و خط مشیش را میستایم، به حسن سیاستش اطمینان دارم، از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم، و اوکسی جز عبدالله نمیباشد. اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش، محمد را میطلبند، چه در او یک پارچه متابعت از خواهشهای نفسانی است، دستش به اسراف باز است، زنان و کنیزان در رأی او شریک و مؤثّر واقع میشوند. اگر به عبدالله روی برم، [[بنی هاشم]] (یعنی عباسیان) را به خشم خواهم آورد؛ و اگر این مقام را تنها به دست محمد بسپارم، از تباهی که بر سر ملّت خواهدآورد، ایمن نیستم ... .» <ref> مروج الذهب (چاپ بیروت)/3/ص 352 و 353</ref> | پدر مأمون نیز خود به برتری وی بر برادرش امین [[شهادت]] داده و گفته بود:«... تصمیم گرفته ام ولایتعهدی را تصحیح کنم و به دست کسی بسپارم که بیشتر رفتارش را میپسندم و خط مشیش را میستایم، به حسن سیاستش اطمینان دارم، از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم، و اوکسی جز عبدالله نمیباشد. اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش، محمد را میطلبند، چه در او یک پارچه متابعت از خواهشهای نفسانی است، دستش به اسراف باز است، زنان و کنیزان در رأی او شریک و مؤثّر واقع میشوند. اگر به عبدالله روی برم، [[بنی هاشم]] (یعنی عباسیان) را به خشم خواهم آورد؛ و اگر این مقام را تنها به دست محمد بسپارم، از تباهی که بر سر ملّت خواهدآورد، ایمن نیستم ... .» <ref> مروج الذهب (چاپ بیروت)/3/ص 352 و 353</ref> | ||
خط ۵۴: | خط ۴۹: | ||
رشید همچنین میگفت: «در عبدالله دوراندیشی منصور، عبادت مهدی وبزرگی هادی را میبینم، ولی من محمد را بر او پیش انداختم در حالی که مىدانستم محمد تابع هوای نفسش است، هر چه به دست میآورد به اسراف از کف میبازد، زنان و کنیزان را در تصمیمهای خویش شرکت میدهد. اگر امّ جعفرـیعنی زبیده نبود و [[بنی هاشم]] هم اصرار نمیداشتند، حتمأ عبدالله را بر او مقدّم میداشتم ... .» <ref>قصیده ابن عبدون/ص 245 ـ تاریخ الخلفاء سیوطی/ص 307 ـ شبیه به همین مطلب در کتابهای دیگر هم آمده: الاخبار الطّوال/ص 401 ـ الاتحاف بحت الاشراف/ص 96 ـ تاریخ الخمیس/2/ص 334</ref> | رشید همچنین میگفت: «در عبدالله دوراندیشی منصور، عبادت مهدی وبزرگی هادی را میبینم، ولی من محمد را بر او پیش انداختم در حالی که مىدانستم محمد تابع هوای نفسش است، هر چه به دست میآورد به اسراف از کف میبازد، زنان و کنیزان را در تصمیمهای خویش شرکت میدهد. اگر امّ جعفرـیعنی زبیده نبود و [[بنی هاشم]] هم اصرار نمیداشتند، حتمأ عبدالله را بر او مقدّم میداشتم ... .» <ref>قصیده ابن عبدون/ص 245 ـ تاریخ الخلفاء سیوطی/ص 307 ـ شبیه به همین مطلب در کتابهای دیگر هم آمده: الاخبار الطّوال/ص 401 ـ الاتحاف بحت الاشراف/ص 96 ـ تاریخ الخمیس/2/ص 334</ref> | ||
=عقیده مذهبی مامون عباسی= | == عقیده مذهبی مامون عباسی == | ||
چهره ریاکار مأمون انگیزه اصلی این گزینش را در طول سیزده قرن بر مورّخان و [[سیره نویسان]] پوشیده نگه داشته است، بدین جهت مورّخان از قرن سوم هجری تاکنون دراینباره، نظریات گوناگونی اظهار داشتهاند. | چهره ریاکار مأمون انگیزه اصلی این گزینش را در طول سیزده قرن بر مورّخان و [[سیره نویسان]] پوشیده نگه داشته است، بدین جهت مورّخان از قرن سوم هجری تاکنون دراینباره، نظریات گوناگونی اظهار داشتهاند. | ||
خط ۶۵: | خط ۵۹: | ||
به طور کلی دلایلی که بر شیعه بودن مأمون ذکر گردیده است از این قرار است: | به طور کلی دلایلی که بر شیعه بودن مأمون ذکر گردیده است از این قرار است: | ||
# او در [[بغداد]] مجلسی از [[فقها]] و علما آراست تا تفضیل [[امام علی(علیه السلام)]] را بر سایر [[صحابه]] اثبات کند. | |||
# وقتی به [[عراق]] آمد و حاضر شد که در اداره [[مملکت اسلامی]] از دیگران استفاده کند، در کنار هر یک از آنها، یک شیعه قرار داد. | |||
# در سال 211 رسماً اعلام کرد که امام علی (علیه السلام) برترین [[اصحاب]] [[رسول خدا]] است. | |||
# زنی که برای گرفتن حق خود نزد مأمون آمد ضمن شعری به حق [[نبی]]، [[وصی]]، حق [[امام حسن (علیه السلام)|حسن]] و [[امام حسین (علیه السلام)|حسین]]، و حق کسانی که حقشان غصب شده و حق [[اهل کساء]] قسم داد. این امر تشیع مامون را نشان میدهد. <ref>تاریخ تشیع در ایران، ص280</ref> | |||
ولی در عین حال همه این تظاهرها و ریاکاریها برای نگه داشتن پایههای حکومت بود. مأمون وقتی کثرت [[شیعه]] را دید و دانست که [[حضرت رضا (علیه السلام)]] مورد توجه و محبوب مردم است و مردم از پدر او (هارون) ناراضی هستند و نسبت به حکومتهای قبلی بنی عباس اظهار دشمنی میکنند، روش دوستی با [[علویان]] را برگزید و بدین طریق افکار عمومی را متوجّه خود ساخت، و از دَرِ نفاق و ریا اظهار [[تشیع]] نمود و از خلافت، حقانیت، و برتری علی (علیه السلام) بر [[ابوبکر]] و [[عمر]] دفاع میکرد، وقتی مسأله ی واگذاری خلافت و سپس ولایتعهدی را مطرح نمود، در حقیقت او هدفی جز حفظ قدرت و تثبیت موقعیت خود نداشت. <ref>ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی. چ سوّم، 83، ص48.. </ref> | ولی در عین حال همه این تظاهرها و ریاکاریها برای نگه داشتن پایههای حکومت بود. مأمون وقتی کثرت [[شیعه]] را دید و دانست که [[حضرت رضا (علیه السلام)]] مورد توجه و محبوب مردم است و مردم از پدر او (هارون) ناراضی هستند و نسبت به حکومتهای قبلی بنی عباس اظهار دشمنی میکنند، روش دوستی با [[علویان]] را برگزید و بدین طریق افکار عمومی را متوجّه خود ساخت، و از دَرِ نفاق و ریا اظهار [[تشیع]] نمود و از خلافت، حقانیت، و برتری علی (علیه السلام) بر [[ابوبکر]] و [[عمر]] دفاع میکرد، وقتی مسأله ی واگذاری خلافت و سپس ولایتعهدی را مطرح نمود، در حقیقت او هدفی جز حفظ قدرت و تثبیت موقعیت خود نداشت. <ref>ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، مرکز جهانی علوم اسلامی. چ سوّم، 83، ص48.. </ref> | ||
=مرگ مأمون= | == مرگ مأمون == | ||
مأمون در حالی که مشغول حمله به [[روم]] بود به علت بیماری در [[بَدَندون]] از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. <ref>طبری، تاریخ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۴۷۲-۴۸۹؛طقوش، دولت عباسیان، ص۱۶۰، ۱۳۹۰ش</ref> قبر وی در دوره کنونی در [[مسجد جامع]] شهر [[طرسوس]] در استان مَرسین جنوب [[ترکیه]] و در مرز [[سوریه]] واقع شده است. <ref> مأمون، پایگاه اینترنتی اولیاء نت، تاریخ درج:۱۳۹۳/۰۷/۲۷</ref> | مأمون در حالی که مشغول حمله به [[روم]] بود به علت بیماری در [[بَدَندون]] از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. <ref>طبری، تاریخ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۴۷۲-۴۸۹؛طقوش، دولت عباسیان، ص۱۶۰، ۱۳۹۰ش</ref> قبر وی در دوره کنونی در [[مسجد جامع]] شهر [[طرسوس]] در استان مَرسین جنوب [[ترکیه]] و در مرز [[سوریه]] واقع شده است. <ref> مأمون، پایگاه اینترنتی اولیاء نت، تاریخ درج:۱۳۹۳/۰۷/۲۷</ref> | ||